درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1403/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امارات/حجیت خبر واحد / تقریر و تحلیل رأی شهید صدر

 

بحث ما در خصوص ادله مثبتین بود که در خصوص حجیت خبر عادل، استدلال به ایه نبا کرده بودند و عرض شدکه این استدلال با به مفهوم وصف است یا به مفهوم شرط است و ما در خصوص مفهوم شرط، کلمات اعلام را مطرح کردیم. در جلسه گذشته کلام محقق اصفهانی و نقد ایشان را مطرح کردیم و قرار بود که رای مرحوم نائینی و شهید صدر را امروز متعرض بشویم وامروز ان شاءالله در مفهوم شرط به یک جمع بندی برسیم.

جهت تذکر مطالب گذشته عرض شد که شیخ میفرمایند، اگر ایه بخواهد با مفهوم شرط دلالت بر حجیت خبر واحد بکند، با یکسری مشکلاتی روبرو هست که لایمکن الذب عنه و اولین و جدی ترین اشکال این بود که ان جائکم فاسق بنبا، مجئ الفاسق بالنبا موضوع میشود و در این صورت شرط محقق موضوع میشود و تبیّن مانند ختان در ان رزقت ولدا فاختنه میشود که شرط آن رِزق ولد است و شرطِ محقق موضوع با بیانی که داشتیم مفهوم نخواهد داشت. پاسخ جناب اخند این بود که ما موضوع را به جای نبا الفاسق (که شیخ فرمودند موضوع نبا الفاسق است و شرط ان جاء است که نبا الفاسق دو فرد دارد: یکی ان جاء و یکی لم یجئ) ولی جناب اخند فرمودند که النبا المفروض(نبا مطلق)را موضوع قرار بدهیم و ان جاء فاسق به، معلق علیه باشد. ان کان الجائی به فاسقا فتبینوا پس اگر موضوع نبا باشد، دیگر شرط محقق موضوع نخواهد بود و با این بیان اشکال شیخ را دفع میکنیم. این از فرمایش مرحوم شیخ و آخوند رحمهما الله.

مرحوم نائینی در اجود التقریرات فرمایش شیخ را میپذیرد. ما اول باید یک کبرایی را منقح بکنیم بعد در تطبیق ما نحن فیه گفتگو کنیم. کبری این است که اگر شرطی محقق موضوع باشد یعنی فی الواقع موضوع و معلق علیه وحدت داشته باشد، جمله شرطیه مفهوم ندارد. زیرا معنای مفهوم، الانتفاء عند الانتفاء است. انتفاء طبیعی الحکم عند انتفاء الموضوع پس باید طبیعی تبین منتفی بشود حالا اگر شرط (معلق علیه) بخواهد با موضوع وحدت داشته باشد و شرط محقق موضوع باشد، در این صورت سالبه به انتفاء موضوع میشود. ان رکب الامیر فخذ رکابه این محقق موضوع برای اخذ رکاب میشود. پس ما در کبری مناقشه ای نداریم که شرط محقق موضوع مفهوم ندارد.

اقسام شروط در نظر شهید صدر

این سه قسم را دقت کنید. مرحوم سیدنا الاستاذ روی این سه قسم مانور دادند:

    1. شرطی که محقق تمام الموضوع هست. ان رزقت ولدا، این شرط محقق تمام موضوع است زیرا اگر رزق الولد نباشد، تمام موضوع برای ختان منتفی است. در اینجا احدی شک ندارد که این جمل شرطیه مفهوم ندارد و وجهش را هم عرض کردیم.

    2. نوع دوم شرطِ محقق موضوع که بالاجماع اقایان قائلند که جمل شرطیه در این صورت مفهوم دارد (چون یک دعوایی در بحث مفاهیم داشتیم، مرحوم اخند و امام قائل بودند که اصلا جمل شرطیه مفهوم ندارند انها که اصلا وارد منازعه ما نمیشوند؛ ما با فرض اینکه جمل شرطیه را دارای مفهوم بدانیم وارد این بحث ایه نبا میشویم) صورت دوم که مجمع علیه بر مفهوم داشتنش است این است که معلق علیه هیچ دخلی و نقشی در تحقق موضوع ندارد و تغایر کاملا مشهود است. مثلا ن سلّم علیک زیدٌ فاکرمه. زید موضوع است و معلق علیه، سلام است و وجوب الاکرام معلق بر تسلیم شد و تسلیم هیچ نقشی در تحقق اکرام زید ندارد. در این موارد اگر به لحاظ کبری پذیرفتیم که جمل شرطیه دارای مفهوم است، اینجا مفهوم دارد. این دو قسم بحثی نیست که دسته اول دارای مفهوم نیست و دسته دوم دارای مفهوم است. اما یک جا اختلاف است:

    3. نوع سوم در جایی است که شرط محقق حصه ای از حصص موضوع باشد نه مثل اول محقق تمام الموضوع باشد (مانند رزق الولد).

