درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1403/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم

حدیث خوانی

یا أباذر! إیّاکَ أن تُدرِکَکَ الصَّرعَةُ عِندَ العَثرَة

بر حذر باش که در هنگام عثرة، صرعه تو را در برگیرد. صرعه نوعی افتادن است. صرعه صَرعاً و صِرعاً، مبارزه کردن را می‌گویند، به زمین افکندن را هم می‌گویند، به زمین افتادن را هم می‌گویند. شاید در بیماری صرع هم چون طرف در نوع شدیدش دچار سر درد و در نتیجه به زمین می‌افتد. شاید این باشد دلیلش.

به پهلوانی که برای مقابله با حریف و به زمین افکندن حریف آماده است، به او می‌گویند مصارع.

مَصرع که از همین ریشه است به معنای درک کردن مرگ و مردن را می‌گویند، جان سپردن را می‌گویند. لَقیَ مصرَعَه یعنی مُرد. منظور از الصرع یا الصرعه در اینجا، مردن و جان از دست دادن است. «إیّاکَ أن تُدرِکَکَ الصَّرعَة» مواظب باش بپا مرگ تو را در برنگیرد. کی؟ «عِندَ العَثرَة» عثره، لغزش را می‌گویند. کسی که دچار لغزش می‌شود و به گناه آلوده می‌شود. منظور از اینجا از عثره، همان عثرات، لغزش‌ها و گناهان است. یعنی ای اباذر! بر حذر باش که هنگام لغزش و گناه، مرگ به سراغت نیاید.

زمان و مکان مردن و مرگ را کسی نمی‌تواند انتخاب کند. «المُوتُ یَأتی بَغتَةً» یا «الموتُ تأتی بَغتَةً».

پس وقتی نمی‌شود زمان مرگ را انتخاب کرد، باید از گناه حتی المقدور انسان‌ها فاصله بگیرند و مرتکب گناه نشوند تا اگر در آن حالت از دنیا رفتند، در حال معصیت و گناه نباشند.

در ادامه فرمود: «فَلا تُقالَ العَثرَة». اقاله، ریشه‌کن کردن را می‌گویند. عثرات و لغزش‌هایی هستند که اقاله نمی‌شوند. البته بسیاری از انسان‌ها موفق می‌شوند درباره گناهانشان توبه می‌کنند، از خدا طلب مغفرت می‌کنند و به سوی گناه باز نمی‌گردند و خداوند متعال هم آن‌ها را می‌بخشد.

یکی از جاهای که گناه اقاله نمی‌شود بخشیده نمی‌شود، جایی است که انسان موفق به استغفار نشود. کسی که در لحظه‌ی گناه، مرد دیگر توفیق استغفار ندارد. وقتی توفیق استغفار نداشت، اجابتی هم در کار نیست.

در روایاتی متعدد، این مضمون را داریم که: «مَن أوتِیَ السُؤال أوتِیَ الإجابَة» اگر کسی بخواهد و بتواند از خدا درخواست کند خواسته‌ای داشته باشد که گناهانش را مثلاً ببخشاید، خدا هم می‌بخشد.

در دعای کمیل هم این واژه به کار رفته است. «وَ أقِلنِی عَثرَتی وَاغفِر ذَلَّتی». عبارت این‌ شکلی است «وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسنِ إجابَتِک وَ اَقِلنی عَثرتِی وَاغفِر ذلَّتی فَإنَّکَ قَضَیتَ عَلی عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ أمَرتَهُم بِدعائِک وَ ضَمِنتَ لَهمُ الإجابَة»

اگر انسان‌ها از خدا بخواهند و درخواست کنند، عبادت کنند، عبادت کفاره گناهان می‌شود خداوند می‌بخشد. در اقاله‌ی گناه یعنی گناه را از ریشه برمی‌دارند، گناه و آثارش را زائل می‌کنند. مثل اقاله در عقود. مثلاً در بیع وقتی طرفین توافق می‌کنند عقد بیع را اقاله کنند، معنایش این است که عقد از اول و از آغاز بی‌اثر می‌شود. فروعی دارد، در فقه مراجعه کردید می‌دانید. در اقاله با فسخ، تفاوت‌هایی است. تمام آثار بیع در اقاله خنثی می‌شود. آنجایی که خداوند متعال درخواست اقاله‌ی گناه می‌شود، یعنی همه‌ی اثرهایش را بردار!

