درس نهج‌البلاغه(حکمت‌ها) استاد میرزا‌مهدی صادقی

95/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکمت 23 و 24 و 25

حکمت بیست و سـوم :

« مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ »

ترجمه ظاهری:

از کفاره های گناهان بزرگ این است که به داد مظلومی که کمک می‌خواهد برسید (شخصی که مشکلی دارد، مظلوم واقع شده است و کمک می‌خواهد، ملهوف نام دارد) غم دیده‌ای را خوشحال کنید.

این از کفاره‌های گناهان بزرگ است. پس معلوم می‌شود که گناه قابل تدارک است. به گناه که «ذنب» (یعنی دنباله) میگویند به این دلیل که عواقبی دارد. عواقب آن به دنبال ما می‌آید و ما را رها نمی‌کند. یک سری آثار تکوینی در هر گناهی وجود دارد. در قدیم که می‌گفتند «خون نمی‌خوابد» درباره مصداق بزرگ گناه بوده است؛ که اگر قتلی بشود، دنبال فرد می‌آیند تا او را مجازات کنند. ولی چنین نیست که فقط خون پیگیر باشد و قاتل را مجازات کند. هر گناهی ذنب است و دنباله دارد. برای اینکه این گناه پوشانده شود، راه‌هایی وجود دارد.

در اینجا «مِنْ» مربوط به تبعیض است.

« مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ »

یکی از راه‌های آن این است که به داد مظلوم‌ها برسید. بروید و غم‌دیده‌ای را خوشحال کنید. معلوم می‌شود راه‌های دیگری هم وجود دارد. از جمله آن‌ها بدین شرح است.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند من سخنی را از پدرم می‌گویم و او از امام سجاد (علیه السلام) ، امام سجاد (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، و امیرمؤمنان از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و رسول گرامی اسلام از جبرائیل و جبرائیل از خدا می‌گوید؛ که اگر غم و گرفتاری دارید، هیچ چاره ندارید، شب جمعه، پس از خواندن نماز عشاء، بگویید «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین».
این ذکر یونسیه همیشه مشکلات را حل می‌کند، مخصوصاً بعد از نماز عشای شب جمعه. «اذا فرق من الصلاة المکتوبه من العشاء الآخر» وقتی آخرین نماز واجب خود را خواندید، این ذکر یونسیه را بگویید. در بعضی روایات آمده است که 400 بار بگویید. این هم خیلی مؤثر است و یکی از راه‌ها است.

امام علی (علیه السلام ) سخنی را که در نهج‌البلاغه می‌گوید، اول خودش رعایت می‌کند. اگر مظلومی ببیند، خودش به دادش می‌رسد. قوانین او هم به گونه ای است که ظالم را بر جای خود بنشاند:

سعید بن قیس حمدانی می‌گوید در هوای گرم گرم کوفه دیدم که علی (علیه السلام ) بیرون، در کوچه و خیابان، بود. هیچ کس در آن هوا بیرون می‌آمد. گفتم: علی جان، در این هوای گرم احدی بیرون نمی‌آید، شما چرا بیرون آمده اید؟

می‌دانید که گرما و سرما در علی (علیه السلام) تأثیر نمی‌کرد. و دلیل آن هم دعای حضرت رسول بود. ایشان دعایی برای حضرت علی (علیه السلام) کردند (یکی از معجزات حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) همین است) که سرما و گرما در او تأثیر نکند.

حضرت در این هوای گرم کوفه بیرون آمده بود. سعید بن قیس می‌گوید: آقا، حالا وقتی است که شما باید بیرون بیایید؟ فرمودند: اتفاقاً الآن وقتش است. هیچ کس در بیرون نیست، اگر ظلمی واقع شود، چه کسی باید به داد مظلوم برسد. من باید بیایم و ببینم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. ناگهان دیدیم که زنی طوری گریه می‌کند و ناراحت است، گویا مظلوم واقع شده است. حضرت پرسید: چه شده است؟ گفت: شوهرم من را از خانه بیرون کرده و گفته اگر به خانه بیایی تو را می‌زنم. من هم آواره کوچه‌ها شده ام. حضرت فرمودند: برویم با شوهر شما صحبت کنیم، ببینیم که چه می‌شود؟ سعید بن قیس می‌گوید: حضرت سرش را تکان می‌داد و می‌گفت:

