درس نهج‌البلاغه(حکمت‌ها) استاد میرزا‌مهدی صادقی

95/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکمت 26 و 27

حکمت بیست وشـشم :

«امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ»

بعضی‌ها می‌گویند سخن به نحوی دیگر است

«امْشِ بِدَعوِكَ مَا مَشَى بِكَ»

یعنی: تا می‌توانی روش‌مند باش- روش و منش داشته باش، بی‌حساب و کتاب راه نرو. کارهایت بر اساس برنامه باشد، هدفمند، روش‌مند، و مبنایی باشد. وی این سخن ادامه دارد که از بقیه آن می‌فهمیم «امْشِ بِدَائِكَ» درست است.
«امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ» به دو معنا است:

معنای اول اینست که: وقتی دردتان با شما راه می‌آید، با آن مدارا کنید. همین که مقداری احساس درد کردید، به دارو پناه نبرید؛ چون در ادامه این سخن آمده است :

«ربماکان دواء داعا و داع دوائاً» چه بسا دارو درد بشود و چه بسا که خود درد همان درمان باشد.

در ادامه آن هم آمده است: چه بسا غیر نصیحت‌گری به شما نصیحت کند و چه بسا نصیحت‌کننده‌ای که شما را فریب دهد.

در اینجا بحث درمان‌های روحی را به درمان‌های جسمی تشبیه کرده است. ولی در هر صورت، با ادامه این سخن می فهمیم که «امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ » درست است.

معنای دوم آن اینست که : پیاده‌روی کنید «امْشِ بِدَائِكَ ». اگر دردی داری، تا جایی که می‌توانی کمی راه برو. پیاده روی خودش بهترین درمان است «خیر الدواء» یا «آخر الداوء المشی». همین پیاده‌روی بهترین درمان است و برای هر دردی خوب است.

معنای دیگر آن این است که با درد خود کنار بیا و فوراً به سوی دارو پناه نبر. البته این را باید به پزشکان بگویند، و نه به مریض. شاید بیماری مریض به گونه‌ای باشد که اگر مراجعه نکند با مشکل مواجه شود. او باید به پزشک مراجعه کند، ولی پزشک نباید فوراً نسخه بنویسد. پزشک برای اینکه فرد را راحت کند، چند احتمال می‌دهد و برای همه آن احتمالات هم دارو می‌نویسد؛ پس عوارض این داروها چه می‌شود!؟ به این روایت از امام صادق (علیه السلام) در تأیید مسئله توجه کنید.
«من ظهرت صحّته على سقمه فيعالج بشي‌ء فمات فأنا إلى اللَّه منه بري‌ء»

اگر سلامتی شما غلبه دارد (و کمی هم بیماری دارید) و به دنبال معالجه دارویی رفتید و مُردید، من از شما بیزارم.
وقتی کمی روی بدن فشار می‌آید، چون خودش می‌خواهد خود را درمان کند، خود را تقویت می‌کند. اگر فوراً به دارو پناه بیاوریم، بدن را به دارو وابسته می‌کنیم و به عوارض آن نیز گرفتار می‌شویم.

در روایتی دیگر از حضرت علی (علیه السلام) آمده است:

«لا يتداوى المرء حتى يغلب مرضه صحته»

به دارو پناه نبرید، مگر وقتی که بیماری بر سلامتی غلبه کند که اگر دارو نخورید، بیماری شما را از پای در می‌آورد.

بنابراین روحیه خود را نبازیم. چه بسا که بسیاری از بیماری‌ها برای بدن مفید باشد. روایاتی داریم که در آن‌ها گفته میشود بعضی از بیماری‌ها برای بدن مفید است. بسیاری از بیماری‌ها نیز دوره‌ای است و باید زمان آن بگذرد. اکنون فهمیده اند که بعضی از این بیماری‌ها از ویروس است و باید مدت آن بگذرد. پس از طی زمان آن، بیماری بهبود پیدا می‌کند.
به علاوه، نباید دردهای زیادی را نیز برای خود ترسیم کنیم. به این سخن حضرت رسول صلی الله علیه وآله توجه کنید:
«الداء ثلاثۀ و الدواء ثلاثۀ»

این همه درد را به چه منظور عنوان می‌کنند؟ باید به ریشه‌های آن‌ها بپردازند درد سه چیز و دوا سه چیز است.

