95/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکمت 56 و 57
حکمت پنجاه وشـش :
« مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ »
آن کسی که به شما حذر بدهد مانند کسی است که به شما بشارت داده است.
پس ما به آنهایی که ما را نصیحت میکنند، واقعیتهای تلخ را به میگویند، به ما هشدار میدهند خیلی نیاز داریم.
فقط این نیست که اگر خبرهای خوبی را بدهند، ما خوشحال شویم. اگر خبر خوبی را به واقع بدهند، خوب است ، ولی اگر دروغ بگویند خیلی بد است. علاوه بر خبرهای خوب، اگر خطرات را هم که به ما گوشزد کنند همانگونه است. در نهایت کارهایمان اصلاح میشود ، مدیریت ما اصلاح می شود. همین روایت به مضامین دیگری و به عبارات دیگری هم آمده است.
«رحم الله أمرا أهدى إلي عيوبي» خدا رحمت کند مردی را که عیب های من را به من اهدا کند.
امام علی (علیه السلام ) وقتی که خلیفه شد، آن هم در یک شرایط بحرانی و وقتی که کشور بحث جنگ صفین را داشت، سخنان عجیبی میفرماید. ممکن است شخصی قبل از اینکه به خلافت برسد از این حرفها بزند و بگوید که آقا به نصیحت گوش کنید و آدمهای حق گو را دور خودتان جمع کنید. اما اگر به خلافت رسید و در حال خلیفه بودن از این کارها استقبال کرد درست است.
طرف به خلافت میرسد کشورش وقتی بحرانی است میگوید الان وقت بحران است، وقت جنگ است، همه مسائل را کنار می گذارد.
حال دقت کنید که حضرت علی (علیه السلام ) در وقت خلافت در وقت بحران می فرماید :
« فَلاَ تُکَلِّمُونِي بَمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ » آنگونه که با دیکتاتورها سخن میگویید با من سخن نگویید « وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ » آنگونه که با اهل غضب رفتار میشود و با آنها محافظهکاری میشود، با من محافظهکاری نکنید. « وَلاَ تُخَالِطُونِي بالْمُصَانَعَةِ » ساختگی با من برخورد نکنید « وَلاَ تَظُنّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي » فکر نکنید اگر حق را به من بگویید برای من سنگین است و من می خواهم خودم را بزرگ نشان دهم « فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوْ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ » بدانید (با تاکید هم میگوید) که اگر شخصی از شنیدن حق و عدالت خوشش نیاید حتماً از عمل کردن به آن بیشتر بدش می آید. او نمی خواهد عمل کند، به همین جهت است که از شنیدن حق خوشش نمی آید. « فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ » پس نایستید، بگویید، حرفتان را نگه ندارید، بگویید. حرف حق و عادلانه ی خود را بگویید، چون طرف مقابل اگر بخواهد بر حق عمل کند خوشحال میشود. اگر نمی خواهد عمل کند، مگر ما ضامن هستیم که او خوشحال شود؟! پس ما حرف خود را میگوییم، بگذارید ناراحت شود. « فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِيءَ » من خودم را در حدی نمیبینیم که خطا نکنم «، إِلاَّ أَنْ يَکْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّي » مگر خداوند دستم را بگیرد که اختیار بیشتری دارد و قدرت من در دست اوست.
اگر علی (علیه السلام ) میگوید من خودم را در حدی نمیبینم که خطا نکنم پس حرفهایتان را بگویید، پس بقیه دیگر جای خود دارند. نه خلافت ، نه وضع بحرانی، نه اینکه من این و آن هستم، هیچ کدام از اینها سبب نمی شود که که پذیرای سخنان تلخ نباشند.
حضرت علی علیه السلام در نامه 53 به مالک اشتر میگوید:
عزیزترین افراد برای تو در میان مسئولین پیرامونت آنهایی باشند که حقایق تلخ را به تو میگویند. و اگر به آنها دستور دهی خطا کنند، اگر خطا باشد عمل نمیکنند. میگویند یک اشکالی دارد و ما عمل نمیکنیم. افراد چشم بسته مطیع محضی که هر خطایی را که به آنها بگویی، انجام میدهند، به درد نمیخورند. کشور وقتی پیشرفت میکند که حقایق را بگویند.