«حَتَّى يُؤْخَذَ لِلْمَظْلُومِ حَقُّهُ غَيْرَ مُتَعْتِعٍ»

این تکه‌ای از یک سخن حضرت رسول است که در نامه 53هم آمده است: جامعه‌ای که نتواند حق مظلوم را به او بدهد، ناپاک است. جامعه‌ای نتواند حق مظلوم را با صراحت بدهد (یعنی باید با التماس آن را گرفت) ناپاک است.
منزل شما کجاست، برو تا بدانجا برسیم. به درب منزل رسیدند و در زدند. جوانی با لباس قرمز بیرون آمد. حضرت علی (علیه السلام) را نمی‌شناخت . خیلی عجیب است؛ در کوفه باشد، ولی امیر مؤمنان را نشناسد.
حضرت فرمود: زنت را بیرون کرده ای؟ او را به خانه راه بده. به او گفته ای که اگر برگردی تو را می‌زنم؟ انسان با زنش اینطور رفتار می‌کند؟ گفت: بله، من گفتم. حالا که به شما پناه آورده، اگر به خانه برگردد، او را آتش می‌زنم! چرا شما دخالت می‌کنید؟ همسایه‌ها از این سروصدا بیرون آمدند. یکی از آن‌ها حضرت علی (علیه السلام) را دید و گفت: یا امیر مؤمنان چه خبر شده است؟ این جوان تازه فهمید که امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب این شخص است. صورتش را روی زمین می‌گذارد و می‌گوید: علی جان، پایت را روی صورت من بگذار. حضرت می‌فرماید: بلند شو و این کارها را نکن. نه زن خود را بزن و بیرون کن، نه قلدری کن، نه این کارها را بکن. این زن به خانه‌اش می‌رود و حضرت علی (علیه السلام) خدا را شکر می‌کند: «الحمدلله الذی اصلح بی بین مرأة و زوجا» چطور خدا را شکر کنم که موجب شدم اصلاحی بین زن و مردی واقع شود.1

حتی به این مسایل ریز هم حساس است چه رسد به قوانینش:

در نامه 53، یکی از فرازهایی که حضرت به مالک اشتر می‌نویسد این است:

«وَاجْعلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَک»

یک زمانی را قرار بده برای انسان‌های مشکل‌دار که زمان بی‌پایانی باشد آغازی داشته باشد ولی پایانی نداشته باشد.
ه این برنامه دقت کنید: فرض کنید که می‌گویند ساعت 8:00 صبح روز دوشنبه یک جلسه پاسخگویی برگزار می‌شود. تا چه زمانی؟ پایان ندارد تا هر وقت که همه سوالاتشان را بپرسند و به مشکلات همه رسیدگی بشود. چنین وقتی بگذار.
«وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً» و همه گرفتارها را دعوت کن « فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَکَ » به خاطر خدا تواضع به خرج بده و قلدری نکن «وَتُقعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ» و نظامی‌ها، لباس شخصی‌ها، و پاسداران مدافعت را بیرون کن «حَتَّي يُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» تا اگر یک مظلوم می‌خواهد حرفی بزند، با صراحت حرف بزند (لکنت زبان نگیرد) زیرا من از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله ) مکرر شنیدم نه یک جا، که در خیلی جاها:

«لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» ملتی که حق مظلوم و حق ضعیف را نتوانند بگیرند و بدهند همیشه و همیشه ناپاک است.

اگر خواستید بفهمید که یک ملتی و یک دولتی، یک کشوری پاک است یا ناپاک، قانون آن این است که ببینید آیا مظلوم می‌تواند حق خود را با صراحت بگیرد یا اینکه حق او را نمی‌دهند، یا با التماس باید آن را بگیرد. اگر چنین باشد، این کشور ناپاک است.

در ادامه فرمودند:

«ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ» عده‌ای بیخودی حرف می‌زنند، ممکن است احمقی پیدا شود که بی‌منطق حرف بزند، تو تحمل کن «وَنَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ» بر آن‌ها سخت نگیر «يَبْسُطِ اللهُ عَلَيْکَ بَذلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ» توفیقات تو از این راه افزایش می‌یابد.

