95/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکمت 27 و 28
حکمت بیست و هشتـم :
«إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى »
وقتی شما به مرگ پشت کرده اید و مرگ از روبرو میآید، چه سریع است ملاقات کردن .
«مُلْتَقَى» مصدر «میم» است و به معنای مصدر میآید؛ یعنی ملاقات کردن در این موقع بسیار سرعت میگیرد.
عدهای سرعت مرگ در این زمان را اعتباری دانسته اند.می گویند از یک طرف انسان از رسیدن مرگ غافل است و از طرف دیگر بر مرکب زمان سوار است و به سوی آن میرود. گویا این غفلت، کار را تسریع میکند. مثل انسانی است که در قطار خوابیده و زودتر به مقصد میرسد. این سرعت را اعتباری فرض کرده اند.
در صورتی که به قبل این عبارت دقت کنید به یک واقعیتی اشاره میکند. اینکه انسان در قطار بنشیند، چه در صندلی بنشیند که در جهت هدف است، یا در صندلی در جهت مخالف بنشیند، رسیدن به هدف زودتر اتفاق نمیافتد!
«إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى » ملاقات کردن بسیار سریع است.
این عبارت، قسمتی از نامه 31 بوده است که درآن نامه نیامده و به صورت جداگانه در این بخش ذکر شد است. از این قسمت شروع میشود که:
« أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ » اهل دنیا مثل افرادی هستند که سواره اند و می برندشان در حالی که خوابند «وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ» بدان ای پسرم «أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ والنَّهَارَ» کسی که مرکبش شب و روز است، «فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَإِنْ کَانَ وَاقِفاً » او را میبرند، گرچه ایستاده باشد « وَيَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَإِنْ کَانَ مُقِيماً وَادِعاً» طی مسیر میکند گرچه ایستاده باشد (میگوید من ایستاده ام ولی در حال رفتن است) و در ادامه آن میگوید «إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى » رو به مرگ باشید. چون مرگ که در هر صورت میرسد، چون مرکب شب و روز است و انسان هم میرسد. عدهای میگویند اعتباری است، اگر شما منتظر مرگ باشید، پس هر وقت که برسد، در واقع دیر رسیده است.
وقتی منتظر مهمان هستید، دائم میگویید چرا نیامد؟ چرا دیر کرد؟ وقتی منتظر مهمان نباشد، و مهمان سر برسد، میگویید من که آماده نبودم، کارهایم را هنوز تمام نکرده ام، غذا را آماده نکرده ام، خانه را تمیز نکرده ام. اینها همه اعتباری است .ولی این کلام از یک حقیقت صحبت میکند.
معاذ بن معاذ میگوید من به قصد عیادت به نزد قاضی بصره رفتم. گفتم «اراک الیوم صالحاً» من که امروز تو را خوب دیدم، چه شده که بیمار شده ای؟ گفت: « لا يغرّنّك عشاء سالم سوف يأتي بالمنايا السّحر» گفت اگر سر شب سالم بودید، فریب نخورید، ممکن است مرگ تا سحر سر برسد. از قضا وقت سحر، صدای گریه و شیون از آن خانه بلند شد.
سر شب، سر تخت و سر به تاج سحرگه نه بر تن سر و نه سر به تاج
اگر بخواهیم به این واقعیت به صورت اعتباری نگاه نکنیم، واقعیت این است که مرگ میرسد. ولی چیزهایی در روایات گفته شده که مرگ را تسریع میکند یا عمر را اضافه میکند. در اینجا به بعضی از اینها اشاره میکنیم.
مثلاً صله رحم عمر را اضافه میکند. امام صادق فرمود که اگر شخصی به صله رحم برود، ممکن است سه سال از عمرش مانده باشد، ولی سی سال به عمرش اضافه شود و سی و سه سال از عمرش باقی بماند.