مریضی پیش دکتر میرود. دکتر به او بگوید که از آزمایشهای او چه فهمیده است. مگر با این کار به او لطف کرده است؟! شاید اگر به او بگوید چه خطراتی او را تهدید میکند ، به فکر بیافتد و به یک پرهیزی، یک درمانی، یک چاره ای بپردازد. این در بحث پزشکی است. ولی در بحثهای اداری، کشورداری، خانوادگی هم فرق نمیکند. در آنها هم همینطور است.
« مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ » بگذارید حقایق تلخ را بگویند، و نظر بدهند.
یک طنزی را درست کردند، و یک جمله ای را از چند ملیت پرسیدند. جمله این بود که نظر شما در رابطه با کمبود گوشت چیست؟ وقتی از آمریکاییها پرسیدند، گفتند: این جمله برای من نامفهوم است. چون معنای یک کلمه از آن را نمیفهمم؛ من کلمه کمبود را نمیفهمم، پس این جمله برایشان نامفهوم بود. همین جمله را از هندی پرسیدند و گفت این جمله نامفهوم است. ما یک کلمه اش را نمیفهمیم و آن هم کلمه ی گوشت است ما نمیفهمیم یعنی چه. از ایرانی ها پرسیدند ( این خیلی بد است نگذارید این حرف ها را بزنند)که نظر شما در رابطه با کمبود گوشت چیست؟ گفت این جمله نامفهوم است ما یک کلمه اش را نمیفهمیم آن هم کلمه نظر است؛ چون به ما حق نظر نمیدهند.
کشوری که حق نظر نداشته باشد، ساقط میشود. این کشور به مانند مریضی میماند که به او نگویند چه خبر است .
حکمت پنجاه و هفتـم :
« اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ »
زبان حیوان درنده ای است. اگر رهایش کنی میدرد.
زبان در دهان گرگ درندهای است مهارش بزن ورنه زخمندهای است
جریان تاریخی :
پادشاهان روم و هند و فارس و چین، دور هم نشستند و گفتند یک کلمه را در کاغذ بنویسیم و کاغذ را سرلوحه خود قرار دهیم و به عنوان تجربه های بالایمان از آن استفاده کنیم. چهار کاغذ نوشتند و بعد گفتند حالا بخوانید.
اولین کاغذ را برداشتند، دیدند نوشته است: « اذا تکلمت بالکلمه ملکتنی و لم املکها» اگر حرفی زدم، آن حرف متعلق به من نبود؛ یعنی بر حرفم سلطه نداشتم و آن حرف رفت. ولی آن حرف بر من سلطه داشت (دائم به من گفتند که تو چنین و چنان گفتی،اما چنان کردی).
کاغذ دوم را وقتی برداشتند دیدند نوشته است: «قد ندمت علی ما قلت و لم اندم علی ما لم اقل» پشیمانیهایم بر گفته هایم بود، بر سکوتم هیچ پشیمانی ندارم.
کاغذ سوم را برداشتند که نوشته بود: «أنا على ردّ ما لم أقل أقدر مني على ردّ ما قلت،» حرفی که نگفته ام را میتوانم جبران کنم، ولی حرف گفته را چکار کنم؟!
بعد کاغذ چهارم را برداشتند که نوشته بود: « ما حاجتي إلى أن أتكلّم بكلمة إن وقعت عليّ ضرتني و إن لم تقع عليّ لم تنفعني » خیلی از حرفهای من یا بی فایده بود یا مضر.[1] 1
در هر صورت انسان باید مواظب باشید. زبان حیوان درندهای است. اگر حیوان درنده را رها کنید، شما را میدرد.باید مهارش کرد. تمرین کنیم تا حرفهایمان حساب شده باشد. نه اینکه حرف نزنیم.
وقتی پرسیدند سخن بهتر است یا سکوت؟ امام فرمودند : اگر رعایت بشود، البته سخن بهتر است. انبیا آمدند و با سخنانشان مردم را هدایت کردند، نه با سکوتشان. اگر برای سکوت اجری باشد، اجر اذکارکه بیشتر است.
زند، پس حرف هم باید عالمانه باشد هم باید عاقلانه باشد.
امام باقر علیه السلام فرمودند : من بدم می آید از اینکه گفتار بیشتر از علم باشد یعنی طرف غیرعالمانه حرف بزند و باز بدم می آید از اینکه علم بیشتر از عقل باشد.
