درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1403/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم

حدیث خوانی

یا أباذر! إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَکَ بِالمَساءِ

پیامبر گرامی اسلام (ص) ضمن نصایحی که به جناب ابوذر فرمودند، در منع و پرهیز دادن از این که انسان‌ها به دنیا انس بگیرند و آرزوهای طولانی داشته باشند و هر روز به خاطر آرزوهای طولانی یا به دلیل بی توجهی به شرایط گذرایی که دارند، کارهای خیرشان را عقب بیاندازند، فرمود: «إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَکَ بِالمَساءِ». وقتی صبح را درک کردی، روز را ادراک کردی، به خودت وعده‌ی شب را نده یا نگو فلان کار را امشب انجام می‌دهم یا این کار برای شب باشد. این‌ها هر کدام به نوعی وعده دادن برای آینده است.

یا «إذا أمسَیتَ فلا تُحَدِّث نَفسَکَ بِالصَّباح» شب می‌گویی فردا این کار را می‌کنم.

«وَ خُذ مِن صِحَّتِکَ قَبلَ سَقَمِک وَ حَیاتِکَ قَبلَ موتِک» از سلامتی خودت بهره بگیر قبل از این که بیمار شوی، یا از زندگانی و حیاتت بهره بجوی قبل از این که جزو اموات باشی.

این عبارتی که امیرالمؤمنین (ع) هم فرمود که نسبت به گذشته و آینده و این‌ها فکر نکن «فَاغتَنِمِ الفُرصَة بینَ العَدَمین» هم گذشته عدم است هم آینده، فرصت حال را سلامتی فعلی را، حیات فعلی را بهره بجوی برای کارهای خیر.

بعد اضافه فرمودند: «فإنَّکَ لا تَدری مَا اسمُکَ غَدا» امشب که داری وعده‌ی فردا صبح را به خودت می‌دهی، نمی‌دانی فردا اسمت چیست. بهت می‌گویند مرحوم مغفور؟ الان اسمت جناب آقای دکتر است، جناب حجت الاسلام است، جناب حاج آقا است، فردا اسمت معلوم نیست همین عنوانی که الان داری باشی. آنجا دیگر می‌گویند آقای شادروان! آدمی که نسبت به یک ساعت دیگر خودش یا فردای خودش یا ثوانی دیگری که الان پلک می‌زند و معلوم نیست آن موقع پلک بزند و زنده باشد و جزء اموات باشد یا احیا، باید الان را غنیمت بشمرد برای انجام کارهای لازم و ضروری، کارهای خیر.

بحث ما در بیان ادله‌ی حرمت محاربه و اخافه بود. ما در بحث جنگ نرم، اخافه را از ابزارهای این جنگ برشمردیم. در این جنگ که جنگ شناختی است و عقول را هدف قرار می‌دهد، با اخافه انسان‌ها را می‌ترسانند، امنیت آن‌ها را سلب می‌کنند، آن‌ها را وادار به تمکین می‌کنند. همان‌طور که در بستن راه‌ها و گردنه‌ها با شمشیر اخافه می‌کردند و افراد را وادار می‌کردند اموال خودشان را از لابه‌لای اثاثیه در بیاورند و تحویل سرقه بدهند. این عمل حرام است. اوّلین دلیل بر حرمت این عمل که محاربه نامیده شد، آیه‌ی «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ الله» است که این را توضیح دادیم.

بر اساس روایات متعددی که ذیل آیه‌ی شریفه بیان شده است، کسانی که با اشهار سلاح، دیگران را اخافه کنند، اموالشان را غارت کنند یا ناامنی در جامعه ایجاد کنند، آن‌ها را وادار به تمکین کنند که اقراری کنند یا کاری انجام بدهند یا وادار کنند که از انجام کاری خودداری کنند، همه‌ی این‌ها از مصادیق «الَّذینَ یُحارِبون» است. گفتیم این آیه بر اساس مدلول آیه حرام است. با القای خصوصیتی که نسبت به اسلحه که در ذیل روایات آمده بود، وجود اسلحه و نوع اسلحه و ابزار اخافه را گفتیم خصوصیتی در آن نیست. تأکید کردیم چیزی که ملاک صدور حکم شرعی محارب است اخافه است که با هدف افساد و ناامنی جامعه انجام می‌شود.

