1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الجهاد/جنگ نرم /جنگ افزارهای جنگ نرم
حدیث خوانی
یا أباذرٍ! إحفَظ مَا اوصیکَ به تَکُن سَعیداً فِی الدّنیا والأخرة. یا أباذر! نِعمَتانٍ مَقبونٌ فِیهِما کَثیرٌ مِن النّاس الصّحّةُ والفَراغ
در ادامهی روایت جلسات گذشته، بعد از تأکید بر یک سری مبانی اعتقادی، توحید، نبوّت و امامت، نصایحی را پیامبر اکرم (ص) خطاب به اباذر بیان میکنند. قبل از این که وارد تفصیل شوند، به این نکته اشاره دارند که اباذر! نکاتی را که میگویم و به تو وصیت میکنم دربارهی آنها، اینها را حفظ کن تا در دنیا و آخرت به سعادت برسی.
حفظ کردن، معنایش این نیست که از بر کن، معنایش این است که اینها را بپا دار، توجه کن، به اینها عمل کن!
بعد میفرمایند که دو نعمت است که بسیاری از مردم در خصوص این دو نعمت، مقبوناند. یکی صحت، صحت به معنای سلامتی و فراغ که خلاف شغل و اشتغال به معنای پایان یا دست کشیدن از کار است. قرآن کریم میفرماید: «إذا فَرغتَ فانصَب» چون کارت به اتمام رسید و از کار فارغ شدی، مجدداً به تلاش بایست.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیهی شریفه: «وَ اَصبَحَ فُؤادُ امّ مُوسی فارغاً» آورده است که ای خالیا! دل مادر موسی از صبر و تحمل خالی شد، اصل الفراغ ایشان دارد که «الخلو» خالی بودن. انسانِ خالی یعنی انسانی که مشمول نیست و فرصت دارد. انسانی که از سلامت و فرصت کافی برخوردار است، در حقیقت از دو نعمت بسیار مهم بهرهمند است. انسانها یا از این دو نعمت، بی بهرهاند و مقبوناند یا نسبت به این دو برخوردارند که اگر برخوردار بودند ولی بهرهای از آن نگرفتند، باز هم مقبون خواهند بود. صحت و فراغت، پیشنیاز و پیشبرد هر امر مهمی به شمار میرود.
بسیاری از کارهای مهم به دلیل اشتغال یا فقدان سلامتی افراد، محقق نمیشود یا نیمه کاره باقی میماند. تا میتوانیم، باید از فراغ و سلامتی بهرهمند شویم.
پیامبر اکرم (ص) بر این نکته تأکید دارند که از این دو نعمت وقتی برخوردار بودی، سعی کن حداکثر استفاده را کنی که در آینده ابراز تحسر در این زمینه نداشته باشی. برای اینکه در آینده حسرت این فراغ و سلامت را نداشته باشی، در لحظهی سلامت ازش حداکثر استفاده را داشته باش.
عرض کردیم در فرمایش فقهای بزرگ أعلی الله مقامه الشریف، متخذ از روایات این باب، چهار عنوان یا چهار ملاک به صورت پراکنده در فرمایش فقهای بزرگ برای صدق عنوان محاربه بیان شده بود.
محاربه چیست؟ گفتند: «کلّ من أشهر السّلاح للإخافة».
ما به تفصیل در ابعاد اخافه صحبت کردیم و جمعبندی ما این شد که ملاک برای تحقق عنوان محاربه، صدق اخافه است. کسی با قصد افساد، دیگران را اخافه کند. تأکید کردیم نه جنسیت اخافه کننده، نه زمان اخافه، نه مکانی که در آنجا اخافه رخ میدهد، همچنین نه نوع ابزار برای اخافه و ترساندن، در صدق عنوان محاربه موضوعیتی ندارند. با هر وسیلهای که اخافه صورت بگیرد، خواه با استفاده از اسلحهی سرد مثل سنگ، چوب، عصا یا اسلحهی برّنده یا گرم مثل شمشیر و هفتتیر و حتی ابزاری که به حسب عادی، سلاح به حساب نمیآید. مثل پرتاب کردن از بلندی یا غوطهور کرن در آب یا آتش زدن. به هر شکلی که این اخافه صورت بگیرد، عنوان محاربه بر آن صدق میکند. این بحث اوّل یا عنوان اوّل در فرمایش آقایان بزرگوار بود.