« الداء ثلاثۀ: الدم و الْمِرَّةُ و البلغم »

دردها را میشماریم: اول: بیماری خون مثل فشارخون چربی خون وقند خون دوم : المرّه به معنای تلخی است وبه صفرا میگویند وسوم : بلغم خب این دردها واما درمان ها برای بیماری خون، حجامت؛ برای بیماری بلغم، حمام؛ و برای بیماری مره، مشی (مشی یعنی مسهل) استفاده کنند.

توضیح:

درست نیست که طب مزاجی را به عنوان طب ایرانی مطرح می‌کنند. این طب روایی است و نه طب ایرانی حضرت رسول فرمودند که دردها یا دم است، یا صفرا است و یا بلغم است. اصلاً سودا را هم به عنوان درد محسوب نکرده اند. می‌گویند سودایی مزاج، بلغمی مزاج، دموی مزاج، صفرایی مزاج؛ ولی سودا با پرهیز درست می‌شود و دارو ندارد. درمان بیماری پوستی بسیار سخت است. پزشکان بیماری‌های پوستی را به سختی درمان می‌کنند. برای خود نیز دلیل دارند؛ می‌گویند پوست محافظ بدن است و وای به روزی که خود محافظ بدن آسیب ببیند، در آن صورت چگونه باید از آن حفاظت کرد. ولی از نظر روایتی چنین نیست. از نظر روایتی، در درون فرد اختلال مزاجی ایجاد شده است که به این ترتیب در بیرون بروز می‌کند.

سودا و حساسیت با پرهیز درمان می‌شود و نیازی به دارو ندارد. باید از غذای مانده، ادویه‌جات، شکلات، قهوه و مانند این‌ها باید پرهیز شود. بنابراین دموی مزاج، صفرایی مزاج و بلغمی مزاج طب ایرانی نیست، بلکه طب روایی و اسلامی است. پس با پذیرش این موضوع، باید پایه‌های طب را از اینجا شروع کنیم.

تازه پشت قضیه بحث‌های طب مزاجی، نجوم قرار گرفته است. نجوم دانشگاهی است که بحث‌های دارو و درمان را تدریس می‌کند. می‌گوید که هر دردی چیست، چه دارویی، و چه انواعی دارد. در نجوم، عناصر را به آتش، باد، آب و خاک تقسیم می‌کنند. می‌گویند دموی مزاج با آتش سنخیت دارد، صفرایی مزاج با باد، بلغمی مزاج با آب و سودایی مزاج هم با خاک سنخیت دارد. آتش گرم و خشک است، باد گرم و تر است، آب سرد و تر است و خاک سرد و خشک است. این‌ها اصول اولیه آن است و باز هم تقسیماتی صورت می‌گیرد.

برای تشخصی دموی مزاج، بلغمی مزاج، و صفرایی مزاج بودن فرد، راه‌هایی وجود دارد. اینکه بپرسیم شخص چه غذایی می‌خورد، سوال بسیار خوبی است. در مزاج‌ها هی جستجو می‌کنند که بفهمند موهای شخص لخت یا مجعد است- این‌ها یک نشانه است. روی ساعد فرد دست می‌زنند که ببینند داغ است یا سرد است- از این‌ها بگذرید. بهترین سوال این است که :بپرسید کدام غذا را که می‌خورید بدتر می‌شوید. مثلاً اگر فردی غذاهای سری بخورد، بدتر می‌شود، پس او بلغمی مزاج است. در موضوع راه‌های تشخیص این مسائل وارد نمی‌شویم، چون همه این‌ها راه‌ها و روش‌هایی برای تشخیص و تقسیماتی دارد؛ داروهای این مسائل هشت قسم است. نمی‌توان تنها به نشانه اینکه فردی بلغمی مزاج است، به او داروهای ضد رطوبت و ضد سردی بدهند؛ هشت مرحله دارو باید در نظر گرفته شود. باید مشخص شود که آن فرد با کدام یک از آن هشت مرحله تطابق دارد و چطور باید وی را درمان کرد. پس حضرت ‌فرمودند که ریشه‌های درد در دم و صفرا و بلغم است بنابراین طب مزاجی، یک طب اسلامی است. حال به داروی آن‌ها دقت کنید.

