1403/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم
حدیث خوانی
یا أباذر! کُن عَلی عُمرِکَ أشَحَّ مِنکَ عَلی دِرهَمِکَ و دِینارِکَ
در ادامهی نصایح کریمانهی پیامبر عظیمالشأن اسلام به جناب اباذر، فرمود: بر عمرت أشح نسبت به درهم و دینارت باشد. أشح، افعل التفضیل شح است به معنای بخل یا خساست. بخل و خساست، مایهی خودداری انسان از انفاق و هزینه کردن است. خویشتنداری از انفاق در افراد بخیل یا خسیس، این کاملاً صدق میکند و در بسیاری از موارد هم قابل ادراک است. افراد گاهی به قدری خویشتندارند که هزینهکردها که حتی برای سلامت خود و خانوادهشان یا سلامت و آسایش خود و نزدیکانشان از هزینه کردن پرهیز میکنند.
حفظ اموال «الّذی جَمعَ مالاً و عَدَّده» حفظ و شمارش و افزایش ارقام برایشان مطلوب اکثر است. آدمها رویکردها و اخلاق و رفتار متفاوتی دارند. بعضیها جمع میکنند برای خودشان خرج کنند و زندگی مرفهی داشته باشند. بعضیها نه برعکس ایناند.
حضرت در یک روایتی مردم را به چهار دسته تقسیم کردند: سخی، کریم، بخیل و لئیم. فرمودند سخی آنی است که خودش بهرهمند میشود، میخورد «یأکُلُ و یُؤتی. کریم «لا یَأکُل» ولی «یُؤتی»، یعنی از خودش میگذرد به نفع دیگران. بخیل کسی است که به دیگران نمیدهد ولی خودش میخورد «لا یُؤتی وَلکن یأکُل». لئیم اویی است که نه خود میخورد و نه به دیگران میدهد.
این آدمها که ملاحظه میکنید، یعنی بخیل و لئیم در هزینه برای خودشان و دیگران دارای مشکلاند. این رستگاری در آن کمتر ممکن است اتفاق بیافتد به نجاح و موفقیت، قرین نیست.
«مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِه فَأولئِکَ هُمُ المُفلِحون» رستگاری در موقعی است که انسانها این شحّ نفس را کنار بگذارند و ازش در امان باشند. همینجوری که ملاحظه میکنید این خساست و بخل مورد سرزنش است اما در رابطه با عمر، گوهر عمر، هزینه کردن آن، حضرت میفرماید نه این که تو بخیل باش، میفرماید که تو ابخل باش، أشح باش. سعی کن وقتی میخواهی گوهر عمرت را هزینه کنی، دقت بیشتری کنی، پای هر چیز بی ارزشی عمرت را نگذاری.
بحث ما در این بود که قصد الإفساد در صدق عنوان محاربه و اخافة النّاس لحاظ شده یا نه؟ ما مواردی را بررسی کردیم رسیدیم به قصد. آیا قصد در تحقق عنوان افساد، در تحقق عنوان محارب، شرط است یا نه؟
عبارت سرائر و قونیه را نقل کردیم که در قتل عمد اگر عنصر قصد وجود نداشته باشد، عنوان عمد محض صادق نیست. چه وقتی کسی عمد قتل کرده است؟ وقتی که قصد قتل کرده باشد.
در ما نحن فیه هم اگر قصد افساد نباشد، مثلاً طرف قصد کند که زورگیری کند. قصد تجاوز داشته باشد یا قصد چپاول اموال داشته باشد. اگر اینها باشد و اخافه کند، این آدم محارب است؛ ولی اگر نه، نه قصد زورگیری، نه تجاوز، نه چپاول، نه هتک ناموس، هیچکدام اینها نیست اما یک لحظهای یک کاری کرد که دیگران ترسیدند. آمد شوخی کند همه را به خنده وا بدارد، همه ترسیدند. آمد یک نفر را شوخی کند به خنده وا بدارد، این یک نفر را ترساند. در اینجاها صدق میکند یا نمیکند؟
پس قصد افساد در معنای صدق معنای محاربه، این نکتهی مهمی است که بتوانیم آن را ثابت کنیم یا ثابت نکنیم.
