1403/03/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیت خبر واحد / تقریر رأی محقق نائینی و نقد امام و نظر مختار
سخن در تحلیل دلالت آیه مبارکه نفر بر حجیت خبر واحد بود و کلمات اعلام از جمله مرحوم شیخ اعظم و مرحوم آخوند بیان شد. عرض کردیم که چند مقدمه را لازم داریم و این ها را باید احراز و اثبات کنیم تا دلالت ایه بر حجیت خبر واحد تمام باشد.
محور اول وجوب التحذر: اولین نکته ای را که لازم داریم، وجوب التحذر بود. این وجوب را با سه تقریب ثابت کردیم که تقریب اول بواسطه لعل بود که امروز هم کلامی از محقق اصفهانی داریم و تقریب بعدی با لغویت و تقریب سوم این است که حذر غایت انذار واجب است و غایة الواجب واجبة پس وجوب التحذر محور اول است.
محور دوم اطلاق وجوب التحذر: که امروز روی ان تمرکز داریم، اطلاق التحذر است که باید ثابت شود زیرا اگر بگوید لعلهم یحذرون، حذر مطلقا لازم نیست و فقط در یک صورت لازم است که انذار باعث علم بشود و حذر در صورت علم لازم است نه مطلقا. انذاری موجب حذر میشود که افاده علم کند و در این صورت برای بحث ما فائده ای ندارد زیرا بحث در خبری است که افاده علم نمیکند و احتمال دارد بگوید که ولینذروا قومهم متواترا که انذار متواتر، حذرش واجب است پس حذر مطلقا واجب نیست بلکه مقیدا بصورة العلم واجب میشود پس این محور هم باید ثابت شود.
محور سوم: که در تحذر حیث إخبار موضوعیت دارد یا حیث انذار؟ هر اخباری انذار نیست زیرا انذار تخویف دارد اگر کسی بگوید لعلهم یحذرون، این تخذر متحیث بحیثیة الانذار است، این به درد ما نحن فیه نمیخورد زیرا ما حجیة الاخبار را میخواهیم ثابت بکنیم.
و محور اخر، تلازم وجوب تحذر با حجیت قول منذر: در صورتی که وجوب تحذر را ثابت کردیم، ایا این ملازم با حجیت قول منذر دارد یا میتوان تلازم را نفی کرد و گفت که تحذر واجب است و این ربطی به وجوب قول منذر ندارد. این محور ها مستخرج از عرائض جلسات گذشته است و امروز چند بحث را مطرح میکنیم.
استدلال مرحوم نائینی به آیه نفر
مرحوم میرزای نائینی-قول ایشان را عرض میکنم چون هم مرحوم سید خویی در مصباح الاصول و مرحوم امام در انوار الهدایه از ایشان بحث کردند و جالب است که مرحوم امام فقط رای مرحوم نائینی را ذکر کرده اند و نقد کرده اند و تمام. عبارت ایشان این است: قد تصدّى بعض أعاظم العصر- رحمه اللَّه- لتقريب الاستدلال بها بما زعم أنّه يندفع به ما أورد على الاستدلال بها، فقال ما محصّله: إنّ الاستدلال يتركّب من أمور[1] ایشان قول مرحوم نائینی را تلخیص کردند که بنده هم محور های فرمایش ایشان را نقل میکنم پس هم رای مرحوم سید خویی و هم مرحوم حضرت امام، بر محوریت فرمایش مرحوم نائینی است- بیشتر بحث در فرمایش مرحوم نائینی ناظر به اطلاق التحذر است ولی در برخی مواضع امام ناظر به وجوب التحذر هم بحث دارند و حضرت امام تمام مقدمات مرحوم نائینی را مناقشه میکنند پس باید اول ببینیم که مقدمات چیست و بعد مناقشات امام چیست و بعد دفاع مرحوم سید خویی از مقدمات مرحوم نائینی چیست تا بعد ببنیم به جمع بندی میرسیم یا نه؟
مرحوم نائینی فرمودند که سه مقدمه را میگویم و بعد تمامیة هذه الامور، یظهر به اینکه آیه مبارکه چنین دلالتی دارد و ای بسا دلالتش أتمّ از دلالت آیه نبا باشد.