« فدواء الدم الحجامۀ »

این قدر قرص فشار خون و مانند این‌ها میروند مصرف میکنند ! خوب بروید حجامت کنید.

«دواء البلغمه الحمام»

البته حمام‌های کنونی، خود بلغم است به جای اینکه ضد بلغم باشد. باید پخت و پزی در درون انسان انجام شود. همانطور که غذای خام به انسان نمی‌سازد، وقتی طبیعت درون انسان سرد و تر باشد، مثل این است که یک تکه گوشت از فریزر بیرون آورده و در آب یخ انداخته اید و می‌گویید بخور. باید درون انسان پخته بشود.

در حقیقت بلغم در بدن انسان مایعاتی مانند خلط ایجاد می‌کند. مثلاً فردی سرفه می‌کند، یا برای فرد دیگری این درد در زانوی او نمود یافته است، فرد دیگری دچار بیماری‌های ایمنی می‌شود؛ اینها همه از نوع بلغم است و باید داروی آن را پیدا کرد.

در گذشته وقتی فرد به حمام می‌رفت، سه یا چهار ساعت در حمام گرم بوده و گرما به بدن منتقل می‌شد. ولی الآن سریع دوش می‌گیرند و حتی سرما می‌خورند اگر این چنین باشد، درد بدتر می‌شود. حمام‌های کنونی عامل بلغم است. برای درمان این درد، یک مثال حمام ذکر شده است. این برای کسی است که بیماری او اوج نگرفته باشد. اگر بیماری اوج بگیرد، حمام به تنهایی کافی نیست.

«دواء الْمِرَّةُ المشی»

بیماری کبد انواع و اقسامی دارد. خشکی مزاج انسان را گرفتار می‌کند. درمان خشکی مزاج، سبوس گندم است. البته میوه و روغن زیتون هم تأثیر دارد ولی درمان آن به واسطه سبوس گندم است. توجه کنید که اسلام درمان‌ها را مطرح می‌کند ولی هنوز به دارو نرسیده ایم. این‌ها در بحث‌های شفا آمده است.

«لو علموا ما فی التفاح...» اگر می‌دانستند که سیب چقدر خاصیت دارد، همه بیماری‌های خود را با سیب درمان می‌داند. روزی یک عدد سیب بخورید، پیاده روی کنید. این ریشه‌های درد، این‌هاست.

مثلاً، بلغم (سردی) را فرض کنید. اگر مزاج فرد، سرد و مرطوب باشد، می‌گویند «سافروا تصحوا» به یک منطقه گرم کویری سفر کن. چه بسا که این افراد با سفر، با حمام گرم، و با کندر و عسل که ضد بلغم هستند درمان پیدا کنند. هنوز زمان استفاده از دارو فرا نرسیده است. ولی پزشکان برای فرد کورتن و داروهای کذایی دیگری تجویز می‌کنند. دقت کنید: این را می خواهم بگویم که اگر دردها مزاجی باشد، درمان‌ها تا به دارو برسد خیلی کار دارد.

