درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1403/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم

حدیث خوانی

یا أباذرٍ! المتّقونَ سادَه وَالفُقَهاءُ قادَة و مُجالِسَتُهُم زیادَة

این فراز دیگری است از نصایح پیامبر عظیم‌الشأن اسلام به جناب ابی‌ذر. فرمود که اهل تقوی، بزرگوار هستند «المتقون ساده». باید اهل تقوا را گرامی داشت، محترم شمرد، آن‌ها را مورد احترام در هر جایی قرار داد. اگر پرهیزگاران و متقیان، محترم شمرده شوند، این خودش باعث تشویق و ترویج دیگران به تقوا است. اگر یک نسل جوانی ببیند که فردی به دلیل خویشتن‌داری از شبهات، از خوردن لقمه‌ی شبهناک یا بر زبان جاری کردن سخن ناروا در هر جمعی مورد احترام است، به رعایت تقوا و خویشتن‌داری و پرهیز از شبهه تشویق می‌شود. ولی اگر پشت‌سر فردی که به خاطر پرهیز از شبهه حاضر نیست در مجلس غیبت شرکت کند یا اگر هم در مجلسی بود، فوراً آنجا را ترک می‌کند. اگر به این بگویند آدم دگمی است یا در اصطلاح عمومی بگویند امل است، فرد متقی، غیر عادی و امل جلوه کرد، به‌طور طبیعی دیگران خیلی تمایل ندارند امل جلوه کنند. از این جاذبه‌های خویشتن‌داری و پرهیز از شبهه در افکار عمومی می‌کاهد. باید به جامعه تلقین کرد که جایگاه متقین نزد خدا، نزد رسول خدا، نزد ملائکة الله و نزد مؤمنین، گرامی و والا است.

این آیه‌ی شریفه «یا أیُّهَا النّاس إنَّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثَی و جعَلنَاکُم شُعوباً و قَبائلَ» برای چه؟ «لِتعارَفُوا إنَّ أکرَمَکُم عندالله أتقَیکم» هرچه باتقواتر، در نزد خدا جایگاه کریمانه‌تر داشتن است.

متقین وقتی جایگاه کریمانه در نزد خدا دارند و همه برای اهل تقوا احترام قائل شدند، جذابیت اهتمام به این مسلک کریمانه بیشتر شکوفا می‌شود و همه برای اهل تقوا حرمت قائل می‌شوند و همه به آن انس و علاقه پیدا می‌کنند. در حقیقت، فرد با تقوا یک موجود بهشتی است. اگر عموم جامعه با توجه و از صمیم قلب به آن توجه کنند، به این مسلک انس پیدا می‌کنند.

قرآن کریم وقتی اهل تقوا را یاد می‌کند، می‌فرماید: «کذَلِکَ یَجزِی اللهُ المُتَّقین» خدا به متقین این‌جوری جزا می‌دهد. چه جور؟ «الَّذین تتوّفیهُمُ الملائِکَةُ طیّبین» وقتی این‌ها در پاکی مطلق هستند فرشتگان خدا می‌آیند جان این‌ها را می‌گیرند «یَقولونَ سلامٌ عَلیکُم الجَنَّةَ بِما کنتُم تَعمَلون» که وارد بهشت شوید به خاطر تقوایی که داشتید، به خاطر پاکی که در خودتان ایجاد کردید.

پس یک نکته تکریم اهل تقوا است که اثر تربیتی دارد و یک نکته‌ی دیگر این است که متقین باید بزرگواری خودشان را فراموش نکنند. در هر معامله‌ای به یاد داشته باشند که از آن‌ها انتظار سیادت و کرامت وجود دارد. رفتار اهل تقوا باید کریمانه و سیادت‌گونه باشد و سایرین نیز باید متقین را تکریم کنند. هم اهل تقوا خودشان رفتار کریمانه و هم دیگران آن‌ها را تکریم کنند.