عنوان دوم، قطع طریق است. برخی از آقایان تعبیرشان این بود که: «شَهرَ السّلاح و اخاف السّبیل» حالا اگر شَهرَ السّلاح محقق شد و اخافه صورت گرفت، این اخافه لازم است که حتماً در قطع طریق باشد، راهبندی باشد، راهزنی باشد یا نه؟ این را میخواهیم بررسی کنیم.
قبلاً ما توضیح دادیم که اخافه و اشهار سلاح از متون روایات و از متن فتوای فقها، چه متأخّرین از فقها و چه متقدمین از آنها. از اینها فهمیده میشود که اخافه عمدتاً یا اشهار السیف و السلاح، عمدتاً در تهدیدات یا فساد اجتماعی کاربرد داشته است. ما تأکید کردیم که بعضی از جنبههای فساد، اجتماعی است. مثل قتل برای سرقت یا اخافه برای قطع طریق. بستن راه و اخافهی مسافران که در مسیرها طی طریق میکنند، با این هدف که اموالشان را به غارت ببرند، این یکی از کاربردهای رایج اخافه و اشهار سیف بوده است. اشهار السیف و السّلاح برای ترساندن مسافرها با هدف این که اموالشان را به غارت ببرند، رایج بوده است.
به دلیل کثرت وقوع چنین حوادثی، این موضوع هم در فقه برجسته و مورد توجه قرار گرفته است. هم برجسته شده و هم فقها در ابعادش صحبت کردهاند. در نتیجه اخافه و قطع طریق به نوعی در بیان و فرمایش فقها لازم و ملزوم هم شدند، در کنار هم دائماً ذکر شدهاند. اخافه و قطع طریق؛ چون در طرق که هیچ یاوری به داد مسافران نمیرسیده، قطع طرق کار آسانتری بوده است، سرقت کار آسانتری بوده است. کسانی که تاجر بودند، از این شهر برای یک شهر دیگری کالا میبردند. اموال زیادی به همراهشان بود. اوّلاً داراییشان جلوی چشم بوده، ثانیاً اگر حملهای به اینها میشد کسی نبوده از اینها دفاع کند. اگر خودشان دو تا، سه تا، پنج تا، ده تا محافظ داشتند عدد مهاجم اکثر از اینها بود، اینها را اخافه میکرد و اموالشان را به غارت میبرد. در حذر، معمولاً آدمها خانههایشان جای دنجی است. در شهرها همسایهها به داد هم میرسند و سرقت کردن، کار سختی است. لذا قطع طریق یک روش مرسوم و متداول بوده و چون سرقت، کثرت داشته، اخافه و قطع طریق در جادهها چون رایج بوده و تکرار میشده، اخافه و قطع طریق کنار همدیگر برجسته شدند و لازم و ملزوم شدند. و الاّ به نظر میآید که قطع طریق در اطلاق نام یا عنوان محاربه، موضوعیتی نخواهد داشت. اخافه با هر چیزی که صورت گرفت، چه در جاده باشد و برای هدف راهزنی در جادهها باشد، چه در هر جای دیگری. وقتی امنیت عمومی را سلب میکند، این محاربه قلمداد خواهد شد.
شیخ طوسی اعلی الله مقامه، در خلاف، ایشان همین نکته را بازگو کردند. ایشان دارد که «إذا شَهَرَ السّلاح» اگر اسلحه را لخت کرد از نیام برکشید و «أخافَ السّبیل لِقَطعِ الطریق» اهل سُبل را کسانی که در جادهها هستند را اخافه کرد و راهبندان کرد. ایشان در بیان حکمش نظر میدهند که حکمش تعذیر است. تعذیرش چیست؟ «أن یُنفِیهِ مِنَ البَلد».
