درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1403/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم

حدیث خوانی

یا أباذر! کَم مِن مُستَقبلِ یَوماً لا یَستَکمِلُهُ وَ مُنتَظِرٍ غَداً لا یَبلُغُه

در ادامه‌ی نصایح پیامبر گرامی اسلام به اباذر، فرمودند که چه بسا کسانی که روز را آغاز می‌کنن، در آغاز روز زنده هستند اما قادر به این که این روز را به پایان برسانند نیستند. انسان‌هایی که صبح زنده‌اند، بر اثر یک حادثه جانشان را از دست می‌دهند. به‌طور طبیعی مرگ آن‌ها فرا می‌رسد. یا افرادی که منتظرند فردا برسد تا کاری را انجام بدهند، به یک هدفی برسند، یک دستاوردی داشته باشند؛ اما به آن فردا هیچ‌گاه نخواهند رسید.

اجل انسان در دست خود انسان نیست. مرگ انسان در اختیار آدم‌ها نیست. به همین دلیل فرمود: «لَو نَظَرتَ إلَی الأجَل وَ مَسیرِه» اگر نگاه کنی، دقت کنی در اجلی که نمی‌دانی در کجا و چه لحظه‌ای به سراغ تو می‌آید «لأبغَضتَ الأمَل و غُرورَه» آرزوهای بلند را دیگر بهش علاقه‌ای نخواهی داشت و فریبش را نخواهی خورد.

عمر آدمی هر لحظه ممکن است به سرانجام برسد، پیر و جوان نمی‌شناسد. مرگ و انتقال به جهان دیگر، مورد انکار هیچ فرقه و دین یا فردی در دنیا نیست. ممکن است در قیامت، شک کنند، در توحید، تردید داشته باشند؛ اما هیچ کس مرگ را انکار نمی‌کند. این مرگ که پایان زندگی انسان در این دنیاست، این همه‌ی آرزوهای انسان را به پایان می‌رساند. پس آرزوهای طولانی و فریب دنیا را خوردن، باعث می‌شود که انسان‌ها از فرصتی که در اختیار دارند نتوانند خوب بهره بگیرند.

حضرت در این فراز تأکید می‌کند که امروز را که هستی قدرش را بدان و غنیمت بشمر! این‌ها در ادامه‌ی همان «إغتَنِم خَمساً قبلَ خمسٍ» هست که یکی از آن‌ها از فراغ استفاده کنید، از حیات قبل از موت استفاده کنید. ما بعضی از وقت‌ها به خاطر سرگرم شدن به دنیا، این معنا را فراموش می‌کنیم.

بحث ما در عناوین اخذ شده در مفهوم محاربه بود. در محاربه که اخافة النّاس است، به زور قدرت و سلاح یا این که با به‌کارگیری روش‌های دیگر، عناوینی اخذ شده بود که ما این‌ها را بررسی کردیم. اهل ریبه یک عنوان بود، اخافه یک عنوان بود، این که در طریق باشد یا نه یک عنوان بود، عنوان امروز قصد و اراده‌ی فساد است. آیا قصد و اراده‌ی فساد در صدق عنوان محاربه و اخافه لحاظ شده است یا نه؟

فساد، مصدر فَسَد یَفسُدُ، نقیض سلاح است. فساد به معنای تباه شدن، به معنای فتنه، به معنای آشوب و شرارت ترجمه شده است. برخی هم گفتند که فساد به معنی تصاحب اموال دیگران و گرفتن دارایی دیگران از روی عدوان و خصومت و دشمنی است، به ناحق.

مرحوم راغب اصفهانی در یک تعریفی از فساد دارد که: «خروج الشیء عنِ الإعتدال» یک تعادلی در هر چیزی هست. اگر آن چیز از حالت سلامت و تعادلش خارج شد، این فساد است.

مثلاً ممکن است بگویید گوشت فاسد شد، شیر فاسد شد، فلان خوراکی فاسد شد. یعنی از حالت سلامت و اعتدالش بیرون آمد. حالا این خروج می‌خواهد خروج کمی از تعادل و سلامت باشد یا خیلی از سلامت فاصله گرفته باشد. اگر دست کسی شکست، این از اعتدال خارج شده است. کسی که بدنش خم شده، از اعتدال خارج شده است، چه کم چه زیاد؛ می‌خواهد در اشیاء باشد می‌خواهد در ابدان باشد.

