1403/02/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیت خبر واحد / تقریر و تحلیل رأی محقق نائینی
بحث در خصوص دلالت ایه نبا بر ححیت خبر عادل بود و وجوهی را که حضرات بر استدلال مطرح کرده بودند عرض شد. عمده فرمایشات حول فرمایش جناب شیخ اعظم و فرمایش جناب اخند بود. مبنی بر اینکه ما موضوع را در این ایه مبارکه چه بدانیم و معلق علیه را چه بدانیم. اگر حسب فرمایش شیخ، مجئ الفاسق بالنبا موضوع باشد، علی القاعده شرط محقق موضوع شده و جمله مفهوم ندارد و اگر بیان اخند باشد که النبا موضوع باشد مفهوم خواهد داشت. فرمایش محقق اصفهانی هم عرض کردیم. امروز هم فرمایش مرحوم نائینی را عرض میکنیم و بعد به جمع بندی برسانیم چون معمول فرمایش معاصرین حول همین محورهای عمده است.
کلام مرحوم نائینی در ضابطه فهم موضوع
مرحوم نائینی در اجود التقریرات میفرمایند ما برای فهم موضوع از شرط، یک ضابطه داریم که الرکن الرکین هو الموضوع. الرکن الرکین موضوع میشود و شرط که معلق علیه است به تعبیر ایشان، حالت فرعی نسبت به این حکم پیدا میکند. خب اگر اینطور گفتیم که الرکن الرکین فی الآیة، تحقق النبا هست و معلق علیه که وجوب تبین بر ان تعلیق شده است، کون الجائی به فاسقا باشد علی القاعده جمله مفهوم حواهد داشت اما اگر گفتیم رکن در ایه، مجئ الفاسق بالنبا است، یعنی نبا الفاسق رکن رکین میشود و ان جئ به شرط و معلق علیه میشود. ودوباره این سوال مطرح میشود که ما المائز بین رکن رکین که موضوع باشد و معلق علیه و تفاوت را نشان دهد. ایا باید استظهار از ایه بکنیم؟ خب وجه ظهور چیست؟ بیان شهید در استظهار را عرض کردیم به هرحال ایشان بیان را فرموده بود گرچه که ان بیان هم با اشکال مواجه بود ولی به هر حال بیانی را مطرح کرده بودند.
لقائل ان یقول که الرکن الرکین فی الآیة النبا هست و معلق علیه ان مجئ الفاسق هست و از طرفی دیگر خصم ادعا بکند که الرکن الرکین، نبا الفاسق است و در این صورت محقق الموضوع میشود. حال با این دو ادعا چه باید کرد؟
عبارت ایشان را دقت کنید: أجيب عن هذا الإشكال مراد از اشکال، محقق موضوع بودن است که مرحوم شیخ فرمودند لایمکن الذب عنه استو أجيب عن هذا الإشكال بما حاصله ان الركن الركين في الآية هو تحقق النبأ موضوع که رکنیت در ایه دارد، تحقق نبا است که همان کلام اخند است. و قد علّق وجوب التبين على كون الجائي به فاسقا معلق علیه آن کون الجائی به فاسقا است که فينتفي عند عدمه و لا إشكال خب اگر این حرف درست باشد، و لا إشكال في ظهور القضية حينئذ في المفهوم که ما در توضیح فرمایش مرحوم اخند توضیح کامل دادیم و در این صورت و عدم كونها یعنی لا اشکال فی کونها مسوقة لبيان الموضوع عرض کردیم این بیان و ضابطه، موضوع را احاله به یک امر مبهم میکند. ایا میتوانیم در ایه تغییر ایجاد کنیم که الرکن الرکین را بفهمیم؟ یا حسب مستفاد از ظهور لفظی باید رکن رکین را بفهمیم. انچه در ایه هست، ان جائکم فاسق بنبا هست یعنی تلو ادات شرط، فاسق قرار گرفته است. نه اینکه النبا قرار گرفته باشد.