میبینید که در فرمایش قبلی ایشان که از النهایه ظاهراً نقل کردیم، ایشان عبارتی داشت خود ایشان و فقهای دیگر که میگفتند اخافه اختصاص به سلاح یا سبیل ندارد، ترساندن مردم، سلاح برکشیدن، ترساندن در هر نقطه چه شهر چه غیر شهر، این را در گذشته یادتان هست که ایشان محاربه اعلام کردند. ولی در اینجا شَهرَ السّلاح و اخاف السّبیل را کنار هم آورده است به همان دلیلی که عرض کردیم.
ابن ادریس در سرائر با اشاره به نظر شیخ رحمة الله علیه در النهایه، همین معنا را مورد توجه قرار دادند. یک عبارتی را ایشان از شیخ نقل میکند بعد میفرماید: «المُحارِب هُوَ الّذی یُجرّد السّلاح» کسی که اسلحه برکشد، از غلاف بیرون آورد یا به قول امروزیها خشابگذاری کند «وَ یکونُ مِن اهلِ الرّیبه» این قید و یکونُ من اهلِ الرّیبه را در آینده راجع بهش صحبت میکنیم. اهل ریبه کسی که بهش شک دارند که کارش آشوبگری و مشکلافزایی در معادلات امنیتی و اجتماعی هست یا نه.
پس «هُوَ الَّذی یُجرّد السّلاح مِن اهل الرّیبه فی مصرٍ کان أو فی غیرٍ مصر» در شهر باشد یا در جادهها «فی بلاد شرک کان أو فی بلاد الإسلام لیلاً کان أو نهاراً» مهم این است «فمتی فعلی الذلک کان محاربا» هرگاه و هر بار و به هر شکل این اخافه را انجام داد، این محارب است.
پس وقتی سخن از قطع طریق میکنیم، قطع طریق یکی از مصادیق است. مفهوم کلی و آن عبارت کلی ما که غالب بر همهی موارد است، این است که اگر اخافه به هر شکلی صورت داده شد، فاعل اخافه میشود محارب.
شهید اوّل هم رحمةاللهعلیه دارند که: «و یتجریدُ السّلاح برّاً أو بحراً لیلاً أو نهاراً لإخافة النّاس» کلمهی لإخافة النّاس به دنبالش آمده «فی مصرٍ و غیره» ما از این کلمهی فی مصرٍ و غیره استفاده میکنیم. چه در شهر باشد چه در غیر شهر.
بحث ما چیست؟ آیا قطع طریق، موضوعیت دارد؟ ممکن است در غیر مصر باشد در جاده باشد قطع طریق کند. ممکن است در شهر باشد قطع طریقی نباشد اما اخافه باشد. پس شهید اول هم با عبارت فی مصرٍ و غیره میخواهند همین موضوع را تأکید کنند که قطع طریق، ملاک و موضوع نیست. ملاک و موضوع، اخافه است و اخافه برای وادار کردن به تمکین، این عملی حرام است. «فمَتی فعَلی ذلک کان محارباً».
مرحوم شهید اوّل دارد «فی مصرٍ و غیره مِن ذکرٍ أو اُنثی قویٍ أو ضعیف». ایشان استعمال اسلحه و شمشیر در هر نقطهای برای ترساندن و به تمکین وا داشتن را محاربه قلمداد کردند.
مرحوم محقق حلّی هم در شرایع همین معنا را اختیار کردند. ایشان دارند که: «المُحارب کلّ مَن جرّد سلاح لإخافة النّاس فی بحرٍ أو برٍّ لیلاً أو نهاراً» بعد دارد «فی مصرٍ و غیره» چه در شهر چه در جاده.
فاضل هندی در کشف اللثام، ترساندن با سلاح را مورد توجه قرار داده است. و به دلیل اطلاق نصوص و اجماعی که ادعا میکنند، میگویند تفاوتی بین دار الاسلام و دار الشرک، معنا ندارد. بین شهر و جاده معنا ندارد. بین شب یا روز تفاوتی نیست. ایشان دارد «المُحاربُ عندَنا کُلّ من أظهَر السّلاح أو غیره من حجرٍ و نحوه» هر کسی که سلاحش را به نمایش بگذارد، بالای سرش بچرخاند، حالا یا سلاح یا غیر اسلحه، حتی اگر قلوه سنگی را بردارد و تهدید کند.