با رفتار، حرکت، تغذیه، و میوه می‌توان برای درمان آن‌ها اقدام کرد. خود غذاها به سرد و گرم تقسیم می‌شود. مثلاً اگر فردی بلغمی مزاج باشد، نباید آب یخ بنوشد، چون تأثیر منفی بر او دارد. باید با پرهیز فرد درمان شود. در روایت هم آمده است که درمان‌ها به پرهیز است. نباید فوراً به سراغ دارو رفت، ولی همه مردم به دارو پناه می‌برند. البته نباید این موضوع را به بیماران گفت. این موضوع را باید به پزشک‌ها گفت که تا بیماری به آن‌ها مراجعه می‌کند، فوراً نسخه دارویی برای او ننویسند. باید به رفتاردرمانی، تحرک‌درمانی، سفردرمانی، تغذیه‌درمانی، میوه‌درمانی روی بیاورد؛ و بعد از گذشتن از این مراحل در صورت نیاز دارو تجویز کند.

اصلا باید به فکر «حفظ الصحه» باشیم و نگذاریم که بدن بیمار شود. مراقب باشیم که بدن بیمار نشود، ولی در صورت بیماری نیز ابتدا باید با تغذیه آن را درمان کنند تا بعد به بحث دارو برسند که آن هم انواع و اقسامی دارد.

حجامت نیز از نظر نجومی به انواعی تقسیم می‌شود. حجامت در هر زمانی برای یک ویژگی خاص است.البته به یاد داشته باشید که بهترین آن که بسیار جامع است، باید در روز یکشنبه و در نیمه دوم ماه قمری، و حجامت از پشت باشد. این کار برای همه بیماری‌ها تأثیر نسبی خوبی دارد.

«امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ »

با درد خود راه بیا، اگر با تو راه می‌آید فوراً به دارو پناه نبر. اگر دردها مزاجی باشد، درمان آن‌ها به واسطه تحرک، سفر، تغییر آب‌وهوا، خوردن غذای گرمی یا سردی و حتی خوردن غذای گرم یا سرد، و میوه‌درمانی است.

و البته موضوع جوش زدن (عصبی شدن) هم تأثیر دارد اگر جوش نزنیم و غصه نخوریم، بدن درمان می‌شود. همانطور که وقتی دست بشکند، خودش بهبود می‌یابد، اگر فرد جوش بزند، بدن او دیرتر بهبود پیدا می‌کند چون در این صورت بدن به تصور اینکه فرد در اثر حالت عصبی خود سکته می‌کند، تمام سیستم دفاعی بدن را برای جلوگیری از سکته فعال می‌کند. ولی اگر عصبی نباشیم و غصه نخوریم، سیستم دفاعی بدن برای بهبود بیماری وارد عمل می‌شود.

شخصی از حضرت علی (علیه السلام) سوال کرد: یا علی، قوی‌ترین چیزی که خدا خلق کرده است چیست؟ حضرت علی (علیه السلام) فرمود، قوی‌ترین چیزی که خلق کرده، کوه است. دقت کنید که چه عظمتی دارد؛ لنگر زمین است. حرکت زمین را به تعادل می‌رساند. سپس فرمود: البته آهن را قوی‌تر از آن خلق کرده است. آهن همین کوه را هم می‌شکافد. آنگاه فرمود: از آهن قوی‌تر هم آتش را خلق کرده است که آهن را ذوب می‌کند. از آتش قوی‌تر هم باد است که آتش را خاموش می‌کند. از باد قوی‌تر هم خود انسان است. وقتی طوفان شود، انسان را نمی‌بَرد، ولی مثلاً ماشین را می‌برد. انسان هم می تواند پناهگاهی برای خود درست کند. انسان بسیار قوی است؛ در مقابل باد که بر آتش و آهن و کوه غلبه دارد می‌ایستد. از انسان قوی‌تر هم خواب را خلق کرده است که انسان را به زمین می‌اندازد. از خواب قوی‌تر هم جوش و غصه است که وقتی غصه می‌خوری خواب به چشمت نمی‌آید.