مقدمه اول در استدلال مرحوم نائینی به آیه نفر
مقدمه اولی این است که حذر واجب عند الانذار یعنی در وجوب الحذر عند الانذار بحثی نیست. عبارت مرحوم نائینی را مرحوم اقای خویی خیلی روان بیان کردند که این مقدمه ثالثه اقای خویی است که میفرمایند: أن يكون الحذر و التجنب العملي واجباً عند إنذار المنذر، و هذا الأمر أيضاً ثابت این تقریر فرمایش مرحوم نائینی است که دلیل وجوب الحذر این است که لأنّ كلمة «لعل» ظاهرة في كون ما بعدها غاية لما قبلها یعنی اولا مابعد لعل غایت برای ما قبل است و ثانیا اگر غایت باشد، غایت و مغیا محکوم به حکم واحد هستند و اگر غایت واجب باشد مغیا هم واجب است ضرورة أنّ الغاية الموجبة لايجاب أمر آخر تكون واجبة بنفسها بطريق أولى غایتی که میتواند مغیا را واجب کند، به طریق اولی خودش باید واجب باشد زیر این علت الایجاب برای مغیا شده است و نمیشود که یک غایت مستحبی فعل را واجب بکند. و كذا الحال في الغاية الموجبة لاستحباب أمر آخر غایتی که بخواهد مستحب بکند، باید خودش مستحب باشد. و حيث إنّ الحذر جعل في الآية الشريفة غاية للانذار الواجب فيستفاد منها كونه واجباً لا محالة[2] . این فرمایش مرحوم نائینی به تقریر مرحوم خویی است.
نقد مقدمه اولی مرحوم نائینی
نقد هایی که میتوان به این فرمایش وارد کرد این است که:
• شما انذار را واجب ندانید. که این این انذار متوقف بر تفقه است و تفقه مترتب بر نفر است یعنی از اول بگوییم که نفر واجب نیست که در صورتی که نفر واجب نباشد، وجوب همه اینها زیر سوال میرود.
• ولو اینکه انذار واجب باشد، حذر واجب نیست زیرا ممکن است که حذر غایت نباشد بلکه از فوائد مترتب بر انذار باشد. به تعبیر فنی تر، ما بعد لعل را فائده بدانیم نه غایت انذار و تفقه. دیروز عرض کردیم که بین غایت و فایده فرق هایی است.
• حضرت امام در بیان مقدمه اولی مرحوم نائینی میفرمایند: أنّ كلمة «لعلّ»- مهما تستعمل- تدلّ على أنّ ما يتلوها يكون من العلل الغائيّة لما قبلها، سواء في ذلك التكوينيّات و التشريعيّات.
• یک نقد به این مقدمه اولی مرحوم نائینی، فرمایش محقق اصفهانی در نهایه الدرایه است که ایشان میفرمایند که لعل را برای ترجی گرفتید و محبوبیت ان فهم شده است ومحبوبیت ملازم با وجوب است. اما استعمالات را که نگاه بکنید، لعلّ برای ترقب است نه ترجی. ترجی یعنی انتظار المحبوب ولی ترقب اعم از این است که انتظار المحبوب باشد یا انتظار المکروه باشد و استدلال به ﴿لعلک باخع نفسک...﴾ کردند ایا بخوع نفس النبی محبوب است؟. پس لعل برای ترجی نیست و برای ترقب یعنی اعم از محبوب و مکروه است و ایشان کلمه فارسی هم اوردند که ترجی برای «امید» نیست بلکه برای «شاید» است. شاید یعنی ابداع الاحتمال است که در این صورت مقدمه اولی مرحوم نائینی نتیجه ندارد.
• برخی از اقایان که رای امام را نقل کردند، فرمودند که حضرت امام منع کردند که لعل دلالت بر علت غایی بکند و اگر این غائیت زیر سوال برود، استدلال مستدل که غایت و مغیا در حکم واحد هستند نیز بی نتیجه میشود. ولی این ناقص است.
