درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1402/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه معاصر/فقه سیاست خارجی /روایات دشمن شناسی

 

حدیث خوانی

عن امیرالمومنین علیه السلام قال: اَفْضَلُ النّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ وَ اَشَدُّهُمُ اهْتِمامابِاِصْلاحِ مَعادِهِ.[1]

امیرالمومنین علیه السلام در این روایت دو شاخص مهم برای برترین خرد ورزی ها را بیان کردند. کسی که بتواند در شرایط مختلف دارایی و نا دارایی، در مواقع عسر و یسر، معاش به خود را در چهارچوب توانمندی خود مدیریت کند، فرد با خردی است. حفظ اندازه به معنای تنگ گرفتن نیست اینکه تصور کنیم، سخت بگیریم، تنگ بگیریم، ملزومات مورد نیاز را فراهم نکنیم بگوییم این تقدیر معاش است!، تقدیر یعنی به اندازه ی توانمندی همه ی نیاز های اصلی را فراهم کنید، به معنای مدیریت در شرایط گوناگون است. اداره ی معیشت، نشانه ی برتری انسان در بکار گیری عقل و خرد است. این یک شاخص مهم است ( اَفْضَلُ النّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ) کسی که بهتر معاش خود را به اندازه مدیریت کند. (اَشَدُّهُمُ اهْتِماما بِاِصْلاحِ مَعادِهِ) شاخص دیگر این است که بتواند بیشترین تلاش را در مسیر زندگی خود برای معاد خود داشته باشد، اصلاح معاد یعنی در دنیا، آخرت خود را فراهم کردن است. اصلاح معاد در آخرت فراهم نمی‌شود بلکه در همین دنیای خاکی معاد انسان فراهم می‌شود.

روایات دشمن شناسی

بحث ما در دشمن شناسی بود که آیاتی از قرآن کریم را مورد توجه قرار دادیم و وجوب و لزوم دشمن شناسی و مقابله با دشمن و مواظبت از فریب نخوردن در برابر دشمن یا غفلت از دشمن را استخراج کردیم. همانطور که دشمن شناسی واجب است مقابله با او هم واجب و فریب خوردن، غفلت کردن از دشمن حرام است. پس از بررسی آیات کریمه‌ی قرآن به بررسی روایاتی در این زمینه خواهیم پرداخت تا در چهارچوب مباحثی که مطرح کردیم لزوم دشمن شناسی را به طور کامل ترسیم کرده باشیم و بر ضرورت، ابعاد و حذر از مکر دشمن و خصومت با دشمن در عرصه های دیپلماتیک تاکید کنیم. ما می خواهیم بگوییم دشمن اگر لبخند زد همان دشمنی است که قداره می‌کشد، دشمن پشت میز مذاکره همان دشمنی است که در میدان جنگ می‌جنگد پس باید از این دشمن بر حذر بود همانگونه که از همین دشمن در میدان نبرد بر حذر هستیم البته این روایاتی که ما نقل می‌کنیم اسنادش بعضاً مرسل هست اما همه‌ی مضمون آن منطبق با مضمون آیات کریمه ی قرآن است به این جهت ما در بحث سندی وارد نمی‌شویم از مجموعه‌ی این روایت می‌خواهیم که همان چیزی را که از قرآن کریم استنتاج کردیم،نتیجه بگیریم.

این روایات در کنار آیات کریمه‌ی قرآن تصویری روشن از مدعای ما در اختیار قرار می‌دهد، مدعای ما وجوب شناخت دشمن و لزوم حذر از آن بود، ما بدلیل فراوانی این حرف را اثبات کردیم به دلایل فراوانی دشمن شناسی و حذر از آن واجب است. الان هم مباحث روایی را مطرح می‌کنیم البته روایات فراوانی در این زمینه داریم که ما به نمونه هایی اشاره خواهیم کرد، روایت اول را ابن عمر نقل می‌کند می‌گوید:

عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص خُطْبَةً ذرفت منها العيون و وجلت منها القلوب فكان مما ضبطت منها أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ مَنْ تَوَاضَعَ عَنْ رِفْعَةٍ وَ زَهِدَ عَنْ غِنْيَةٍ وَ أَنْصَفَ عَنْ قُوَّةٍ وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَةٍ أَلَا وَ إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عَبْدٌ أَخَذَ مِنَ الدُّنْيَا الْكَفَافَ وَ صَاحَبَ فِيهَا الْعَفَافَ وَ تَزَوَّدَ لِلرَّحِيلِ وَ تَأَهَّبَ لِلْمَسِيرِ أَلَا وَ إِنَّ أَعْقَلَ‌ النَّاسِ‌ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطَاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصَاهُ وَ عَرَفَ دَارَ إِقَامَتِهِ فَأَصْلَحَهَا وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحِيلِهِ فَتَزَوَّدَ لَهَا أَلَا وَ إِنَّ خَيْرَ الزَّادِ مَا صَحِبَهُ التَّقْوَى وَ خَيْرَ الْعَمَلِ مَا تَقَدَّمَتْهُ النِّيَّةُ وَ أَعْلَى النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ أَخْوَفُهُمْ مِنْه‌.[2]

خطبنا رسول الله ص خطبة، پیامبر اکرم در یک خطبه ای که برای ما ایراد کرد خطبه‌ی قرایی بود ذرفت منها العیون این خطبه موثر و جانسوز بود اشک ما را درآورد، و وجلت منها القلوب، دل های ما را لرزاند ، ترساند

فکان مما ضبطت منها، آن مقدار که از این خطبه به یاد می‌آورم این است، ابن عمر می‌گوید ألا و اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ عاقل ترین انسان ها کسی است که خدای خود را بشناسد فَاَطاعَهُ وقتی خدا را شناخت از او اطاعت کند وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ دشمن خود را بشناسد و با او سرسختی کند، دنبال دشمن راه نرود، همراه دشمن نشود، وسوسه‌ی دشمن در دلش اثر نکند، خنده و حرف های شیرین دشمن او را مورد تأثیر قرار ندهد، در هر حالی وقتی دشمن را شناخت در مقابل او بایستد، وَ عَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها، عاقل ترین مردم روزگار کسی است که مقر استقرار خود را بشناسد و اصلاح و آماده و مجهز کند. انسان در این دنیا اقامت نخواهد داشت و در اینجا مسافر است در جایی اقامت خواهد داشت که باید آن جا را از این دنیا آماده و محیا کند پس بهتر است الان به این بپردازد که محل اقامت خود را آماده کند وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحيلِهِ و بداند با چه سرعتی به سمت آن دار اقامت در حال حرکت است. فَتَزَوَّدَ لَها؛ برای رفتن به این سفر توشه بردارد، این چهار نکته ی مهم برای اعقل الناس است، خردمند ترین انسان ها که خداشناس و مطیع خدا باشد، دشمن شناس باشد و در برابر دشمن ایستادگی کند، سرکش در برابر دشمن باشد، محل اقامت خود یعنی آخرت خود را از اینجا برای خود فراهم و اصلاح کند و برای سفر آخرتش که خیلی هم نزدیک است و سریع می‌رسد اقدام کند، عاقل ترین انسان کسی است که خدای خود که بهترین دوست، خالق و خیرخواه او است بشناسد و چون خالق است و خیر او را می‌خواهد کاملاً مطیع است لذا خداوند متعال می‌گوید بخور، یک جا می‌گوید نخور، یک جا می گوید برو یا نرو، غیبت نکن، دروغ نگو، نصیحت بکن، خیرخواه باش، اطعام بکن، دست دیگران را بگیر، این ها را خدا همه از روی خیرخواهی می‌گوید وقتی این خدا را شناختی باید از فرمان او اطاعت کنی تا به خیرخواهی که برای تو در نظر گرفته است نزدیک شوی. شیطان دشمن انسان است، سرکش است و همه را به سرکشی در برابر خدا دعوت می‌کند. مانع رشد انسان است باید این شیطان را شناخت و با او به ستیز برخواست. اگر کسی خدا را اطاعت کرد و اگر کسی با شیطان به مبارزه برخواست، این انسان دار استقرار و اقامت خود را از این دنیا آباد می‌کند و خواهد ساخت و این انسان برای آخرت و سفر آخرت خود توشه برخواهد گرفت. اگر این دو رکن اول محقق شد تحقق دو رکن بعدی کار سختی نخواهد بود، هر چند از این روایت می‌توانیم یک برداشت اخلاقی قوی داشته باشیم، بگوییم خداشناسی و مخالفت با شیطان باعث سعادت انسان می‌شود، دار اقامت را آباد می‌کند و زمینه ساز توشه گرفتن برای این سفر معنوی هم هست، ولی در این روایت اصل شناخت دشمن و لزوم اتخاذ رویکرد خصمانه در برابر او به عنوان یک قاعده ی کلی مورد توجه قرار گرفته است، یعنی کسی که می‌خواهد مسیر خدا را طی کند باید موانع مسیر را بشناسد و با موانع به مبارزه برخیزد. طی کردن این مسیر معنوی به سوی خدا مستلزم نافرمانی کردن شیطان است، شیطان دشمن هدایت انسان است. در این روایت خرمند ترین افراد جامعه را کسانی معرفی کرده که دارای خصوصیاتی هستند، آن خصوصیت این است که اهداف والای مرتبط با خود و کمالات خود را بشناسد، بشناسد که کمال انسانی وصول الی الله است، بشناسد که کمال آدمی بهره‌مندی از فرامین الهی است و بر این شناخت هم ترتیب اثر دهد علاوه بر خداشناسی مطیع فرامین او باشد این گام اول است.