اخافه ممکن است منجر به سرقت شود یا منجر به وادارسازی به عمل معیّنی شود یا به جرح و قتل بیانجامد یا نه، نفس اخافه «عمَلٌ مُحرَّم» حتی اگر قتل و جرح و سرقت و این‌ها هم نباشد، نفس اخافه حرام است؛ چون امنیت جامعه را مختل می‌کند.

ما با مباحثی که ارائه کردیم استنتاج کردیم هر عملی تحت تأثیر اخافه و زورگویی یا زورگیری، امنیت عمومی را مختل کند و دیگران را وادار به تمکین کند، این محاربه است و مشمول اطلاق آیه‌ی محاربه «الَّذینَ یُحارِبونَ الله وَ رسولَه» این‌ها برایشان حکم و حد تعریف شد. «أنْ یُقَتَّلُوا أو یُصَلَّبوا» و هکذا. این دلیل اول بود.

علاوه بر آیه‌ی محاربه، روایاتی هم هست که بر حرمت اخافه برای وادارسازی به تمکین، دلالت دارد. از جمله روایت محمّد بن مسلم که آن را مطرح می‌کنیم.

این روایت که سندش را هم در جلسه‌ی گذشته بررسی کردیم و گفتیم صحیح است، دارد که امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مَن شَهَر السّلاح فی مصرٍ مِنَ الأمصار فَعَقَر اُقتُصَّ مِنه وَ نُفِیَ مِن تلکَ البَلدَ» اگر کسی اسلحه برکشید در شهری و با سلاحی که برکشید، دیگران را مجروح ساخت یا قطع عضو کرد. این به همان مقدار که جنایت کرده، قصاص می‌شود و علاوه بر قصاص از آن شهر هم تبعید می‌شود. حالا تفاصیلش چه جوری است؟ این الان موضوع بحث ما نیست.

پس کسی که امنیت را مختل کرد و شهر سلاح کرد، دو کیفر برایش در نظر گرفته شده است: 1- قصاص به اندازه‌ی آن جرح یا قطع عضوی که داشته، مفروض اینجا این است که قتلی صورت نگرفته است. فقط سلاح کشیده «فَعَقر» یا زخمی کرده یا قطع عضو کرده است. دو کیفر دارد. 1- قصاص به اندازه‌ای که جنایت کرده، 2- نفی بلد.