« مَا نَعْلَمُ شَيْئاً يَزِيدُ فِي الْعُمُرِ إِلَّا صِلَةَ الرَّحِمِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَيَكُونُ أَجَلُهُ ثَلَاثَ سِنِينَ فَيَكُونُ وَصُولًا لِلرَّحِمِ فَيَزِيدُ اللَّهُ فِي عُمُرِهِ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَيَجْعَلُهَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ يَكُونُ أَجَلُهُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَيَكُونُ قَاطِعاً لِلرَّحِمِ فَيَنْقُصُهُ اللَّهُ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ يَجْعَلُ أَجَلَهُ إِلَى ثَلَاثِ سِنِينَ»
از طرف دیگر میگوید ممکن است از عمرش سی و سه سال باقی مانده باشد، اگر قطع رحم کند، به سه سال کم شود.
زیارت امام حسین (علیه السلام) به عمر میافزاید. امام باقر (علیه السلام) فرمود: « مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَإِنَّ إِتْيَانَهُ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ فِي الْعُمُرِ وَ يَدْفَعُ مَدَافِعَ السُّوءِ وَ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ» و فواید دیگر به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفتن به عمر اضافه میکند، به روزی اضافه میکندو....
و رعایت بهداشت نیز به عمر اضافه میکند که مردم هم به راحتی آن را میفهمند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
« اغْسِلُوا أَيْدِيَكُمْ قَبْلَ الطَّعَامَ وَ بَعْدَهُ فَإِنَّهُ يَنْفِي الْفَقْرَ وَ يَزِيدُ فِي الْعُمُر»1 اگر دستهای خود را قبل و بعد از غذا بشویید، عمرتان اضافه میشود.
« لَا يَزِيدُ فِي الْعُمُرِ إِلَّا الْبِرُّ وَ لَا يَرُدُّ الْقَضَاءَ إِلَّا الدُّعَاءُ»2 کارهای خوب عمر را اضافه میکند.
« كَثْرَةُ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ يَزِيدُ فِي الْعُمُرِ وَ يَنْشُرُ الذِّكْرَ» هنر داشته باشید و کار خوب و خداپسند انجام بدهید، به عمرتان اضافه میشود.
از طرف دیگر، ارتکاب گناه از عمر فرد میکاهد.بعضی گناهان را نام برده اند که عمر را کم میکند. آن کسی که آمادگی مرگ دارد و رو به مرگ است، قطع رحم نمیکند (چون حرام است). او میداند که کلید بهشت نزد امام حسین است و با امام حسین ارتباط دارد. میداند که در روز قیامت تنها کارهای خوب برای او میماند و بهمین دلیل کارهای خوب انجام میدهد. پس به عمر این فرد اضافه میشود.
یک نظر وجود دارد که میگوید اگر امامان ما را شهید نمیکردند، همه آنها مثل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عمر طولانی میداشتند. البته به شهادت رساندن آنها را وحتی همان شهادتشان هم مایه بقای اسلام شده وبرای اسلام فواید داشته است.
به این سخن حضرت علی (علیه السلام ) در رابطه با آمادگی مرگ دقت کنید.
علی (علیه السلام ) جنگ صفین را دیر آغاز کرد. از اول هم ایشان تمایلی به شروع جنگ نداشت. این معاویه بود که لشکرکشی کرد و حضرت هم برای اینکه جنگ به گوشههای شهر و خانهها کشیده نشود، نیرو ها را به لب آب آورد و مستقر کرد. وقتی بر لب آب مستقر شدند، کمی دیر رسیده بودند و معاویه آب را گرفته بود. حضرت با معاویه مکاتبه کردند که آب را باز کنید، ولی او قبول نکرد. آنگاه ایشان این جمله عجیب را خواندند که : «قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَي مَذَلَّةٍ، وَتَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ، أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ» یا به ذلت اعتراف کنید و عقب بروید، یا شمشیرها را از خون سیراب کنید و از آب سیراب شوید. ایشان یک حمله کردند و آب را گرفتند. باز جنگ را متوقف کردند. چندین ماه این جنگ متوقف بود. میگفتند علی از مرگ میترسد که نمیجنگد. یانکند علی شک دارد که معاویه بر حق است یا باطل که نمیجنگد.
