1403/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیت خبر واحد / استدلال به آیه نبا در حجیت خبر واحد
ادله نافین حجیت خبر واحد را بحث کردیم و در جلسه گذشته بحث اجماع را مطرح کردیم و قرار شد کلمات شیخ را تفصیلا، تاریخ مساله و مدعین اجماع بر نفی را بحث بکنیم و تاملی کردم دیدم نظم بحث شیخ در اینجا بهتر است. ما بقیه مباحث اجماع را در ادله مثبتین تفصیلا بحث خواهیم کرد ولذا امروز وارد ادله مثبتین میشویم. کسانی که قائلند که خبر واحد حجت است.
ادله حجیت خبر واحد
دلیل اول: آیات
آیه نبأ
خب به حسب ترتیب هم که باشد، جناب آخوند میفرمایند: فصل الآيات الّتي استدلّ بها [على حجّيّة خبر الواحد] [الدليل الأوّل: آية النبأ] ما با ادله کتابی وارد بحث میشویم. اولین دلیل ایه نبا هست. ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ﴾[1] .خب به این ایه مبارکه به وجوه متعدد استدلال بر حجیت خبر واحد شده است. جناب اخند در کفایه میفرمایند: و يمكن تقريب الاستدلال بها من وجوه أظهرها أنه من جهة مفهوم الشرط[2] حضرات اصولیین وجوهی را برای استدلال به این ایه مبارکه مطرح کردند و خود جناب اخند در حاشیه شان بر رسائل تا هفت وجه برای استدلال بیان کردند. دو وجه را جناب شیخ در رسائل تصریح کردند. برخی از حضرات سه وجه را مطرح کردند و ما هم وارد این وجوه خواهیم شد.
جناب آخوند از منظر خودشان اظهر الوجوه را جهت مفهوم شرط میدانند، به جهت مفهوم وصف هم استدلال شده است اما چون مبنای اخند این است که وصف، مفهوم ندارد، آن را متاخر ذکر میکنند. و مرحوم سید یزدی در حاشیه شان بر رسائل، به مفهوم علیت نیز اشاره کرده اند که ایشان به سه وجه اشاره میکنند. و اینها را انشاء الله خواهیم گفتیم. منتها عمده بحث اصولیین قدیم ما به جهت مفهوم شرط و وصف بوده است. ما اگر این دو را -با توجه به تتمیمی که به مفهوم علیت داریم ﴿أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ﴾ که علت تبیّن هست- به نظرم این وجوه را ذکر کنیم، کلمات حول این دو محور اساسی روشن میشود. پس ما وارد استدلال به این ایه کریمه از جهت مفهوم شرط میشویم.
استدلال به مفهوم شرط در آیه نبا
کلام مرحوم آخوند در اینجا، تعریض به کلام شیخ اعظم در رسائل است. به جناب شیخ در رسائل وقتی مفهوم شرط در استدلال به ایه را مطرح میکنند، میفرمایند اشکالات عدیده ای، نیّف و عشرون(بیست و خورده ای) اشکال مطرح است و برخی از این اشکالات قابلیت پاسخ ندارد یعنی اشکالات وارد است و ان اشکالات را باید بحث کنیم.جناب اخند در کفایه، جوری عبارت را جلو مییبرند که ناظر به بیان مرحوم شیخ است و به تعبیری، حل ان عویصه های لا ینحلّ شیخ میکند.
مرحوم شیخ در رسائل میفرمایند: أمّا الكتاب، فقد ذكروا منه آيات ادّعوا دلالتها قلائد الفرائد مطرح میکند که گویا شیخ دلش خیلی به این دلالت قرص نبوده است لذا گفته اند، « ادّعوا دلالتها » اصولیین ادعای دلالت کردند ولی گویا این دلالت خالی از اشکال نیست. این کلام جناب میرزا رضای قمی در قلائد الفرائد است و این حرف بی ربطی هم نیست که انشاءالله کلمات شیخ را که مطرح بکنیم ای بسا به این جمع بیندی هم برسیم.
ایشان ایه سوره حجرات [ایه نبا] را مطرح میکنند و میفرمایند: و المحكيّ في وجه الاستدلال بها وجهان: أحدهما: من طريق مفهوم الشرط أنّه سبحانه علّق وجوب التثبّت على مجيء الفاسق، فينتفي عند انتفائه- عملا بمفهوم الشرط بیانی که جناب شیخ در تقریب استدلال میفرمایند را دقت کنید. ایشان میفرمایند که «فتبیّنوا» یا «فتثبّتوا» در قرائت دیگر-چون جناب شیخ تثبّت را مطرح کردند- تبیّن یک شرطی دارد که ان شرط، مجئ فاسق است و إذا لم يجب التثبّت عند مجيء غير الفاسق[3] خب شرط این است که اگر فاسق خبر را اورد تبیّن بکنید و اگر غیر فاسق بود، لم یجب التثبت و التبیّن. اگر عادل (بین عادل و غیر فاسق فاصله نیندازیم) خبر اورد، تثبت نمیخواهد، دو احتمال دارد: یکی این که بدون تبین رد کنید و احتمال دیگر این است که بدون تبین قبولش کنید.
