95/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکمت 41 و 42
حکمت چهل ویکـم :
« وَ قَالَ ( عليهالسلام ) فِي ذِكْرِ خَبَّابِ ابْنِ الْأَرَتِّ يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ ابْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّه»
جریان چیست ؟
وقتی علی (علیه السلام ) در برگشت از جنگ صفین به نزدیک کوفه رسیدند، دیدند که هفت قبر (و به قولی هشت قبر) در محلی وجود دارد. تا قبل از این تاریخ اگر کسی میمرد، او را در داخل شهر، مثلاً در حیاط منزل یا در منطقهای در داخل خود شهر دفن میکردند. خلاصه اینکه قبرستانها بیرون از شهر نبود. حضرت پرسیدند: جریان چیست؟ ما به جنگ رفتیم و برگشتیم، قبرستان را بیرون شهر درست کرده اند. گفتند: خباب بن ارت فوت شده است و ایشان وصیت کرده بود که وقتی مرد، او را در بیرون کوفه دفن کنند. چون مردم به او علاقه خاصی داشتند، از بعد آن نیز هر کس که بیمار بود و به مرگ نزدیک میشد، میگفت که او را در کنار خباب بن ارت و در بیرون کوفه دفن کنند. در همین فاصله اندک هم این تعداد قبر در اینجا ایجاد شده است.
سپس حضرت فرمود: خداوند رحمت کند خباب بن ارت را «فلقد أسلم راغبا» او با میل و رغبت اسلام آورد. او ششمین نفری بود که اسلام آورد. این فرد یک غلام بود که ارباب او زنی به نام ام عمار بود و او را بسیار اذیت میکرد. دلیل آزار و اذیت او هم این بود که مسلمان شده بود.
یک بار خباب نزد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) آمد و گفت: من جرمی دارم که اربابم مرا به خاطر آن خیلی اذیت میکند. جرم من این است که مسلمان شده ام. او آهن را داغ میکند و روی سر من میگذارد. حضرت دعا کردند: «اللهم انصر خباب بن ارت» خدایا خباب بن ارت را یاری کن. همین دعای حضرت رسول باعث شد بیماریای به جان ارباب خباب افتاد که باید آهن داغ میکردند و روی سرش میگذاشتند تا پناه به درد آهن داغ ببرد که کمی از درد بیماریاش تخفیف پیدا کند. او از همین خباب بن ارت خواهش میکرد و میگفت تو آهن را داغ کن و روی سرم بگذار تا درد من کمی تسکین پیدا کند. «وَ هَاجَرَ طَائِعاً» و خباب با کمال میل هجرت کرد. خباب از جمله مهاجرین و مجاهدین بود .
« وَ عَاشَ مُجَاهِداً ». حضرت میفرماید زندگیاش پر از جهاد بود. او در همه جنگهای بدر، احد، و خندق همراه با خود حضرت رسول حضور داشته است. البته با توجه به قرائن و دلایل موجود، من جمله همین دلیل که در این حکمت ذکر شده است، به جنگ صفین نرسیده است تا از دنیا رفت.
حضرت فرمودند «و ابتلى في جسده أحوالا» خدا خباب را رحمت کند، انواع مختلف بلاها به جرم مسلمان بودن به بدن او وارد شد.از جمله :
میگفتند وقتی میخواستند افراد را شکنجه کنند، میگفتند یک خواستهات را بگو تا برای تو مهیا شود و سپس او را شکنجه میکردند. چه بسا که در آن زمان مروت در این شکل بوده است. ولی درمورد خباب چنین نکردند. میگفتند هیچ خواستهای نباید برای او مهیا شود، فقط شکنجهاش کنید. آنقدر پشت او را روی زمین و آتش کوبیده بودند، آثار زخم بر آن مانده بود.