پس جوش نزنید، پیاده‌روی کنید، تغذیه سالم داشته باشید؛ در این صورت اصلاً بیمار نمی‌شوید. کم به دارو پناه ببرید. این طبی است که اسلام می‌گوید اگر بر اساس آن عمل شود، نیازی به این همه داروخانه نیست.

«شونیز شفاء من کل داء» شونیز به معنای سیاه‌دانه است. این ماده گرمی است و برای افرادی که طبیعت سردی دارند مفید است.

«هندوا شفاء من کل داء» هندوا به معنای کاسنی است. کاسنی هم شفای هر دردی است. سردمزاج‌ها سیاه‌دانه بخورند و گرم‌مزاج‌ها کاسنی مصرف کنند.

داروی فشار خون عصبی، کاسنی است، داروی دیگری ندارد فشار خونی که عصبی باشد گاهی بالا می‌رود و گاهی پایین می‌آید. در هر صورت مزاج افراد یا سرد است یا گرم است. اگر سردی بر شما غلبه دارد سیاه‌دانه بخورید و اگر گرمی بر شما غلبه دارد کاسنی مصرف کنید. سیب هم ارتباطی به مزاج ندارد، با همه طبیعت‌ها سازگار است. وقتی به روایات اسلامی نگاه می‌کنیم، مزاج‌ها را به خوبی مطرح کرده است و صراحت دارد.

برای بلغم که از جمله بیماری‌های ایمنی است، می‌گوید که سر و صورت خود را شانه بزنید، کندور بخورید. برای بیماری های کبدی که در میان این بیماری‌ها خشکی مزاج بسیار مهم است، مسهل را عنوان می‌کند.

در روایات هم آمده است: سوره قدر را بر سوفالی جدید بنویسید، با آبی مبارک بشویید (مثل آب باران و زمزم) و آن را بخورید. برای صفرا، به حجامت بروید و بعد از آن ماهی تازه را روی آتش بپزید و بخورید، این کار صفرا را پایین می‌آورد.

این‌ها راه‌هایی است که پزشکان باید روی میزان تأثیر آن‌ها کار کنند و از آ‌نها برای پیشگیری و ادامه درمان استفاده نمایند. البته این آغاز کار است و در پشت آن بحث نجوم نهفته است. اگر کسی می‌خواهد این طب را به خوبی بداند، باید از طب نجومی به خوبی آگاهی داشته باشد. نجوم دانشگاهی برای طب مزاج‌ها است. مواردی که در دسترس است، نسخه هایی است که انسان تنها با جمع کردن آن‌ها راه به جایی نمی‌برد. باید در بحث پشت قضیه که نجوم باشد دقت کند.

مولوی می‌گوید که حضرت سلیمان در بیت‌المقدس به گیاهان نگاه می‌کرد و از آن‌ها می‌پرسید: نام تو چیست و چه فایده ای داری؟ می‌شود به گیاه نگاه کرد و فهمید که برای کدام بیماری مفید است. باید روی این مسائل کار کنند؛ نیازی به آنالیز ندارد، با نگاه کردن هم متوجه می‌شوند. چون به هر حال یک مزه‌ای دارد تند، تلخ، شور، و غیره؛ رنگ دارد؛ در آب وهوای خاصی رشد کرده است؛ این مزه‌ها و رنگ‌ها حاکی از مزاج همان گیاه است. از طرف دیگر نیز می‌توان تشخیص دارد که کدام مزاج فرد به هم ریخته است؛ به این ترتیب سنخیت آن‌ها دریافت می‌شود. یا لااقل در وهله اول می‌فهمیم که هرکدام از آن‌ها جزء کدام دسته از گیاهان هستند. البته این موضوع جزء ابتکارات است و باید روی آن کار شود پس می توان با نگاه به گیاه به خاصیت‌های آن پی برد؛ چون رنگ و مزه دارد، در آب و هوای خاصی رشد کرده است و بوته‌اش ویژگی‌هایی دارد که با آب و آتش و باد و خاک سنخیت دارد. از این جهت می‌توان دریافت که چه خاصیتی در گیاه وجود دارد؛ آیا سرد و خشک است، سرد و تر است، گرم و خشک است، یا گرم و تر است. هنوز محققین در طب سنتی وارد دو مسئله نشده اند: یکی اینکه این طب بر اساس نجوم است و دیگر اینکه با نگاه به گیاه به خاصیت‌های آن پی ببرند به این همه هزینه برای آنالیز نیازی نیست.