ببینید اگر بخواهیم استظهار از ادله بکنیم، شما میگویید شرط و معلق علیه حسب ظهور ان چیزی که تلو ادات شرط قرار میگیرد، ان سلّم علیک، فاکرمه شرط در این جمله تسلیم شرط است زیرا تلو ادات شرط قرار گرفته است این نظم طبیعی جمله است. شما بفرمایید ما این جمله را به نحوی تحلیل میکنیم که شرط را به گونه ای دیگر استظهار کنیم. اینکه در ایه کریمه هست، ان جائکم فاسق بنبا هست که مجی الفاسق بالنبا، تلو ادات شرط قرار گرفته و ظاهرا باید حق با مرحوم شیخ باشد. حالا مرحوم اخند یک تغییری در ظاهر ایه ایجاد میکند البته این تغییر تحلیل است منتها ایشان میفرمایند: النبا، که مطلق النبا موضوع قرار بگیرد و بعد بگوییم ان کان الجائی به فاسقا فتبینوا. برای این اشکال پاسخی پیدا نشد و اعاظم فرمایشاتی دارند که این کار، دست بردن به ظهور لفظی دلیل است. مرحوم نائینی هم میفرمایند که این اشکال وارد است: (و لكنه) لا يخفى ان الميزان في ظهور القضية في المفهوم هو إبقاؤها على حالها لا تبديلها بنحو آخر اینکه به ایه را تغییر بدهیم و رکن رکین را استظهار نکنیم بلکه بسازیم. مرحوم نائینی استظهار مرحوم شیخ را تقویت میکنند: فحيث ان لفظ النبأ في الآية المباركة إنما أتى به قيدا في الكلام لا ركنا فيه نبا قید است. ان جائکم فاسق بنبا، نبا در اینجا مدخول حرف جر قرار گرفته و متعلق به مجئ شده است. چیزی که به عنوان فرع و قید در جمله امده است را شما تبدیل به رکن کردید به این صورت که النبا، ان جاء به الفاسق. زیرا قید از توابع از کلام است و شما قید را تبدیل به رکن کردید. فالمعلق عليه هو إتيان الفاسق بنبإ اینکه از ایه قران فهمیده میشود این است. خب در این صورتو انتفاء وجوب التبيين عند انتفائه من باب السلب بانتفاء الموضوع السلب بانتفاء الموضوع نعم لو كان النبأ هو الركن في الآية و كان المعلق عليه كون الجائي به فاسقا لما كان إشكال في ظهورها في المفهوم لكنه خلاف الظاهر من الآية خب این بیان مرحوم نائینی در مقارنه بین رای شیخ و اخند و تقویت احتمال شیخ که ما رکنیت را در خصوص نبا، درک نمیکنیم.
کلام اخند در کفایه یک ذیلی دارد که اول کلام مرحوم نائینی را عرض میکنم که مرحوم نائینی خواستند رکنیة النبا را استظهار کنند. ببینید اگر ما رکنیة النبا را استظهار بکنیم، یعنی بیان مرحوم اخند را تمام میدانیم و جمله اینگونه میشود: النبا ان جاء به الفاسق و مفهوم را تمام میدانیم و شرط محقق موضوع نمیشود حال سوال این است که ما چگونه میتوانیم رکنیة النبا را اثبات بکنیم؟
استفاده از قرائن در فهم موضوع در بیان علامه نائینی
یک راه این بود که جمود بر الفاظ ایه داشته باشیم و تحلیل ادبی بکنیم، درست است که ان جائکم فاسق بنا، بنبا قید است و رکنیت ندارد منتها مرحوم نائینی میفرمایند: و يمكن ان يقال ان ظهور القضية في ركنية النباء الّذي يدور عليها ظهورها في المفهوم ما اگر بخواهیم از جمله شرطیه در ایه مفهوم به دست بیاوریم، فرع بر رکنیت نبا است. ایشان میفرمایند که حتما لازم نیست با جمود بر الفاظ این استظهار را داشته باشیم. لا یفرق فیه ما اگر بخواهیم رکنیت را درک بکنیم، فرقی نمیکند که ان يكون مستفاداً من نفس القضية أو من قرينة خارجية لازم نیست که رکنیت را با ظاهر الفاظ درک کنیم و احتمال دارد که ما رکنیت و موضوعیت نبا را فهم بکنیم. یعنی خیلی نیاز به تحلیل لفظ نیست. و الآية المباركة و ان لم تكن في حد نفسها ظاهرة في ذلك إلّا انها بملاحظة ورودها في شأن وليد تكون ظاهرة في ان الركون في الكلام هو تحقق النبأ[1] ما با توجه به قرائنی که داریم مانند شان نزول که ایشان مطرح میکنند که نبا را ما مفروض الوجود گرفتیم که فاسقی مثل ولید آورده است و مجئ الفاسق معلق علیه شده است نه اینکه رکن باشد. و تمایز بین معلق علیه و رکن است. گفته است این نبا که شما به ان عمل میکردید، حال که فاسقی مثل ولید اورده، فتبینوا. یعنی مجئ الفاسق معلق علیه است نه موضوع. خب ما باید استظهار انچه موضوعیت و رکنیت دارد بکنیم. که تحقق النبا است، همان فرمایش جناب اخند است. پس ما گرچه که با جمود به ظواهر الفاظ در استظهار از آیه گیر بکنیم، ولکن به کمک قرائنی -که مرحوم نائینی اشاره به شان نزول دارند و احتمال دارد که ما قرائن دیگری را مطرح بکنیم- مفهوم را برای جمله شرطیه نسبت به حجیت خبر واحد قائل بشویم.