«و جرّده لإخافة النّاسِ المسلِمین» برای ترساندن مردم مسلمان، این را از غلاف خارج کند.
«و لعلّهُ الّذی أراده المُفید» چه بسا آن چیزی که مرحوم شیخ مفید در مقنعه صفحه 804 و سلار در مراسم صفحه 251 گفتند، «حیثُ قیّدا بدار الإسلام» اگر در منطقهی اسلامی، این بزرگواران چه مرحوم مفید، چه سلار میگویند اگر «جرّد السّلاح لإخافة النّاس فی دار الإسلام فی برّ أو نحرٍ لیلاً أو نهاراً فی مصرٍ أو غیره فی بلاد الإسلام أو غیرها لإطلاقٍ نصوص».
وقتی که اطلاق نصوص را در برمیگیریم، این شامل شهر و جاده میشود، بلاد اسلام یا غیر بلاد اسلام میشود. آن عبارتی که مرحوم مفید و مرحوم سلار، قید زدند به دارالإسلام، میخواهد بگوید که این در جای خودش نیست؛ زیرا اطلاق نصوص، شامل هر دو مورد دارالإسلام و دارالکفر هم میشود. اخافة النّاس نباید محقق شود.
ایشان میفرماید: «لإطلاق النصوص والإجماع».
فاضل هندی دو دلیل برای مدعای خودش مطرح کرده است. مدعا چیست؟ این که: «یشمِلُ مصرِ أو غیر الدار أو بلاد الإسلام و غیرها» چه دلیلی داری؟ میفرمایند دو دلیل، یکی اطلاق نصوص و دیگری اجماع. که البته ما اجماع را در اینجا به دلیل نصوص فراوانی که در موضوع است و مطرح شده، ما اجماع را مدرکی میدانیم از باب یک دلیل ویژهی اضعافی نمیتوانیم بهش توجه کنیم. دلیل مستقلی نیست که قابل استناد باشد. به هر جهت هم نصوص فراوانی داریم و هم فقها از این نصوص، این مطلب را فهمیدهاند که مطلقا اخافه حرام است؛ خواه در شهر باشد خواه به هنگام بستن جاده، اخافة الطریق باشد یا با هدف بستن جاده و قطع الطریق، قطع السبیل باشد. هر کدام که باشد فرقی نمیکند.
در جامع الشرایع هم بین سفر و حذر، تفاوتی قائل نیستند. دارند که «المسلمُ المُحارب مَن شَهرَ السّلاح فی برٍّ أو بحرٍ سفراً أو حذراً لیلاً أو نهاراً رجلاً أو امرائةً» هیچ تفاوتی ندارد که میخواهد در هر نقطهای باشد.
در کشف القطاع هم عبارت مشابهی با یک تفصیل بیشتری را مشاهده میکنیم. در کشف القطاع آمده با بیان عام، ابعاد و اهداف اخافه را بیان کرده است. ایشان دارد «و هو» یعنی کی؟ یعنی محارب! «مَن جرّد السّلاح» کسی که اسلحه از نیام برکشد «لإخافة النّاس ظلماً و عدواناً» کلمهی ظلماً و عداونا خارج میکند «تمریناً و سهواً و نسیاناً» را. ممکن است اسلحه برکشیده باشد یادش رفته باشد، نداند، توجه نکند کسی از اینجا رد میشود، قصد متجاوزانه نداشته است. یا در حین آموزش به نوجوانان بوده، اسلحه کشیده و از بس در کار آموزش نعرهی قوی کشیده است، اینها ترسیدهاند. یا ممکن است که از روی مزاح حس کرده دارد مزاح میکند. وقتی اسلحه کشیده دور خودش چرخیده، با یک حالت جدی گارد اخافه گرفته است. اگر از روی مزاح یا از روی تمرین یا از هر مسألهی دیگری که میشود حملش کرد که متجاوزانه نبوده، اینجور نباشد، موارد متجاوزانه، کسی که میخواهد سرقت کند، کسی که میخواهد خیانت کند، کسی که میخواهد جسارت کند، همهی این موارد که از روی تجاوز صورت میگیرد، اینها میشود از مصادیق تجاوز و از مصادیق اخافة النّاس و محاربه به حساب میآید.