انسان اگر توبه کند گناهانش از ریشه برداشته می‌شود و این لغزش آخر، اقاله نمی‌شود. چرا؟ چون فرصتی برای توبه نیست.

«وَ لا تُمَکِّنُ مِنَ الرَّجعَة وَ لا یَحمَدَکَ مَن خَلَّفتَ بِما تَرَکتَ»

انسان اموالش را برای کی می‌گذارد؟ برای فرزندانش. حتی فرزندان انسان اگر ببینند انسان در حین گناه، دزدی، غارت، چپاول، شرارت مرده، کسی نمی‌تواند پدرش را تمجید کند. نه! نه من خَلَّفتَ از تو تجمید می‌کنند و نه «مَن تَقدِمُ عَلیه» یعنی خداوند متعال که انسان به سوی خدا می‌رود. إنّا لله و إنّا إلیه راجعون. این عذر را می‌پذیرد.

بحث ما در حرمت اخافه در جنگ نرم بود. گفتیم یکی از ابزارهای جنگ نرم و یکی از ابزاری که جنگ نرم با آن محقق می‌شود، گلوله‌های آتشین این جنگ، جنگ اخافه است. دو دلیل، یکی آیه‌ی محاربه و دیگری صحیحه‌ی محمدبن مسلم را در حرمت این عمل، مورد توجه قرار دادیم و در اطرافش بحث کردیم. دلیل سوم، صحیحه‌ی علی بن حسّان است از امام جواد علیه‌السلام که سند و دلالت آن را در این جلسه بررسی می‌کنیم. این سومین دلیل است بر حرمت اخافه.

علی بن ابراهیم عن أبیه عن علی بن حسّان عن أبی جعفر بن الجواد علیه‌السلام قال: مَن حاربَ الله و اخذ المال» محاربه با خدا کند. این محاربه با خدا گفتن، در جلسات اول ذیل بعضی از ادله توضیح دادیم.

«مَن حاربَ الله و أخذ المال» هجوم آورد و مردم را ترساند اخافه کرد با اسلحه و «أخذ المال» اموال را به غارت برد «وَ قتَل» و مرتکب قتل هم شد. «کان َعَلیه أن یُقتَلَ وَ لا یُصلَب» یکی از دو حکم درباره‌ی او اجرا می‌شود. یا به قتل می‌رسد، یا به دار آویخته می‌شود. گفتیم اختیار این هم دست امام است. بنا به مصالحی که می‌بیند، یکی از این دو تا را اجرا می‌کند.

«وَ مَن حارَبَ فَقَتل» اگر محاربه کرد و مرتکب قتل شد «وَ لَم یأخُذِ المال» سرقت نکرد «کانَ علَیهِ یُقتَل وَ لا یُصلَب» این در گزینه‌ی دوم است، احتمال دوم که اسلحه می‌کشد، محاربه می‌کند و مرتکب قتل هم می‌شود اما موفق به اخذ اعمال نمی‌شود. حضرت فرمود در اینجا حکمش قتل است و به دار آویخته نمی‌شود. این فرع دوم.

سوم: «وَ مَن حارَبَ و أخذَ المال و لَم یَقتُل» محاربه کند و اخذ مال کند. شمشیر می‌کشد، می‌ترساند، ممکن است مجروح کند اما مرتکب قتل نشده بود. «کانَ عَلیه أن تُقَطّعَ یدَه و رِجلَه مِن خِلاف» دست و پایش را برعکس قطع می‌کنند و این حکم اوست. «وَ من حارَب» کسی که محاربه کرد «و لَم یَأخذِ المال» مال را نتوانست بگیرد «و لَم یَقتُل کانَ علیهِ أن یُنفی» این آدم را نفی بلد می‌کنند. همان چهار عنوانی که در آیه‌ی شریفه آمده بود را در این روایت، امام جواد (ع) این‌جور بر حالات مختلفی منطبق کردند.

چون به روایت می‌خواهیم در حرمت استدلال کنیم، اول باید سندش محکم باشد. سند را بررسی می‌کنیم.