جمع بندی اولیه
هذا تمام الکلام در خصوص این بحث که باید یک جمع بندی بکنیم بعد فرمایش جناب اخند را مطرح کنیم و دوباره به این جمع بندی اجمالی برگشته و به عنوان رای نهایی متعرض میشویم. و آن همین بیان مرحوم نائینی است که اگر ما بخواهیم ایه را از جمیع القرائن -از شان نزول و قرائنی که اخند میفرمایند و سیره عقلا- تجرید بکنیم و بحث اعتضاد به قرائن را مطرح نکنیم، و بخواهیم جمود بر ظواهر ایه داشته باشیم، حداقل این است که هردو احتمال، محتمل است. البته للخصم ان یقول که استظهار شیخ به حسب استظهار اولیه قریب به صحت است زیرا ایه فرموده است که ان جائکم فاسق بنبا، انچه تلو ادات شرط قرار گرفته است، جائکم فاسق بنبا است. ما تنزل هم بکنیم، لااقل لو خلی و طبعه ایه کریمه مع التجرید عن جمیع القرائن، ذو احتمالین است که یکی احتمال بیان شیخ است و یکی احتمال اخند است که معلق علیه نبا ان کان الجائی به الفاسق باشد. و با فرض وجود دو احتمال متکافی در دلیل نمیتوان از دلیل استظهار کرد و به مفهوم شرط استناد کرد.
بحدّ الآن جمع بندی این میشود که با وجود حداقل دو احتمال جدی، ظاهر دلیل گرفتار اجمال میشود و تعیّن یک معنی نیست.درست است که در ظهور، یمکن ارادة الخلاف اما باید ارادة راجح باشد. و با این معنای که عرض کردیم یا مرجوح است یا متساوی است و نمیتوان استناد به حجیت مفهوم شرط کرد و برای حجیت خبر عادل به ان استناد بکنیم. در خصوص اینکه مفهوم داشته باشد نمیتوان به ان استناد کرد. و تا الان با وجود اینکه ضابطه را میدانیم، تطبیقش بر ما نحن فیه مشکل دارد که اگر موضوع نبا الفاسق باشد، محقق الموضوع است و اگر النبا باشد، حداقل محقق تمام الموضوع نیست و وقتی تمام الموضوع نشد -یا به بیان شهید صدر یا به بیان سید خویی- مفهوم خواهد داشت ولکن ما نمیدانیم که موضوع کدام است که ببینیم شرط محقق ان هست یا نیست.
کلام مرحوم آخوند در اطلاق مقامی برای اثبات مفهوم در آیه
مرحوم اخند در کفایه بیانی دارند و به این بیان مرحوم اصفهانی هم متعرض شدند و تقویت کردند و این بیان قابل توجه است و گفتیم که ما فعلا این استظهار را با تجرید از همه قرائن انجام دادیم. بیان مرحوم اخند این است که ما یک تنزلی میکنیم که قضیه شرطیه در ایه، شرط محقق موضوع است. یعنی موضوع نبا الفاسق، ان جئ به فتبینوا که در این صورت محقق الموضوع میشود؛ ولی در عین حالی که شرط محقق موضوع است و ما هم پذیرفتیم که این شرط مفهوم ندارد، در مانحن فیه قائل به مفهوم هستیم. یعنی بدون تخریب مبنا که شرط محقق موضوع مفهوم ندارد و قبول استظهار شیخ، باز هم قائل به مفهوم هستیم. عبارت ایشان این است: مع أنه يمكن أن يقال إن القضية و لو كانت مسوقة لذلك اگرچه که جمله شرطیه محققة الموضوع هست و -دیگر این در کلام اخند نیست- اگرچه که جمله محققة الموضوع را فاقد مفهوم پذیرفتیم، اما این ایه شریفه مفهوم دارد. این بیان اخند نشان میدهد که وجدان سلیم و فطرت عامیانه وقتی این آیه را گوش میدهد، از آن مفهوم میگیرد. اقایان در صناعت گیر کردند یعنی یک صناعت داریم و یک وجدان داریم. استدلال اینها مشکل است ولی وجدانشان مفهوم میگیرد. و عرف، انتفاء عند الانتفاء را میپذیرد.