بحث ما در جنگ نرم در موضوع شایعه بود. مقدماتی از مبحث شایعه را گفتیم. رسیدیم به اهداف شایعه. اولین هدفی را که می‌خواهیم توضیح بدهیم، تخریب و ترور شخصیت رهبران است. این را هم عرض کردیم که تخریب و ترور شخصیت رهبران صاحب نفوذ، یکی از اهداف بزرگ دشمن است که به شایعه دامن می‌زند تا از رهگذر بی‌اعتبار سازی رهبران که نفوذ قوی در جامعه دارند، رهبرانی که موجب وفاق جامعه هستند، رهبرانی که توده‌ها را در مسیر درست بسیج می‌کنند، از این جایگاه کاسته شود.

پس رهبران در تحوّلات سیاسی کشورها همواره مورد تهاجم دشمن قرار گرفته و می‌گیرند. این هجوم در بسیاری از موارد هم منجر به حذف فیزیکی آن‌ها شده است. شما در اینترنت سرچ کنید رؤسا و رهبرانی که در طول صد سال پیش ترور شدند. ببینید چه شخصیت‌هایی با نفوذ گسترده‌ای که داشتند مورد هجوم سخت دشمن واقع شدند و حذف فیزیکی شدند.

گاندی، رهبر جنبش استقلال هند، چندین بار مورد سوء قصد واقع شد تا این که در سال 1948 موفق به حذف او شدند. چنین رهبرانی قبل از حذف فیزیکی، بارهای بار آماج هجوم نرم و شایعه‌هایی که ساخته و پرداخته‌ی دشمن است واقع شدند. چه خودشان چه نزدیکانشان. من نمی‌خواهم بگویم رهبران در جوامع، معصوم هستند و هیچ عیبی ندارند، یا بستگان آن‌ها معصوم هستند و هیچ عیبی ندارند! نه این مدعای ما نیست. مدعای ما این است که تخریب رهبران برای اثرگذاری روی انسجام جامعه و اثرگذاری در وفاق ملی و بسیج توده‌ها یک امر شایعی است.

در تاریخ معاصر، شما نلسون ماندلا رهبر مقاومت ملی علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی را ببینید. با وجود این که سالیان سال در زندان بود چه جوری شایعات زیادی درباره او دامن زدند.

مرحوم شهید سید عباس موسوی، دبیر کل حزب‌الله یا سید حسن نصرالله را که خداوند به درجات او بیافزاید ملاحظه کنید. رهبران مقاومت فلسطین مثل شیخ احمد یاسین، مثل اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، این‌ها را ببینید. می‌گفتند که اسماعیل هنیه در کاخ زندگی می‌کند و خودش و فرزندانش در رفاه هستند؛ در حالی که چند فرزند و چند نوه او به نظرم اگر اشتباه نکنم اعضای خانواده خودش شانزده نفر شهید شدند! آن‌ها نمی‌آیند بگویند خانواده او در صف اول می‌جنگد! می‌گویند او در رفاه است. شایعه در این زمینه می‌سازند.

یحیی سنوار را چه برایش می‌گفتند؟ و این روزها چه از او دیدیم. امام رحمةالله‌علیه و مقام معظم رهبری از زندگی زاهدانه آن‌ها نمی‌گویند. دنبال این هستند یک حرفی را به یک باطلی بدوزند برای اینکه جا بیاندازند که مثلاً یک روش و منش غلطی هست و آن را بزرگ کنند.

فرزندان مقام معظم رهبری که در سلامت رفتار، زبانزد خاص و عام هستند را ببینید چه جوری به معادلات گره می‌زنند و بنا دارند از این طریق رهبری معظم انقلاب را تضعیف کنند.