شخصی به نام قیس میگفت به دیدن خباب رفتم که بیمار شده بود. او شکم خود را به من نشان داد. دیدم که روی شکمش رد هفت سوختگی دیده میشد که گویا آهن داغ روی شکم او گذاشته بودند. دردی میکشید که اگر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) « لو لا ان النبي صلّى اللَّه عليه و آله نهانا أن ندعو بالموت لدعوت بالموت» ما را نهی نکرده بود که آرزوی مرگ نکنیم، دعا میکردم که بمیرم چون تحمل این درد را ندارم.
خود خباب میگفت: آنها آتشی برافروختند و با لگد به سینه من زدند. پشتم به زمین و آتش برخورد کرد. قیس میگفت: لباسش را درآورد و گفت که نگاه کنید. علامت سوختگی بر پشت او بود و رنگدانههای پوستش هم از بین رفته بود و مثل پیسی شده بود. خباب شکنجههای زیادی دید. حضرت در رابطه با او میفرماید:
« طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ » خوش به حال کسی که همیشه به فکر قیامت باشد و اگر کاری میکند، برای خوشحالی دیگران وآمار دادن به رییس و به دنبال توجیه آن نباشد. بلکه به حساب آخرت همه را انجام دهد « وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ » و خوشا به حال کسی که قانع به کفاف باشد. این نکته نشان میدهد که خباب همیشه به یاد خدا بوده است که حضرت این چنین از او یاد میکند.
خود خباب میگوید: ما آنقدر فقیر بودیم، ولی روز و شب در کنار پیغمبر خدا بودیم «کنا ضعفا، عند النبی ص بالغداۀ و الغشی». میگفت: «یعلمنا القرآن و الخیر و کان یخوفنا من الجنۀ و النار و ما ینعفنا بالموت و البعث» حضرت رسول به ما قرآن و مطالب مفید آموزش میداد، از بهشت و جهنم و از مرگ و بعد از مرگ برایمان میگفت. یک روز دیدیم که دو نفر پولدار نزد حضرت رسول آمدند. یکی از آنها أقرا بن حارث و دیگری ابن فضاری بود. آنها حضرت را به گوشهای کشیدند و گفتند: ما با تو هستیم. قبلاً تنها بودی و افراد فقیر و بیچاره را پیرامون خود داشتی، حالا که ما با شما هستیم، آنها را بفرست که بروند. ما هم قول میدهیم از این پس با تو باشیم تا تو تنها نباشی. حضرت فرمودند: بنشین و از پول خود حرف نزن. باید ببینم که خداوند چه آیهای میآورد. خباب میگوید این آیه آمد که:
﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ پیغمبر افرادی را که روز و شب خالصانه به یاد خدا هستند از خودت دور نکن. یکی از افرادی که این آیه در رابطه با او نازل شده، خود خباب بوده است. او کسی بوده که به یاد معاد بوده، به حساب عمل میکرده، « وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ » خوشا به حال کسی که قانع به کفاف باشد.
کفاف یعنی «یکفک عن الغیر» آنقدر داشته باشی که به کس دیگری نیاز نداشته باشی. همین مقدار بس است. جمع کردن پول برای نوادگان و آیندگان فایدهای ندارد. « وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ » انسان باید از خدا هم راضی باشد. انسان باید سختیهایی را تحمل کند تا به مقام رضا برسد. انسان باید مشکلاتی را تحمل کند. عده زیادی که از مردم از خدا اشکال میگیرند، تازه باید برای رسیدن به مقام رضا امتحانات زیادی را پس بدهند. به همین جهت است که در آخر میگوید :« وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ »
حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: خدا اول بلاها را میدهد، اگر شخص راضی شد، بعداً برکت را وارد زندگیاش میکند.بدون مقدمه نمیشود.
«فإن لم یرض بما أعطی لم یبارک له» اما اگر انسان در سختیها نمره قبولی نگیرد، که برکتی وارد زندگیاش نمیشود. لذا سختیهای زیادی میآید که اگر انسان تحمل کند و به مقام رضایت برسد، برکت در زندگی وارد میشود.