اما در اینجا به آمادگی حضرت دقت کنید:
این که گفتید علی از مرگ میترسد «فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی ...» خدا میداند برای من فرقی ندارد که من به سوی مرگ بروم یا که مرگ به سوی من بیاید. حضرت، چنین آمادگیای داشتند.
نشان مرد مؤمن با تو گویم که چون مرگش رسد خندان بمیرد
پس انسان باید رو به مرگ باشد و مرگ را ببیند، که نشانه آن هم این است که انسان غرق آروزها باشد یا نباشد. «لو رای العبد الاجل و مسیره» اگر انسان مرگ را ببیند، «لابغض الامل و غروره» از فریب آرزو و خیالات بدش میآید.
آنهایی که در خیالات باشند، رو به مرگ نیستند. ممکن است به گناه بیفتند و وارد کارهایی بشوند که عمرشان را کم کند. پس نشانه افرادی که رو به مرگ هستند این است که مرگ را میبینند. اگر فردی پشت به مرگ باشد، آن را نمیبیند. از این که فردی در خیالات و آرزو به سر میبرد یا خیر معلوم میشود که رو به مرگ دارد یا نه. اگر رو به مرگ باشد، کارهایی میکند که به عمرش افزوده میشود؛ در غیر این صورت کارهایی از او سر میزند که عمرش را کوتاه میکند.
حکمت بیست ونهـم :
«قَالَ (ع) الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ »
این سخن هم در رابطه با استدراج است.
احتیاط کنید، احتیاط کنید، خداوند ستاری کرده، گویا که غفاری کرده است.
گناهانی کرده ایم که چون خدا آنها را نمایان نکرده است، خودمان هم آنها را فراموش کرده ایم. در حالی که باید در دنیای دیگر به خاطر انجام آن کارها پاسخگو باشیم.
روایت است که شخصی نزد امام جواد (علیه السلام ) آمد و گفت: من میخواهم شما حدیثی را به من بگویید که از پدران و اجداد شما یک به یک نقل شده باشد تا به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) برسد. من چنین حدیثی را دوست دارم، چون نشانه اهمیت خاص آن این است که تک تک این معصومین آن را نقل کرده اند. امام جواد فرمودند: «حدثنی عن جدی عن آبائه» تا به حضرت علی (علیه السلام ) میرسد که «لو تکاشفتم، ما تدافنتم» اگر کشف اسرار بشود، یکدیگر را دفن نمیکنید. 1
یعنی خدا به قدری ستاری کرده است که اگر بدانیم هر کس چگونه بنده ای بوده است، جنازه یکدیگر را دفن نمیکنیم.
آن شخص از حضرت امام توضیح بیشتری خواست. امام فرمود: «لا یزال الناس بخیر، ما تفاوتوا اذا استوی هلکوا » این اختلافات ظاهری احزاب و گروهها و جناحها به خیر شما است. بگذارید به خاطر همین اختلافات هم که شده مراقب یکدیگر باشند. هر جناحی میگوید که جناح دیگر از من مشت میگیرد، در نتیجه کارهایشان را درست میکنند. « اذا استوی هلکوا » اگر دست به دست هم بدهند، و تک جناحی بشود، همه از بین میروند. این هم خواست خدا و خیر است.
خداوند این چنین ستاری میکند.
