95/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکمت 65 و 66 و 67
حکمت شصت وپنجـم :
«الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى»
این سخن حضرت که در حکمت 65 نهج البلاغه آمده، در کتب دیگر به عنوان قسمتی از وصیت نامه امام به امام حسن(علیه السلام ) است. 1
در ادامه این سخن هم آمده است: «و الصبر زينة البلوا» عفت زینت فقر است و شکر زینت غنا و صبر زینت بلا است. اینکه انسان در بلا و سختی صبر پیشه کند یک جلوه دیگری دارد. کربلا جلوه عجیبی در این عالم هستی بود. نهم و دهم، یعنی تاسوعا و عاشورا جلوه عجیبی در تاریخ بوده است. حتی از نظر لغوی نیز فقط همین دو روز است که با این وزن خاص کلمه ذکر میشود، روزهای هفتم و هشتم با این وزن و به صورت سابوعا و ثامونا ذکر نمیشوند.
ولی آن چیزی که زیبایش میکند و تجلی می بخشد ، فرمایش حضرت زینب (سلام الله علیها) است که فرمودند : «ما رأیت الا جمیلا» یا «انما هوّنَ علیَّ ذلک أنه بعین الله» .که این سخنان آخر امام حسین بود که فرمود: آن چیزی که اینها را بر من آسان میکند این است که خدا ما را میبیند.
اینجاست که میبینیم صبر چقدر چهره خاصی از بلاها و مشکلات را به ما نشان میدهد و بعدها چه تاثیراتی بر تاریخ دارد. این مشکلات و این بلاها چه تحولاتی میتواند ایجاد کند.
فقر و غنا هم همینطور است. خود فقر و غنا، نه زشت است و نه زیبا؛ یا کسی پول دارد یا ندارد، یا پست و مقام دارد یا ندارد. زشت و زیبا چیزهای دیگری است. اگر کسی فقیر بود و گناه کرد و چاپلوسی کرد، این است که زشت به شمار میرود. اما اگر با اینکه فقیر است، آقایی را از او ببینیم ، آن زیباست.
پول و پست هم که غنا باشد ، زشت و زیبایی ندارد. آیا طرف از این پول و پستش درست استفاده میکند یا نه ؟ این است که زیبا یا زشتش می کند.
پس این سخن را دو جور معنا میکنیم. یکی اینکه فقر و غنا خودش زشتی و زیبایی ندارد اگر فقیر عفت به خرج داد و آلوده نشد و به گناه کشیده نشد و شخصیت خود را حفظ کرد، این است که زیباست. اگر غنی هم که وقتی به پست و مقام و پول رسید خودش را گم نکند این هم زیباست.
عفت در اینجا به این معنی است که طرف خودش را نگه دارد و درخواست نکند. در قرآن درباره اصحاب صفه آمده است. آنها 400 نفر بودند و خیلی فقیر بودند .در آن زمان وضع صنعت و کشاورزی مانند الآن نبود که سخت باشد ولی آن ها هیچ نداشتند . این ها در مسجد مینشستند. به آنها اصحاب صفه میگفتند.
قرآن درباره آنها چنین می فرماید:
﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[1] شخصی که خبر نداشت، فکر میکرد این ها چقدر غنی هستند- چون تعفف داشتند؛ یعنی به کسی کاری نداشتند و در خواستی نداشتند. چنانچه انسان پول و پست و موقعیت نداشته باشد و کاری هم به رئیس و رؤسا ندارد این خیلی آقاست.
امام صادق علیه السلام در سخنی می فرمایند:
«ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ» سه چیز افتخار مؤمن است ﴿وَ زِینه فِی الدُّنْیا و الْآخِرَةِ﴾[2] در دنیا و آخرت زیبایش میکنداول، «الصلاة فى اخر اللیل» نماز شب بخوانید .این افتخار مؤمن است و انسان را در دنیا و آخرت محبوب میکند .دوم «و یأسه مما فى ایدى الناس» کاری نداشته باشیم که هر کسی چه کاره است و چقدر پول دارد. معنای توکل همین است.