درباره اینکه خوشا بحال کسی که در زندگی اش قناعت به حدکفاف است ، به این دعا از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) دقت کنید:
«اللهم ارزق محمد و آل محمد و من أحب محمد و آل محمد العفاف و الکفاف» خدایا، به محمد و آل محمد و به آنان که محمد و آل محمد را دوست دارند، عفاف (پاکی) و کفاف (بینیازی از غیر) عطا کن.
انسان آنقدر زمان ندارد تا همیشه به دنبال کسب پول باشد. باید بتواند به بقیه کارها و زندگیاش نیز برسد. و در ادامه میفرماید: «و ارزق من أبغض محمد و آل محمد المال و الولد» به کسی که بعض به محمد و آل محمد دارد مال و فرزند بده.
نمیگوید مال و فرزند بد است، بلکه مال و فرزندی بد است که در مقابل عفاف و کفاف باشد. این مالی است که فرد تشنه آن است؛ و هر قدر که داشته باشد برایش کافی نیست و باز هم حرص میزند. این در حکم یک نفرین است که کسی پول داشته باشد ولی برایش کافی نباشد. ولدی هم که در مقابل عفاف باشد، یک فرزند ناپاک است.
حضرت رسول مکرر دعا میکردند که خدایا به تو پناه میبرم «من زوجۀ تشیبنی قبل اوان مشیبی» از زنی که زودتر از موعد مرا پیر کند «من ولد یکون علی ربا» فرزندی که اربابی کند «من مال علیه یکون ضیاء» مالی که با خرج کردن آن ضایع بشوم.
خلاصه آنکه مال و ولدی که در مقابل عفاف و کفاف باشد، در حکم یک نفرین است. در آیه قرآن آمده است که استغفار کنید : اسْتَغْفِرُواْ اللّهَ ﴿يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا﴾[1] ﴿وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ﴾[2] مال و فرزندی که برای کمک باشد خوب است که این را هم خدا فقط به کسانی میدهد که اهل استغفار باشند، نه به افرادی که به محمد و آل محمد بغض کنند. مال و ولدی که در مقابل عفاف و کفاف باشد (یعنی فرزند ناپاک و مالی که انسان از آن سیر نشود) برای انسان هیچ فایدهای ندارد، بلکه نفرین است؛ ولی شخص دلخوش است که مال و اولاد دارد.
حکمت چهل و دوم :
« وَ قَالَ ( عليهالسلام ) لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ( صلىاللهعليهوآله )أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِق»
این سخن را هم امام صادق (علیه السلام ) و هم علی (علیه السلام ) در رابطه با جهاد مطرح کرده اند. حضرت فرموند که من به شما میگویم به جنگ بروید، میگویید هوا سرد است بگذارید سردی بر طرف بشود. بعد که هوا گرم میشود و میگویم بروید، میگویید هوا گرم است بگذارید گرمی برطرف بشود! حضرت میفرماید: دشمن در همین سرما و گرما میجنگد، شما نمیجنگید؟! سپس این آیه را از قول حضرت رسول خواندند؛ چون زمانی هم حضرت رسول گفتند به جنگ بروید و گفتند گرم است: ﴿قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ [3]
اگر شعورش را داشته باشند، می فهمند که آتش جهنم که از این داغتر است.
البلاغه آمده است: شما که از سردی و گرمی هوا فرار میکنید، پس از تیزی شمشیر چطور فرار میکنید؟! شما نمیتوانید اهل مبارزه باشد. سپس در ادامه فرمودند:
« و الله لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي » به خدا قسم اگر با تیزی این شمشیر به بینی مؤمنی بزنم تا بغض کند، بغض نمیکند.
مقصود حضرت جهاد است. وگرنه حضرت علی (علیه السلام ) با شمشیر به مؤمن نمیزند. گرچه، عدهای میگویند افرادی بودند که دست آنها را قطع کرده اند ولی باز هم با علی (علیه السلام ) دوست بوده اند، ولی این موضوع در جریان جهاد مطرح شده است. در جهاد تنها سختی نصیب انسان میشود. ولی مجاهدان علی را دوست دارند و در رکاب او هستند.