در سرائر و قونیه در قتل عمد، قصد را شرط دانستهاند. به همین سیاق هم میخواهیم بگوییم که وقتی در قتل عمد، قصد شرط است، در محاربه هم قصد شرط است.
کلمات برخی دیگر از آقایان بزرگوار را نقل میکنیم تا در مجموع ببینیم این جمعبندی درست است یا خیر.
ابن حمزه طوسی در الوسیله در بیان قتل عمد، ایشان هم عبارت مشابهی را دارند. منتها با یک بیان دیگری. دارند که: «فَالعُمدُ المَحض» قتلی که عمد محض است، این شروطی دارد «مَجتمعَ فیه خمسَةُ شروط» پنج شرط برای تحقق قتل عمد محض است. این پنج شرط چیست؟
یکی این که: «أن یکونَ قاتلُ بالِغاً» قاتل اگر بالغ نباشد قتل عمد محقق نمیشود. قتلش قتل عمد نیست. «کاملَ العقل» این دارای جنون ادواری نباشد یا مجنون نباشد. این هم شرط دوم.
سوم آنی که شاهد مثال ماست «قاصداً إلی القَتل» این نیت و قصد قتل هم داشته باشد. همانطور که اگر قاتل بالغ نبود یا کامل العقل نبود قتلش عمد محض نیست، نه این که قتل محقق نشده است، قتل محقق شده ولی قتل عمد نیست. در جایی هم که قصد ندارد، قتل عمد محقق نشده است. قصد انجام یا اراده بر تحقق فعل، علاوه بر این که از ارکان تحقق جرم در جرایم کیفری مثل قتل عمد محسوب شده و محسوب میشو، در تحقق صحت عقود هم از جمله شروط و ملاکات شمرده شده است.
ببینید عباراتی را که در این سه منبع مورد توجه قرار دادیم، این سه عبارت میخواهد بگوید که چو قصد اراده بر فعل نبود، ارکان تحقق جرم هم کامل نبود. یکی از ارکان تحقق جرم، عنصر معنوی و قصد است. آلت قتاله هست ولی نیت قتل نبود. طرف بالغ است، عاقل است ولی قصد قتل ندارد. همینجوری که این ارکان در جرایم کیفری باید کامل باشند، در صحت عقود هم ما میبینیم که قصد، شرط و ملاک وقوع عقد است. اگر قصد نباشد، عقل واقع نشده است.
مثال اینها را از چند نمونه از فرمایش آقایان نقل میکنیم.
شیخ انصاری رحمةاللهعلیه در توضیح شروط متقاعدین ذکر کرده است که: «وَ مِن جُملَةِ شرائِطِ مُتَقاعِدَین» از جمله شروطی که متقاعدین دارند، دو نفری که عقد میبندند. عقود بین اثنینی است، به خلاف ایقاعات که یکطرفه است. متقاعدین علاوه بر شروط عقل و مثلاً کمال العقل یا بلوغ و اینها، یک شرط دیگری هم دارند و آن «قصدُهُما لمَدلولِ العَقد» عقدی را که اجرا میکنند صیقهی عقد که جاری میشود، متقاعدین باید مدلول عقل و آن الفاظی را که به کار میبندد را قصد کنند.
بعد مرحوم شیخ ادامه میدهند: «وَاشتِراطُ القَصدِ بِهذا المَعنی فی صِحَّة العَقد بَل فی تحقّق مفهومه» این کاملاً پیداست. یعنی شروط متقاعدین، قصد مدلول عقل است از جمله شرایط صحت عقد است و شرط بودن قصد با این معنا که مدلول را به ذهن بیاورند، این «ممّا لا خَلافَ فیه» در آن تردیدی نیست. «وَ لا إشکالَ» هیچ کسی هم در این ایراد و اشکالی نگرفته است. «فَلا یَقَعُ مِن دونِ قَصدٍ» عقد بدون این که قصدی به معنا شود محقق نیست. وقتی میگوید «بِئتُ هذا بهذا» باید معنای بیع را قصد داشته باشد. اگر گفت «بِئتُ هذا بهذا» ولی واقعاً قصد این را نداشت، من این ملک را اجاره میدهم در برابر این مقدار کرایه؛ ولی معنا را قصد نکرد. مزاح کرد، غیر قاصد بود، غالط بود، معنا را ادراک نمیکرد. این قصد که نبود، عقد هم محقق نشده است. پس شرط تحقق عقد، قصد معنا است.