علی بن ابراهیم بن هاشم قمی از اصحاب امام عسکری علیه‌السلام، از مشایخ مرحوم شیخ کلینی است. پدرش هم از راویان برجسته و نامدار قم است. علی بن ابراهیم را از اساتید مشایخ قم خواندند. نام ایشان در بین بزرگواران و مشایخ قم به چشم می‌خورد. مرحوم کلینی هم بسیاری از روایات خود در کافی را به ایشان مستند کرده و از ایشان نقل کرده است. مرحوم نجاشی آن را مورد اطمینان در نقل روایات و توصیف کرده و تأکید می‌کند که علی بن ابراهیم دارای ایمانی ثابت، استوار و مورد اعتماد بود و عقیده و مذهب صحیح را هم داشت. پس این علی بن ابراهیم که از اکابر ثقاة شیعه است.

علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم نقل می‌کند که: ابراهیم از محدثان بزرگ شیعه و از ثقاة عالی‌مقام است و در وصفش کلمات زیادی آمده است. کسی در توثیق ایشان تردیدی ندارد.

ابراهیم بن هاشم از علی بن حسّان واسطی نقل می‌کند. علی بن حسّان به دلیل این که قدش کوتاه بود، معروف بود به منمّس. از اصحاب امام جواد علیه‌السلام است و از محدثان موثق علامه حلّی رحمةالله‌علیه به نقل از ابن غضائری، او را بسیار توثیق کرده و موثق دانسته است. بنابراین سند روایت، صحیح است.

اما دلالت روایت بر مدّعا در این روایت هم چهار فرضیه در محاربه و اخافه مطرح شده است. و حکم هر کدام بیان شده است.

فرض اوّل این که با اخافه و به زور اسلحه مرتکب قتل و تصاحب اموال شود. امنیت جامعه را به هم می‌زند و با اسلحه، دیگران را می‌ترساند اخافه می‌کند. در درگیری که به وجود می‌آید کسی هم به قتل می‌رسد، اموال را هم برمی‌دارند و فرار می‌کنند. حکم این یا قتل است یا صلب.

دوم در جایی که با اخافه و به زور اسلحه درگیر می‌شود، مرتکب قتل می‌شود اما موفق نمی‌شود اموال را تصاحب کند. کیفرش گفت: «مَن حاربَ فَقَتل وَ لم یأخذِ المال کانَ علیه أن یُقتَل» کیفرش قتل است.

فرض سوم با اخافه و به زور اسلحه، اموال دیگران را تصاحب کند ولی مرتکب قتل نشود. اخافه حاصل شده، اموال را تصاحب کرده اما قطعی نیست. اینجا گفتند دست و پایش را «مِن خلاف» قطع می‌کنند.

و چهارم اخافه می‌کند، اسلحه می‌کشد، محارب است، ولی نه قتلی صورت می‌گیرد و نه تصاحب اموالی. کیفرش تبعید است. «مَن حارَب وَلم یَأخُذِ المال وَ لَم یَقتُل کانَ علیهِ أن یُنفی»

در این چهار فرض ببینید در مواردی نه قتل است، نه سرقت است، نه جرح است، تنها چیزی که اتفاق می‌افتد اخافه است و بس! برهم زدن نظم عمومی. از این که اخافه به تنهایی و از بین بردن نظم اجتماعی و ترساندن مردم، جامعه را به هرج و مرج کشیدن و ترساندن، یکی از این فروع است، ما استفاده می‌کنیم که در جنگ نرم هم که قتلی صورت نمی‌گیرد و سرقتی نیست، اخذ مالی نیست، جرحی نیست، فقط مردم را می‌ترسانند، بیم می‌دهند، ناامنی اجتماعی ایجاد می‌کنند، در این موارد هم ذیل این روایت می‌توان به آن استدلال کرد.

پس در فرض چهارم این روایت که برای اخافة النّاس یا همان که اسمش را در آیه‌ی قرآن، محاربه گذاشت. محارب کیست؟ کسی که اخافه می‌کند مردم را و مرحوم علامه گفت: امنیت عمومی را مخدوش می‌کند، آرامش عمومی را از بین می‌برد، ثبات جامعه را فرو می‌ریزد. حتی اگر به قتل و اخذ مال و جرح و این‌ها منجر نشود، باز حد و کیفر نفی بلد برای او تعیین شده است.

گفتیم گناهانی که عقوبتش تحریف شده و تعیین شده است، برای آن حد تعیین شده، این از محرّمات هستند که برای آن‌ها حد تعیین شده است. این نشان می‌دهد که اخافه و اخلال در امنیت و در ثبات جامعه، به خودی خود حتی اگر به جرم دیگری مثل قتل و سرقت منتهی نشود، این مغبوض عند الشارع است و برای آن در شرع، حد تعیین شده است. پس در عمل حرام است.