پاسخ به نقد حضرت امام و محقق اصفهانی به مقدمه اولی مرحوم نائینی
پاسخ به اشکال مرحوم اصفهانی این است که -مرحوم سیدنا الاستاذ در بحوث هم میفرمایند که این فرمایش مرحوم اصفهانی تا اینجا به درد نقد فرمایش مرحوم نائینی نمیخورد البته این متممی دارد که اگر وقت شد عرض میکنم- به فرمایش مرحوم اصفهانی و بالتبع مرحوم امام، یک ملاحظه ای وارد است که البته خود مرحوم امام استدراک کردند و این حرف را اوردند . ان این است که: درست است که لعل مهما تستعمل برای ترجی و بیان غایت نباشد به این کلیت فرمایش مرحوم نائینی این اشکال وارد است. منتهی در مانحن فیه، احتمال ترقب المکروه نمیرود. پس ولو اینکه موضوع له لعل اعم از امر مکروه و محبوب باشد ولی در ایه مبارکه حرف مرحوم نائینی تمام است و احتمال اینکه کسی بگوید که حذر مطلوب نیست، وجود ندارد. پس اشکال محقق اصفهانی و حضرت امام با این مشکل مواجه است که ولو اینکه مناقشه کبروی در لعل با مرحوم نائینی داشته باشیم ولی در ما نحن فیه این حرف تمام نیست. سوال این است که ایا میتوانید ادعا بکنید که تخذ هم مثل لعلک باخع نفسک است؟ الاحتیاط حسن علی کل حال. فرض کنید در شبهه بدویه که مجرای اصل برائت است، اجماع اصولیین برائت است، اگر اینجا احتیاط کنید که اشکالی ندارد. بلکه حسن علی کل حال. پس نمیتوان گفت که تحذر مترقب است و اعم از مکروه و محبوب است شاید در لعل این فرمایش درست باشد ولی این در ایه نفر، بیّن است و نیازی به توضیح ندارد.
بیان حضرت امام این است که ابتدا این اشکال مرحوم اصفهانی که لعل برای اعم از ترجی است را کرده اند و سپس یک بیانی دارند: و لكن الخطب سهل بعد كون ما نحن فيه من قبيل ما أفاده رحمه اللَّه. یعنی ایشان در مانحن فیه درست فرمودند و لعل دلالت بر محبوبیت دارد و اگر هم نقد میکنید، باید تلازم بین محبوبیت و وجوب را نقد بکنید. چرا مرحوم اصفهانی میفرمایند که لعل برای محبوبیت نیست. این را نباید مناقشه کرد.
نقد دوم حضرت امام
نکته دوم این فرمایش امام است که این فرمایش قابل دفاع نیست که: أنّ دعوى كون التحذّر واجبا کسی ادعا بکند که تحذر واجب است چون- لكونه غاية للإنذار الواجب- ممنوعة، این را نمیپذیریم فإنّ غاية ما يقال في وجه وجوبه دلیل اینکه انذار واجب است و اخرین حرفی که میتوان زد این است که هو كونه غاية للنَّفْر المستفاد وجوبه من لو لا التحضيضيّة الظاهرة في الوجوب.[3] ﴿لولا نفر﴾ چون لولا تحضیضیه است ظهور در وجوب دارد و وقتی نفر واجب باشد انذار واجب میشود و حذر هم واجب میشود بعد ایشان یک بحث تفسیری دارند که ملاحظه بفرمایید.
نقد سوم حضرت امام
در ثالث میفرمایند که تحذر، تحذر عملی نیست و تحذر قلبی است زیرا دیروز هم گفتیم که مقدمه دوم مرحوم نائینی این است که مراد از تحذر، تحذر عملی است نه اینکه مجرد خوف باشد زیرا حجیت خبر واحد در جایی است که تحذر فعلی برای شما ایجاد بکند این محل بحث است.
نقد چهارم حضرت امام
اما انچه بحث اصلی بین مرحوم نائینی و حضرت امام است این است که بعد از اینکه فهمیدیم که حذر واجب است و تحذر عملی خارجی است، لقائل که تحذر بقول مطلق واجب نیست. برای اثبات حجیت خبر واحد، لازم است که اثبات کنید که تحذر بقول مطلق واجب است. یعنی سواء أفاد العلم أم لم یفد زیرا اگر خبر بخواهد افاده علم بکند که متواتر است و ان را بحثی نداریم. اگر کسی بگوید که ولینذروا قومهم لعلهم ان حصل لهم العلم، یحذرون یعنی اطلاق وجوب الحذر را نپذیرد و بگوید که تحذر عند صورة العلم است. یک مقدمه ای را مرحوم نائینی فرمودند و بعد حضرت امام استعباد عجیبی کردند و فرمودند که لا ربط به این استدلالی که مرحوم نائینی اوردند.
بیان مرحوم نائینی در اطلاق وجوب حذر
مرحوم نائینی میفرمایند که این صیغها های جمعی که در ایه شریفه امده است مانند: نفر و تفقه و طائفه و انذار و یرجعون اول باید ماهیت این جمع را روشن بکنیم. دو احتمال در این جمع ها وجود دارد:
• به نحو عام مجموعی است.