ثبوت مفهوم در شروط تعبدی از دیدگاه سید خویی

اقای خویی در مصباح میفرمایند اگر شرطی دو جزئی شد و در یک جزئش معلق علیه رابطه اش وجودی است یعنی توقف عقلیه دارد و در جزء دیگر توقفش به تعبد مولوی باشد مثلا ان رکب الامیر یوم الجمعه فخُذ رکابه. اخذ رکاب متوقف بر شرطِ مرکب از دو جزء شده است که یک جزء توقف عقلیه دارد ولی شرط یوم الجمعه بتعبد مولوی جزء شرط قرار گرفته است. پس اخذ رکاب متوقف عقلی بر رکوب است و متوقف مولوی بر یوم الجمعه است. خب در این صورت چه باید کرد؟ این بحثی است که شهید صدر در اینجا مطرح کردند و سید خویی هم مطرح کردند.

فرمایش سید خویی این است که این مدل شروط هم نسبت به جزئی که تعبد مولوی است نیز مفهوم دارد. ان رکب الامیر یوم الجمعه فخذ رکابه؛ نسبت به اول که محقق موضوع است اما نسبت به دومی هم مفهوم دارد یعنی یوم السبت شد، اخذ رکاب لازم نیست. پس مفهوم نسبت جزئی که بتعبد مولوی است وجود دارد.

فرمایش سید خویی که ترکیب در نوع ثالث از نوع اول و ثانی است، دو بحث باید روشن شود:

    1. یک بحث مبنایی و کبروی

    2. بحث تطبیق این کبری بر ما نحن فیه یعنی ایه نبا.

با فرض مسلم بودن کبری که اگر جائی با فرض وحدت معلق علیه و موضوع شد، یعنی توقف موضوع و معلق علیه، یک توقف عقلی مانند ان رزقت ولدا شد، فرض کنیم که مناقشه کبروی نداریم. اما در مانحن فیه اینگونه ادعا شده است که موضوع در ایه نبا، مرکب از النبا و مجی الفاسق شده است. توقف تبین بر النبا، توقف عقلیه است و موضوع ساز است زیرا اگر نبا نباشد اصلا موضوع برای تبین نیست. پس این توقف عقلی مفهوم ندارد؛ اما توقف مجی الفاسق، توقف تعبدی است یعنی اگر مولی نمیفرمودند که هند مجی الفاسق فتبینوا، ما تبین نمیکردیم کما اینکه شان نزول در ایه شریفه مذمت افرادی است که تبین نکردند. پس تطبیق این فرمایش بر مانحن فیه تمام است که شرط را دو جزء گرفتیم که یک توقف تعبدی و یک توقف تکوینی دارد که در خوزه نبا مفهوم ندارد و در حوزه ترتبش بر مجئ الفاسق مفهوم دارد. یعنی اگر مجئ العادل بود تبین منتفی است. این فرمایش محقق خویی در مصباح بود.

فرمایش مرحوم شهید صدر

فرمایش مرحوم شهید صدر در بحوث میفرمایند: الاعتراضات على الاستدلال بآية النبأ ایشان هم میفرمایند که اعتراضات متعددی مطرح شده است و بعضی ها را مرحوم شیخ فرمودند که لا یمکن الذب عنه است و بعضی ها قابل دفاع است تا اینکه میفرمایند: امّا الأول فبأن يقال انَّ الشرطية في المقام مسوقة لبيان تحقق الموضوع این جمله شرطیه محقق موضوع است فلا مفهوم للجملة ذاتا دیگر مفهوم نخواهد داشت و ليعلم‌ این اشکال را پاسخ میدهند اینجا پاسخ شهید قابل توجه است بأنَّ الشرط يمكن أن يصنف إلى ثلاثة أنحاء ما سه نوع شرط داریم: این نکته ای که عرض شد را بر عبارت شهید صدر تطبیق کنید:

    1. أن يكون الشرط عبارة عن سنخ تحقق الموضوع و نحو وجوده بحيث لا يتصور للموضوع وجود إِلّا بالشرط این شد نوع اول. یعنی شرطی که محقق موضوع است و بتمامه معلق علیه و موضوع اتحاد دارند. این مفروغ عنه است که این جمل مفهوم ندارند.

    2. أن يكون الشرط أجنبيّاً عن وجود الموضوع و انَّما هو أمر طارئ‌ كقولك (إِنْ جاءك زيد فأكرمه) ما هم گفتیم ان سلّم علیک زید فاکرمه.