پس شایعه یکی از ابزارهای مهم برای تخریب رهبران و ترور شخصیتی آن‌هاست. وقتی دشمن قادر نیست در برابر نفوذ معنوی رهبران و توانمندی آن‌ها در بسیج افکار عمومی پایداری کند، وقتی مقام معظم رهبری یک خطبه در نماز جمعه ایراد می‌کند و از وجوب جهاد و حمایت از مقاومت سخن می‌گوید، مردم کرور کرور پول جمع می‌کنند، طلا جمع می‌کنند، حتی اطفال خردسال گوشواره‌هایشان را می‌دهند، این قدرت بسیج افکار عمومی، دشمن در برابر آن ناپایدار است نمی‌تواند این نفوذ را بشکند. نمی‌تواند هجوم بیاورد و حذف فیزیکی کند. نمی‌تواند همه‌ی ملت را از دم تیغ بگذراند. چه می‌کند؟ با تبلیغات و شایعه سعی می‌کند جایگاه و پایگاه چنین رهبری را در افکار عمومی تخریب کند. چون امکان از میان برداشتن چنین ایده و عقیده و چنین رهبرانی نیست. همواره آن‌ها چاره کار را در ترور شخصیتی می‌بینند. کاری که درباره یحیی سنوار با بی رحمی هر چه تمام‌تر انجام دادند و خبط کردند و آن را به نمایش هم گذاشتند.

یک فردی که در تاریخ می‌خوانید مجاهدان صدر اسلام، یک خرما را چند نفر می‌مکید تا قوت لایموتی برای جنگ داشته باشد. یحیی سنوار برای اینکه سرپا بایستد یک آبنبات در جیبش گذاشته، آبنبات می‌مکد که قندش افت نکند بتواند بجنگد. این رهبر را چه جوری تخریب کردند؟ و چه جوری از خودش مقاومت و صلابت نشان داد؟ برای اینکه این صلابت را بشکنند موتور شایعه‌سازی روشن می‌شود.

البته من از ترور فیزیکی هم سخن گفتم ولی این را بدانید که ترور فیزیکی، غالباً در بسیاری از موارد نتیجه‌ی معکوس برای دشمن دارد. موجب افزایش محبوبیت فرد ترور شده می‌شود. شما جناب سید حسن نصرالله را ببینید پایگاه او چه بود بعد از ترور چه شد. شهید سلیمانی را ببینید پایگاه او چه بود، بعد از ترور چه شد. همین شهید یحیی سنوار را ببینید، بعد از شهادتش ببینید چه پایگاه و جایگاهی پیدا کرد. پس حذف فیزیکی همواره طبق میل دشمن نتیجه‌ی مثبت نمی‌دهد. جایگاه فرد ترور شده در بسیاری از موارد در افکار عمومی بالا می‌رود، بر محبوبیت آن افزوده می‌شود. اما ترور شخصیتی که از طریق انتشار شایعه صورت می‌گیرد، باعث می‌شود اعتبار سوژه، اعتبار فردی که شایعه علیه او شکل گرفته است زیر سؤال برود. او نابود شود، از نفوذش کاسته شود، بی اهمیت شود و حتی عنصر منفی جلوه کند، افکار عمومی علیه او تحریک شوند و جلوی خانه‌اش، مغازه‌اش، دفتر کارش و حتی بر مزارش جمع شوند علیه او شعار بدهند. این‌جور شایعه ممکن است افراد را از چشم بیاندازد.

وقتی کسی در اثر شایعه در افکار عمومی پایگاهش را از دست می‌دهد، این بسیار آسیب می‌بیند. مثلاً شایعه می‌کنند که در وضعیت بد فلسطین، غزه که جنگ همه جا را فرا گرفته است، نان و آب برای خوردن نیست، آذوقه نیست، آرد نیست، بنزین نیست، برق نیست، بیایند بگویند یحیی سنوار در کاخ زندگی می‌کند و جان‌پناهی هم از اسرا برای خودش درست کرده و در وضعیت مرفه است. معنای آن این است که یک چنین رهبری با ادعای رهبری که دارد از خون مردم برای زندگی مرفه خودش هزینه می‌کند. وقتی دشمن موفق می‌شود این را جا بیاندازد، موفق می‌شود جایگاه رهبران را تضعیف کند و ساقط کند.