یک مسئول با گفتن اینکه من چنین و چنان هستم موفق نمی‌شود. اگر مظلوم‌ها را جمع کردی، وقت بی‌پایانی گذاشتی، و اجازه دادی که حرف‌هایشان را بزنند، کم کم می‌بینی که موفق شده ای.

«وَيُوجِبُ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ» اگر این کار را بکنی، مستحق ثواب می‌شوی «وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً» حال اگر می‌خواهی مشکل این افراد را حل کنی، مشکل آن‌ها را گوارا حل کن «وَامْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ»

عذر نیاور ده نفر آمده اند و مشکل دارد، آن شخص مسئول عذر خواهی می‌کند؛ بودجه نداریم، وقت نداریم؛ به شما نگفته اند که جلسه بگذار و عذرخواهی کن. یا به اجمال نگویید، نگویید مشکل شما حل می‌شود، بلکه زمان حل مشکل را مشخص کنید؛ کجا؟ چه زمانی؟ چه مقدار؟ مجمل‌گویی نکنید که احتمالات زیادی را در بر بگیرد.

و «هنیئاً» اگر می‌خواهید مشکل را حل کنید، با ذلت نباشد، به افراد عزتی بدهید که گوارایشان باشد. اینها قوانینی است که حضرت برای حل مشکلات مردم و رسیدگی به مظلوم قرار می‌دهد. خود حضرت این قوانین را رعایت می‌کند.
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند:

«من أغاث أخاه المؤمن اللهفان عند جهده فنفّس كربته» اگر یک مؤمن مظلومی را دیدی و از تو کمک خواست، اگر به کمکش بشتابی «و أعانه على نجاح حاجته» و کمکش بکنی که به خواسته‌اش برسد، خداوند هفتاد و دو پاداش به شما می‌دهد «یعجل له منها واحدة» یکی از این هفتاد و دو پاداش را هم‌اکنون به شما می‌دهد «تصلح بها معيشته» به سبب این توفیق، زندگی‌اش خوب می‌شود و هفتاد و یک پاداش را ذخیره قیامتش می‌کند تا خداوند مشکلات قیامتی او را حل کند.

مشکلات زیادی داریم، چون مشکل حل نمی‌کنیم. باید مشکل و گرفتاری مردم را حل کنیم تا گرفتاری‌مان حل بشود. از هر دست بدهیم، با همان دست می‌گیریم. پاداش و عملکرد با هم سنخیت دارند. خودمان هیچ مشکلی را حل نمی‌کنیم، بعد انتظار داریم که مشکلی هم نداشته باشیم. غم دیگران را برطرف نمی‌کنیم، انتظار داریم که ما را غم نگیرد. اگر امروز هم گرفتار غم نشویم، در آینده حتماً گرفتار خواهیم شد.

 

حکمت بیست وچهـارم:

«يَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ »

ای انسان، اگر دیدی خداوند سبحان پشت سر هم به تو نعمت می‌دهد، در حالی که تو عصیان می‌کنی، بر حذر باش.
‌ها، همیشه هم چیز خوبی نیست. این سخن ادامه دارد:

«وَ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ يُوَالي عَلَيْكَ الْبَلَاءَ فَاشْكُرْه» اگر بلای پشت سر همی، هم هست، این هم بد نیست، چه بسا جای شکر داشته باشد. «البلاء للبلاء» تو به خدا علاقه داری، او هم با بلاها تو را امتحان می‌کند، با بلاها تو را تقویت می‌کند.

وقتی از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند که استدراج یعنی چه، فرمود: استدراج یعنی شما گناه کنید و خداوند به شما نعمت بدهد و پله پله ساقط شوید.

اگر در مقابل هر گناه یک چوب بخوریم و مانعی برای ما پیش بیاید، اینقدر جلو نمی‌رویم. اگر دیدی که خدای سبحان پشت سر هم به تو نعمت می‌دهد در حالی که تو گناه می‌کنی، بترس که این استدراج است.

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد «اذا اراد الله بعبد خیرا ...» اگر گناهی مرتکب شود «تبعه بنقمة و يذكّره الاستغفار» بلایی به سر او می‌آورد که استغفار کند. «و اذا اراد بعبد شرا» اگر شر بنده‌ای را بخواهد و او گناه کند «اتبعه به نعمۀ لنسیه الاستغفار» به او نعمتی می‌دهد که استغفار کردن را فراموش کند.

