1403/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم
حدیث خوانی
یا أباذر! کُن کأنَّکَ فِی الدُّنیا غَریبٌ أو کَعابِرِ سَبیل وَ عُدَّ نَفسَکَ مِن أصحابِ القُبور.
در دنیا طوری رفتار کن که گویا غریب هستی. این غریب کیست؟ حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودی: «الغَریبُ مَن لیسَ لَه حَبیب» فردی که محبوبی ندارد. به فردی هم که از موطن خودش دور باشد، به او هم غریب میگویند.
غربت، اسم مصدر است به معنای دوری. میدانید که اسم مصدر، نتیجهی مصدر است مثل وضو که نتیجهی توضّوا است، غربت نتیجهی تغرب است. کسی که از دیار خودش کوچ کرده، در شهر دیگر، منطقهی دیگر، کشور دیگر، این دوست و محبوبی ندارد، فاقد علقه و دلبستگی است. نه به افراد دلبسته است و نه به اشخاص. این که فرمود: «کأنّکَ فِی الدّنیا غریب» به معنای این است که دلبستهی دنیا مباش!
مسافر غریب به مکان اقامت، به هتلی که در آن مستقر است یا مکانهایی که تردد میکند یا رستورانهایی که تغذیه میکند دلبسته نیست، هرچند ممکن است این اماکن، لوکس و دلربا هم باشد. حظ میگیرد ولی دلبسته نیست، کوچ میکند. به همین جهت دنیا را دار ممر خواندهاند. فرمود: «الدّنیا دار الممر لا دار المقر» پل است که باید از این پل عبور کرد.
پس «کُن کأنّکَ فِی الدّنیا غَریب» به دنیا دل نبند! «أو کَعابِر سبیل» مسافر که در راه است به مکانش علقه دارد بلکه زودتر در تلاش است که مسیر را طی کند و به مقصد برسد. نه این که دلبسته نیست! شوق برای رفتن هم دارد. مقصد برایش مهم است و هدف. علقه پیدا کردن به دنیا یا اهل دنیا یا وابستگی انسان به مظاهر دنیا، اوّلین مرحله و گام سقوط انسان است. در این نصیحت، سفارش میکنند که این دلبستگیها را نداشته باشید، بلکه مثل عابر سبیل یک شتابی هم برای رفتن داشته باشید.
این که فرمود: «عُدَّ نَفسکَ مِن أصحابِ القُبور» خودت را در زمرهی اصحاب قبور بدان، این به نوعی تأکید دو جملهی قبل است. «کأنَّک فی الدّنیا غریب أو کَعابرِ سبیل».
در این دو تا عبارت کاف تشبیه داریم در «عُدَّ نَفسکَ» دیگر نداریم. این هم یک دقتی نیاز دارد. این که انسان به دنیا وابسته نباشد، خود را از الان مرده و صاحب قبر به حساب بیاورد، در زندگی او تحوّل ایجاد میکند. بیان این تحوّل را در رفتار کسی که بهش گفتند یا مطلع شده است که مثلاً سرطان دارد و به زودی از دنیا میرود. این عدم علقه و این وابسته نبودن به دنیا در رفتار آن آدم، آن مریض رو به موت، کاملاً ظاهر است، متحوّل میشود. افرادی را میشناسیم که تحوّل اینجوری پیدا کردند.
با توضیحاتی که در جلسهی گذشته دادیم و جمعبندی کردیم که چه چیزهایی شرط است در صدق عنوان محاربه و نیست؟ مواردی را که بیان کردیم، دیگر برنمیگردیم. بعضی از موارد را هم در گذشته گفتیم. مثل این که اهل ریبه باشد یا نباشد، که این را هم ما شرط ندانستیم.