گام دوم این است که دشمن خود که مانع رشد و تکامل انسان است، بشناسد و از پیروی و اطاعت و همراهی با دشمن خودداری کند. اگر انسان بگوید من به خدا علاقه دارم، فرمان خدا را اطاعت نکند، بگوید من با دشمن خدا که شیطان است، دشمن انسان که شیطان است بیزار هستم، ولی از او اطاعت کند باز مانند نشناختن خدا است و به اقتضای این شناخت عمل نکرده است. باید خدا را بشناسد به اقتضای معرفت خدا مطیع او باشد و دشمن را که شیطان است بشناسد و مطیع شیطان نباشد این یک قاعده است که برای دستیابی به موفقیت و حرکت سریع به سمت مقصد باید موانع، دشمن و وسوسه ها و اغواهای شیطانی را شناخت، مدل گفتمانی دشمن که برای اغوا از آن استفاده می‌کند را شناخت همه‌ی حرکاتی که ممکن است از سوی دشمن سر بزند را شناخت و با آنان به مقابله و مبارزه قیام کرد. اگر اهداف والای جامعه به فراموشی سپرده شد و اگر جامعه ای از دشمن غافل ماند و طبق دسیسه ها و نقشه های دشمن حرکت کرد این راه سعادت را پیدا نخواهد کرد. راه سعادت در این است که انسان با دشمنی که مانع طی این طریق است به مقابله برخیزد. با دسیسه های او فریب نخورد، به بیراهه کشیده نشود، اینطور نباشد که وقتی مسیر را رفت و به بیراهه رسید و پرده ها از جلوی چشمش کنار رفت بگوید یا لیتنی فلانا خلیلا ای کاش دنبال آدم هایی که هوای نفس را در من تقویت کردند و من را به بیراهه کشاندند، دوستی نمی‌کردم. پیش نیاز مقابله با دشمن، شناخت دشمن است. عرف عدوا، اول باید دشمن را بشناسد سپس عصیان و سرکشی در مقابل دشمن کند. اگر دشمن را نشناخت ممکن است با دوست اشتباه بگیرد پس اگر بخواهیم با دشمن مقابله کنیم اول باید آن را بشناسیم همانطور که اطاعت خداوند متعال هم مستلزم شناخت کافی از او است نمی‌شود که بگویم مطیع خدا هستم ولی خدا شناسی در حدی نباشد که وادار به اطاعت کند. اینکه شناخت دشمن مقدمه ای برای عصیان و سرکشی و مقابله با دشمن است، این فقط در مباحث معنوی نیست، دشمن شیطان است، شیطان را بشناسیم سپس با او عصیان کنیم و در مسیر سعادت و دستیابی به کمالات قدم برداریم، این حرف درست است اما مختص به این نیست در کنش اجتماعی، سیاسی، دیپلماتیک هم همینطور است. بالاخره انسان ها دوستان و دشمنانی دارند برای اینکه در زندگی روزمره فریب دشمن را نخورند باید بدانند که این دشمن کیست؟ چرا دشمنی می‌کند؟ با چه ابزاری دشمنی می‌کند؟ ترفند هایش برای ضربه زدن چیست؟ پس ملاحظه می‌کنید چه دشمن معنوی یا دشمن ظاهری یا مادی در زندگی روزمره، اگر بخواهیم در برابر آن قد علم کنیم و از مانعی به نام دشمن عبور کنیم باید اول او و ابعاد وجودی و تأثیرگذاری او را بشناسیم و با شناخت کامل در برابر او صف آرایی کنیم، در زندگی سیاسی نباید از دشمن که برای ممانعت از تعالی و پیشرفت یک جامعه یا یک کشور یا آحاد جامعه برنامه ریزی می‌کند غافل بود باید دشمن و اهداف او را در زندگی سیاسی شناخت. مسیری که از آن مسیر دشمنی خود را اعمال می‌کند باید شناخت و برای مقابله با رفتار خصمانه‌ی دشمن از ظرفیت ها بهره گرفت. صدام دشمن ملت ایران بود به محض پیروزی انقلاب اسلامی، هجوم گسترده آورد، باید دشمنی آن را شناسایی می‌کردیم باید راه های دشمنی و احتمال عملیات نظامی را پیش بینی می‌کردیم، باید وقتی شناسایی و پیش بینی کردیم با یک ابتکار گسترده مقاومت می‌کردیم ابتکاری که هشت سال تمام به طول انجامید. نمی‌توان بدون شناخت دشمن با او مقابله کرد، پس شناخت دشمن بر اساس این روایت در زندگی سیاسی، اجتماعی یک امر لازمی است نباید دشمن را خیر خواه دانست در هر حال باید با دید شک