امام رحمةاللهعلیه در کتاب البیع در شرایط متقاعدین هم آوردهاند. الثالث یعنی شرط سوم «القصد، فلا یَصحّ بِیع غیر القاصد کَالهازل والغالط والسّاهی» آدمی که قصد ندارد مثل کسی که در حال شوخی است یا سهواً گفته یا فردی است که معنا را غلط فهمیده است، این عقدش محقق نمیشود، صحیح نیست.
یا در کتاب نکاح، بسیاری گفتند و همه میگویند: «یُعتَبَرُ فی العَقد القصد» باید قصد کند به چه؟ «إلی مَضمونه» یعنی آن خطبهای را که در نکاح میخواند، باید قصد مضمون کند. «وَ هُوَ مُتوقّفُ عَلی فَهمِ مَعنَی لَفظَی أنکَحتُ وَ زوّجتُ» باید معنای لفظ أنکحتُ و زوّجتُ را قصد کند. «وَ لَو بِنَحوِ الإجمال».
پس ببینید قصد و تعمد همانطور که در جرایم کیفری لحاظ شده است، در معاملات هم لحاظ شده است. معاملهی فرد غیر قاصد، این محقق نمیشود.
علاوه بر اینها در عبادات هم قصد و نیت، شرط صحت عبادات است. هیچ عبادتی بدون قصد غربت، یعنی ارادهی انجام عمل برای انتصاب فرمان پروردگار. هیچ عبادتی بدون قصد، پذیرفته شده نیست.
همانطور که خلل در عبادات هم زمانی موجب فساد است که قصد و تعمد در کار باشد. یک فرد روزهدار اگر سهواً آب بنوشد روزهاش باطل نیست. اگر قاصداً شرب ماء کند روزهاش باطل است. یعنی مکلّف اگر قصد اخلال به عمل عبادی را داشت، آن موقع عبادتش مختل شده، دچار خلل شده است.
مثلاً کسی عمداً به اجزاء و شرایط نماز خلل وارد کند، عمداً یکی از ارکان یا واجبات نماز را به جا نیاورد، یا عمداً بدون وضو نماز بخواند، این اخلال است. کی این اخلال مؤثر است؟ وقتی تعمدی و «أن قصدٍ» باشد. کسی یادش رفت در نماز، سوره حمد را بخواند. در رکوع متوجه شد که سوره حمد را نخوانده است. این سوره حمد را نخوانده ولی خلل به نمازش وارد نشده است. عمداً روزهاش را افطار کند. از روی عمد یکی از ارکان حج را ترک کند.
پس ما قصد را در سه جا مورد توجه قرار دادیم. در جرایم کیفری، همه شرط دانستهاند. در معاملات قصد را همه شرط میدانند. در عبادات، قصد را شرط میدانند. در عبادات، حتی در اخلال به عبادت هم شرط میدانند. از مجموع این مطالب نتیجه میگیریم که قصد، رکن اصلی است یا یکی از ارکان اصلی است. چه در جرایم، چه در عبادات، چه در معاملات. نمیشود قصد را نادیده گرفت. همانطور که قصد و تعمد در صحت عبادات، صحت معاملات، شرط است، در تحقق جنایات هم یک رکن است و هیچ جنایتی بدون قصد، ثابت نیست.