در مجموع، شش مورد را بیان کردیم از مجموعه فتاوی و ادله. بر اساس این مواردی که بیان کردیم، نتیجه میگیریم که مراد از محاربه، مطلق اخافه به قصد وادارسازی به تمکین است. آدمها را با اسلحه یا هر چیز دیگری بترسانند که طبق میل اخافه کننده، این رفتار کند. یا از اموالش بگذرد، یا مطلبی را بیان کند، یا اقراری کند. این که حالا نافذ است یا نافذ نیست، اینها را بحث نمیکنیم. این که صاحب اموال میشود یا نمیشود، اینها را بحث نمیکنیم. نفس این کار که به زور قدرت، دیگران را وادار به تمکین کنند، این اخافه است. خواه این اخافه برای سرقت اموال، برای هتک یا برای قتل باشد یا هر کار دیگری. یا برای در تنگنا قرار دادن برای یک اظهار نظری. طرف را تهدید کند یا به اسلام و مقدسات اسلامی ناسزا بگو یا تو را میکشیم! اینها صدق عنوان محاربه میکند، خواه با اسلحه یا بدون سلاح. چنانچه این کارها به قصد و ارادهی افساد باشد، حالا افساد یا افساد اجتماعی مثل سرقت یا اعتقادی مثل وادار کردن برای جسارت به اسلام و مقدسات اسلامی که البته مباحث اعتقادی، شدیدتر خواهد بود.
در هر صورت اینها مشمول عمومیت آیهی محاربه است. «إنّما جزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ الله وَ رسولَه وَ یَسعَونَ فِی الأرضِ فَساداً أن یُقتَّلوا» و روایاتی که در این زمینه برخیاش را خواندیم و مراجعه کردیم. پس ملاک، قصد و اقدام به اخافه و برهم زدن تعادل، سلامت و امنیت جامعه است. هر کجا «اخافه عن قصدٍ» انجام شد، فساد هم حاصل است. مشمول آیهی محاربه است. میخواهد زور کند برای سرقت اموال، یا زور کند برای اهانت به اسلام. العیاذ بالله زور کنند برای اینکه قرآن را بسوزانند، به پیامبر اکرم (ص) به مقدسات دینی جسارت شود یا اعتقاداتش را زیر پا بگذارد. همهی اینها مصداق اخافه است و ارعاب و محاربه.
ما مباحث مقدماتیمان را که لازم بود در باب اخافه در جنگ نرم تا اینجا بیان کردیم. اخافهی جنگ نرم یعنی همین به زور کردن افراد، وادار کردن به تمکین افراد با معتبرسازی تهدید. عبارت ما بعد از همهی مباحثی که کردیم، «عن قصدٍ» دیگران را وادار به تمکین کنند با اخافه. این مصداق محاربه است. حکم شرعیاش چیست؟ آیه را تا حالا خواندید که: «أن یُقتَّلوا أو یُصلَّبوا» الان میخواهیم نظر بدهیم، این عمل چه حکمی دارد؟
از امروز در این جلسه تلاش میکنیم ادلهی خودمان را برای حرمت این عمل بیان کنیم. پس اخافهی دیگران اعم از مسلمان یا غیر مسلمان، چون اخاف النّاس داشتیم. این اخافه از روی ظلم و تعدی... چون گفتیم در مواردی، ظلم و تعدی نیست. اخافه هست ولی آموزش است، اخافه هست ولی شوخی است. پس «إخافة النّاس» از روی ظلم و تعدّی، خواه به همراه سرقت و قتل باشد یا نباشد. این عملی حرام است.
شیخ طوسی رحمةاللهعلیه در خلاف برای اثبات حرمت این عمل، علاوه بر استدلال آیهی محاربه همین «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ الله» و روایات، ادعای اجماع هم کردهاند که ما در این جور موارد که ادلهی لفظیهی متعدده داریم و همان ادله منشاء این است که در طول تاریخ، فتوا برای این امر داده شده است این را اجماع مدرکی میدانیم و به عنوان یک دلیل مستقل، این را قبول نداریم. ولی ادلهی نقلی را که ایشان و سایر بزرگان بحث کردند تا جایی که بتوانیم ادعای خودمان را ثابت کنیم را مورد توجه قرار میدهیم.