اما انچه در اینجا موجب مفهوم میشود، التمسک بالاطلاق المقامی که این عنوان بحث است. بیان اخند این است که چرا اقایان قائلین، جمله شرطیه را قائل بودند که مفهوم دارد. ان نکته فنیه این بود که شرط، علیت برای جزاء دارد اولا و ثانیا این علیت منحصره است؛ علیت یعنی از باب قضایای اتفاقیه نیست ان کان الشمس طالعه فالحمار ناهق. این علیت بین شرط و جزاء نیست. در بحث مفاهیم شرط گفتیم که اولا باید علیت داشته باشد یعنی لزومیه علیه باشد و ثانیا علیت ان باید انحصاری باشد یعنی علت منحصره شهریه دادن، شرکت در درس و تقویت مرجعیت اقاست. این علت منحصره است. لذا بحث از اطلاق «أَویی» و «واوی» میکردیم. پس ما اگر بخواهیم انحصار در علیت را در خصوص شرط نسبت به جزاء فهم بکنیم، ان نکته اصلی تحقق المفهوم ثابت میشود.
مرحوم اخند میفرمایند: إلا أنها ظاهرة في انحصار موضوع وجوب التبين في النبإ ما یک اطلاق مقامی داریم که انحصار را درست میکنیم. شما باید با اطلاق و استظهار از ظهور وضعی جمله شرطیه و .. انحصار را درست بکنید و نشد ولی ما با اطلاق مقامی درست میکنیم.
تقریر استدلال به اطلاق مقامی
اطلاق مقامی میگوید شارع مقدس در مقام بیان وجوب التبین بود حالا که وجوب التبین را بیان میکند و از میان همه موضوعات محتمل الدخل، انباء الفاسق را انتخاب کرده است. اطلاق مقامی قابلیت تمسک دارد یعنی شارع در مقام بیان وجوب تبین، دست روی انباء الفاسق گذاشت و انباء الفاسق را مطرح کرد. اگر انباء الفاسق را موضوع برای تبین گرفت، ولو اینکه شرط محقق موضوع باشد، معنایش این است که انباء الفاسق له خصوصیة که یقتضی التبین را. و بدیل های إنباء الفاسق، فاقد این خصوصیت است چون، اگر بگوییم إنباء العادل را چه کنیم، این خلاف حکمت است. و در اطلاق مقامی تکیه بر حکمت مولی میشود. مولی با این عرض عریضش میفرمایند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا بعد ما بگوییم مولانا اگرخبر عادل بود چه کار باید کرد بگوید ایضاً فتبینوا. این صحیح نیست. ما با تمسک به اطلاق مقامی انحصار را ثابت میکنیم.عبارت اخند خیلی فنی است میفرمایند: إلا أنها ظاهرة في انحصار موضوع وجوب التبين في النبإ الذي جاء به الفاسق اگر این انحصار را استنادا به اطلاق مقامی استظهار بکنیم، فيقتضي انتفاء وجوب التبين عند انتفائه و وجود موضوع آخر. وجوب التبین را در میان تمامی موضوعات، روی إنباء الفاسق اورده است. (اشکالش این است که ما این ادعای ظهور در انحصار را نمیپذیریم.) ایشان میفرمایند در اطلاق مقامی إنباء الفاسق له خصوصیة، این را نمیتوان انکار کرد. و اگر خصوصیت دارد، علی القاعده یقتضی انتفائه عند انتفاء موضوع آخر یعنی انتفاء التبین عند انتفاء وجود موضوع آخر مثل خبر عادل والا اگر إنباء العادل هم تبین بخواهد، دیگر دلیلی ندارد که موضوع إنباء الفاسق قرار بگیرد. وجهی ندارد و خلاف حکمت است.