امام صادق (علیه السلام ) هم این سخن را به شکل دیگری مطرح کرده اند. میفرمایند حضرت عیسی که یک عده حواریون داشت، وقتی سوال میکرد چه کسی حواری و یار من خواهد بود، عده ای گفتند که ما هستیم. همین قدر!آنها امتحانی پس ندادند، تنها یک سوال و جواب بود؛ هیچ جنگی پیش نیامد. سپس حضرت فرمود: آنهایی که در رکاب اهل بیت میجنگند از حواریون عیسی هم بالاترند؛ و این سخن را گفتند: «و الله لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا» در ادامه این جریان فرمودند:
«وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ» اگر من تمام دنیا را به منافق بدهم که مرا دوست داشته باشد، دوست نخواهد داشت. زیرا حضرت رسول فرموده است: « يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ» ای علی، مؤمن به تو بغض نمیکند و منافق هم تو را دوست ندارد. چون حضرت رسول فرموده است مؤمن به تو بغض نمیکند، او به جهاد میرود ولی بغض نمیکند و حضرت علی را دوست دارد. منافق هم به هیچ عنوان حضرت را دوست ندارد.
جهاد و عشق به علی از نشانههای مؤمن است.
علی (علیه السلام ) چیزی به کسی نمیدهد. در هیچ جایی نیامده است که علی (علیه السلام ) پول داده و مردم را تطمیع کرده و خرید است. اگر میخواهید بدانید شخصی مؤمن است یا نه به جهاد او توجه کنید. آیا علی زنده را دوست دارد یا خیر. علی مرده را همه دوست دارند، این علی زنده است که جلوی همه افراد را میگیردکه جناب تاجر ومسول وروحانی این چه کاری است که میکنی ! و از آنها به خاطر کارهایشان بازخواست میکند. اگر با وجود همه انتقادهایی که حضرت علی (علیه السلام ) به ما دارد باز هم او را دوست داشته باشیم، مؤمن هستیم. اما اگر حضرت علی حرفی نزند و نهجالبلاغهای در کار نباشد، و برای علی سینه بزنیم، نشانه مؤمن نیست.
روایات زیادی داریم که در آنها اشاره شده است اگر میخواهید ببینید مؤمن هستید یا خیر، باید ببینید که آیا علی زنده را دوست دارید یا نه. 1 چون امامان تا زمانی که زنده بودند تنها بودند و مخالفان زیادی داشتند. بعد که به شهادت رسیدند، این همه افراد مختلف راه افتادند، به دور ضریح میایستند، دعا میکنند و خواستههایشان را میگیرند. باید به سخنان آنها گوش کنیم و خود را اصلاح نماییم.
در رابطه با حضرت علی اصلاً غلو نیست؛ دوست داشتن علی نشانه ایمان است. در خود روایات هم درباره معنای غلو کردن توضیح داده شده است. خود حضرت فرموده اند: « اياكم و الغلو فينا، قولوا انا عباد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم» در رابطه با ما غلو نکنید.
حضرت میفرمایند:
«قولوا انا عباد ...» بگویید ما عبد هستیم. ما بشریم و خدا ما را خلق کرده است، نگویید که ما خداییم. «و قولوا فی فضلنا ماشئتم» اما در فضائل ما هر چه میخواهید بگویید.
نگوییم علی خدا است، بلکه بگوییم آسمان و زمین به اذن خدا به دست علی است، بلکه بهشت و جهنم به اذن خدا به دست علی است، به اذن خدا مرده را زنده میکند. مگر حضرت عیسی (ص) به اذن خدا مرده را زنده نمیکرد؟ در رابطه با او که غلو نبود، پس در رابطه با حضرت علی (علیه السلام ) هم غلو نیست.