پس شایعه، قدرت تخریبش در افکار عمومی از گلوله بیشتر است. بسیار مؤثرتر از ترور فیزیکی است. ترور رهبران، انسجام داخلی را در هر جامعه‌ای تقویت می‌کند.

دیدید در ترور شهید سید عباس موسوی، ترور شهید سید حسن نصرالله این مسأله چقدر خودش را نشان داد. چقدر کمک کرد به این که عزم و اراده مردم در لبنان و در کشورهای پیرامونی به نفع مقاومت تقویت شود. اما ترور شخصیتی رهبران به ابهام عمومی، به چند قطبی شدن جامعه، به تزلزل جامعه کمک می‌کند. این همان روشی است که یهودیان مدینه برای تخریب جایگاه پیامبر (ص) در افکار عمومی به آن تمسک کردند.

قبلاً مرور کردیم چند کلمه‌ای را گفتیم که پیغمبر را ساحر گفتند، مجنون العیاذ بالله. با قلمداد کردن این تعابیر و به استهزاء گرفتن پیامبر در صدد بودند جایگاه او را تخریب کنند. در سوره هجر آیه 6 می‌خوانیم: «و قالُوا یَا أیُّهَ الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذّکر إنَّکَ لَمَجنون» المیزان ذیل این آیه آورده است این جمله سخنی است که کفار از درِ تمسخر و استهزاء به پیغمبر خدا می‌گفتند. هم پیغمبر را استهزاء کردند هم کتابی که بر پیامبر نازل شده است را به مسخره گرفتند. به همین جهت نگفتند یا محمد! یا رسول الله! نگفتند یا امین! محمد امین! این‌جوری خطاب نکردند. گفتند «یا ایّهاً الَّذی نُزّلَ علیه الذکر» آدمی که ادعا می‌کنی ذکر و قرآن به تو نازل شده است. حتی اسم قرآن را نیاوردند! به عنوان کسی که ذکر بر او نازل شده، خطابش کردند. تحقیر کردند! اسم خدا را هم که نازل کننده است نیاوردند. نگفتند تویی که ادعا می‌کنی از جانب خدا به تو ذکر نازل شده است. «نُزّل علیه» مجهول گفتند! این که خدا کیست؟ خدا کجاست؟ چرا؟ چه جوری؟ این‌ها را تمسخر کردند. خواستند بگویند وثوق و اعتمادی به گفته‌ی تو که ادعا می‌کنی قرآن کتاب خداست و برای هدایت بشر نازل شده است، ما به این وثوق نداریم. نه از قرآن نام بردند، نه از پیغمبر نام بردند، نه از خدای پیغمبر. و تلاش کردند این صفت را رواج بدهند. کلمه‌ی ساحر و مجنون را در جامعه پردامنه کردند. متهم کردن انبیاء الهی به جنون... این را هم بدانید که اختصاص به پیامبر اکرم (ص) نداشته است. در امت‌های سابق هم همین الگو برای تخریب انبیاء الهی بوده است.

قرآن کریم در سوره ذاریات می‌گوید: «کَذلکَ مَا اَتَی الَّذینَ مِن قَبلِهِم مِن رَسول إلَّا قالُو ساحِرٌ أو مَجنونٌ».

تخریب، اتهام، شایعه‌پردازی، گفتیم عمری بسیار طولانی دارد. از عهد همه‌ی پیغمبرها نمونه‌هایی از این هست. دلیلش هم همین آیه قرآن که در عهد انبیاء بوده است. انبیاء عظام الهی را در دوران مأموریتی که داشتند مورد اتهام و شایعه قرار دادند. حالا چرا؟ علت این که شایعه در ارتباط با پیغمبر درست می‌کردند چه بود؟ این بود که نتوانستند جوان‌ها را از اقبال به پیغمبر منع کنند. کتک زدند، سیلی زدند، سنگ روی سینه‌های آن‌ها گذاشتند و عزیزانشان را در مقابل چشمان آن‌ها کشتند اما کسی از پیغمبر دست برنداشت! چون کلام او وحی بود و پر جاذبه.