ایشان ادامه می‌دهد: «و یُضاده الصَّلاح» این در برابرش صلاح و سلامت است که در هر چیزی ممکن است استعمال شود. هر چیزی از حالت طبیعی و تعادلش خارج شد، این فاسد شده است.

امنیت جامعه هم، ثبات جامعه و آرامش جامعه بر اساس تعادلی در هر جامعه‌ای وجود دارد. انسان‌ها بر اساس یک ثباتی زندگی خودشان را تنظیم می‌کنند. اگر کسی آمد با اخافه، این تعادل را از وضعیت طبیعی‌اش خارج کرد، این جامعه از نظر امنیت و سلامت دچار فساد شده است.

به نظر می‌آید تعریف راغب، تعریف جامعی است. در هر یک از امثله می‌شود آن را تطبیق داد. محارب در جامعه، تعادل و نظم عمومی را مختل می‌کند. قرآن کریم مصادیق متعددی از فساد و مفسدین را برشمرده که می‌توانید مراجعه کنید. هم مصادیق زیادی از اقوام مختلف به عنوان مفسدین نام برده، مثل قوم لوط، مثل اقوام دیگر و هم افرادی را به عنوان فاسد معرفی کرده است مثل فرعون. در سوره مبارکه قصص، آیه چهارم دارد که: «إنَّ فرعوَنَ عَلی فِی الأرض» علوّ و استکبار کرد. علوّ و استکبار یکی از مصادیق فساد است.

«جَعلَ أهلَهَا شیَعا» مردم و جامعه‌ی دوران خودش را متفرق کرد، هر کدام را به نوعی در برابر دیگری قرار داد، هر قبیله‌ای و هر عائله‌ای را از دیگری گسیخت. ایجاد اختلاف و گسیختگی در جامعه، یکی از مصادیق فساد است.

«یَستَضعِفُ طَائِفَةً مِنهُم» یک عده را تحقیر کرد، یک عده را به نوعی تحت فشار قرار داد. این یکی از انواع فساد است.

«یُذَبِّحُ أبنَاءَهُم» جوان‌ها را ذبح کرد، از پای در آورد. این یکی از مصادیق فساد است.

«یَستَحیِی نِسَاءَهُم» زن‌ها را برای اینکه در جهت منافع خودش بهره بگیرد باقی گذاشت. سودجویی از زن‌ها یکی از مصادیق فساد است.

بعد می‌فرماید: «إنَّهُ کانَ مِنَ المُفسِدین» فرعون با این کارهایی که می‌کرد فاسد بود و اهل افساد بود.

با همه‌ی عناوینی که در این آیه‌ی کریمه ذکر شده است نگاه می‌کنیم هر یک در چهارچوب خودش و اشل خودش، تعادل جامعه را برهم می‌زند. استکبار یک نوع تعادل جامعه را برهم می‌زند، افتراق و پراکندگی و دامن زدن به اختلاف یک جور، ظلم کردن و تحقیر کردن یک جور و هلم جراً. این‌ها از مصادیق فساد است که با تعریفی که راغب آورده می‌شود همه‌ی این‌ها را تطبیق داد.

قرآن کریم سعی و تلاش برای افساد را ازش به محاربه یاد کرده است و برای این جرم هم یک حد مشخصی را تعیین کرده است. کسانی که به محاربه یعنی افساد مبادرت می‌کنند، جزایشان این است که کشته شوند. «أن یُقَتَّلُوا أوْ یُصَلَّبُوا» به دار آویخته می‌شوند. «أوْ تُقَطَّعَ أیدِیَهِم وَ أرجُلُهُم مِن خِلاف» دست و پای آن‌ها را برعکس قطع کنند. «أوْ یُنفَوْا مِنَ الأرض» یا تبعید شوند. این‌ها آن جزاست. این که چه کسانی یقتّلوا هستند یا یصلّبوا یا تقطّع أیدیَهم، این‌ها مواردی است که الان از بحث ما خارج است. قد متقین این است که کسانی که محاربه می‌کنند یعنی سعی در فساد دارند، یعنی تعادل را به هم می‌زنند، تعادل امنیتی جامعه را، سزای آن‌ها قتل و دار و قطع عضو و نفی بلد است.

در برخی از روایات، مستند به این آیه‌ی شریفه، کسانی که با اشهار سلاح به اخافه مبادرت می‌کنند این‌ها را محارب دانسته که بعضی از این روایات را خواندیم.