دلیل اوّل ما برای حرمت، این حرمت اخافه، همین آیهی محاربه است. آیه 33 سوره مائده. آیه را زیاد خواندیم در جریان بحث. «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ اللهَ و رَسولَهُ وَ یَسعَونَ فِی الأرضِ فَساداً أن یُقتَّلوا...» تا آخر آیه.
«یحارِبونَ الله أن محارب» به معنی «المجاهر بقطع الطریق» مفسرین گفتهاند. یا مجاهر به گردنه بستن. مجمعالبیان، یحاربون الله را آورده «أو أولیاء الله»، «یحاربون اولیاء الله». شیخ در تبیان، یحاربون الله را به معنای «یحاربون أولیاء الله» و «یحاربون رسوله». الیمزان محاربهی واقعی با خداوند متعال را محال میداند، معتقد است محاربه با خدا در این آیه به معنای مجازی آن استعمال شده است. هرچند معنای مجازی این بسیار گسترده است، ولی به قرینهی انضمام نام پیامبر (ص)، معنایش شبه متعیّن است در ابطال هر تلاشی که پیامبر از طرف خدا مأموریت به اجرای آن را داشته است. پیامبر مأموریت بسط عدالت داشته است، بسط امنیت داشته، بسط آموزش داشته است. هر کدام از اینها را ابطال کنند محاربه با خدا و رسول خدا کردند.
محاربهی کفار با پیامبر و اخلال قطاع الطریق به امنیت عمومی جامعه، دو مصداق بارز یحاربون الله است، خلاصه در اینها نمیشود. محاربةُ الله پس معانی متعددی دارد، مصادیق متعددی دارد. این مصادیق، این دو مصداق برجسته در آن به چشم میخورد. پس این معنای یحاربون الله.
«یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» سعی یعنی مشی. المَشیُ السریع و هُوَ دونَ العطف. در لغت میگویند کمتر از دویدن «وَ یُستَعمَلُ للجِدِّ فی الأمر» وقتی میگویند سعی، مرادشان دویدن نیست، آن کنایه است برای جدیت در کاری داشتن. «خیراً کان أو شرّاً» میخواهد آن کار، کار خیری باشد یا کار شری باشد.
«یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» فسادا به معنای تباهی و نقیض آن سلاح است. شیخ طوسی در تبیان دارد که: مراد از «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» همان «اشهار السّیف لإخافة سبیل» است که این هم باز یک مصداق برجسته است، منحصر نیست.
از نظر المیزان، مراد از افساد بر روی زمین، اخلال به امنیت عمومی و قطع طریق است. این معنا وسیعتر از معنایی است که مرحوم شیخ طوسی گفتهاند که اخلال به امنیت عمومی از هر طریقی که باشد. به نظر المیزان، افساد شامل هر گونه محاربه با مسلمانها نمیشود. این که هرکسی به هر نحوی جنگید، آن جنگجوی طرف مقابل را بهش اطلاق افساد نمیکنند. دلیلش هم این است که جزای افساد و محاربه «أن یُقتَّلوا أو یُصلَّبوا أو یُقطَعَ أیدیَهُم و أرجُلُهُم مِن خلاف أو یُنفَوا مِن البِلاد» اینجوری بوده است ولی پیغمبر اکرم در هیچ یک از جنگها بعد از این که بر لشگر دشمن چیره میشد، افرادی را که دستگیر میکردند، اینها را گردن نمیزدند، نمیکشتند یا نفی بلد نمیکردند، دست و پایشان را از چپ و راست قطع نمیکردند. این نشان میدهد کسی که بهطور مطلق در جنگ با مسلمانهاست، این را «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» قلمداد نمیکردند. «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» کسانی هستند که با رفتارشان، امنیت داخلی و امنیت عمومی را به هم میزنند.