• به نحو عام استغراقی است.
اگر عام مجموعی است به درد ما نمیخورد. ولینذروا قومهم یعنی مجموع منذرینی که رفتند و فقیه شدند باید بیایند و انذار بکنند. و همه انها باید انذار بکنند و اگر عام مجموعی باشد یعنی تک تک نیست پس حذر مترتب بر حصول العلم واجب است چون انذار جمعی است.
اما مرحوم نائینی میفرمایند که نمیتوانیم بگوییم که این ها عام مجموعی است بلکه استغراقی است یعنی اکرم العلماء یعنی این خطاب به تعداد ده عدد عالم استغراق دارد و انحلال پیدا میکند ولذا به تعدد عصیان، عقاب است. فرق بین مجموعی و استغراقی این بود که در مجموعی عصیان واحد بود ولی در استغراقی عصیان متعدد است. و اگر دو عالم را اکرام نکرده باشید مشکلی ندارد ولی بقیه را باید اکرام بکنید. مرحوم نائینی میفرمایند که این صیغ جمع، استغراقی فردی است نه مجموعی ارتباطی که همه فقها باهم بروند و انذار بکنند. پس کل فر من النافرین انذار میکنند. به نظر میرسد این یک حرف کاملا درست و واضحی باشد. چون بعضی از اقایان مثال زدند که مثلا به جمعی میگوییم شما بروید طبیب شوید و برگردید تا مردم را مداوا بکنید و این به این معنا نیست که صد نفر بیایند و یک نفر را مداوا بکنند. عبارت مرحوم سید خویی بعد از توضیح فرمایش مرحوم نائینی این است: أن يكون المراد إنذار كل واحد من النافرين بعضاً من قومهم، لا إنذار مجموع النافرين مجموع القوم اینکه هزار طلبه که رفتند یک طرف بنشینند و طرف دیگر هم همه قوم بنشینند که همه منذیرین یکجا همه قوم را انذار بکنند که حصول علم بشود میفرمایند این خیلی بعید است ليقال إنّ إخبار المجموع و إنذارهم يفيد العلم بالواقع، فيخرج عن محل الكلام في بحث حجّية الخبر، و هذا الأمر ثابت، اینکه گفته میشود تک تک نافرین انذار بکنند نه مجموع انها دلیلش این است لأنّ تقابل الجمع بالجمع ظاهر في التوزيع[4] مراد از جمع اول منذرین و جمع دوم قومی هستند که میخواهند تحذر بکنند. تقابل المنذین بالقوم المتحذر، ظاهر فی التوزیع. مانند این ایه مبارکه: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ﴾ جمع است پس مرادش این باید باشد که همه دست و صورت همدیگر را بشوییم؟
پس ما این مقدمه را بپذیریم که عام استغراقی است و وجوب الانذار علی نحو الاستغراق است حالا سوال این است: چطور توانستید که اطلاق التحذر را ثابت بکنید؟ این مساله واقعا فنی است. لقائل ان یقول که ثبوت العلم است که این اقای منذر که انذار داد، اگر موجب علم شد حذر واجب است که در این صورت حجیت خبر واحد فهم نمیشود، مهمترین عویصه در دلالت ایه بر خبر واحد همین است. مرحوم نائینی اطلاق را اینکونه ثابت کردند که اگر تک تک منذرین تک تک قوم را انذار بکنند، لعلهم یحذرون باید برایشان حاصل بشود پس ما از این قرینه مقابله قوم به قوم، اطلاق را فهم کردیم. یعنی وقتی منذر انذار کرد، حذر بر قوم واجب میشود. پس با این انحلال در تقابل قوم به قوم، ما اطلاق در تحذر را ثابت کردیم چون در صورتی شما میتوانید بگویید که تحذر اطلاق ندارد که بگوییم همه منذرین، همه قوم را یکجا انذار بکنند در این صورت میتوان گفت که اطلاق ندارد. پس با این بیان مرحوم نائینی، اطلاق احوالی برای قوم اثبات کردند. وبا اطلاق فرد، اطلاق احوالی را ثابت کردیم که حصل له العلم ام لا، تحذر بر او واجب است.