مرحوم طبرسی ذیل آیه‌ی «الّذینَ یُحارِبونَ الله وَ رَسوله» محاربه را در حکم محاربه با خدا، محاربه را و اخافه را با شمشیر کشیدن در حکم محاربه با خدا دانسته است.

«وَ یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» این که تلاش می‌کنند در زمین فساد ایجاد کنند، سعی برای فساد را مفسدین معنا کرده است. یعنی مفسدین، یحاربون الله هستند. چرا؟ چون تلاششان بر روی زمین در مسیر افساد است

ایشان دارد که: «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» نازل و منزله‌ی «یُفسِدونَ فِی الأرضِ فَساداً» هستند. فسادا در این عبارت می‌شود مفعول مطلق. نوع را بیان می‌کند. پس از نظر ایشان یفسدون، عبارت اُخری برای «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» است.

چرا این نکته را می‌گوییم؟ به دلیل این که برخی از این آیه استفاده کردند که یُحاربونَ الله یک عنوان است و «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» یک عنوان دیگر. به نظر می‌آید یُحارِبونَ الله یک بیان کلی است از فساد فی‌الارض و آن مصادیقی که دارد. ما تصوّر می‌کنیم که یُحاربون الله یعنی همان یفسدون، قرینه‌اش هم فرمایش مرحوم طبرسی است.

در زبدة الاحکام ذیل «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» همین معنایی که ما عرض کردیم را مورد تأکید قرار دادند. آورده است که «کأنّه بیانٌ لتحقّقِ مَعنَی المُحارِبَه» گویا که «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» بیانی است برای همان محاربه‌ای که در عبارت قبلی آمد. «وَ تأکیدٌ لِثبوتِ حقیقة». این «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» یک تأکیدی است مصادیقی است برای ثبوت حقیقت همان محاربه. محاربه چیست؟ تلاش در جهت فساد. چرا؟ چون «لأنّ سَعیَ فِی الأرض لِلمُحاربَة فسادٌ» تلاش برای انتشار فساد یا انجام فساد یا افساد، این خودش فساد است. وقتی کسی به محاربه برمی‌خیزد در حال انجام فساد است.

«فکأنّه قیل» گویا در این عبارت گفته شده: «وَ یُفسِدونَ فِی الأرضِ فَساداً». «وَ فیهِ أیضاً اشارَةُ إلی أنّ الفَساد موجبٌ لِجوازِ القَتل» در این عبارت، مرحوم مقدس اردبیلی در زبدة الاحکام دارد که انجام محاربه یا همان فساد در روی زمین، جواز قتل است. این عبارت مرحوم مقدس اردبیلی در زبدة الاحکام است.

المیزان، مرحوم علامه طباطبایی هم «وَ یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً» را گفتند «یُشَخّصُ المعنَی المُراد» معنایی که مراد از آیه است از آیه‌ی شریفه‌ی «إنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبون» این را مشخص می‌کند که منظور چیست. منظور چیست؟ «وَ هُوَ الإفسادُ فِی الأرض» روی زمین فساد کردند. چگونه؟ «بِالإخلالِ بالأمن» وقتی امنیت را مختل می‌کنند «وَ قَطعِ الطّریق» و راهزنی می‌کنند و راه را بر مردم می‌بندند.

ایشان ادامه می‌دهد که منظور از یُحاربون، مطلق محاربین نیستند. یک عده‌ای می‌آیند با شما در میدان نبرد می‌جنگند، این را اطلاق به محارب نکردند. وقتی می‌گویند محارب، منظورشان نیروهای دشمن که در مرز با شما می‌جنگند نیست، ولو اینکه آن‌ها می‌جنگند ولی این محاربه در این اصطلاح، منظور چیز دیگری است. چرا این را می‌گویید؟ از اینجا می‌گوییم که پیامبر اکرم در جنگ وقتی به سربازان دشمن که با این‌ها در حال جنگ بودند چیره می‌شد، دستور نمی‌داد که این‌ها را «یُقتّلوا و یُصلّبوا و یَقطعَ أیدیَهُم وَ أرجُلُهُم مِن خلاف» یا «یُنفَوْا مِنَ البِلاد» راجع به هیچ یک از سربازان دشمن که در حال محاربه بالفعل بودند، چنین چیزی اطلاق نشد و چنین دستوری صادر نشد. بلکه محارب به کسی می‌گویند که در شهر، امنیت جامعه را مختل کند. این فرمایش مرحوم علامه.