 

حکمت بیست و هفـتـم :

«أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ »

بهترین زهد، پنهان کردن زهد است.

به لباس و غذای عده‌ای نگاه می‌کنیم و می‌گوییم که زاهد هستند.

وقتی می‌گویند از زهد حضرت علی (علیه السلام) مثال بزنید، از غذا و لباس حضرت مثال می‌زنند؛ بلکه چنین نیست. زهدی که حضرت علی (علیه السلام) تعریف می‌کند این نیست. اگر به غذا باشد که حضرت علی (علیه السلام) غذا می‌خورد و آن را هم بروز می‌داد، در حالی که باید زهد را مخفی کرد؛ پس به لباس و مانند آن نیست.

حضرت علی (علیه السلام) فرمود زهد در دو کلمه در قرآن آمده است. یکبار در سوره حدید، آیه 23، می‌فرماید :
﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾

وقتی بحث جبر را عنوان می‌کند اینکه خدا همه اتفاق‌ها را از قبل می‌داند ﴿مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ﴾ مصیبتی در زمین یا در جان شما نمی‌افتد ﴿إِلَّا فِي كِتَابٍ﴾ مگر اینکه قبلاً نوشته شده است ﴿مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا﴾ قبل از خلقت ﴿إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ این بر خدا آسان است خدا از قبل می‌دانسته ولی آسان است. عده زیادی هستند که می‌دانند در چه زمانی و در چه مکانی و چطور می‌میرند؛ این موضوع برای خدا بسیار آسان است.

﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾

چرا خداوند از قبل مقدر کرده است؟ برای اینکه اگر چیزی از دست رفت، غصه نخورید و اگر چیزی به شما داده شد، خوشحال نباشید

﴿وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ خداوند انسان‌های فخر فروش و خیالاتی را دوست ندارد

حضرت می‌فرماید، زهد در اینجاست. اگر وابسته و دلبسته نبودی و تعلقاتی نداشتی، زاهد هستی؛ آمدن و رفتن نباید برایت مهم باشد.

درویشی به خانه عالمی رفت که بسیار مجلل بود. گفت: تو چطور می‌خواهی با این وضعیت خانه‌ای که داری بمیری؟! آن شخص از درویش پذیرایی کرد و گفت: دوست داری به کربلا برویم؟ درویش پاسخ داد: بله. با هم به راه افتادند. در میانه راه، درویش گفت: یادم رفت کشکول خود را بردارم. آن عالم گفت: در خانه است و جایش امن است. درویش گفت: نه من نگران هستم. گفت: اتفاقی نمی‌افتد. درویش گفت: نه، آن کشکول یادگار پدرم است. می‌خواهم آن را بردارم. گفت: پس برویم و آن را برداریم. برگشتند و کشکول را برداشتند. درویش گفت: بیا ادامه راه را برویم. آن شخص گفت: نمی‌خواهم بروم. درویش پرسید: تو که گفتی به کربلا برویم، پس چرا نمی‌آیی؟ گفت: خواستم بگویم که تو به کشکولت دل بسته ای، ولی من میخ این خانه را به گل بسته ام (به گل زده ام، به دل نزده ام)!

 

پس زهد این است که آمدن و رفتن ریاست و مال دنیا برای انسان مهم نباشد. انسان زاهد این چنین است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پشه‌ای بر درخت چناری نشسته بود. به درخت گفت که خودت را محکم بگیر که می‌خواهم پرواز کنم. درخت گفت: ما که نفهمیدیم تو کی آمدی و کی می‌خواهی بروی.این معنای زهد است؛ این مسائل نباید برای انسان مهم باشد.