از این نکاتی که گفتیم، که عبادت بدون قصد محقق نمیشود، عبادات بدون قصد مقبول نیست و تدارک واجب را نمیکند، در معاملات وقوع عقد منوط به قصد است، از اینها نتیجه میگیریم که اخافه بدون قصد هم ثمرهی این را ندارد که آن را محاربه بدانیم. محاربه، اخافهی عن قصدٍ است. همانطور که در قتل عمد، زمانی قتل عمد محاسبه میشود و محسوب میشود که طرف نیت قتل داشته باشد، در محاربه هم باید قصد و ارادهی آن فساد را داشته باشد. بدون قصد فساد، یکی از ارکان جرم و جریمه، وجود ندارد و نمیتوانیم حکم به تحقق جرم کنیم. هر کس عامداً و عن قصدٍ به هر نحوی در امنیت عمومی اخلال ایجاد کند، حالا این اخلال میتواند از طریق راهزنی و گردنهگیری باشد یا از طریق هر فساد دیگری که با اخافه و ترساندن همراه است. این آدم تعادل امنیتی جامعه را به هم ریخته و محارب است.
پس محارب کسی است که اخافه کند برای یک فسادی که تعادل جامعه را به هم میریزد. مردم پولشان را داد و ستد میکنند، اجناس و کالایشان را داد و ستد میکنند، این داد و ستد «عن میلٍ» هست «عن رضا» هست. میآیند اسلحه بالای سرش میگیرند اموالش را میبرند، آرامش جامعه را برهم میزنند. این تعادل امنیتی وقتی به هم ریخت، با اجبار و زور کسی را وادار به کاری کردی، این میشود محارب. قصد و ارادهی برهم زدن نظم و امنیت عمومی، بخش یا جزئی از جنایت محاربه محسوب میشود. محاربه بدون سعی و قصد افساد، از نظر ما محقق نمیشود.
روایت علیبنجعفر از قول برادر بزرگوارشان حضرت امام موسیبنجعفر علیهمالسلام هم که در آن آمده: «سألتهُ» علیبنجعفر میگوید از امام علیهالسلام پرسیدم: «عن رجُلٍ یشهَرُ إلی صاحِبه بالرّمح وَ سکّین» نیزه و چاقو را به طرف دوستش نشانه میگیرد. حضرت فرمود: «إن کانَ یَلعَب فَلا بأسَ» وقتی قصد افساد ندارد، برای شوخی، برای تمرین، برای آموزش این کار را کرد، حضرت فرمود اشکالی ندارد! این روایت مؤید عرض ماست که فعل بدون قصد محقق نمیشود.
اینها نکاتی بود که ما از فرمایش بزرگان در خصوص آن قیدهایی که در تعریف محاربه لحاظ است یا لحاظ نیست، در تعریف اخافه برای محاربه لحاظ است یا لحاظ نیست. نکات زیادی را در این چند جلسه بحث کردیم که چکیدهای آنهایی که مراد است و مورد توجه و برجسته است در تحقق عنوان محاربه را در این جمعبندی خیلی سریع عرض میکنیم.
نکتهی اول این که اخافة النّاس در کلمات فقهای بزرگوار و به استناد روایات وارده در بیان مراد از آیهی کریمهی سوره محاربه، این عبارت که دائماً گفتند «اخافه اخافه اخافه» این اطلاق دارد. «کُلُّ مَن أخافَ النّاس» عبارت اینجوری بود. یا «کُلّ مَن شَهَرَ السّیف لإخافة النّاس» این عبارت اطلاق دارد. فرمایش فقها مبتنی بر همین اطلاق در روایات است و اطلاق در آیهی کریمه است که «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ الله» جزای کسانی که با خدا محاربه میکنند «وَ رَسولَه» جزایشان این است که «أن یُقتَّلوا» هرکس که با خدا محاربه میکند، این اطلاق دارد. این اخافة النّاس و محاربه به هر شکلی که محقق شود. این مشمول این آیه است.
پس فرمایش فقها مطلق است که مبتنی بر اطلاقات ادله شکل گرفته است و در فرماریش آقایان دارد «کُلُّ مَن شَهَر السّلاح وَ اخافَ النّاس» حالا در «بَرٍّ کانُوا أو فی بَحرٍ فِی البُنیانِ أو فی الصّحرا» در ساختمان باشد یا فضای بیرونی باشد. پس اخافة النّاس به قید مطلق در تعریف معنای محاربه اخذ شده است. «هذا اوّلاً».