پس معنای مورد نظر از جمله‌ی «الَّذینَ یُحارِبونَ الله وَ رسولَه» مشخص است افساد فی الارض از راه اخلال در امنیت جامعه، راهزنی و این گونه کارها. این معنا مطابق با مباحثی که ما ارائه می‌کنیم هم نیز هست.

با توضیحاتی که دادیم و عبارات مفسّرین، نتیجه می‌گیریم که «یَسعَوْنَ فِی الأرضِ فَساداً أوْ یُفسِدونَ فِی الأرض فَساداً» تفسیری است برای یحاربون الله. این‌ها دو حقیقت نیستند، این‌ها یک حقیقت‌اند. حقیقت محاربه افساد فی الارض است. از چه طریق؟ از طریق اخافه، برهم زدن نظم. این مباحث لغوی و تفسیری.

اما از نظر فقها برخی قصد و ارادةُ الإفساد برای تحقق عنوان محاربه را شرط دانسته‌اند. مرحوم صاحب جواهر، عبارتش در شرط دانستن این‌جوری است که: «المُحاربُ کلُّ مَن جرّد السّلاح أو حَمَلَهُ» کسی که اسلحه از نیام بربکشد یا حمل کند. چون در شب داشتیم حمل اسلحه. برای چه هدفی؟ «لإخافة النّاس». «وَ لَوْ واحِدٌ لِواحد» حتی اگر یک نفر علیه یک نفر باشد. «عَلی وَجهٍ» این اسلحه‌کشی به نحوی باشد «یتحققُّ بِه صدقُ إرادَةِ فَسادِ فِی الأرض» صدق اراده‌ی فساد کند. پس صدق اراده‌ی فساد را ایشان لازم دانستند. باید آن اخافه به نوعی باشد که صدق اراده‌ی فساد کند.

گفتیم قید صدق اراده‌ی فساد با این عمل در مواردی ناسازگار است. مثلاً کسی که در آموزش‌های نظامی، نیروهای آموزشی را اخافه می‌کند یا کسی از روی شوخی کسی را اخافه کند. این‌ها از تعریف خارجند. قصد فساد و اراده‌ی فساد باید در اخافه باشد. فساد چیست؟ این که به زور پول کسی را بگیرد. فساد چیست؟ این که کسی را بترساند تا وادار به کاری کند. فساد چیست؟ این که کسی را تحت فشار قرار بدهد تا اعترافی ازش بگیرد. این‌ها فساد است. ناموس کسی را از این رهگذر تصاحب کند.

امام رحمة‌الله‌علیه در تحریر، این عبارت را دارند که: «المُحارِبُ هوَ کلُّ مَن جرّد السّلاحه أو جهّزه» اسلحه برکشد از غلاف خارج کند یا تجهیزش کند خشاب‌گذاری کند «لإخافة النّاس» مردم را بترساند «و اِرادَةُ الإفساد فی الأرض» اسلحه برکشد برای ترساندن و اراده‌ی افساد. پس اراده‌ی افساد در تعریف امام هم لحاظ شده است.

هرچند بسیاری از بزرگان، سخنی از نقش قصد در تحقق فساد یا عنوان محارب در مباحثشان به میان نیاوردند، اما کاملاً پیداست که اراده و قصد فعل، نقش تعیین کننده در صدق عنوان فساد یا جرایم در نزد آن‌ها دارد. شاید موضوع را آن‌قدر واضح می‌دانستند که نخواستند بگویند. چون فعل غیر قصدی، این آن فعل نیست، از حقیقتش خارج است. حالا می‌آییم توضیح می‌دهیم که چگونه ممکن است فعلی بدون قصد انجام شود اما ثمره و اثر را بهش بار نکنند. فعل قاصد است که ثمر دارد و اثرگذار است، فعل غیر قاصد بی اثر است یا آن اثر واقعی را ندارد. ممکن است به کسی که بگوییم «أن غیر قصدٍ» اسلحه کشیده و ترسانده، این یک تعزیری برایش باشد، ولی حکم نمی‌کنیم که این حد افساد روی آن جاری شود. تخلف ممکن است باشد ولی این جریمه‌ی معروف به نام محاربه برای او صدق نخواهد کرد.