وقتی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) از جبرائیل پرسیدند که توکل به چه معنا است و آن را در آسمانها چطور معنا میکنند، جبرائیل گفت: «علم بأن الخلق لا یضر و لا ینفع یا یعطی و لا یمنع و الیأس مع المخلوقین» توکل این است که انسان بداند که این بشر چیزی نمیدهد، چیزی نمیگیرد، سودی نمیدهد، ضرری ندارد. از همه مأیوس باشد. اگر شخصی مأیوس باشد که هر کس چه کاره است، بسیار عزت دارد.
و سوم «ولایة الامام من ال محمد (صلی الله علیه وآله)» و امامش از اهل بیت باشد، ما به دنبال حضرت علی (علیه السلام ) هستیم. این است که زیبا است. انسان نباید به هرجایی برود. روز قیامت میگویند امامت کیست با او محشور بشو . باید از همین الآن مشخص باشد که ما به دنبال حضرت علی (علیه السلام) هستیم.
پس معنی دوم این شد که انسانی که موقعیت و پست و مقام و پول ندارد ، درخواستی هم نداشته باشد. با انسانهای نااهل کاری نداشته باشد، به خانه رؤسا مراجعه نکند.
به این سخن دقت کنید: «ازهد في الدنيا يحبك الله» یعنی دل به دنیا نداشته باش، خدا خیلی تو را دوست خواهد داشت . «إزهد فی ما ایدی الناس یحبک الله» - اگر انسان به رؤسا و افراد پولدار کاری نداشته باشد، خود آنها حسرت میخورند و اذعان میکنند که این فرد چقدر عزت دارد. در این صورت همه انسان را دوست دارند. حضرت در نهج البلاغه همین سخن را به گونه دیگری عنوان کرده است:
«مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ» چه زیبا است که فرد غنی باشد ولی نسبت به فقرا متواضع باشد «طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ» چون با خدا معامله کرده است «وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِاتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ» و زیباتر از این هم هست. شخص موقعیتی ندارد، پول و پستی ندارد، ولی میگوید من توکل به خدا دارم و به افراد پولدار و دارای پست و مقام مراجعه نمیکند. اینها همه جلوه زیبایی است. اینها معنای «الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ» است؛ این یعنی همان معنای «تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ» . چون بر خدا توکل دارد و کارهای خود را به خدا سپرده است. در معنای اول اینکه شکر زینت غنا است، فهمیدیم که اگر انسان موقعیتی دارد، نباید خود را گم کند، شاکر باشد و درست استفاده کند. تا زمانی که شخص به پست و مقامی نرسیده باشد، شنیدن حرفهایش باعث تعجب است.
﴿من الناس من یعجبک قالوا فی الحیاة الدنیا﴾[3] تعجب میکنی که این فرد چه سخنانی بلد است ﴿و إذا تولی سوف الأرض یفسد فیها﴾[4] وقتی که به جایی رسید چه پرتلاش است که تخریب کند و از بین ببرد.وافساد کند. بنابراین اگر کسی به جایی رسید و خود را گم نکرد، از موقعیت و پول خود به درستی استفاده کرد، این خوب و زیبا است.
معنای دیگری نیز میتوان برای این عبارت متصور شد:
همانطور که میدانیم، شکر در وقت نعمت است. وقتی میگویند انسان باید شاکر باشد، حتماً نعمتی وجود دارد که انسان باید به خاطر آن شاکر باشد.آنهایی را که خدا به آنها نعمت داده، همیشه در نماز به یاد میآوریم.
همیشه میگوییم:
﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ﴾[5]
خدایا دست ما را بگیر و در راه مستقیم هدایت کن. راه همانهایی که به آنها نعمت دادی، راه دیگران راه مغضوبین است، راه گمراهان است. اگر این راه را نرویم، گرفتار سردرگمی میشویم ، به چه کنم چه کنم گرفتار میشویم. اگر راه راست را نرویم، گرفتار غضب الهی و در هم ریخته هستیم. خدایا دست ما را بگیر و ما را به همین راه ببر.
منظور از «منعم علیهم» کیست؟ اینها انبیا هستند.
﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ آنانکه مطیع محض خدا و رسول باشند ﴿فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾ با منعم علیهم خواهند بود ﴿مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ﴾ که از انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین باشند پس خداوند به عدهای نعمت داده است و منعم علیهم هستند، آنها همان انبیای الهی هستند. آنها چه میکردند؟ که ما هم اگر پول و موقعیتی داشتیم آن را انجام دهیم زیبا خواهد بود،والا باختیم: یکی از منعم علیهمها حضرت سلیمان است، یکی حضرت موسی است.حضرت موسی (ص) با قدرتی که خداوند در اختیارش قرار داده بود، بیابانگرد شد. ایشان میگوید:
﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ﴾ خدایا تو به من نعمت داده ای، به همین خاطر اصلاً حامی مجرمین نخواهم بود. پس شکر عند الغنی زیبا است؛ پس اگر انسان موقعیت و پولی دارد، همه اینها نعمت است. نعمت اصلی در اختیار انبیا بود. راه راست این است که انسان هم همان راه را طی کند. نکند از پول و موقعیت ما، مجرمی به نوایی برسد؟ نکند با او همدست بشویم؟ کما اینکه متأسفانه چنین اتفاقاتی میافتد. چه قدرتها و چه پولها که دست به دست هم داد:
﴿وَالَّذينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ﴾ حضرت سلیمان نبی نیز نعمت و حکومت را در اختیار دارد؛ جن و انس و پرنده در اختیار او هستند! چه انگشتری دارد! داستانهای مختلفی از آن حضرت در قرآن نقل شده است. حتماً سوره نمل را خوانده اید. وقتی این حضرت راه میرود، پرندگان برایش سایهبان درست میکنند. یک جا که میبیند آفتاب افتاده است، میگوید مگر هدهد اینجا نیست؟! حضرت میتواند با پرندهها حرف بزند.
در قرآن آمده است ﴿حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ﴾ که حضرت با خدم و حشم در بیابان میرفت. به بیابانی رسید که مورچهها در آن میرفتند. ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ مورچه ای گفت: ﴿يَا أَيُّهَا النَّمْلُ﴾ ای مورچهها، ﴿ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ﴾ به آشیانههای خود بروید ﴿لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ﴾ که سلیمان و سپاهیانش شما را لگد نکنند، آنها شعور ندارند. حضرت سلیمان این گفته را از آن مورچه ماده میشنود. ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا﴾ تبسمی کرد و خندید. گفت: ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي﴾ خدایا شکرت، توفیق داشتن این نعمت را به من بده. انسان باید پایین دستیهای خود را درک کند، آنها را اذیت نکند، با آنها کنار بیاید و دوستشان داشته باشد. شخص نماز میخواند، با ظالمین و مجرمین همدست شده است، به پاییندستیها نگاه هم نمیکند، آنها را هم اذیت میکند، بعد تصور میکند که چه نماز پرثوابی نیز میخواند، همیشه هم در صف اول نماز جماعت میایستد. نه زیبا آن است که اگر موقعیت و نعمتی دارد، خدا رافراموش نکند. مثل سلیمان نبی زیر دستان خود را درک کند، مثل موسی نبی به شکرانه داشتن نعمت با مجرمین همدست نشود، در آن صورت گوشه ای از نماز و عبادت انسان قول میشود. خداوند به این ترتیب دست انسان را میگیرد. ما یک قدم برمیداریم و او دست ما را میگیرد و به سوی راه راست میبرد.
«الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ» اگر هم پول نداریم، حداقل آقایی و عزت داشته باشیم. بر خدا توکل کنیم و به هیچ کس هم کاری نداشته باشیم. اینجا است که دیگران حسادت میکنند. «و الشوق عند الغنی» اگر خداوند نعمتی به ما داده است، خود را گم نکنیم. با مجرمین و ظالمین و جنایتکاران همدست نشویم. زیردستان را دریابیم و آنها را درک کنیم. تکبر نکنیم. اینها است که زیبا است. «الصبر زينة البلوى» سختیها میآید. اگر سختی نباشد که مقاومت معنی ندارد.