ثانیاً قدرت اخافه برای تحقق عنوان محاربه، این هم در معنا نمیتوانیم بگوییم لحاظ نشده است، منتها به نظر میآید که فقدان قدرت برای اخافه، این تأثیر وضعی در اصل فعل دارد. اگر قدرت اخافه وجود نداشته باشد عملاً تخوّف حاصل نمیشود. شما ممکن است بگویید آقا یک نفر قدرت ندارد و تخوّف هم حاصل شد. در اینجا قدرت اخافه دارد، ولی اگر قدرت نداشت با گاردی که میگیرد، سروصدایی که میکند، آن فیلم و فنری که بازی میکند، طرف مقابل را بترساند. از اول جوری رفتار میکند که قدرت اخافه... شمشیر دستش است ولی نمیتواند بترساند! این اخافه حاصل نمیشود.
«عدم القُدرةِ عَلَی الإخافَة» تأثیری بر جنبهی تشریعی ندارد، حتی اگر قدرتی هم بر اخافه ندارد ممکن است اخافه حاصل شود. ملاک، حاصل شدن آن اخافه است که اگر اخافه حاصل شد، این در تعریف ما میگنجد. آدم پیزوری است ولی بالاخره قدرت اخافه دارد. اسلحه دستش است، زور نیاز ندارد، همین که ماشه را بچکاند، این اثر خودش را گذاشته است. لذا ممکن است دهها آدم قدرتمند از افراد ضعیف بترسند، آن وقتی که میتواند اخافه کند.
پس «قدرةَ علی الإخافة» اثر وضعی دارد در اخافه و عدم آن. اگر توانست اخافه کند، این آدم مشمول تعریف میشود، حتی اگر در واقع قدرت کافی برای غلبه بر این افراد ندارد ولی میتواند با اخافه آنها را وادار کند.
نکتهی سوم برای اخافه، بهکارگیری سلاح یا نوع سلاح شرط نیست. ممکن است شما بگویید در بعضی از فتاوای یا روایات دارد «مَن أشهرَ السّیف» سیف و شمشیر، موضوعیت دارد؟ نه! سیف یا چاقو موضوعیت دارد؟ نه! اسلحههای جدید، خشابگذاری شده، اینها موضوعیت دارد؟ نه! به هر شکلی که اخافه کند با هر سلاحی که باشد، حتی اگر اسلحهاش و ابزارش برای اخافه پرتاب کردن از بلندی باشد، انداختن در دریا باشد که اینها را بحث کردیم.
پس مهم، وجود قدرت و توان معتبرسازی تهدید در چشم و ادراک اخافه شونده است. نوع سلاح یا جنس سلاح یا وجود یا عدم سلاح، اینها نقشی ندارند. یا تعداد راهزنها. آقا لازم است بیست نفر باشند؟ نه یک نفر هم میتواند اخافه کند. در صدق عنوان محاربه، هیچ کدام اینها شرط نبود و بحث کردیم.
در عبارات بعضی از بزرگان هم آمده بود که «لا یُشترَط الذّکوره» این که مرد باشد «و لا العَدد» تعداد، چون بعضی وقتها مردان قوی بنیه وقتی مهاجمه میکنند ممکن است بیشتر بترسانند. اینها بستگی به شرایط آن کار دارد. یک موقعی یک خانم جوان مثلاً بیست ساله چون اسلحه دستش است ممکن است یک مرد قوی بنیه را هم بترساند. «وَ لا العَدد» ممکن است یک نفر یا دو نفر، یک مجموعه ده نفری را به خطر کنند و بترسانند. چی مهم است؟ «بَلِ الشّوکَة» قدرت. ملاک معتبرسازی تهدید، قدرت وادار سازی است. با اسلحه، با پرتاب، با شمشیر، با هر چیزی که میخواهد باشد.
نکتهی بعد هم مکان و زمان اخافه در صدق عنوان محاربه نقشی ندارد و اراده و قصد افساد هم شرط است.
ادامهی مطالب را انشاءالله در جلسهی آینده بررسی میکنیم.