    3. أن يكون الشرط نحواً من وجود الموضوع شرط موضوع ساز است اما یک تفاوتی با نوع اول دارد و لكنه غير منحصر به انحصار ندارد. مجئ الفاسق بالنبا، موضوع را میسازد اما تمام الموضوع که این نیست بلکه مجئ العادل هم میتواند موضوع درست بکند. پس اینکه ما بخواهیم بگوییم که شرط محقق موضوع است، در مانحن فیه محقق تمام الموضوع نیست. بل يمكن أن‌ يوجد الموضوع بنحو آخر كما هو في الآية الكريمة لو جاءت بعنوان اینکه عادل بیاورد.

خب حالا تطبیقش بر ما نحن فیه چیست؟ و امّا تشخيص انَّ الآية من أيّ هذه الأقساماصل بحث این است که در این ایه شریفه شیخ فرمودند که نبا الفاسق موضوع است و در این صورت شرط، محقق موضوع میشود. ان جاء به الفاسق فتبینوا که محقق موضوع میشود. اخند فرمودند که موضوع نبا است و محقق موضوع نیست. و امّا تشخيص انَّ الآية من أيّ هذه الأقسام‌ إذا كان مفادها (نبأ الفاسق إذا جي‌ء به أو جاءكم الفاسق به فتبيّنوا)یعنی فرمایش شیخ، كان من القسم الأولیعنی محقق موضوع است لا محالة؛ و إِذا كان مفادها (النبأ إذا جاء به الفاسق فتبيّنوا) که فرمایش اخند است كان من القسم الثالث‌ اما اگر از قسم ثالث که ترکیبی است باشد و شرط محقق بعض الموضوع میشود که علی بعضه توقف عقلی است و این شرط قسم ثالث چگونه است؟ ایشان میفرمایند ما قائل به مفهوم هستیم. و لا ينبغي الاستشكال في انَّ المستظهر من الآية ما میخواهیم از ایه استظهار کنیم که کدام یکی از این سه قسم است که ما بگوییم که ایه با مفهوم شرط دلالت بر حجیت میکند یا نه؟ اگر نوع اول باشد ندارد ولی نوع دوم و سوم دارد. ایشان میفرمایند که ما استظهار میکنیم از ایه که-البته تمام سوال ما از شهید این است که شما چگونه استظهار میکنید؟- استظهار میکنیم که المعنى الثاني الوسط فتكون الشرطية من القسم الثالث الّذي فيها مفهوم بحسب طبعها یعنی در احد اجزاء توقف عقلیه باشد و در احد اجزاء توقف بتعبد مولوی باشد و ایه مفهوم داشته باشد. حال سوال این است که شما چگونه از این ایه استظهار میکنید؟ همه بحث شهید صدر تا الان، لم یات بشئ جدیدٍ. این تقریر همان مباحثه شیخ و اخند با ترکیبی که در نوع ثالث دست پیدا کردند و تمام سخن در استظهار از ایه شریفه است.

ایه این است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ اشکال به اخند این بود که شما خلاف ظهور ایه را تحلیل کردید. بله اگر اینگونه بود که النبا ان جاء به الفاسق فتبینوا، فرمایش شما صحیح بود اما شما میخواهید ایه را استظهار بکنید یا ترکیبی جدید بسازید؟ ایه این است: ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ در این صورت حرف شیخ متین تر است. زیرا النبا ان جاء به الفاسق نیست. همان سوالی که نسبت به اخند داشتیم، نسبت به شهید صدر هم داریم که وجه استظهار شما از ایه کریمه مبنی بر اینکه شرط محقق موضوع نیست، و نظریه مرحوم شیخ را ابطال میکنید چیست؟

ایشان میفرمایند: فالشرطية في الآية الكريمة بلحاظ ما هو موضوع الحكم فيها لا تكون مسوقة لبيان تحققه‌ مرحوم سیدنا الاستاذ اقای هاشمی رحمه الله، یک پاورقی دارند که دو نکته دارد: یکی وجه استظهار شهید صدر را بیان میکنند و ثانیا به این وجه استظهار ایشان نقد دارند.