حکمت شصت و شـش :
« إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ فَلَا تُبَلْ مَا كُنْتَ »
اگر آنچه میخواهی نیست، به آنچه که هستی اهمیت نده.
(اگر به آن چه كه مى خواستى نرسيدى ، از آنچه هستى نگران مباش) این به دو طریق معنا میشود. گاهی انسان یک هدفی دارد و می خواهد به آن برسد ولی شکست میخورد ، این مهم نیست . اگر آن چیزی که میخواهی نشد از وضعیتی که داری نگران نباش.
در حکمت های نهج البلاغه در مورد موفقیت در کار چند توصیه آمده است که یکی از آنها همین است .
مثلاً شخصی میخواهد به کاری اقدام کند اگر از شکست خوردن بترسد، پس اقدام نمی کند. از شکست نترسید ، بعد از ده بار شکست خوردن در بار یازدهم موفق میشوید. در ده مورد شکست بخورید، در دو مورد موفق هستید. اما اگر انسان از شکست ترسید، هیچ وقت به موفقیت ها دست پیدا نمی کند.
خوب درک کردن زمان یکی از شرایط موفقیت در کار هاست. بهترین زمان ها را برای انجام کارهایتان انتخاب کنید. مشاور قوی داشته باشید. به کار علاقه داشته باشید خواب تان منظم باشد. اینها توصیه های نهج البلاغه است در کلمات مختلف برای توفیق بیشتر در کارها.
اگر آنچه خواستی نشد ناراحت و نگران نباش، مگر قرار بر این است که ما دست به هر کاری بزنیم حتما موفق شویم؟ طبیعی است، خیلی از چیزهایی که ما میخواهیم نمی شود .
« ما كل مايتمنى المرء يدركه » انسان هر آرزویی کند که به آن نمی رسد . «تجری الریاح بما لا تشتهی سفنه » همیشه باد در جهتی که کشتی می خواهد نمی وزد. این یک معنای این کلام بود. این کلام معنای دیگری نیز دارد.
«إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ فَلاَ تُبَلْ مَا كُنْتَ »
اگر موقعیت باب میل تو نیست، نگو که من نمیتوانم و من را چه به این کارها؛ احساس ضعف نکنید، احساس عجز نکنید، اگر شما درست پیش بروید میبینید که خدا به دست شما تغییر ایجاد میکند.
«إن اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
پس معنی اول این است که اگر شکست خوردید ، احساس شکست نکنید. معنی دوم این است که احساس عجز نکنید. نگویید من را چه به این کارها .بله شما هم میتوانید این کارها را انجام دهید. «إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ » وضعیت آن طوری نیست که تو می خواهی ، «فَلَا تُبَلْ مَا كُنْتَ » نگو من نمیتوانم و ضعیف هستم .
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
تو می توانی ، باید خودمان را باور کنیم. چندین چیز برای موفقیت در کار، کارایی بسیار دارد : مشاوره قوی، استمرار، علاقه، نظم واقعی، خواب منظم و اینکه خودمان را باور کنیم و از شکست هم نترسیم.
حکمت شصت و هفتـم :
«لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً »
جاهل را نمیبینی ، مگر یا افراطی است و یا تفریطی.
جاهل در مقابل عاقل است. اینکه انسان اعتدال را رعایت کند، افراطی و تفریطی نشود، عقل زیادی می خواهد. و تمام مشکلات از بیعقلی است؛ از همین افراط و تفریطی هاست. پس جاهل در اینجا در مقابل عاقل است.
«صِفْ لَنَا اَلْعَاقِلَ» برایمان توصیف کنید عاقل کیست. فرمودند:
« هُوَالّذِي يَضَعُ الشَّيْئَ مَوَاضِعَهُ» عاقل به آن کسی می گویند که هر چیزی را به جا استفاده می کند. «قِیلَ فَصِفْ لَنَا اَلْجَاهِلَ» گفتند پس جاهل را برایمان توصیف کنید. فرمودند: «قَدْ فَعَلْتُ قال» گفتم، شما اگر متوجه شوید که عاقل کسی است که هر چیزی را به جا استفاده می کند، پس جاهل کسی است که نا به جا استفاده میکند و افراط و تفریطی است.