چون نتوانستند از حرکت و تأثیر حرکت پیامبر جلوگیری کنند، چون نتوانستند در لیلة المبیت و در حوادث دیگر، پیغمبر را حذف فیزیکی کنند، چون نتوانستند جلوی شور و شعف مردم را بگیرند، آمدند با شایعه او را تخریب کردند.

قرآن کریم این را به وضوح در سوره صافّات بیان می‌کند. «وَ یَقُولونَ إئِنَّا لَتارِکُو آلِهَتِنا لِشاعرٍ مَجنونٍ» ما بیاییم از خداهای خودمان و از بت‌های خودمان دست برداریم، العیاذ بالله به خاطر حرف‌های یک شاعر مجنون؟ یک شاعر دیوانه؟ ما از خدای خودمان دست برداریم؟

معنای این حرف این است که تلاش پیامبر داشت الهه‌های آن‌ها و خداهای دروغی آن‌ها را به زباله‌دان می‌ریخت، آن‌ها در دفاع از اعتقادات خودشان، کلمه شاعر و مجنون را ترویج می‌دادند که تحقیر کنند، کوچک کنند، بی اندازه کنند رغبت عمومی و فروغ این مسیر را از آن بکاهند. نه کسی به آن مسیر رغبت داشته باشد، نه مسیر پرجاذبه‌ای باشد. این عبارت که با استفهام انکاری در قرآن آمده است «أئِنّا لَتارِکُو آلِهَتِنا لِشاعرٍ مجنونٍ» این یعنی ما از این کاری که می‌رویم دست برنمی‌داریم و این نه پیغمبر است، نه صاحب وحی است، نه صاحب معجزه است، این حرف‌های شاعرانه می‌زند و جنون‌آمیز! پس اتهام به جنون و سحر به دلیل موفقیت و عمق تأثیر سخنان آن حضرت در جامعه و افزایش تعداد هواداران آن حضرت در مدتی کوتاه بود. چون بساط اقتدار بزرگان قریش که بر پایه‌ی جاهلیت و بت‌پرستی چیده شده بود را برمی‌چید و چون موفقیت و جذابیت سخنان آن حضرت را نمی‌توانستند تحمل کنند، دست به اتهام آن حضرت به جنون زدند و در این باره شایعه‌سازی کردند. تلاش کردند تا از این طریق، حرکت انسان‌ساز آخرین فرستاده‌ی خدا که برای هدایت بشر آمده بود، از هیچ کوششی فروگذار نکنند. همواره به پیغمبر هم اتهام وارد کردند و هم این اتهامات را شیوع دادند.

پس مفسّرین ذیل این آیه قائلند که قریش برای پراکنده کردن مردم از اطراف پیغمبر به او تهمت زدند و یک موقع گفتند کاهن است، یک موقع گفتند مجنون است و این را ترویج کردند و اصلا دقت هم نکردند که وقتی می‌گویند پیغمبر، کاهن است، آدم کاهن یک آدم هوشمندی است، پیشگویی می‌کند، حواس او جمع است. آدم مجنون، حواس ندارد دیوانه است، اراده او از دستش می‌رود. این دو تا را کنار همدیگر گذاشتند. پیغمبر خدا را گفتند کاهنٌ مجنون! یا ساحرٌ مجنون. این دو تا با هم جمع نمی‌شود. قرآن که این دو تا را کنار هم می‌آورد، برخی از مفسّرین می‌گویند می‌خواهد به رخ بکشد دیوانگی خود این‌ها را! این جماعت را بی عقلی‌شان را، این‌ها خودشان نمی‌فهمند چه می‌گویند. پس تخریب جایگاه پیغمبر با اتهام جنون و سحر یا جهالت.