و نباید این‌ها را نیز ابراز کند. در سردی و گرمی روزگار می‌توان به مقاومت پی برد، نه اینکه دائم حرف بزنیم که چنین و چنان هستیم و وقتی با سردی و گرمی مواجه شویم فرار کنیم.

حضرت علی (علیه السلام) به عمروعاص گفت: وقتی تو یک مظلوم پیدا می‌کنی، سر و صدا و رعد و برق به راه می‌اندازی؛ ولی نوبت جنگ که می‌رسد آن جور آبروریزی می‌کنی.

در هر صورت، در رفاه و در سختی، در مشکلات و جنگ، در راحتی و در صلح، مقاوم باشید. این مقاومت شما به معنای زهد شما است. خیالاتی نباشید، فخر فروشی نکنید.این می شود زهد شما.

حضرت در جای دیگی می‌فرماید:

« أَيُّهَا النَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ، والتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ » زهد این است که آرزوی طولانی نداشته باشید .
‌کنید.

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید من قدمی بر نمی‌دارم، مگر اینکه گمان می‌کنم قدم بعدی را نتوانم بردارم و به ملاقات خدا بروم. ضربان قلب که دست شما نیست، ممکن است دیگر نزند و عمر شما تمام شود. آرزو را طولانی نکنید، بلکه برنامه داشته باشید. آرزو و خیالات را کنار بگذارید.

« وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ » قسمت پر لیوان را ببینید اهل شکر باشید، « والتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ » و به دنبال حرام نگردید.به چنین فردی زاهد می‌گویند.

پس انسان زاهد، اهل برنامه‌ریزی است و نه خیالات و آرزو؛ مقاوم است، اگر چیزی آمد و رفت برایش مهم نیست. زهد به پوشیدن لباس خاص و به نحوه خاصی راه رفتن نیست. خود حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید عده زیادی لباس و گام زاهدانه دارند ولی اصلاً زاهد نیستند.

«مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ» بعضی انسان‌ها دستشان به پست و مقام نرسیده است (عرضه آن را نداشته اند) « وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ » وسیله آن به دستشان نرسیده است « فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَي حَالِهِ » روزگار به دستشان نرسیده است « فَتَحَلَّي بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ » ولی اسم قناعت را با خود به یدک می‌کشند « وَتَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ » و لباسی از زهد پوشیده اند ما که رئیس هستیم، زاهدیم. اگر تو هم عرضه می‌داشتی و رئیس نبودی، زهد است. « وَلَيْسَ مِنْ ذلِکَ في مَرَاحٍ وَلاَ مَغْديً » حتی یک صبح و یک شب هم اهل زهد نبوده اند یک عده بی‌عرضه هستند که ادعا می‌کنند اهل زهدند.

 

آيه الله بروجردي می فرمود: خدا اسلام را از دست مقدسها حفظ كند.

عبّاد بصری لباس زاهدانه‌ای پوشیده بود و جلوی امام صادق (علیه السلام) ایستاد و از او اشکالی گرفت. حضرت فرمود: مواظب زبانت باش، همه کارهایت خراب می‌شود. ولی او گوش نمی‌کرد و دائم اشکال می‌گرفت.

امام صادق میفرمود: من همیشه او را نصیحت می‌کردم، ولی یک بار دیدم شخصی در مکه لباس مرا گرفت. پرسید: تو که فرزند علی هستی، چرا لباس وصله‌دار نمی‌پوشی؟ باید مثل حضرت علی لباس بپوشی. گفتم «ثوب قرقبي اشتريته بدينار» این لباس که پوشیده ام، کتان است، قیمتی ندارد ولی تمیز است. گفت: من این حرف‌ها را نمی‌فهمم. فرزند علی باید مثل علی لباس بپوشد. حضرت فرمود: اولاً علی حاکم بود و آن لباس حکومتی برای زمانی بود که آن‌ها فقیر بودند. در آن زمان لباس وصله‌دار نیز زیاد بود. نه من حاکم هستم، و نه در خیابان لباس وصله‌داری وجود دارد. اگر من لباس وصله‌دار بپوشم، می‌گویند مثل عباد منافق شده است. ای عباد، تو لباس وصله‌دار پوشیده‌ای ولی آستین خود را بالا بزن! عباد در زیر آن لباس یک لباس نرم پوشیده بود. حضرت فرمود: ولی من در زیر این لباس، لباس خشن پوشیده ام. من به فکر راحتی‌ام نبوده ام.