«وَ یُشَخِّصُ مَعنَی المُراد وَ هُوَ الإفساد فِی الأرض بالإخلالِ بِالأمنِ و قَطع الطّریق دونَ مطلقِ محاربَة مَع المُسلمین». این نیست که هر کسی با مسلمانها جنگید اینها را بگویند قصد افساد دارند. فساد ممکن است بکنند، ولی به لحاظ اصطلاحی این را مصداق این آیه نمیدانند که بکشند یا دست و پایشان را قطع کنند یا نفی بلد کنند. این عبارت مرحوم صاحب المیزان است.
این دو واژه مهم را که معنا کردیم، آیه چه میفرماید؟ کسانی که مردم را به قصد افساد میترسانند و امنیت جامعه را مختل میکنند، با خدا به محاربه برخاستند، کیفر آنها هم این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پایشان بهطور مخالف قطع شود یا به نقطهای خارج از این سرزمین تبعید شوند. وجه استدلال هم این است که از اطلاق آیه «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبونَ وَ رسولَه وَ یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» برابر توضیحاتی که قبلاً دادیم، از این استفاده میکنیم که مطلق اخافه، خواه متضمن قتل، ثروت و نحو اعمال باشد یا نباشد. زمانی که این کار به قصد افساد انجام میشود محاربه با خدا و کیفرش قتل است یا سلب است یا قطع عضو است و نفی بلد.
حالا در روایات و اینها داریم که چه کسی را میکشند؟ چه کسی را سلب میکنند؟ چه کسی را قطع میکنند یا نفی بلد میکنند؟ از موضوع بحث ما خارج است. ما میگوییم وقتی برای این جرم یعنی اخافه به قصد فساد، کیفر قتل یا کیفر سلب یا قطع یا نفی بلد تعیین شده، این عمل نشان از مغبوضیت چنین کاری یعنی اخافة النّاس برای از بین بردن امنیت در نزد شارع دارد. برهم زدن نظم عمومی با ترساندن، این در نزد شارع مغبوض است به حدی که شارع دستور به قتل اخافه کننده میدهد.
قرآن کریم میگوید اخافه کننده با این هدف، نه این که فقط به دار آویخته میشود به قتل میرسد، یا نه این که دست و پایش قطع میشود و تبعید میشود، این در دنیا خوار و ذلیل میشود و در آخرت هم کیفر و عذابی بزرگ در انتظارش است. همهی این مجازاتها گویای این واقعیت است که برهم زدن امنیت عمومی، خواه امنیت اجتماعی با قطع طریق و اخافهی سبیل باشد یا امنیت سیاسی و اعتقادی که با جنگ نرم و اخافهی روانی صورت میگیرد. اینها بیشترین مغبوضیت را نزد شارع دارند. کسی که از دیوار مردم بالا میرود نیمهی شب، مردم را میترساند تا اموالشان را ببرد یا کسی که شکلات فروش سنندجی را تهدید میکند که خانه و اموال و داراییاش را آتش میزند با استفاده از ظرفیتهایی که دارند و او را وادار به ابراز پشیمانی میکند، اینها امنیت جامعه را به هم ریختند. این عمل، بیشترین مغبوضیت را نزد شارع دارد و چون برای اینها سزایی مثل قتل، سزایی مثل به دار آویختن، سزایی مثل قطع عضو و سزایی مثل نفی بلد دیدند و علاوه بر آنها گفتند عذاب الهی در انتظارش است، از همهی آنها میفهمیم این عمل، مغبوض عنه است به حدی که حتماً باید این ترک شود. عملی که ترکش واجب و ارتکابش غیر مجاز است، این عمل حرام است. پس هرکس در مسیر اخافة النّاس قدم بردارد در هر نقطهای، در هر زمانی، با هر ابزاری و به هر شکلی، این در حقیقت محارب است. کسی هم که به اخافة النّاس کمک کند، خواه از طریق سلّ السیف یا معتبرسازی احتمال