کسی که به قصد افساد از طریق به کارگیری سلاح یا به هر وسیله‌ی دیگری، از جمله روش‌های متداول در جنگ نرم. مردم را اخافه کرد، امنیت آن‌ها را سلب کرد، این هم مرتکب حرام شده است و مشمول فرضیه‌ی چهارم در این روایت است. بر اساس این روایت، حدی که برای او تعیین شده است نفی بلد است.

به نظرم این روایت خیلی صریح، مصادیق جنگ نرم را شامل می‌شود. چون محاربه کرده، اخافه کرده و هرچند اموالی نبرده یا قتلی صورت نگرفته، خود آن اخافه یعنی به هم ریختن نظم و امنیت و آرامش عمومی کافی است برای اینکه حکم نفی بلد برای آن صادر شود. این هم روایت سوم.

ما با مجموعه مباحث مقدماتی که در بحث اخافه مطرح کردیم و با القای خصوصیتی که در اطراف مسأله داشتیم که سلاح، نوعش مهم است یا نیست. اصلاً وجود سلاح در اخافه لازم است یا نه که القای خصوصیت کردیم در بعضی از روایات داشت، حتی اگر با عصا یا با سنگ اخافه کند، اخافه محقق شده است.

پس آنجا گفتیم سلاح، ملاک نیست. ملاک، اخافه است. این که در شب باشد یا روز باشد، در جاده باشد یا نباشد، زن باشد یا مرد باشد، بعد از همه‌ی این مباحث، جمع‌بندی ما راجع به اخافه حول این چند محور است.

اوّلاً اخافه در جنگ نرم مثل اخافة السّبیل عملی حرام است. سه تا دلیل اقامه کردیم و از مصادیق محاربه‌ای است که در آیه‌ی محاربه آن را برشمردی. هذا اوّلاً.

ثانیاً تأکید کردیم که تفاوتی در ابزار اخافه نیست. وقتی تفاوت نیست، خواه این عمل با سلاح باشد، سلاح مصطلح ملموس از جنس حدید که در بعضی از متون بود، یا بدون سلاح باشد. سلاح گرم باشد یا سلاح سرد باشد. تپانچه داشته باشد یا کارد و چاقو. یا هیچ‌کدام این‌ها نیست. مثل داعشی‌ها در قفس می‌گذارند در آب غوطه‌ور می‌کنند. این ترس را مستولی می‌کند بر جامعه. یا از بلندی پرت کند. به هر وسیله‌ی دیگری که موجب دامن زدن به خوف و ترس شود و در نتیجه امنیت جامعه مختل شود و شهروندان جامعه‌ی اسلامی از این طریق... البته این که می‌گویم جامعه اسلامی...، در روایاتی هست. ما که الان بحثمان جنگ نرم در کشور اسلامی است. این اخافه را در هر جایی گفتند. اخافة النّاس گفتند در هر بلدی. در جامعه، مردم بترسند و مجبور به تمکین شوند. این تمکین تارةً به این شکل است که می‌رود بار و بنه‌اش را باز می‌کند اموالش را می‌آورد تقدیم می‌کند. یا با اخافه مجبور شود یک شعاری سر دهد، یا با اخافه مجبور شود موضعی بگیرد. یا با اخافه مجبور شود با اخافه کننده در مسأله‌ای همراهی کند. به زور اگر کسی را وادار به تمکین به کاری کردیم، این صدق عنوان محاربه بر آن خواهد بود. این نکته‌ی دوم.

نکته‌ی سوم از آنجا که اخافه یا کمک به إخافة النّاس در جنگ نرم موجب گسترش ناامنی اجتماعی است. مثال زدیم که رئیس جمهور وقت کشور ـ خدا رحمت کند آقای رئیسی را ـ به سنندج رفت یک نفر بهش شکلات داد. آن‌قدر در رسانه‌ها او را ترساندند که یا خودت را می‌کشیم یا بچه‌ات را می‌کشیم یا مغازه‌ات را آتش می‌زنیم، این اخافه حاصل شد از طریق جنگ نرم و او مجبور شد در رسانه‌ها بیاید از کاری که کرده ابراز پشیمانی کند و عذرخواهی کند. پس حتی اگر از این رهگذر، قتلی صورت نگیرد، نهب اموالی نباشد، جرحی محقق نشود، این عمل یعنی إخافة النّاس از این طریق هم عملی حرام است. اخافه کنندگان که با ترساندن و تشویش افکار عمومی در صدد تضعیف ضریب امنیت روانی و ثبات در جامعه هستند، این‌ها هم از نگاه قرآن و روایات، محارب‌اند. کمترین حدی که برای آن‌ها در این روایت سوم تعیین شده بود، نفی بلد است.