حضرت در حکمت 30 میفرماید:

«الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ»

بترسید، بترسید، خدا ستاری کرده، شما فکر کردید که غفاری کرده؟- خدا آبروی شما را نبرده و شما یادتان رفته است که چه کرده اید؟

برای اینکه ما به استدراج دچار نشویم، و پله پله ساقط نشویم که راه برگشتی نباشد، چه باید کرد؟ اولاً گناه نکنیم. نعمتی که به دنبال گناه باشد، نشان‌دهنده استدراج است. عده‌ای می‌گویند نمی‌شود که ما گناه نکنیم، معصوم که نیستیم. باید مواظب رفتارمان باشیم. البته نکات دیگری هم وجود دارد تا خداوند ما را به استدراج دچار نکند.

شخصی نزد امام صادق (علیه السلام ) آمد و گفت: من از خدا روزی مال خواسته ام، داده است؛ روزی‌های دیگر خواسته ام، داده است. «انی سئلت الله عز و جل ان یرزقنی مالاً و رزقاً» هرچه خواستم به من داده است. حال ترسیده ام «و قد خفت ان یکون ذلک من استدراج» من که گناهکارم، نکند استجابت دعاهایم به خاطر استدارج باشد. حضرت فرمودند: «أَمَّا بِاللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلَا» اگر اهل حمد وستایش خدا هستی استدراج نیست .1

یک معنی حمد به معنای شکر خدا است؛ یعنی الحمد لله. بیخودی از افرادی که خدایی نیستند چرا تعریف می‌کنید؟ این با حمد ناسازگار است. از افرادی که خدایی نیستند، تعریف نکنید. از کسی که خدا از او تعریف نمی‌کند، تعریف نکنید. از کسی که اهل بیت از او تمجید نمی‌کنند، تمجید نکنید. شکر خدا را هم بجای آورید.

اگر شما شاکر خدا باشید و نان چاپلوسی نخورید (چون به قصد طمع است که انسان از دیگران تعریف می‌کند و تمجید از افراد نااهل به همین خاطر است) خدا دستتان را رها نمی‌کند و به استدراج دچار نمی‌شوید. پس یکی از راه‌های اینکه انسان به استدراج دچار نشود این است که نان چاپلوسی نخورد، از هر بی‌سروپایی تعریف و تمجید نکند.

روشی دیگر:

حضرت در کلمه قصار 299 راه دیگری را معرفی میکند:

«مَا أَهَمَّنِي ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِيَةَ»

گناه مرا خیلی نگران نمی‌کند، نگران عواقت و استدراج آن نیستم اگر خدا فرصت و توفیقی بدهد که دو رکعت نماز بخوانم و بعد از آن درخواست عافیت کنم.

گاهی دو رکعت نماز بخوانیم: «اللهم اسئلک العافیۀ العافیۀ الدین و الدنیا و الآخرة» را بگوییم.

عافیت دین، دنیا و آخرت چیست؟ عافیت دنیا « جسد بلا داع » است بدنی سالم؛ عافیت دین «قلب بلا هوی» است اگر انسان به دنبال هوی و هوس باشد دیگر دین ندارد؛ عافیت آخرت «عمل بلا ریا» است.

اگر انسان گاهی نمازی بخواند و ذکر عافیت را بگوید و از خدا درخواست عافیت کند، آن مسائل گناه جمع می‌شود.

حکمت بیست وپنجـم :

«مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ»

هیچکس چیزی را در درون خود پنهان نمی‌کند، مگر که در مطالب وحرکات ناخواسته زبانش (یعنی حرف اضافه‌ای از دهانش می‌پرد) و در ظواهر چهره‌اش ظاهر می‌شود.

پس می‌توان درون شخص را با دقت در گفتار و چهره‌اش فهمید. البته اگر فرد از اولیای الهی باشد بیشتر می‌فهمد.
«اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله» خداوند کاری کرده است تا از گفتار و از حرکات چهره فرد، درون وی نمایان می‌شود «إذا قلوب أظهرت غير ما تضمره أنبتك عنها العيون»

اگر قلب شما چیزی را ظاهر کرد که چیز دیگری پنهان باشد، چشم خطا نمی‌کند چشم خبر می‌دهد که اصل موضوع چه بوده است.