2-‌ «وَ مَن شَهرَ السّلاح فی غیر مصراً» فرض کنید در جاده و راه «وَ ضَربَ و عَقَر» زخمی کرد و یا قطع عضو کرد «و اخَذَ المال» وقتی دیگران را ترساند با این ابزاری که در اختیار دارد و سلاح و مثلاً با زخمی کردن و ترساندن، این اموال را هم توانست از دست صاحبانش بگیرد، ولکن «وَ لَم یَقتُل» حتی اگر نکشته باشد «فَهُوَ مُحارب» این تصنیف محاربین است. «فَجَزاؤهُ جزاءُ المُحارب» کیفرش هم کیفر محارب است «وَ أمرُهُ إلی الإمام» تصمیم درباره‌ی این فرد بر عهده‌ی امام است امام جامعه «إن شاء قَتَله» اگر مصلحت را در قتلش دید او را دستور می‌دهد به قتل می‌رساند «و إن شاء صلبه» بعضی از اوقات است امام مصلحت می‌داند این را به دار بیاویزند دیگران هم ببینند، عبرت برای دیگران هم باشد، دست امام است «وَ إن شاء» اگر هم امام به مصلحت دید «قَطَع یَدهُ و رِجلَه» دست و پایش را قطع می‌کند. پس کسی که در جاده، ضَربَ و عَقَرَ و اَخَذَ المال، زخمی کرده، مجروح کرده و اموال را به غارت برده است. حکم این حکم محارب است و حکمش قتل است. حالا قتل یا با دار یا بدون دار. یا حکمش قطع ید و رجله است، این بر اساس فرمایش امام باقر (ع). حالت سومی است «و إن ضَربَ و قتَلَ و أخَذَ المال» هم هجوم برده ضربه‌ی شمشیر شده، هم کسی را کشته و هم اموال را به غارت برده است. اینجا دارد: «فَعَلی الإمام» امام دستور می‌دهد دست راست این را به خاطر سرقت قطع می‌کنند. وقتی دستش را قطع کردند «یدفَعهُ إلی الأولیاء المقتول» این را تسلیم می‌کنند به اولیاء مقتول «فیَتبعونُه بِالمال» آن اموالی را که به غارت برده ازش می‌گیرند اولیای دم «ثُمّ یَقتُلونَ» سپس این را به قتل می‌رسانند.

پس کسی که ضَربَ و عَقر یا ضَرَبَ و قَتَل، هم اموالی را که برده برمی‌گردانند، هم دستش را به خاطر سرقت قطع می‌کنند، هم خودش را به خاطر جنایت محاربه خواهند کشت.

«فقالَ ابوعبیده» ابوعبیده که راوی این حدیث است، سؤال کرد که: «أصلَحکَ الله أرأیتَ إن عفا عنه اولیاء المقتول؟» در این حالت که بعد از قطع ید، این فرد جانی را تحویل اولیای دم می‌دهند تا اموال را پس بگیرند «ثمّ یَقتُلون» این‌ها می‌توانند به جای قتل، او را ببخشند؟

«فَقالَ ابوجعفر علیه‌السلام إن عَفوا» حتی اگر اولیای دم بخشیدند «فإنّ علی الإمامَ أن یَقتُلَه» امام باید این را بگیرد و دستگیر به قتلش بدهد «لأنّه قَد حارَبَ» چون محارب است و قاتل است و سارق است.

دوباره ابوعبیده می‌گوید: «أرأیتَ إن اراد أولیاء المقتول أن یَأخذُوا مِنهُ الدّیة و یَدعونَه اَلَهُم ذلک» آیا اولیای دم می‌توانند به جای قتل، دیه بگیرند و رهایش کنند؟ حضرت فرمود: «لا» اینجا مخیّر نیستند که دیه بگیرند و رها کنند. «فقالَ لا عَلیه القَتل» این را حتماً باید به قتل برسانند.

سند این روایت که گفتیم صحیح است. دلالتش چطور با این چند فقره‌ای که بیان کرد؟

در این روایت چند فرض را مطرح کرده است. 1- فرض اول در شهر، سلاح بربگیرد، اخافه کند، جرح و عقر داشته باشد، یا قطع عضو یا جرح، این هم قصاص می‌شد هم نفی بلد، تبعید می‌شد. 2- در فرض دوم بیرون شهر اسلحه کشیده است، کسی را قطع عضو کرده، اموال او را هم به غارت برده ولی قتلی انجام نداده است. در این فرض، محارب است، کیفر محارب را دارد، اختیار با امام است. اگر خواست او را به قتل می‌رساند یا به دار می‌آویزد یا دست و پایش را قطع می‌کند. این هم فرض دوم است. 3- فرض سوم اگر اسلحه داشته باشد، کسی را هم مضروب کند و مقتول هم کند، اموال او را هم به غارت ببرد، امام دست راستش را به خاطر سرقت قطع می‌کند و در اختیار اولیای دم می‌گذارد تا آن‌ها بعد از استیفاء اموال، او را به قتل برسانند. یک دفع دخل مقدری است یا دفع دخلی است که راوی سؤال می‌کند که اولیای دم می‌توانند این را ببخشند یا دیه بگیرند رها کنند؟ حضرت در دو حالت پاسخ می‌دهند که اولیای دم، حتی اگر از قصاص صرف‌نظر کنند یا بخواهند دیه بگیرند و او را رها کنند، او را نمی‌توانند... حدّاً امام این را به قتل خواهند رساند. چرا؟ چون این فرد محارب است، مرتکب قتل است، مرتکب سرقت است و وقتی اموال به سرقت برده شده را اولیای دم ازش استیفا کردند و او هم اموال را تحویل داد، او را باید به قتل برسانند. اگر اولیای دم به قتل نرساندند، امام این کار را خواهد کرد. چه فرض دیه باشد چه نباشد.