حمله و تهدید دشمن که معمولاً در جنگ نرم، تهدید دشمن در ذهن مخاطب معتبر میشود که اگر فلان اتفاق بیفتد آمریکا حتماً فلان جا را بمباران میکند، پس بترسید وادار شوید فرار کنید. کسانی که در غزه به نفع اسرائیل کار کردند که مردم را بترسانند تا آنها را مجبور کنند از غزه به سمت مصر حرکت کنند و کوچ اجباری را در دل مردم بیاندازند و آنها را وادار به کوچ اجباری کنند، اینها هم حرام مرتکب شدند. به جای اینکه مردم را دلداری بدهند و مستحکم کنند، میگویند اگر از غزه به طرف سینا نروید شما را قتل عام میکنند. تهدید دشمن را معتبر میکنند. شبکهی جاسوسهای اسرائیلی این کار را میکنند، یا در لبنان میترسانند که اگر این اقدامات را انجام ندهید اسرائیل، شما را بمباران میکند. اینقدر این تهدید را معتبر میکنند که مردم دیگر جرأت ماندن نداشته باشند. وقتی جرأت ماندن نداشتند، خانوارها تخلیه کردند و رفتهاند. اسرائیل که پایبند به هیچ چیز نیست، ولی به ظاهر جاده برای او صاف میشود که همهی سرزمین را سرزمین سوخته کند و نقطه به نقطهاش را هدف قرار بدهد. این عملیات روانی و آن عملیات ناامنیهای اجتماعی است. این دلیل اول برای اثبات مدعا که حرمت اخافة النّاس است.
دلیل دوم، صحیحهی محمّدبنمسلم است. روایت محمّدبنمسلم از امام باقر علیهالسلام که میتواند مستند نظر ما واقع شود.
محمّدبنیحیی، مرحوم شیخ کلینی از محمّدبنیحیی نقل میکند. شیخ کلینی در وثاقتش که تردیدی نیست، این روایت از کافی شریف از محمّدبنیحییالعطار نقل شده است که از ثقاة عالیمقام شیعه است. احمدبنمحمّدبن عیسیالاشعری القمی از خاندان اشعریهای قمی هستند، اجداد اشعریها از یمن به مکه مهاجرت کردند. در آنجا به حمایت از پیامبر (ص) به مدینه مهاجرت کردند. بعد به همراه امیرالمؤمین (ع) به کوفه آمدند. جدشان ابوعامر است. در غزوات متعددی هم شرکت کردند و این نشان از وفاداری این جد اعلای اینها به خاندان اهل بیت داشت. و ایشان در جنگ حنین هم به شهادت رسید.
پس احمدبنمحمّدبن عیسی الأشعری از ثقاة عالیمقام شیعه است. ابن محبوب یعنی حسنبن محبوببن وهب، ملقّب به صرّاد یا ضرّاد به معنای زرهساز که زرهسازی پیشهی جدش وهب است. این از رجالیون شیعه و در وثاقتش تردید نیست. ابن محبوب از ابوایوب نقل میکند و ابوایوب هم از ثقاة عالیمقام است، از محدثان بزرگ است، از اصحاب امام باقر (ع) است، امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) را هم درک کرده است، نجاشی و شیخ طوسی هم او را توثیق کردهاند. محمدبنمسلم هم که از برجستهترین شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) هستند که به کثرت حدیث هم مشهور است. مرجعیت در فتوا داشته و به وثاقت مشغول بوده است. سند روایت، سند خوبی است. به همین جهت ازش تعبیر به صحیحه میشود. در این صحیحه آمده است که: «مَن شَهر السّلاح مِن مصرٍ مِنَ الأمصار فَعقر اقتُصُ منه وَ نُفیَ مِن البلد و من شَهرَ السّلاح فی غیر الأمصار و ضَربَ و عَقَر» سلاح بکشد خارج از شهرها و بزند و زخمی کند «و أخذ المال و لَم یَقتُل فَهوُ المحارب» حتی اگر کسی را نکشد محارب است «فَجزاؤه جَزاءُ المُحارب و أمرُه إلی الامام».
توضیح این روایت انشاءالله باشد برای جلسه آینده.