بحثی هست بنام قیافه‌شناسی ثابت و قیافه‌شناسی متحرک. در یک کار تحقیقی، پنج هزار جنازه را در غرب بررسی کرده اند. علامت‌هایی که بر دست و چهره آن‌ها بوده است شناسایی کرده و مشترکات آن‌ها را ثبت کرده اند که نتیجه آن شده، قیافه شناسی غربی است. مثلاً، از نظم دندان به نظم اقتصادی پی ببرند یانبرند، از فاصله چشم و ابرو بفهمند که فرد زرنگ است یا نه. مشاهده شده است مثلاً افرادی که ضربه خورده اند، در کف دستشان علامت‌های ضربدرمانندی وجود دارد. مشاهده کردند که ضربات سنگین برابر با آن علامت‌های ضربدری است که در کف دستشان نمایان شده است. دیده‌اند اگر چین و چروک‌ها و خطوطی که در کف دست است دو تا باشد، یعنی فرد دو منبع درآمد دارد، اگر سه تا باشد، یعنی سه منبع درآمد دارد. نتیجه های این چنینی گرفته اند و ثبت کرده اند.

این نتایج چندان درست نیست.چرا؟ زیرا اولاً استقرا، یعنی از جزء به کل رسیدن است. و ثانیاً ناقص است، یعنی علت آن را پیدا نکرده اند؛ فقط یک مقایسه جزئی کرده اند. به استقرای ناقص که کشف علت نشده است، نمی‌توان استناد کرد زیرا ظن آور است آن هم به شرطی است که بسیار استقرا کرده باشند.

به علاوه، افراد قابل تغییر هستند. ممکن است خطوط دست فردی بگوید که او سه منبع درآمد دارد، ولی آنقدر تنبل باشد که حتی یک منبع درآمد هم ندارد؛ یا یک خط در کف دست او باشد، ولی یک فرد پر تلاش باشد و دو منبع درآمد داشته باشد. در هر صورت، انسان تمرین می‌کند و خودش را تغییر می‌دهد. لذا چندان نمی‌توان به این نتایج اطمینان کرد، گرچه گاهی تا حدی این اطمینان امکان‌پذیر است. گاهی نشان داده شده است انسانی که عصبانی می‌شود، خطوطی روی پیشانی‌اش نمایان می‌شود. با تکرار این حالت، این خطوط پررنگ‌تر می‌شود. نمی‌توان گفت که همه این نتایج رد است، ولی اسلام چندان اجازه نمی‌دهد که به این نتایج اطمینان شود. چه بسا که سوءظن‌هایی به وجود بیاورد و به همین خاطر جزء علوم مجاز نیست.

اخیراً وارد بحث قیافه‌شناسی‌های متحرک شده اند. مثلاً، رانندگی فرد نشانه شخصیت او است. نحوه رانندگی نشان می‌دهد که شخصیت فرد چگونه است. مثلاً در مورد دست دادن، می‌گویند وقتی شخصی شک می‌کند، هنگام دست دادن، دائماً دست خود را شل و سفت می‌کند. از همین کار فرد مشخص می‌شود که، مثلاً، می‌خواهد چیزی بگوید، ولی پشیمان می‌شود. این‌ها علائم متحرک هستند که نشانه‌های زیادی هم دارند.

اخیراً روی بحث چشم مطالعه می‌کنند. می‌گویند نیم‌کره راست مغز برای کنترل قسمت چپ بدن است، و نیم‌کره چپ کنترل قسمت راست بدن را بر عهده دارد. لذا دوربین‌هایی می‌گذارند و افراد را به هنگام پرسش و پاسخ کنترل می‌کنند. وقتی فرد می‌خواهد پاسخ بدهد، اگر چشم راستش به گوشه بالا برود، قسمت چپ مغزش فعال شده و می‌خواهد دروغی بگوید؛ و برعکس، اگر چشم چپش به گوشه بالا برود، یعنی راست می‌گوید و دارد به حافظه‌اش رجوع می‌کند. می‌توان با استفاده از این قاعده به دروغ یا راست بودن حرف‌های افراد پی برد. البته باز افرادی که این قاعده را بدانند، تمرین برعکس می‌کنندوقضیه لو میرود! در هرصورت اسلام معتقد است یک چیزهای پنهانی وجود دارد و قابل کشف هم است:

«مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ» هرچه را پنهان کرداز حرف زدن و چهره‌اش می‌توانید بفهمید.مثلاً اگر صورت فرد سرخ می‌شود، نشانه این است که خجالت کشیده است. یا مثلاً فرض کنید اگر صورتش زرد می‌شود نشان این است که فرد ترسیده است. یا در بحث‌های اخلاقی هم چنین است. از روی حرف زدن فرد می‌توان به شخصیت او پی برد. اگر دیدید که فردی از روی بی‌فکری حرفی می‌زند احمق است. «لسان العاقل وراء القلب و القلب الاحمق وراء لسانه» همین که چند کلام با چنان فردی صحبت کنید می‌فهمید که احمق است. وقتی فهمیدید که احمق است، درمی‌یابید که مشکلات زیادی دارد. چون خیلی از مشکلات به خاطر بی‌عقلی یا به خاطر بی‌دینی است. اگر انسان مشکلی دارد، یا بی‌عقلی کرده است .خدا عقل را داده است که خود را از مشکل نجات دهید؛ یا بی‌دینی کرده است «ما اصابکم من مصیبۀ فبما کسبت ایدیکم و یعفو ان کثیر». در هر صورت، وقتی از نحوه حرف زدن او فهمیدید که احمق است، بدانید که مشکلات زیادی دارد. وبدانید که هر کس که با او رفیق بشود هم مشکلات زیادی پیدا خواهد کرد. این یک نوع قیافه‌شناسی و فهمیدن است. انسان های احمق دنیای خود را نیز خراب می‌کنند، چه رسد به آخرت! اگر انسانی فاسد باشد ولی احمق نباشد، دنیایش را درست می‌کند و آخرتش را خراب می‌کند. انسان‌های احمق که از زبانشان معلوم می‌شوند، دنیای خود را نیز خراب می‌کنند، آخرت که جای خود دارد.

حکمای قدیم می‌گفتند احمق همیشه باید رئیس باشد هرچه گفت باید بگویید چشم. اگر بالاتر است بگو چشم والا که تو را تنبیه می‌کند، اگر هم پایین‌تر است باز بگو چشم. چون این فرد که عقلی ندارد، ممکن است به شما آسیب بزند. ولی این افراد خود را بسیار عاقل فرض می‌کنند، چون مردم با آن‌ها درگیر نمی‌شوند، می‌گویند ما چقدر موفق هستیم. هرکجا که رفتیم، پیش می‌رویم. ولی نمی‌دانند مردم بدین خاطر با آن‌ها بحث نمی‌کنند که سعه صدر ندارید. به این دلیل است که احمق هستی و زور می‌گویی. مردم چیزی نمی‌گویند ولی وقتی سر افراد احمق به دیوار بخورد، تازه برایشان مشخص می‌شود.

به آیه 235 سوره بقره دقت کنید :

﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا﴾
‌ها، شما در سخن گفتن خود رعایت افراد مریض را بکنید (شاید مریضی در حال گوش دادن باشد) و اگر حرفی می‌زنید حرف معروف باشد (علامه طباطبایی می‌گوید: یعنی پیام غیرکلامی نداشته باشد).

گاهی وقتی حرفی می‌زنیم، ظاهرش یک معنا دارد، ولی چیزهای دیگری نیز از آن می‌توان فهمید.

می‌گویند 55 درصد سخنان، پیام غیرکلامی دارد. اگر این سخنان ضبط شود و فرد به آن‌ها گوش دهد، 45 درصد مطلب را می‌فهمد. اما 55 درصد آن، پیام‌هایی است که با حرکات و سکنات مشخص می‌شود. لذا انسان، خصوصاً زن، باید مراقب باشد که در حرف‌های خود پیام‌های غیر کلامی نداشته باشد که معانی خاص خود را خواهد داشت. پس قیافه‌شناسی متحرک هم داریم که از گفتار، چشم، صورت و مانند این‌ها مشخص می‌شود.