یا انتشار شایعه درباره نزدیکان پیغمبر خدا. شایعه معروفی که به عنوان و تحت عنوان افک از آن یاد می‌شود. «إنَّ الَّذین جاؤوا بِالإفک» إفک به معنای تهمت زدن و وارونه جلوه دادن واقعیت و حق، یا دروغ یا بهتان یا دروغ بزرگ و ... است. در اصطلاح رخدادی است که در صدر اسلام رخ داد و در آن به یکی از همسران پیامبر اختلاف است. یا عایشه یا ماریه همسر پیامبر عطبیه تهمت و نسبت ناروا وارد کردند.

روایت اهل سنت می‌گوید پیغمبر در غزواتش معمولاً با قرعه یکی از همسرانش را به همراه می‌برد. در غزوه بنی مصطلق، قرعه به نام عایشه افتاد و همراه پیامبر عازم شد. می‌دانید که غزه بنی مصطلق در سال پنجم یا ششم هجری در منطقه‌ای نزدیک مدینه رخ داد. اتفاقاً در این جنگ یک عده‌ای از منافقان شایعه‌پرداز هم همراه پیغمبر در جنگ بودند. به ظاهر می‌گفتند ما مسلمان هستیم. آمدند دیدند محل جنگ اوّلاً نزدیک است، دور نیست. ثانیاً وضع اسلام در سال پنجم ششم خوب بود، امید پیروزی بود، چشم به غنائم دوخته بودند، آمدند که از غنائم محروم نشوند. جنگ بیست و هشت روز طول کشید. پیغمبر خدا در روز آغازین، آن‌ها را به اسلام دعوت کرد. آن‌ها در پاسخ به جای پذیرش، تیراندازی کردند. جنگ تن به تن آغاز شد. صفوف دشمن به سرعت از هم پاشید. بزرگان بنی مصطلق فرار کردند. عده‌ای کشته شدند. زنان و فرزندان و اموالشان هم به دست سپاه اسلام افتاد و غنائم زیادی نصیب مسلمان‌ها شد. در حین بازگشت در یکی از منازل، ظاهراً کاری پیش آمد برای عایشه وقتی برمی‌گشتند گفتند که یکی از گلوبندها یا یکی از چیزهای قیمتی‌اش را گم کرد و به جستجوی آن می‌گشت. همه خیال می‌کردند که این در کجاوه خودش هست. کاروان را حرکت دادند رفتند. عایشه برگشت دید کاروان رفته و او تنهاست. همان‌جا دست دست کرد خوابش برد. صفوان بن معطل که از پشت کاروان می‌آمد، عایشه را دید او را شناخت سوار شتر کرد به کاروان ملحق کرد. وقتی عایشه دیرتر از کاروان رسید و به همراه صفوان، اهل افک از این یا همان منافقانی که همراه بودند از این فرصت استفاده کردند و به اتهام پراکنی علیه ام المؤمنین عایشه مبادرت کردند. این روایت مربوط به عایشه است.

اما بر اساس یک روایت دیگری که در تفسیر قمی نقل شده است، می‌گویند بعد از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا، پیامبر خیلی بی‌تاب بود و مادر ابراهیم ماریه‌ی قبطیه بود. عایشه به پیغمبر گفت این‌قدر ناراحت نباش، خودت را بی‌تاب نکن و اصلاً قبطیه از فلان کس به او نسبت ناروا داد که این فرزند تو نبوده است.