تقویت نظر مرحوم آخوند در کلام محقق اصفهانی
مرحوم اصفهانی فرمایش آخوند را توضیح میدهند و تقویت را میکنند و فتدبر[2] در کلام آخند انشاءالله در تحلیل نهایی اشاره میشود. این توضیح مرحوم اصفهانی این است که شما میبینید در تلو ادات شرط چیزی واقع میشود، به تعبیر دیگر ظهور قضیه تعلیقیه این است. دقت کنید قضیه تعلیقیه فرقش با قضیه خبریه این است که ظهور قضیه اخباریه، اثبات الخبر للمبتدا و الموضوع است مانند زید عالم. این مفهوم ندارد که بکر عالم نیست زیرا مفصل در منطق خواندید که اثبات الشئ لشئ نفی ما عدا نمیکند. ولی در جمله تعلیقیه تفاوتی دارد. در جمله خبری وقتی میگوییم زید عالم، انتفاء الحکم و المحمول را میگوییم که قضیه سالبه به انتفاء الموضوع است. مثلا زید عالم و اگر زید وجود نداشته باشد میگوییم انتفاء الحکم میشود به انتفاء موضوع که از این تعبیر به سالبه به انتفاء موضوع میشود. و سلب المحمول بانتفاء الموضوع هزینه ای ندارد. انچه ظهور قضیه شرطیه به ما میفهماند این است که طبیعی الحکم عند انتفاء الشرط باید منتفی شود والا اگر بنا بود که شخص الحکم منتفی بشود که در قضیه حملیه هم منتفی میشد و نیازی به قضیه تعلیقیه و شرطیه نبود. اینکه در لسان قضیه شرطیه بحث را ارائه میکنیم، مرادمان انتفاء طبیعی الحکم است. جهت تاکید و تکرار عرض میکنم چون انتفاء شخص الحکم نیازی به این استعمالات ندارد.
خب در این صورت ما بگوییم با انتفاء شرط، طبیعی الحکم منتفی میشود، این یعنی مفهوم دار بودن و ادعای اخند این است. ببینید ما یک وجوب التبین به نحو طبیعی الحکم داریم که اگر طبیعی الحکم منتفی بشود، این همان اثبات مفهوم است یعنی اگر عادل آمد، طبیعی الحکم نیست و یک انتفاء شخص الحکم داریم که این تبین مبتنی بر مجئ الفاسق منتفی هست و احتمال داردنسبت به مجئ العادل، حکم دیگری از تبین باشد چون ما طبیعی را که منتفی نکردیم. حال اگر بنا بود شخص الحکم را منتفی بکند، نیازی نبود که از جمله شرطیه استفاده بکند بلکه میگفت النبا الفاسق، یجب فیه التبین. پس اینکه یک جمله تعلیقیه را فرمودند[غرضی داشته که ان نفی تبین در غیر فاسق است] پس مرحوم اصفهانی میخواهد انحصار اخند را تقویت بکند. و الا اگر انحصار نداشت، باید قران اینگونه میفرمود: النبا الفاسق یجب التبین عنه. که بعد شما بگویید نسبت به نبا عادل مسکوت است. مثلا زید عادل ولی نسبت به عدل بکر ساکت است. اینکه قضیه تعلیقی امده است ما میتوانیم فهم بکنیم که تبین در إنباء الفاسق منحصر است البته به حسب ظهوری که مستفاد از جمله شرطیه است. و اگر این انحصار نبود، وجهی برای استفاده از جمله تعلیقیه نبود.
ایشان میفرمایند: توضيحه: أن أداة الشرط ظاهرة في انحصار ما يقع تلوا لها آنجه در تلو ادات شرط قرار گرفته است یعنی إنباء الفاسق، این ظهور دارد در انحصار فيما له من الشأن بالإضافة إلى سنخ الحكم المنشئ سنخ الحکم المنشئ و طبیعی حکم را زیرا ، لأن انتفاء شخص الحكم اگر میخواستیم شخص الحکم را منتفی بکنیم بانتفاء شخص موضوعه أو شخص علّته لا يحتاج إلى دلالة على الحصر[3] دیگر این جمله شرطیه و حصر لازم نبود. خب این توضیح فرمایش اصفهانی در فرمایش و فهم اخند در انحصار تبین در إنباء الفاسق وعرض شد که اگر انحصار فهم بشود، مفهوم قابلیت استفاده دارد.
هذا تمام الکلام در فرمایش تتمیمی جناب آخوند که یک فتدبر باقی میماند که در جلسه بعد اشاره میشود.