مرحوم امام میفرمایند: و رابعا: لو سلّمنا جميع ذلك، اگر همه ان اشکالات سه گانه را پس بگیریم فليس للآية إطلاق من هذه الجهة، یعنی تحذر اطلاق ندارد فإنّها ليست في مقام بيان وجوب التحذّر، در مقام بیان از ان حیث نیست بلکه ایه در این مقام است که قوم را انذار کنید که تحذر حاصل شود اما ایا تخذ هم لازم است یا نه، در مقام بیان نیست یک شاهد برای حرف امام این است شارع میگوید که شهادت بدهید. در این صورت نمیتوان گفت که بر قاضی هم لازم است که شهادت ما را قبول بکند و لغو هم نیست که شما بگویید که پس من شهادت نمیدهم بلکه قاضی میگوید که ضمیمه اش کجاست؟ بعد شما نمیتوانید بگویید که اگر خداوند بگوید که تو شهادت بده و قبول را بر قاضی شرط نکرده باشد لغو میشود پس از این که گفته شده که شهادت بده کشف میکنیم که تو هم باید بپذیری مستدل در اینجا اینگونه میگوید که وقتی من که منذر هستم باید انذاربکنم، پس تو که قوم هستی باید تحذر بر تو واجب باشد. این تنظیر را بنده عرض کردم. امام میفرمایند در ایه در مقام بیان قبول الشهادة نیست این جا هم گفته که فقط باید انذار بکنید ولی در مقام تحذر، ایه اهمال دارد و در مقام بیان نیست که اطلاق گیری کنیم. بل فيها إهمال من هذه الحيثيّة. از این حیثیت که قول منذر را قبول کنیم، اهمال دارد و مجرّد كون الجموع استغراقيّة اینجا تعریض به علامه نائینی است که لینذروا استغراقی است یعنی تک تک انذار بکنند، این حرف صحیح است حال ایا این که باید انذار بکنند، اهمال تحذر را رفع میکند؟ خیر لا يوجب رفع الإهمال، فإنّ الإطلاق من أحوال الفرد، و أيّ ربط بين استغراقيّة الجمع و الإطلاق الفردي؟! و العجب منه- قدّس سرّه- حيث قال في جواب هذا الإشكال بهذه العبارة: و أنت خبير بأنّه [بعد] ما عرفت من أنّ المراد من الجمع هو العامّ الاستغراقيّ، لا يبقى موقع لهذا الإشكال، عام استغراقی اطلاق را درست میکند و اهمال نمیگذارد فإنّه أيّ إطلاق يكون أقوى من إطلاق الآية بالنسبة إلى حالتي حصول العلم من قول المنذر و عدمه؟! مرحوم نائینی میفرمایند که چه اطلاقی بهتر از این که منذر انذار کرد، ای قوم تحذر داشته باش. به تعبیر ایشان حالتي حصول العلم من قول المنذر و عدمه میخواهد علم حاصل شود و یا نه. مرحوم نائینی میخواهند برای تحذر اطلاق درست کنند و امام میفرمایند که اطلاق نداریم. ایا میتوان اطلاق تحذر را فهم کرد؟
پاسخ استاد به اشکال حضرت امام
انصاف این است که میتوان قول مرحوم نائینی را تقویت کرد. امام میفرمایند که أيّ ربط بين استغراقيّة الجمع و الإطلاق الفردي[5] این ربط را درست کنیم. حیث اطلاق مهم است زیرا احتمال دارد همانطور که در ایه شریفه دیدید که ﴿وکلوا مما امسکن﴾ اطلاق از حیث حلیت و حرمت دارد ولی از حیث طهارت و نجاست نداشته باشد پس امکان دارد که از حیثی اطلاق داشته باشد و از حیث دیگر نداشته باشد. در اینجا میگوییم که لعلهم یحذرون از حیثی که محل بحث است (تحذر مطلقا لازم است یا عند حصول العلم) در این صورت حق با مرحوم نائینی است. اگر بگوییم که در ولینذروا عام را استغراقی بدانیم، اطلاق در تحذر درست میشود یعنی بگوییم ای منذر واحد، برو انذار بکن و اگر شما بگویید که تحذر واجب نیست، مساله لغویت پیش میاید یعنی اگر اطلاق را نپذیریم، انذار لغو میشود. مولی در مقام بیان است و اگر بیان نکند، کلامش لغو است و برای انذار لغویت پیش میاید لذا اگر اثبات کنیم که انذار لکل فرد فرد هست کما اینکه مرحوم نائینی فرمودند. وجوب التحذر را ثابت بکنیم. حال اگر شما به تنظیر بنده استشهاد بکنید که گفته که شهادت بدهید بعد به قاضی بگوییم که شما شهادت را قبول نکن. اینجا چرا این حرف را نزدید و گفتید که این که کفته شده که شهادت بدهید به این معنا نیست که قاضی هم باید قبول بکند بلکه ممکن است نیاز به ضمیمه باشد. اینجا هم بگویید که منذر واحد انذار کرد و شاید باید که منذر دیگری هم بیاید که جمعی بشود. اما ما میگوییم که اینجا فرق دارد و ان این است که در شهادت دلیل خاص داریم و اگر دلیل خاص نبود، انجا هم این حرف را میزدیم که دیروز هم بیان کردیم که به زن میگوید که نباید کتمان بکنید. اگر کتمان حرام باشد پس قبول هم واجب است یعنی قاعده اولیه این است ولی در شهادت دلیل خاص داریم که شاهد واحد حرفش به درد نمیخورد. بله اگر در اینجا هم دلیل خاص داشته باشیم که خبر واحد به درد نمیخورد، ما تابع دلیل خاص بودیم. پس حق با مرحوم نائینی است اکر بگوییم این صیغ جمع به نحو عام مجموعی است، اطلاق وجوب الانذار، یقتضی وجوب الحذر را اطلاقا سواء حصل العلم ام لم یحصل.