المیزان در تبیین این مسأله جمع‌بندی قابل ملاحظه‌ای دارد. این را در بعضی از فیش‌های مربوط به فرمایش مقام معظم رهبری هم من دیدم. ایشان هم نقطه نظر مشابهی را عنوان کردند که این آیات به داستان افک اشاره می‌کند. اهل سنت طبق توضیحی که دادیم آن را به عایشه ام المؤمنین نسبت دادند، شیعه آن را به ماریه قبطیه. آنجا می‌گویند منافقین شایعه‌پردازی کردند، اینجا می‌گویند حسادت‌های زنانه این‌جوری شد. هر دو روایت مرحوم علامه در المیزان می‌گوید چه اهل سنت، چه روایت شیعیان، خالی از اشکال نیست. بهتر است که به بحث پیرامون متن آیه بپردازیم و از روایات و مصادیق صرف‌نظر کنیم. روایات، خالی از اشکال نیستند. اصل مسأله افک و تهمت‌زنی و شایعه را مطرح می‌کند. افک در این آیه مورد بحث است که به یکی از اعضای خاندان خانواده رسول خدا تهمت زدند. حالا یا همسر او، یا کنیز ام ولد او.

دوم این که اصل این قصه بهتان و اتهام بوده که این دروغ را اشاعه کردند. واقعیت نداشت. نه نسبت به ام المؤمنین عایشه، نه ام المؤمنین مادر جناب ابراهیم و ماریه‌ قبطیه.

این آیات نشان می‌دهد که این حادثه هرچه که بوده بازتاب‌های اجتماعی داشته است. یعنی شایعه از بازتاب‌های اجتماعی آن قابل ادراک است. سروصدا به راه انداخته است. در بعضی از روایات می‌گویند حضرت، امیرالمؤمنین را برای تحقیق در این زمینه فرستاد. در جامعه شایعه ایجاد کرده دامن زده است. پس یک اتهام درگوشی نبوده که یک نفر یا دو نفر اتهام به کسی زده باشند. اتهامی است که در جامعه سروصدا به راه انداخته است. از آیات پیداست که نسبت به خانواده پیامبر اکرم، نسبت فحشا دادند! قرآن می‌گوید: «تحسبونَهُ هیّناً» خیال می‌کنید نسبت فحشا دادن راحت است؟ «وَ هُوَ عِندَ اللهِ عظیم».

همچنین به دست می‌آید که بعضی از منافقین یا بیماردلان در اشاعه این داستان کمک کردند. پس اشاعه در آن گسترش داشته است. چون به‌طور کلی اشاعه فحشا در میان مؤمنین را دوست داشتند. لذا خداوند متعال این آیات را نازل کرد و از پیغمبر خودش دفاع کرد. این فرمایش المیزان.

پس اصل مسأله و موضوع آن خالی از ابهام نیست که دامن زدن و خبر به مطلب غیر واقعی که بدون اطلاع دهان به دهان بچرخد یک امر مغبوضی است. صرف‌نظر از اهل حادثه، قرآن نسبت به رویکرد رواج دهندگان شایعه با لحنی توبیخ آمیز برخورد کرده است. می‌گوید: «وَ لَو لا سمعتموه قلتم ما یکون لنا أن نتکلّم بهذا» چرا وقتی شنیدید سکوت نکردید؟ وقتی شنیدید دهان به دهان توضیحش دادید؟ بهش دامن زدید؟ این را سرزنش می‌کند. چرا بدون اطلاع اظهارنظر کردید و به شایعه دامن زدید؟

این هم یک نمونه از شایعه‌پردازی برای تخریب نزدیکان پیامبر و جایگاه پیغمبر و در نهایت از بین بردن اعتبار آن حضرت در جامعه بود.

ما ان‌شاءالله در ادامه مباحث وقتی می‌خواهیم حکم شرعی شایعه را بیان کنیم، به بعضی از این‌ آیات اشاره خواهیم کرد. تا اینجا تخریب رهبران توسط شایعه را در مواردی بیان کردیم. ان‌شاءالله در جلسه آینده، ادامه مباحث را تعقیب می‌کنیم.