به کجای این روایت استدلال می‌کنیم؟ استدلا ما به این روایت این است: اوّلاً می‌دانید که بر اساس تعالیم قرآن، پیش‌فرض اصلی در جنایات و قصاص این است که هر کس به هر اندازه‌ای که مرتکب جنایت شد، به همان اندازه باید مورد قصاص قرار بگیرد، نه بیشتر و نه کمتر. قصاص بسیار تعریف شده در فقه انور بهش پرداختند. قرآن هم می‌گوید: «وَ کَتَبنَا عَلَیهِم فِیهَا أنَّ النَّفسَ بِالنَّفس» کسی را کشتند سزایش این است که کشته شود «وَالْعَینَ بِالْعِین» در مقابل چشم، چشمش «والأنفَ بِالأنف وَالاُذُنَ بِالاُذُن» گوش در برابر گوش، دندان در برابر دندان «والجُروحَ قصاص» حتی اگر جرحی حاصل کرد با ضربه‌ی شمشیر پنج سانت جراحت وارد کرد، به همان اندازه باید قصاص شود. این نکته‌ی اول که قبل از استدلال بهش تأکید می‌کنیم. پیش‌فرض این است که هر جنایتی را قصاصی است به اندازه‌ی خودش.

دوم بر اساس ضوابط موجود، مجنی علیه یا اولیای دم را معمولاً تشویق می‌کنند که از قصاص درگذرد. در همین آیه هم می‌گوید «فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَه» اگر ببخشد، این کفاره‌ی گناهانش است. یعنی یک مشوق برای بخشیدن قائل شدند. تو این جانی را اگر متنبه شده ببخش، حالا که بخشیدی این بخشش می‌شود کفاره‌ی گناهانت، ما هم تو را می‌بخشیم.

البته ذیل آیه، این فقره‌ی آخر می‌گوید: «وَ مَنْ لَم یَحکُم بِمَا أنزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمون» کسی بخواهد فراتر از این کار کند گوشش را بریده، می‌آید چشمش هم کور می‌کند. یعنی در قصاص علاوه بر گوشش، چشمش را هم آسیب برساند یا به دندانش هم آسیب برساند، اضافه‌تر باشد این «لَم یَحکُم بِما أنزَلَ الله» است، این‌ها ظالمند. ولی این که جانی را اگر متنبه شد ببخشند، این طبق ضوابط است. البته اگر مفسده‌ای در کار باشد، مثلاً جانی به جای تنبه در اثر بخشش سرکش شود یا دیگرانی که وضعیت او را می‌بینند بگویند بالاخره ما می‌رویم این کار را می‌کنیم، این سرقت را می‌کنیم، آخرش هم ما را می‌بخشند. اگر این سرکشی را در جامعه دامن بزنند، نه این بخشش معنا ندارد. بخشش در جایی است که تالی فاسدی نداشته باشد.

این دو تا مقدمه را عرض کردیم که قصاص در جنایات، به اندازه‌ی جنایت است. 2- ترجیح با بخشش است. «فَمَن تَصَدَّقَ بِه فَهُو کَفَّارَةٌ لَه».