گاهی این ظاهرسازی‌ها از روی ریاکاری و بی‌عرضگی است. حضرت علی (علیه السلام) به خاطر خلافت خود آنگونه لباس میپوشید. وقتی امام مسلمین و فقرا و ضعفا باشد، باید درد فقرا را هم بچشد.

جریان تاریخی:

علاء بن زیاد حارثی مریض بود و حضرت نزد به دیدن رفت و دید که عجب خانه وسیعی دارد. فرمود: می‌خواهی با این خانه چه کنی؟ آخرت بیشتر به درد تو می‌خورد. ولی راهی را به تو یاد می‌دهم که برای آخرت تو هم فایده داشته باشد. صله رحم راه بینداز، مهمانی بده، حق و حقوق افرادی را که به این خانه می‌آیند رعایت کن. سپس او گفت: من برادری دارم، قاسم بن زیاد، که از او شکایتی دارم. او زن و فرزند خود را رها کرده، لباس پشمینی پوشیده و بیابان گرد شده است. حضرت فرمود: به او بگویید نزد من بیاید. سپس به او فرمودند: « يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکَ الْخَبِيثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَوَلَدَکَ!» تو نمی‌خوای به زن و فرزندت رحم کنی؟! این چه وضعی است؟! این چه لباسی است؟! بیابان گرد شده ای؟ فکر می‌کنی خداوند گفته طیبات حلال است ولی تو را مؤاخذه می‌کند که چرا از آن‌ها خورده ای؟ قاسم گفت: « يا أميرالمؤمنين هذا أنت في خشونة ملبسك و جشوبة مأكلك!» چرا خودتان را نمی‌گویید که لباس‌ها و غذاهایتان از من بدتر است. با وجود این لباس و غذایی که خودتان می‌خورید، به من اشکال می‌گیرید؟ حضرت فرمود: « وَيْحَکَ » وای بر تو، « إِنِّي لَسْتُ کَأَنْتَ » من که مثل تو نیستم، « إِنَّ اللهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ» خدا بر رهبران عادل واجب کرده است « أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» که زندگی خود را مثل فقیرترین مردم تنظیم نمایند تا دل آن فقیران نسوزد. دلشکسته نشوند حمایت از اسلام داشته باشند نه اینکه دلسرد بشوند از اسلام

وضع لباس و غذای حضرت علی (علیه السلام) برای این است که آن فقیران کمی تحمل کنند و دین‌فروشی نکنند؛ دلشکسته نشوند و فکر نکنند که تبعیضی وجود دارد. از اسلام حمایت کنند، و از آن دلسرد نشوند.

پس در صحبت از زهد امام علی(علیه السلام) ، نه از لباس علی(علیه السلام) که باید از جنگ علی(علیه السلام) صحبت کرد، باید از برنامه‌ریزی‌هایش گفت، باید از تواضع او بحث کرد. زهد حضرت علی (علیه السلام) در آن است که سردی و گرمی در او اثر نمی‌کند. زهد نمایشی نیست؛ به لباس و غذاهم نیست. عالم است، میگوییم از زهد علی (علیه السلام)ب گو از لباسش می گوید! نباید زهد علی را با لباس او معنا کرد. لباس او حکومتی است، برای این است که مسئولین باید ساده زندگی کنند. این لباس، وظیفه اوست، نه زهد او.