وجه استظهار شهید صدر از ایه

وجه استظهار را اینگونه بیان میکنند: أفاد- قده- خارج البحث این را در مجلس درس نفرمودند. بیرون از درس از ایشان پرسیدیم که شما چگونه ازاین ایه معنای ثانی و ثالث را استظهار کردید که شرط محقق موضوع نشود و به تعبیر دیگر، چگونه نظر شیخ را ابطال میکنید؟ شهید صدر اینگونه فرمودند: بان وجه هذا الاستظهار رجوع الضمير الواقع موضوعاً لوجوب التبين إلى النبأ و هو مطلق‌ ما در جزاء ضمیر مستتری داریم زیرا ایه اینگونه است ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ عنه، مرجع این ضمیر چیست؟ ایشان میفرمایند فتبینوا عن النبا. ضمیر مرجعش النبا به صورت مطلق میباشد. یعنی تبین از ان نبا بکنید که ایا ان نبا که فاسق اورده است، کما هو الواقع است یا نه؟ ضمیر به مطلق نبا میخورد و ليس مقيداً بالفاسق‌ در ایه نگفته است که ان جائکم نبا الفاسق فتبینوا عنه بلکه گفته است ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ عن النبا که نبا مطلق است لكي يتحصص دیگر تحصص برنمیتابد و موضوع مخصوص حصه ای خاصه نیست. پس دلیل اینکه شهید صدر استظهار کردند که شرط ایه محقق موضوع نیست این است که اگر ضمیر به نبا الفاسق میخورد، محقق موضوع میشد در حالیکه به نبا خورده است و حرف اخند خراسانی به کرسی مینشیند. پس جمله شرطیه دارای مفهوم است چون شرط، محقق موضوع نیست و با رجوع ضمیر به نبا مطلق، دیگر شرط محقق موضوع نیست.

اشکال سید شاهرودی بر استظهار شهید صدر

اشکال سیدنا الاستاذ این است که إِلّا انَّ هذا المقدار الظاهر غير كاف للاستظهار این مقدار که آن ضمیر مستتر برای شما ظهور سازی کند کافی نیست. یعنی با اینکه بگوییم ضمیر به نبا برمیگردد پس موضوع -کما علیه الاخند- مطلق النبا هست، و تبین نسبت به النبا المطلق جاری است و مجئ فاسق مقوّم تمام نبا نباشد، این غیر کاف البته فرمایش ایشان هم درست است و حق هم با ایشان است و اشکال وارد است زیرا لانّ الضمیر وقتی ما میخواهیم مرجع ضمیر را پیدا بکنیم گاهی اوقات مقصود از مرجع ضمیر مطلق است و گاهی مقید است. شما میفرمایید که مرجع مطلق است نه مقید. ما یک مثالی میزنیم، دقت کنید: فلو قال إذا جاءك رجل فأكرمه مرجع ضمیر اکرمه رجل به اطلاقه است ایا میتوان گفت که چون رجل مطلق هست، لا يدلّ على كفاية إكرام رجل و لو غير الجائي بل المستفاد منه لزوم إكرام الرّجل الجائي الملحوظ في الشرط رغم عدم إضافة الرّجل إلى المجي‌[1] خلافا للاصفهانی که اینجا فرمودند. ما میگوییم لو جائک رجل، فاکرمه بعد شما میگویید ضمیر به رجل مطلق خورده است پس موضوع هم مطلق است. سیدنا الاستاذ میفرمایند که عرف با شما مساعدت نمیکند. در اینجا الرجل الجائی مرجع میشود این بحثی که در استخدام مطرح است یعنی شما در تعیین مرجع ضمیر اینطور نیست. بلکه اصلا ایه، نبا را مسکوت گذاشته است. و موضوع ایه نبا الفاسق است. انشاءالله بعدا در سیره خواهیم گفت که سیره عقلا، عمل به نبا است و این ایه رادعیت نسبت به نبا فاسق دارد و خبر فاسق موضوع بحث است و حق با سید شاهرودی است.

وجهی دیگر برای استظهار باقی است که ما موضوع را مطلق النبا بگیریم یعنی حرف اخند را بیان کنیم و جمله را دارای مفهوم بدانیم، این بیان مرحوم نائینی است که فرصت گذشت و به بیان ایشان نمیرسیم.

اجمال بیان ایشان این است که پذیرفتند که شرط محقق موضوع است(رای شیخ) ولی به قرائن خارجیه، ای بسا کسی استظهار بکند که شرط محقق موضوع نشده است. النبا، موضوع باشد و شرط مجی الفاسق باشد. و حرف اخند را شاید به قرائن خارجیه بتوانیم فهم بکنیم ولی اگر ما باشیم و جمود بر ایه شریفه، حق با شیخ اعظم & است و موضوع النبا الفاسق است نه نبا العادل.

بیان مرحوم نائینی را فردا مطرح میکنیم و به یک جمع بندی میرسیم که به جهت ادله لفظیه ایا ایه دلالت بر حجیت دارد یا نه؟ احتمال دارد دلالت ایه را نپذیریم ولی به حسب ادله دیگر بخواهیم این استظهار را تقویت بکنیم که ان قرائن خارجیه باید در جای خودش بحث شود.

 


[1] بحوث في علم الأصول، ج‌4، ص: 353.