البته عده زیادی هستند که غلو می کنند. در روایات آمده است که حضرت علی (علیه السلام ) فرمودند: اگر یک متکای قضاوت در کنار من بگذارید، من برای یهودیها با کتاب خودشان، برای مسیحیها با کتاب خودشان و برای مسلمانان با کتاب خودشان قضاوت میکنم. ایشان فرموده اند: هر آیه در هر جا که نازل شده است من میدانم که در چه زمانی نازل شده، مورد آن چه بوده و چه تفسیری دارد. شخصی که پای منبر او بود، گفت: «باللَّه و لدعوى الكاذبة» به خدا قسم دروغ میگوید. شخص دیگری گفت: «اشهد انك انت اللَّه رب العالمين». سپس حضرت فرمودند: «فأنظروا ألی هذا التناقض» همین تناقض را ببینید، یکی می گوید که او دروغ میگوید، دیگری میگوید که او خداست. نه بهتان بزنیم و نه بگوییم که خداست.
حضرت علی (علیه السلام ) عدهای را میبیند که در ماه رمضان در حال خوردن چیزی بودند. از آنها پرسیدند: شما بیمار هستید؟ گفتند: نه. پرسید: مسافر هستید؟ گفتند: نه. پرسیدند پس نکند مسلمان نیستید که ماه رمضان در حال خوردن هستید؟ گفتند: نه، مسلمان هستیم ولی باز هم روزه نمیگیریم. پرسیدند: چرا؟ گفتند: (انت انت) چون تو را داریم! یعنی وقتی تو را داریم، روزه برایمان چه فایدهای دارد. اشاره به این است که تو خدایی و همه کارهای ما را درست میکنی. حضرت گفت: این حرفها را نزنید، شما را میسوزانم. این میسوزانم، نه به این معنی است که شما را آتش میزنم، بلکه اشاره به این است که حضرت علی (علیه السلام) « قسیم الجنۀ و النار» است. یعنی بالآخره جهنمی می شوی. یکی از آنها گفت: من فکر میکردم که تو خدا باشی، ولی شک داشتم. حال که میبینم آتش هم به دست تو است، پس واقعاً خدا هستی. «لا یعذب بالنار الا رب النار» آنکه با آتش عذاب میکند، خود خدا است، پس تو خود خدا هستی.
به این نوع رفتارها غلو میگویند. غلو نکنید، نگویید خدا است. اما بگویید حضرت علی (علیه السلام ) در تمام جنبههای زندگی و مرگ میتواند به کمک ما بیاید، و میآید.
روایای داریم که هر شخص، مؤمن یا کافر، در لحظه مرگ خود علی (علیه السلام ) را میبیند. مؤمنین از این امر خوشحال و کافرین از آن ناراحت میشوند.
شخصی به نام خطاب بود که به علی (علیه السلام ) بسیار بد میگفت. در زمان مرگ، فریاد میزد: «یا علی، معالی و لک؟» مگر با تو چه کردم؟ به امام صادق (علیه السلام ) گفتند فلانی که اینقدر به حضرت علی (علیه السلام ) فحش میداد، در لحظه مرگ فریاد میکشید که ای علی ، مگر من با تو چه کرده ام. حضرت فرمود: درست است، «رئاه و رب الکعبه» حضرت علی را دیده است.
جهاد، دوست داشتن علی زنده، نشانه ایمان است. چنین فردی مؤمن است و اصلاً هم مبالغه نیست. نگوییم علی خدا است، ولی هرچه در رابطه با او بگوییم، مبالغه نیست. در لحظه مرگ او را میبینیم، قسیم الجنۀ و النار است، حبه ایمان است و بغضه کفر است؛ اما خدا نیست. او هر کاری میتواند بکند، ولی تمام آنها را بإذن الله انجام میدهد. اینها اصلاً غلو نیست. خود حضرت به معنای غلو اشاره کرده اند نگویید ما خدا هستیم، هر چه میخواهید بگویید، از فضائل ما بگویید.