و بد گمانی به دشمن نگاه کرد در سیاست خارجی اگر به دشمن اعتماد شود و او را نشناسیم بیشترین زیان ها را متوجه یک کشور خواهیم کرد. بر اساس فرمولی که این روایت می‌دهد غفلت از دشمن و همراهی با او در تمام عرصه های زندگی، خصوصاً در پیگیری تحولات سیاست خارجی نمونه‌ی بارز بی خردی است روایت را یک بار دیگر ملاحظه بفرمایید، در این روایت می‌فرماید: اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ، برای بنده و انسان بعد از خداشناسی و اطاعت از خدا نوبت به این می رسد که دشمن را بشناسد، عصیان نکند، خب این عاقل و اعقل نیست، دشمن را بشناسد و عصیان نکند خیر، باید دشمن را شناخت و با او مقابله کرد. این مقابله در مسائل معنوی و اخلاقی و اجتماعی و راهبردی و سیاسی و مربوط به حوزه ی سیاست خارجی و رفتار دیپلماتیک هم هست. چه بسا دیپلمات هایی که در مسیر سیاست ورزی از این فرمول اطاعت نکردند یعنی همه را دوست پنداشتند و در گفت و گو به دشمن به جای دوست نگریستند و از دشمن تبعیت کردند. غفلت از دشمن و همراهی کردن با دشمن باعث شد خسارات زیادی وارد کنند اینکه دشمن را دشمن بدانیم و آن را عصیان کنیم و در مقابل آن بایستیم که یک ضرورت است. در فضای دیپلماتیک کسی که در مقابل ظاهر می‌شود عنوان نمی‌کند که من دشمن هستم، از زبان خیرخواهی مباحث را آغاز می‌کند می‌گوید ما دو کشور هستیم می‌خواهیم همکاری کنیم تعامل کنیم سود به هم برسانیم تجارت کنیم آبادی ایجاد کنیم برای شما شکوفایی را رقم بزنیم و با این حرف های شیک، نفت شما را بخریم به شما کالای مورد نیاز را بفروشیم هواپیما دهیم و ... چنین دشمنی خود را در لابه‌لای کلمات زیبا پنهان می کند، دیپلمات موفق و موثر باید ابتدا در بین این کلمات حقیقت خصم یا رقیب را شناسایی کند اگر توانست اهداف و نیت های طرف مقابل را شناسایی کند بگوید با این کلمات او دنبال چیست؟ اگر او و شگرد های او برای دستیابی به اهدافش را شناخت دیگر در برابر او کم نمی‌آورد عرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ این دیپلمات دشمن را شناخته و عصیان کرده است. امروز به انواح مختلفی ممکن است در دنیا جلوی پای دیپلمات ها دانه بپاشند که این دانه پاشیدن وقتی با دست دشمن است باید بدانی که دانه ای نیست که برای تو سود داشته باشد دانه ای است که تو را در لانه ای می‌برد و در آنجا گیر می‌اندازد. این روایت می‌خواهد به ما بگوید دیپلمات کشور اسلامی باید توجه کند در مسیری که همه ادعای دوستی می‌کنند باید دشمن را بشناسد. بعضی وقت ها دشمن مستقیم هم حرکت نمی‌کند و با واسطه دانه می‌پاشد. امروز آمریکایی ها قادر نیستند جلوی پای دیپلمات های ما دانه بپاشند به خاطر جدیت مقام معظم رهبری در مبارزه علیه امپریالیسم و آمریکا این فضا برای آمریکایی ها و غربی ها فراهم نیست که مستقیم دانه بپاشند ممکن است به یک کشور دیگری روی آورند که او دوست است و خیرخواهی می‌کند و با خیرخواهی های پیاپی سعی می‌کند که اراده‌ی آمریکایی ها را به ما تلقین کند که دیپلمات موفق کسی است که اینجا را هم تشخیص دهد یعنی چه آنجا که دشمن مستقیما در لباس یک دیپلمات با دوستی گزیدن ظاهری در صدد اعمال زیان و خسارت است و چه در جایی که با واسطه است، از طریق یک واسطه‌ی کشور اسلامی‌ به ما مراجعه می‌کند پیشنهاد می‌دهد گفت و گو می‌کند پیشنهاد های بسیار دل انگیزی که ما خیال می‌کنیم که این خواسته ی فلان کشور اسلامی است اما وقتی کنه آن را نگاه می‌کنیم می‌بینیم طراحی دشمن بر این قرار گرفته است که از ظرفیت های مختلف برای اعمال خصومت در لباس دوستی استفاده کند.