پس در اینجا جاهل و عاقل در مقابل هم هستند و منظور جاهل و عالم نیست. گاهی میبینیم شخصی دنیا را خیلی رشد میدهد و از آخرت می ماند ، گاهی هم آخرت را رشد می دهد و از دنیا می ماند ، هردوی این ها مشکل دارد .
لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْیَاهُ وَ مَنْ تَرَکَ دُنْیَاهُ لآِخِرَتِهِ» یعنی دنیا را برای آخرت ترک نکنید، و آخرت را هم برای دنیا ترک نکنید .
در روز قیامت خداوند مسئولی را می آورد که با مردم زد و بند کرده و به او می گوید چرا این همه به مردم ظلم کردی؟ او در جواب میگوید : ما ظلمی نکردیم، ما غضب کردیم. خدایا مگر خودت غضب نمیکنی؟ ما هم غضب کردیم . خدا میگوید : یعنی آیا از من بیشتر می فهمیدید؟ شما بیشتر غضب می کنید ، چیزهایی که حرام نیست و مردم انجامش دادند ، مجازاتشان می کنید .
از طرف دیگر میبینیم حاکمی یک کشور ولنگاری بنا کرده، و خدا از او می پرسد چرا این چنین کشوری ساختی؟ او در جواب میگوید: ما گناهی نکردیم، ما رحمت کردیم ، مگر شما رحمت ندارید ؟ خدا می فرماید: یعنی من نمی دانستم؟ چیزی که ما ممنوعش کردیم که رحمت نیست.این جهل است. میگویند اعدام نکنید، قصاص نکنید، این قصاوت قلب می آورد و برای جامعه خوب نیست!از خدا مهربان تر شده اید؟ این ها همش جهل است.
رعایت کردن مرز مسائل کار سختی است. مثلاً میگویند انسان باید زرنگ باشد. یک سر زرنگی، کودنی است و یک سر دیگرش، پدرسوختگی است. میگویند جود سخاوت داشته باشد؛ یک سر این بخل و سر دیگر آن اسراف و تبذیر است. میگویند حلم داشته باشید؛ یک طرف آن غضب و یک طرف آن بیاحساسی و بیتفاوتی است. یا میگویند غیرت داشته باشید؛ یک طرف آن بیغیرتی و طرف دیگر آن افراطیگری است. رعایت مرز امور یک کار سخت و عاقلانه است. به همین جهت است که حضرت رسول فرمودند : خیر الامور اوسطها ، که این کار عاقلانه ای است و عقل خیلی قوی میخواهد . لذا باید به اهل بیت پناه برد، کار ما نیست .
لذا در نهج البلاغه حکمت 109 آمده است: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِى» گاهی یک پشتی میگذارند و از دو طرف به آن تکیه میکنند. ایشان میفرماید این پشتی وسط ما هستیم، از هر طرف بروی باید برگردی. خوب است انسان در تمام مسائل این سؤال را از خود بپرسد که علی (علیه السلام) اگر اینجا بود چه میکرد؟ تا که از افراط و تفریط باز بماند ، تا که اعتدال را رعایت کند .
« أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّارِ» حضرت علی (علیه السلام ) میفرمایند انسانهای فاسد به این فکر میکنند که در کارها پول دارد یا ندارد ؟ دیگر به هیچ چیز کاری ندارند، سودی از آن کار در می آید یا نه؟ نمیپرسند که این سودی که در می آید آیا ظلم است؟ بی عدالتی است ؟ به این مسائل دیگر کاری ندارند . ولی انسان مؤمن میگوید که نظر علی چیست . علی می پسندد یا نمی پسندد.
اگر اعتدال را بخواهیم رعایت کنیم باید بسیار عاقل باشیم. اگر عاقل هم بشویم به مشکل برخورد نمیکنیم و در صورتی هم که مشکلی پیش بیاید میتوانیم آن را حل کنیم . حضرت میفرماید : این عقلی را که خدا داده برای حل کردن مشکلات داده است . «مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً مَا » مشکلاتی که ما داریم همه ناشی از این افراط و تفریط هاست که ضربه می خوریم.