حرف عالمانه را هم باید به جای خود گفت. اگر در جایی بگوییم که ما را تکذیب کنند، برایمان فایدهای ندارد. اگر در جایی بگوییم که اسرار بر ملا شود باید چه کار کنیم؟!
«إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ » انسان های عاقل کم حرف میزنند، مواظبند. زبان حیوانی است درنده، مواظب باشید ندرد.
«رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً، وَ جَلَبَتْ نِقْمَةً» چه بسا یک سخن موجب می شود که نعمتها برود، و بلاها بیاید یک ناشکری، یک ناسپاسی، یک غیبت، یک تهمت، یک فحاشی، یک چاپلوسی، یک خبرکشی.
وقتی قرار شد که جریان حکمیت بین عمروعاص و ابوموسی اتفاق بیافتد، معاویه به عمروعاص گفت: میخواهم خبر خوشی به تو بدهم. گفت: «قد ذم الیک الرجل طویل اللسان قصیر رأی» این فردی که تو می خواهی با او حرف بزنی پرحرف و کم فکر است. این امتیاز زیادی است تو به تمام اهدافت میرسی بعد به او گفت: «لا تلقه برأيك كله» تو زیاد حرف نزن، بگذار او بگوید و از خودش علیه او استفاده کن. مواظب این حیوان درنده باشید. اگر حرفهایتان عاقلانه و عالمانه نباشد باخته اید.
«کلام ابن آدم کله علیه الا أن یکون ذکرا او امر بمعروف » هر سخنی که بگویید باخته اید، مگر اینکه یا ذکر بگویید یا اینکه مشکلی را حل کنید. سخن ما باید بتواند مشکلی را حل کند. غیر از این هرچه که باشد به ضرر ماست و به نفع ما نیست.
البته میتوان از همین حیوان درنده را علیه دشمنان استفاده کرد. انسان نباید حرفی بزند که علیه خودش تمام شود. کما اینکه ابوموسی اشعری پرحرف کم رأی و کم فکر را به میدان آوردندو اسلام این همه خسارت دید. ولی میتوان از این حیوان علیه دشمن استفاده کرد.چطور؟
به علی (علیه السلام ) گفتند: «بأی شیء غلبت الأقران؟» چه شد با هرکه درافتادی او شکست خورد؟ فرمود: « ما لقیت رجل الا اعاننی علی نفسه» از از نیروی هرکسی علیه خود او، من استفاده کردم.
لذا انسان باید خوب به سخنان طرف مقابل گوش کند.میبینید در این سخنان دروغ هست، تناقض هست، گفتار افراطی هست، تفریطی هست، قول و وعیدهای دروغ هست، وعیدهای الکی هست؛ باید این ها را یادداشت کنید و بعد علیه خودش از آنها استفاده کنید.
به این سخن حضرت رسول (صلی الله علیه وآله ) دقت کنید: «البلاء موکل بالمنطق» اگر می خواهی بلا به جان کسی بیاندازی ، بگذار حرف بزند. تو نکات مختلف را از حرفهایش پیدا کن و بلا به جانش بیانداز. مواظب باشید با حرف زدنتان بلا به جان خودتان نیافتد. این سخن انسان است که به بلا وکالت داده؛ تا هر کاری می خواهد بکند. مواظب باشید رفتارتان بطوری نباشد که این حیوان درنده ما را بدرد.
«يموت الفتى من عثرة بلسانه و ليس يموت المرء من عثرة الرجل» اگر زبان انسان بلغزد، مرده است، پایش بلغزد، افتاده است. اینگونه نیست که لغزش گفتار انسان مانند لغزش پا باشد « فعثرته من فيه ترمي برأسه » اگر انسان بخواهد از سخنش زمین بخورد سرش بر باد میرود. « و عثرته بالرجل تبرا على مهل » اما اگر زمین بیافتد یک مهلت و فرصتی دارد که بهبودی یابد اگر زمان بگذرد خوب میشود.
پس نتیجه اینکه سخنان ما باید عالمانه و عاقلانه باشد. اگر سخن، ذکر یا حل مشکل باشد از سکوت بهتر است. ولی همین سخن، حیوانی درنده است؛ مواظب باشید بلایی به جانمان نیافتد. البته اگر خواستید بلایی به جان دشمن بیاندازید از نیروها ی او علیه خود او استفاده کنید. بگذارید حرف بزند، یادداشت کنید و بعد باعملکردش تطبیق کنید که شما چنین گفته اید، چرا عمل نکرده اید؟