این روایت چند ویژگی را برای اعقل الناس مطرح می‌کند:

اول خدا را بشناسد، اطاعت خدا کند.

دوم دشمن را بشناسد و عصیان کند و در مقابل آن بایستد، خام دشمن و تسلیم وسوسه هایش نشود.

سوم آخرت را بشناسد و از دنیا برای اصلاح امور آخرتش گام بردارد و بداند در این دنیا طولانی نمی‌ماند، با سرعت به سمت آخرت در حرکت است پس توشه بردارد.

اعقل الناس چنین افرادی هستند. اگر کسی بگوید که از این روایت نمی‌توان برداشت وجوب کرد باید چه جوابی بدهیم؟ به نظر می‌آید همان‌طور که افراط و تفریط راجع به آخرت انسان را به چاه ویل عذاب الهی می‌کشاند همانطور که توشه برنداشتن از این دنیا برای آخرت انسان را در آخرت دست خالی می‌کند، واجب است انسان برای آخرت خود کار کند و برای اصلاح آخرت خود فکر کند و خدای خود را بشناسد و از خدای خود اطاعت کند پس همانطور که واجب است خداشناس و مطیع خدا باشد و برای آخرت قدم بردارد، برای اینکه بتواند در دنیا در مسیر آخرت قدم بردارد و بتواند توشه بردارد و در راه خدا ثابت قدم باشد، باید دشمن خود را بشناسد و عصیان کند. نمی‌شود گفت اطاعت و شناخت خدا واجب است اما دشمن شناسی و مقابله با آن واجب نیست، از نظر ما این روایت که اشک مومنین را هم درآورد و دل های آنان را منکسر کرد و مایه‌ی بیم آنان شد هرچند در یک چهارچوب مسائل اخلاقی و معنوی مطرح شده است اما یک قاعده ی کلی بدست می‌آید که برای پیشرفت و دستیابی به سعادت واجب است انسان دشمن را بشناسد و در برابر دشمن وا ندهد، سرکش دشمن باشد و با دشمن به مقابله برخیزد.

 


[1] غرر الحكم و درر الكلم، التميمي الآمدي، عبد الواحد بن محمد، ج1، ص215.
[2] أعلام الدين في صفات المؤمنين، الديلمي، حسن بن محمد، ج1، ص337.