هیچ کس از فقها را نمی‌توانیم پیدا کنیم که فعل فرد بدون قصد در جرمی مثل قتل را تمام العلّه برای اثبات مجرمیت قلمداد کند. قصد فعل که ممکن است از آن به عنوان عنصر معنوی هم در قتل یاد کنند، در اثبات جرایمی مثل قتل عمد و محاربه، یک عنصر تعیین کننده است. پس نمی‌شود آن را نادیده گرفت. این مطلب در کلمات فقهای عظام به‌طور مکرر یادآوری شده است.

من چند نمونه از این یادآوری‌ها و بیان را اینجا آوردم خدمتتان تقدیم می‌کنم.

یک مورد سخن ابن ادریس است در سرائر. ایشان وقتی در رابطه با حکم قصاص یا دیه می‌خواهند بحث کنند، آورده‌اند که «القَتلُ عَلی ثَلاثَة أضرُّب» قتل سه گونه است. قتل عمد داریم که بهش عمد محض می‌گویند و خطا داریم قتل خطأیی و شبه عمد. ایشان در تعریف قتل عمد یا عمد محض دارد که «أن یکونَ عامِداً إلی قَتلِه بآلةٍ تَقتُلُ غالباً» هم قصد داشته باشد «عامداً أو قاصداً» هم قصد قتل داشته باشد، هم آلتش عادتاً قتاله باشد. این فرمایش ابن ادریس.

ابن زهره که تقریباً هم‌عصر با ابن ادریس است، در قونیه قصد و اراده را در قتل عمد شرط می‌داند. ایشان در این زمینه ادعای عدم خلاف هم دارد. می‌گوید این مداخله داشتن قصد و اراده، این در قتل عمد یک امریست که در آن خلافی نیست. یعنی نه این که این را من می‌گویم، همه‌ی فقها می‌گویند. «فَالعَمدُ المَحض» قتل عمد محض که حکم به قصاص می‌کنند در آن «هُوَ ما وَقَعَ مِن کامِل العَقل» این زمانی محقق می‌شود که یک فردی که در کمال عقل است آن را مرتکب شده باشد. «أن قَصدٍ» یعنی با اراده و با تصمیم قتل. «أن قَصدٍ إلیَه» یعنی الی القتل «بلا خلافٍ» در این زمینه هیچ خلافی هم بین فقها نیست. «سواءٌ کان» می‌خواهد این قتل «بالمُحدّدٍ» یعنی با یک چاقوی تیز «أو مُقفلٍ» یعنی انداختن یک چیز سنگین روی آن «أو سمٍّ» یا یکی از انواع سموم باشد «أو خنقٍ» آن را خفه کند «أو تغریقٍ» تغریق غرق کردن مثل کاری که داعشی‌ها می‌کردند «أو حریقٍ» بسوزانند که مواردی از این‌ها را در رفتار داعشی‌ها در سنوات اخیر در منطقه‌ی غرب آسیا دیدیم.

خب آقای ابن زهره دلیل شما چیست؟ ایشان می‌فرماید «بالدّلیل اجماع الطائفة» چون طایفه و شیعه در این زمینه اجماع دارد.

این‌ها برخی از کلمات آقایان بود برای اینکه اثبات کنند حتی قتل بدون قصد، قتل عمد بدون قصد محقق نمی‌شود. بله بدون قصد ممکن است قتلی حاصل شود اما قتل عمد نیست. حکم قتل عمد چیست؟ قصاص! کسی که قتل عمد مرتکب شد، او را قصاص می‌کنند. اما اگر قتلش عمد نبود، به هر دلیلی عنصر معنوی یا عنصر قصد در این قتل محقق نشد، حکم او تبدیل می‌شود به دیه و آن دیگر قتل عمد نخواهد بود. چرا؟ چون قتل عمد نیازمند عنصر معنوی و قصد است. حالا که قصد نبود، آن قتل عمد حاصل نشده است. در ما نحن فیه هم چون قصد نباشد، محاربه محقق نمی‌شود. ممکن است اخافه باشد، ممکن است کسی هم کشته شود ولی محاربه‌ی مصطلح محقق نشده که حکم «أن یُقتّلوا أو یُصلَّبوا» این‌ها بر آن بار شود.

بقیه‌ی مطالب ان‌شاءالله در جلسه‌ی آینده.