مرحوم سید خویی در مصباح بیان مرحوم نائینی را تقویت میکنند و عبارتی را دارند که به عنوان وجه دوم برای تقویت را مرحوم نائینی بگوییم که لعلهم یحذرون، حذر روی انذار رفته است، شما انذار را از موضوعیت انداخته اید یعنی انذاری که موجب علم است باعث حذر میشود پس این علم است که موجب حذر است ولی در ایه، موضوع التحذر را انذار قرار داده است شما میگویید انذاری که موجب علم است. بین موجب و موضوع فرق است. انچه که موضوع التحذر است، انذار است ولی شما میگویید که معلق به حصول علم است. بگویید که عنوان انذار را لغو نمیکنیم بلکه تقیید میزنیم و میگوییم الانذار الموجب للعلم، یوجب التحذر، در این صورت مرحوم سید خویی میفرمایند که این تقیید به فرد نادر است و این مستهجن است و این صحیح هم هست زیرا خیلی از این انذار ها را باید کنار بگذاریم. کدام یک از این انذار ها موجب علم برای شما میشود؟
کلام ما تمام شد فرمایش مرحوم امام و نقد ان که این نقد اخری (نقد رابع) اصل بحث این است که تحذر در صورت اطلاقش به درد ما میخورد و عند التقیید بصورة العلم به درد ما نمیخورد، این را ثابت کردیم و اشکال امام را جواب دادیم و حق با مرحوم نائینی است.
کسی بخواهد وجوب التحذر را اینگونه ثابت بگند که انذار مقدمه برای تحذر است و ثابت کردیم که مقدمه و ذی المقدمه اشتراطا و اطلاق متضایفان و با هم هستند یعنی اگر وجوب مقدمه مطلق بود، ذی المقدمه هم مطلق است نتیجه این است که انذار که مقدمه است، مطلق است و کسی نگفته است که انذار در صورتی است که حصول علم بکند و از اطلاق مقدمه اطلاق ذی المقدمه را فهم میکنیم که مقید به صورت علم نیست. این خیلی استدلال خوبی است ولی اشکالی اساسی دارد که زمانی مقدمه و ذی المقدمه اطلاقا و تقییدا مثل هم هستند که ناظر به فعل واحد باشد (همان که دیروز از مرحوم اراکی) نقل کردیم) یعنی هم مقدمه و هم ذی المقدمه را شما باید انجام بدهید ولی در جایی که دو مکلف است که مقدمه برای من است و ذی المقدمه برای شماست، اینجا نمیتوان قاعده کلیت مماثلت مقدمه و ذی المقدمه را بپذیریم. مانند عظ لعله یتعظ که وعظ کار تو است ولی اتعاظ کار کسی دیگر است و اتفاقا در ایه شریفه هم همینگونه است. شما انذار بکنید و قوم تحذر دارد پس با این قاعده نمیتوان اطلاق التخذر را ثابت بکنیم و با همان بیان مرحوم نائینی میتوان اطلاق التحذر را ثابت کرد. و اگر اطلاق التحذر را ثابت بکنیم، خبر واحد حجت میشود. ولینذروا قومهم که انذار بکنید و حذر واجب است. فقط یک بحثی مانده است که ایا وجوب التحذر را میتوان از حجیت قول منذر تفکیک کرد یا نه که برای بعد.