وقتی شخصی که موقعیت و پستی دارد، خیلی از رفتارهایش الگو می شود. اما آنها که از آن الگو پیروی می کنند نمی فهمند. نباید فکر کنیم چون طرف رئیس است تمام کارهایش درست است، ما نباید الگو بگیریم. الگوی ما فقط باید اهل بیت باشند.
جریان تاریخی :
شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان جلد دوم، مطالبی از نادر شاه نقل می کند که در آن زمان از جمله کارهای خوب نادر شاه مطرح میشد. میگوید که نادر شاه به زیارت نجف رفته بود و کوری را در آنجا میبیند که گدایی میکند. از او میپرسد چند سال است که در اینجا گدایی میکنی؟ کور در جواب می گوید 20 سال. میگوید من نادر شاه هستم، اسمم را شنیده ای ؟ کور با وحشت میگوید : بله میگوید میدانی که چه بسیار آدم کشته ام. حالا میخواهم به زیارت حضرت علی (علیه السلام ) بروم. حضرت علی (علیه السلام) انسان خوبی است، تو در این 20 سال شفا نگرفته ای ، پس تو انسان بدی هستی. اگر وقتی من از زیارت برگشتم، تو خوب نشده باشی و شفا نگرفته باشی تو را میکشم . انقدر این کور گریه کرد و متوسل شد که وقتی نادر برگشت، کور شفا پیدا کرده بود. 1
این عمل نادر شاه ظلم بود ولی همین عملش را به عنوان ارتباطش با حضرت علی (علیه السلام ) نقل میکنند. خود حضرت علی (علیه السلام) نخواست که عقیل را شفا بدهد.
از طرف دیگر عدالتشان را مطرح میکنند. میگویند پیرزنی آمد و به نادرشاه گفت آن سرباز شما که آنجا ایستاده، کاسه ماست من را از من گرفت و خورد. دستور داد سرباز را بیاورید و شکمش را پاره کنید تا ببینیم پیرزن راست میگوید یا نه!در شکمش ماست هست یا نه؟ میگویند اگر پیرزن راست گفته باشد چه؟ میگوید خب در آن صورت سرباز به حقش رسیده و کشته شده است. میگویند اگر دروغ گفته باشد چه؟ میگوید در آن صورت پیرزن را میکشم چون دروغ گفته است. این عدالتشان است !
بزرگان اشتباهات بسیار بزرگ دارند. افراط و تفریط های بسیار بزرگ دارند . ولی چون شانس آورده اند، کسی چیزی به آنها نمیگوید. اعتدال را از حضرت علی (علیه السلام ) یاد بگیرید «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِى»
هر افراط و تفریطی نشان از بی عقلی است. هر افراط و تفریطی نشان از مشکل است چون بی عقلی مشکل آفرین است. اگر از این مسئله پرهیز کنیم ، مشکلاتمان کم میشود. خیلی جاهای دیگر هم هست که عقل متوقف میشود که مشکل ساز میشود .
«نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ، وَبِهِ نَسْتَعِينُ» خدایا به تو پناه میبرم از اینکه عقلم به مرخصی برود که نتوانم از عقلم استفاده کنم و توجیه گری کنم؛ توجیه گری به معنای توقف عقل است. این خیلی بد است، پناه بر خدا افراط و تفریط یعنی توقف عقل «اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ » لجبازی یعنی توقف عقل. اگر توقف شد، مشکلات افزون می شود. در صورتی که این ها را رعایت کنیم مشکلاتمان کم و کمتر میشود و اگر علی شناس باشیم باز هم مشکلاتمان کمتر و کمتر می شود. پس اگر زیارت با این معرفت داشته باشید بسیاری از مشکلاتتان حل میشود. « المعروف على قدر المعرفة» اگر معرفت داشته باشید، به شما میدهند . خود معرفت نعمت بزرگی است که به ما داده اند و به واسطه آن خیلی از مشکلاتمان حل میشود .