در رابطه با ستاری خدا به این روایت نیز توجه کنید:
روایت است که هر انسانی چهل سپر (حفاظ و آبرو) دارد. وقتی گناه کبیره میکند، این سپرها یکی پس از دیگری از بین میروند تا تمام سپرها به کنار میرود. خداوند به ملائک میگوید: با بالهای خود باز هم ستاری کنید تا مردم باز هم نفهمند.بسیاری از مواقع این ملائک هستند که همچنان از انسان حفاظت میکنند. به همین خاطر است که آبروها هنوز باقی مانده است. باز هم این افراد اینقدر رسوایی به بار میآورند که ملائک میگویند: خدایا، «یا رب، عبدک ما یدع شیء الا رکبه» بنده تو هر کاری را میکند. «انا لنستحیی مما یصنع » ما دیگر از کرده او خجالت میکشیم. سپس خداوند می فرماید: «ارفعوا اجنحتکم عنه» شما بالهایتان را بردارید. وقتی ملائک بالهای خود را برمیدارند «فاذا فعل ذلک اخذ فی بغضنا اهل البیت» میبینند که علیه اهل بیت حرف میزند. 2
آنهایی که علیه اهل بیت حرف میزنند، این چنین هستند. آنقدر رسوا شده اند که تمام حفاظهای خود را از دست داده اند. «عند ذلک» حال که علیه اهل بیت حرف زدند، نه در آسمان و نه در زمین، در هیچ کجا آبرویی ندارند. باز هم ملائک میگویند: خدایا، این بنده در همه جا بیآبرو شده است. خداوند میفرماید: «لو کان لالله فیه حاجۀ ما امرکم ان ترفعوا اجنحتکم عنه» ما میخواستیم او را دور بیاندازیم و رها کنیم؛ اگر نمیخواستیم چنین کنیم که میگفتیم بالهای خود را نگه دارید.
خداوند اینقدر ستاری کرده است. باید از استدراج بترسیم. پرسیده اند که استدراج به چه معنا است. حضرت فرموده است یعنی تو گناه میکنی و خداوند نعمت میدهد. باید از این امر بترسید.
ولی یک نکته عجیب دیگر هم در اینجا وجود دارد. این امر یک صغری است (صغری و کبری و نتیجه). این همه ما گناه کرده ایم،مکروه یعنی کاری که خدا بدش می آید،مکروه که هیچ، ما کاری هایی کرده ایم که خداوند نسبت به ما بغض کند! ولی باز خداوند ستاری کرده است. این را به عنوان صغری در نظر بگیرید.
این مطلب را نیز به عنوان کبری در کنار آن بگذارید تا نتیجه بگیریم:
روایت است که «من غضب علیک ثلاث مرة، فلم یقل فیک شرا، فتخذه لنفسک صدیقا» اگر میخواهید بفهمید که یک فرد رفیق مناسبی است یا خیر، سه بار او را ناراحت کنید. نه اینکه او را ناراحت کنید، بلکه ببینید آیا سه بار اتفاقی او را ناراحت کرده اید و او هیچ نگوید و آبروی شما را نگه دارد یا خیر. رفیق آن است که اگر سه بار او را ناراحت کردی، آبرویت را نبرد.
صغری و کبری را در کنار هم بگذارید تا به این نتیجه برسید که بیایید و با خدا رفیق شوید. این سخن میخواهد همین موضوع را بگوید که با خدا رفاقت کنید. این همه خدا را ناراحت کرده ایم، این همه گناه کرده ایم، باز خداوند ستاری کرده است. آیا رفیقی از این بهتر میخواهید. با دوستانهترین سخن و روش، مردم را از استدراج نجات میدهد- این مسئله بیان بسیار عجیبی است.
وقتی از امام صادق (علیه السلام ) میپرسند که استدراج چیست؟ میفرماید: « ِذَا أَحْدَثَ الْعَبْدُ ذَنْباً جُدِّدَ لَهُ نِعْمَةٌ فَيَدَعُ الِاسْتِغْفَارَ فَهُوَ الِاسْتِدْرَاجُ» وقتی بندهای گناه میکند و نعمت برایش تمدید و تجدید میشود، و فراموش میکند که استغفار کند، به آن استدراج میگویند.3
خداوند سخن بسیار با محبت و با مودتی را عنوان کرده است که دوست بهتر از من میخواهید؟! «یا صدیق من لا صدیق له».