اما برخلاف این دو ضابطه در این روایت، کیفر تعیین شده برای کسانی که با تهدید و اخافه و اشهار سلاح، مرتکب قتل شوند جرح یا سرقت، کیفر این‌ها فراتر از کیفر افرادی است که به‌طور اتفاقی یا در اثر حادثه‌ای مرتکب جنایتی از قبیل قتل، جرح، یا سرقت شوند. دو نفر را تصوّر کنید. یک کسی ختن زد دیگری را کشت. دعوا شده بود، در دعوا مشت و لگد و چوب و این‌ها زدند، یک کسی کشته شد. خب این را حالاتی دارد. در تندترین احوال، قصاصش می‌کنند. قصاص یعنی آن کسی که قاتل است او را اولیای دم درخواست می‌کنند که او قصاص شود و کشته شود. اما در اینجا شما می‌بینید کسی که مرتکب جرم امنیتی شده، اخافه کرده، ناامنی را دامن زده، دزدی مسلّحانه کرده یا اسلحه کشیده و ناامنی ایجاد کرده و دیگران را مجروح کرده است، این چیزی کفاره و کیفری که برایش در نظر گرفته شده است، بسیار فراتر از چیزی است که برای یک قاتل معمولی در نظر می‌گیرند. در قاتل معمولی، کسی که اتفاقی قتلی کرده است او را در بدترین احوال، قصاص می‌کنند و می‌کشند. اما در اینجا اگر قاتل باشد، قاتل را بعضی از جاها می‌گوید به دار بزنید، بعضی از موارد دارد که دست و پایش را قطع کردند بعد به دار زدند، بعضی از جاها بدون این که دست و پا را قطع کنند به دار زدند، یا احکامی که هر کدام در نوع خودش یک خرده شدیدتر است از سایر جرایم.

مثلاً در فرض اول این بود که اسلحه کشیده، کسی را هم نکشته، یک کسی را زخمی کرده است. این آدم که ناامنی ایجاد کرده یکی را زخمی کرده است گفت: «اُقتُص منه» قصاص می‌شود، همان مقداری که جنایت کرده روی خودش پیاده می‌شود «وَ نُفِیَ مِن ترک البلده» نفی بلد هم می‌شود. این دیگر نباید برود در این شهر زندگی کند.

در فرض دوم که در گردنه و جاده اسلحه کشیده بود و مردم را زخمی کرده بود، هنوز هم قتلی مرتکب نشده گفت جزایش جزای محارب است. امام می‌تواند این آدم را بکشد! و حال این که این قتلی مرتکب نشده بود. در سایر جرایم اگر قتلی حاصل شود، قتل خطئی باشد یک حکمی دارد، شبه خطأ باشد یک حکم دارد، عمد باشد یک حکم دیگری دارد. اینجا هنوز قتلی حاصل نشده، فرمود امرش به دست امام است «إن شاءَ قتَله و إن شاء صَلَبه» پس می‌بینید کیفر و مجازات سخت‌تر است.

یا در فرض سوم که اگر کسی را کشته بود «ضَرَب و قَتَل و عَقَر و اخذ المال علی الإمام أن یقطع یدیه ثمّ یدفعه إلی اولیاء ثمّ یقتلون» سؤال کردند آقا می‌شود این را ببخشند؟ گفت حتی اگر بخشیدند، امام می‌آید این را حداً به قتل می‌رساند. یا اگر دیه گرفتند، فرمود نه این محارب است و این باید به قتل برسد.

پس اولین استنتاجی که از این روایت می‌کنیم، این است که جزایی که برای این‌ها دیده شده است، فراتر است از جزایی که برای گناهان مشابه در امور اجتماعی دیده شده است.