«جرّد السّلاح» این سلاح چه باشد؟ «مِن سیفٍ أو رُمحٍ أو سهمٍ أو غیره ممّا یشتَمِلُ علی الحدید من الآلات القتاله» هر چیزی که آلت قتاله به حساب بیاید، فلزی باشد و آلت قتاله به حساب بیاید. «أو عصی» حتی در ادامه عبارت، ایشان میفرماید عصایی داشته باشد یا حجری سنگی بردارد «أو نحو ذلک» نحو ذلک را چند بار گفتیم. مثل این که در آب غوطهور کند یا بخواهد احیاناً در آتش بسوزاند. «لیلاً کانَ أو نهاراً» شب باشد یا روز «قاصداً لمجرّد الإخافة مع الإعتیاد» قصد فقط ترساندن داشته باشد با این که این ابزار و این مدل، عادتاً خوف به همراه داشته باشد.
یک موقع یک کسی اسلحه میگیرد، با اسلحه میترساند. یک کسی حتی ممکن است با غلاف اسلحه یا با عصا بترساند. اگر عادتاً ترس به همراه دارد، ایشان میفرماید که این محاربه به حساب میآید.
«أو طالباً لمجرّد الفساد» کلاً به دنبال ترساندن نیست، به دنبال آن فسادی است که تعقیب میکند. حالا فساد یا ثروت است یا نحو اموال است یا ناموس است و هکذا.
«أو مریداً لقتله أو هتک عرضٍ» میخواهد کسی را بکشد یا آبروی کسی را ببرد.
«أو عصر رجالٍ أو اطفالٍ أو نساءٍ» چه بسا بخواهد مردانی را به اسارت در آورد یا اطفالی را یا زنانی را
«أو اخذ مالِ بلدٍ أو قریةٍ أو جبالٍ أو وهاد» بخواهد از یک شهری اموالشان را به غارت ببرد. یا در روستایی باشد یا در کوهی باشد یا وهادی باشد. وهاد منطقهی گود یا هموار را میگویند.
«أو فی بحرٍ من جزیرة أو سفینةٍ» در دریا ممکن است در یک سفینهای تهدید کند یا در یک جزیرهای باشند. در کشتی باشند یا در جزیره.
ایشان دارد که از نظر ما همهی این موارد اخافه است، با ابزاری که عادتاً خوف به آن محقق میشود حتی اگر شکل و شمایل ابزار هم ندارد، سلاح نیست. ابزار هست، سلاح نیست. مثل این که در قفس گذاشتند و در آب غوطهور کردند. این کار داعشیهای از خدا بیخبر است.
اگر این جور ابزاری را داشت، برای صدق عنوان محاربه کافی است. یا اگر این مناطق بود، برای صدق عنوان محاربه کافی است. پس محاربه آن نیست که فقط در سبیل محقق شود. در هر کجا میتواند محقق شود. از نظر ایشان قصد اخافه با ابزاری که عادتاً مخفیه است، اگر محقق شد صدق عنوان محاربه به دنبالش خواهد آمد. تفاوتی هم در غایت اخافه نیست. چه اخافه برای فساد باشد چه برای اجرای یک قتل باشد، چه برای هتک آبرو باشد، چه اسیر کردن افراد اعم از زن و طفل و مرد و کودک و جوان باشد یا غرض اخافه کننده غارت اموال و داراییها باشد.
و در جنگ نرم که موضوع بحث ماست، غایت اخافه تسلیم ارادهها باشد. کنار گذاشتن باورها باشد و تخریب ارادهها باشد. در اینها هیچ تفاوتی نیست.
ما کلمات آقایان را در باب قطع طریق بیان کردیم. از نظر آقایان، هیچ کدام قطع طریق را یک ملاک برای تحقق اخافه نمیدانند. آن که ملاک اخافه است از نظر آنها، همین تحقق اخافه است که خوف حاصل شود. این که رأی ما و نظر مختار چیست، انشاءالله در جلسهی آینده بیان میکنیم.