از بسیاری از روایات هم می‌توانیم استفاده کنیم که «أمرُهُ إلی الإمام» ممکن است امام، نفی بلد و ممکن است حکم سنگین‌تری برای او در نظر بگیرد. بنا بر صلاحدید امام یا کسی که از جانب امام در این زمینه مسئولیت دارد، نفی بلد می‌شود یا حکم دیگری بر او اجرا خواهد شد.

و نکته‌ی آخر با تفاصیلی که بیان کردیم، اخافه و اخلال در نظم عمومی، اوّلاً صحت اطلاق عنوان محارب بر آن قابل تردید نیست. چه آن کسی که با چاقو اخافه کرد گردنه را بست اموال مردم را برد، چه آن کسی که با تبلیغات، اخافه کرد و جامعه را وادار به همراهی با خودش کرد. این اختصاص به زمان، مکان، نوع سلاح و حتی وجود یا عدم سلاح ندارد.

اخافه کننده در بعضی از جاها جنسیتی مطرح شده بود که زن باشد یا مرد؟ عموماً فقها فتوی دادند که جنسیت اخافه کننده هم این موضوعیت ندارد. اگر قدرت اخافه کردن داشته باشد، این ارحاب یا محاربه صادق است. اخافه شامل همه‌ی موارد از جمله اخافه در عملیات روانی و جنگ نرم هم خواهد بود.

«فتحسّنَ مِن جمیعِ ما ذَکرنا» به این که اخافه و ترساندن مردم در جنگ نرم برای وادار کردن آن‌ها به خواسته‌های دشمن و برای وادار کردن آن‌ها به پیروی از تعلیمات دشمن که مجموعه این‌ها فساد تلقی می‌شوند، این عملی حرام است. والله العالم!

بحث بعدی ما در رابطه با جنگ افزارها درباره‌ی شایعه است. شایعه هم یکی از جنگ افزارها در نبرد خاموش و جنگ نرم است. اتفاقاً در مسیر شایعه ممکن است ناخودآگاه انسان‌ها واقع شوند. هرچه را می‌شنوند نقل کنند، در نتیجه فرصت بهتری برای دشمن ایجاد کنند، برای اثرگذاری از طریق اشاعه‌ی شایعات. این هم یکی از جنگ‌افزارهاست. شایعه هم در نبرد خاموش یا جنگ نرم، حکم گلوله‌هایی را دارد که از توپخانه‌ی دشمن به سمت جامعه شلیک می‌شود.

ما با توجه به تأثیر گسترده‌ی شایعه در فرو ریختن بار روانی جامعه، اعتماد جامعه، درست اندیشی جامعه و مسیر درستی را که باید طی کنند، با توجه به این که شایعه تأثیر گسترده‌ای در تقابل خاموش دارد، شایعه را هم مورد توجه قرار می‌دهیم و بحث می‌کنیم. دشمن وقتی نمی‌تواند قحطی ایجاد کند، می‌آید دامن می‌زند به قحطی احتمالی. با قحطی احتمالی، اهداف خودش را محقق می‌کند. آن‌قدر شایعه پشت‌سر هم تولید می‌کنند که ظرف چند روز دیگر بنزین گیر نمی‌آید! گندم گیر نمی‌آید! بازارها از مواد غذایی خالی می‌شود. وقتی این‌ها را دامنه می‌دهند، گسترده می‌کنند و در افکار عمومی اثربخش می‌کنند و قابل اعتماد می‌کنند و جوری رفتار می‌کنند که جامعه این را یک واقعیت غیر قابل تردید بپذیرد، خود به خود همه هجوم می‌برند به ذخیره کردن. کالایی که باید در بازار باشد مردم آرامش داشته باشند، این‌ها را می‌خرند به خانه‌ها و انبارها منتقل می‌کنند، نتیجه‌اش این می‌شود که آن قحطی که نتوانست با تحریم اقتصادی ایجاد کند با شایعه ایجاد کرد.

ما ان‌شاءالله در جلسه‌ی آینده در اطراف شایعه و نقشی که شایعه در جنگ نرم دارد، مباحثمان را ادامه می‌دهیم.