قتل محارب، اویی که ناامنی ایجاد می‌کند و به قتل می‌رساند، سنگین‌تر است از قتل کسی که بر اثر حادثه کسی را به قتل رسانده است. یا اگر اسلحه کشید و زخمی کرد، این کیفرش سنگین‌تر از کسی است که در دعوا به‌طور اتفاقی یک کسی را زخمی کرده است. پس این نکته‌ی اول.

جرایم امنیتی، حکم سنگین‌تری دارد. این کار محاربه جرم امنیتی است، حکمش سنگین است، غیر قابل بازگشت است، حتی اگر اولیای دم ببخشند حاکم باید آن‌ها را اعدام کند. وقتی حکم اعدام دارد، حکم قطع ید دارد، حکم نفی بلد دارد، این‌ها حد است. حدودی که تعیین شده نشان می‌دهد که این اعمال مقبول است عند الشارع، هر عملی که مستوجب حد شرعی است عمل حرام است، پس این عمل حرام است. این روایت در هر یک از فروض بیان شده، حد و کیفری سخت و غیر قابل بخشش برای محارب در نظر گرفته است که گویای شدت مغبوضیت این عمل در نزد شارع است.

از قضاوت سخت‌گیرانه‌ی امام (ع) که اشد مجازات را برای جانی قائل شده و حق عفو و بخشش را هم از اولیای دم، سلب کرده است کاملاً پیداست که محاربه را گناهی حرام و نابخشودنی قلمداد کردند و پرهیز از آن را برای همگان لازم و ضروری دانستند. سخت‌گیری در اجرای حکم محاربه که امام (ع) با عبارت «إنْ عَفَوا فَعَلی الإمامَ أن یَقتُلَ» این سخت‌گیری به این دلیل است که کسی جرأت اخافه النّاس و اخلال در امنیت مسلمین را به خودش راه ندهد. فرقی هم نمی‌کند اخلال و اخافه در امنیت از چه طریقی محقق شود، با سلاح، با سنگ، با عصا، این‌ها مواردی بود که قبلاً گفتیم، یا از بلندی پرت کردن، یا در دریا انداختن و خفه کردن. از هر راهی که اخافه کند، این اخافه محاربه است. مثلاً اخافه با اشهار سیف برای چپاول یا برای افساد باشد یا با هر طریق دیگری.

اخافه کننده‌ها وقتی قصد افساد دارند، قصد افساد مثل دزدی یا مثل وادار کردن مردم به این که نسبت به نظام اسلامی، رویکرد خصمانه بگیرند. فرقی نمی‌کند چه آن چه این. چه در جنگ سخت، چه در اقدام سخت، چه در اقدام نرم. اگر جانی با معتبرسازی تهدید چه با اسلحه‌ی سرد چه نرم، امنیت جامعه را مختل کند یا با عملیات روانی و دامن زدن به نگرانی‌ها جامعه را بترساند، امنیت آن‌ها را به مخاطره بیاندازد یا با سرهم کردن اخبار دروغ و راست، تهدیدات توهمی یا کوچک در جامعه را به‌طوری معتبر جلوه بدهد تا مردم را تحت تأثیر ترس وادار به تمکین از خواسته‌های خودشان کنند. تمام این موارد در حکم واحد بوده و فاعلش که به قصد افساد، مرتکب چنین اعمالی می‌شود محارب است، کیفرش هم اشدّ مجازات‌هاست. پس از این روایت هم استفاده می‌کنیم که محاربه یعنی اخافه‌ی مردم با هدف افساد، اخافه‌ی مردم با سلاح، اخافه‌ی مردم با هر ابزاری که موجب اخافه شود و ناامنی‌های اجتماعی را برای آن‌ها فراهم کند عملی حرام است، می‌خواهد با زور سلاح یا غیر سلاح و مجازاتش هم مجازات محاربین است.

این هم دلیل دوم در اثبات حرمت اخافه.

إن‌شاءالله ادامه موضوع را در جلسه آینده تحلیل می‌کنیم.