برای آنکه به استدارج دچار نشویم، باید استغفار کنیم و مراقب کارهایمان باشیم. نشانههایی وجود دارد که مشخص میکند آیا خداوند انسان را به استدراج دچار کرده است یا خیر. این نشانهها در این حدیث آمده است:
سعدان بن یزید نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: «انی اری من هو شدید الحال» من انسانهایی را میشناسم که (تعداد آنها زیاد است) وضعیت سختی دارند و انسانهای خوبی هم هستند. «و اری نفسی فی سعه من هذه الدنیا» از طرفی میبنیم که چه بسا به خوبی آنها نباشم ولی وضعیتم خیلی خوب است. آنها از من بهترند ولی زندگی سختتری دارند. «و قد اری من هو افضل منی قد صرف ذلک عنه فقد خشئت ان یکون ذلک استدراجا» میگوید این حالت مرا نگران میکند که آنها از من بهترند و وضعشان خوب نیست، ولی من بدتر هستم و وضعیت خوبی دارم. نکند استدراج باشد؟! نکند چون گناه کرده ام، خدا وضعیتم را خوب کرده است و من فراموش کرده باشم. فرمودند: «اما مع الحمد فلا و الله» اگر اهل الحمد لله باشید به استدارج دچار نمیشوید. 4
یکی ذکر الحمدلله است، و دیگر واقعیت آن است. از کسانی که خدا آنان را دوست ندارد، تعریف و تمجید نکنید. گاهی از افرادی که خدا آنها را دوست ندارد، تعریف و تمجیدهایی میشود؛ ولی واقعاً میبینیم که افراد خوبی نیستند. دائم به اسم انتخاب بایسته و شایسته از آنها تعریف میکنند. خوردن این نانها از راه چاپلوسی، انسان را به استدراج دچار میکند. این کار خلاف نمازی است که میخوانیم. به سخن حضرت رسول دقت کنید :
«اذا مدح الفاجر» وقتی از انسانی که فاسد و فاجر است تمجید شود «اهتز العرش و غضب الرب » عرش خدا به لرزه در میآید!خدا غضب میکند! فرد از شخص فاسدی تعریف میکند که قابل نهی از منکر است. نباید از چنین افرادی تعریف کرد، بلکه باید به او تذکر داد. سپس همان فرد به نماز میایستد: «اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر مغضو ب علیهم » ما را به راه کسانی هدایت کن که مورد غضب قرار نگرفته اند. پس اگر فرد واقعاً میخواهد مورد غضب قرار نگیرد، باید الحمدلله را درست بگوید. چرا از فاسد و فاجر تعریف میکنی؟ چرا نان چاپلوسی میخوری؟ آنانکه نان چاپلوسی میخورند، از همان قدم اول در نماز اشکال دارند.
در حکمت 29 علی (علیه السلام) یک عبارت کاملاً محبتآمیز را عنوان میکند و آن اینکه مراقبت باشید! خداوند این همه ستاری کرده است، دوست از او بهتر میخواهید؟ بهترین دوست آن است که سه بار او را ناراحت کنی ولی آبرویت را نبرد؛ صدبار خدا را ناراحت کرده ایم، ولی آبرویمان را نگه داشته است. پس بیایید و به سوی استدراج نروید. چه کنیم که به سوی استدراج نرویم؟ استغفار کنیم، استغفار واقعی. اهل حمد باشیم؛ واقعاً الحمدلله بگوییم. زبانمان به تعریف و تمجید از نااهلان باز نشود. طوری نباشد که روزی که از این دنیا میرویم، ببینیم که گرچه نماز میخواندیم، ولی رفتارمان همه بر خلاف معانی نمازی بوده است که میخواندیم.