ببینید اگر فاسق خبر اورد، یجب التبیّن. و لم یجب التبین عند مجئ غیر الفاسق خب این تبین نخواستن، دو فرد دارد یکی اینکه بدون تبین رد کنید که به قول جناب شیخ: فإمّا أن يجب القبول و هو المطلوب، أو الردّ و هو باطل؛ لأنّه يقتضي كون العادل أسوأ حالا من الفاسق، و فساده بيّن. فاسق خبر اورد تبین کنید اما عادل اگر خبر اورد، تبین نکرده ردش کنید خب در این صورت عادل اسوأ حالا از فاسق است و این قطعا باطل است. به تعبیر ایشان وفساده بیّن اینکه فسادش بین است و یک فرض باقی میماند که خبر عادل را بلا تبین قبول کنیم. فثبت المطلوب. فإمّا أن يجب القبول و هو المطلوب ما وجه دلالت ایه کریمه بر حجیت خبر واحد را تقریر کردیم. خبر واحد عادل، بلا تبینٍ و تثبتٍ حجت است فثبت المطلوب. علی مبنی المفهوم الشرط.
اشکال به استدلال به مفهوم شرط
اول فرمایش شیخ را تقریر میکنم تا بعد اشکال اخند روشن بشود. اشکال شیخ برای اینکه روشن بشود باید نکته ای را که سابقا گفته بودیم، تذکرا عرض بکنیم و این است که ما در قضایای شرطیه دو مدل شرط داریم، برخی از شروط محقق موضوع هستند و برخی محقق موضوع نیستند. شروط محقق موضوع دارای مفهوم نیستند چون مفهوم یعنی انتفاء الحکم عند انتفاء الشرط البته مع بقاء الموضوع، باید موضوع باقی باشد که شرط منتفی شود و حکم هم منتفی شود. مثلا زید ان جائک فاکرمه. الان زید موضوع است و وجوب الاکرام جزاء است. و معلق بر شرط مجئ شده است و این شرط محقق موضوع نیست. زیرا چه شرط باشد و چه نباشد، موضوع وجود دارد و زید هست. یعنی زید دو صورت دارد یا جائی است یا غیر جائی و حالا ان جائک زید فاکرمه که معنایش این است انتفاء وجوب الاکرام، عند انتفاء الشرط یعنی مجئ یعنی اگر زید نیامد، اکرامش واجب نیست. پس مفهوم در جایی وجود پیدا میکند که برای موضوع حداقل دو حالت وجود داشته باشد. که ثبوت الحکم عند احد حالات الموضوع و مشروط به یک شرط و انتفاء الحکم عند انتفاء این شرط با یک فرض دیگر. حالا اگر در موردی شرط محقق موضوع باشد، قطعا مفهوم نخواهد داشت زیرا انتفاء به انتفاء موضوع میشود نه به انتفاء شرط. الانتفاء عند النتفاء الشرط معنای مفهوم است. مثلا ﴿وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ اگر قران خوانده نشود اصلا انصات موضوع ندارد یا مثلا ان رکب الامیر فخذ رکابَه، اگر رکوب نباشد که خذ رکابه ندارد یا در مثال ان رزقت ولدا فاختنه، موضوع وجوب الختان، رزق ولد است درست است که شرط کفته شده است اما این شرط محقق موضوع است یعنی ان لم ترزق ولدا لا یجب الختان، ینتفی وجوب الختان اما اینجا الانتفاء عند انتفاء الموضوع است. و اینجا بحث مغهوم مطرح نیست. خب این کبری را در مفاهیم عرض کردیم و وجهش را هم گفتیم که چرا شروط محقق موضوع فاقد مفهوم هستن زیرا اصلا مفهوم در اینجا معنایی ندارد زیرا موضوعی نیست تا حکم را برای عند انتفاء شرط منتفی بکنید.
خب بر این اساس، جناب شیخ اشکالی را مطرح میکنند که -عرض کردم بعضی اینجا میگویند بیست و خورده ای اشکال وارد است- تمسک به این ایه کریمه به مفهوم شرط اگر بخواهد باشد، با یک اشکال و عویصه ی مهمی روبرو است که لا یمکن الذب عنه. و بعدا وجوهی را که اخند و تلامذه اخند در دفاع ذکر کردند را بعدا عرض میکنیم. ان اشکال این است که سالبه به انتفاء موضوع است، شرط محقق موضوع است. عبارت شیخ را دقت کنید تا بعد یک توضیحی را عرض بکنم. اول تقریر بکنیم و بعدا برای تحلیل و اتخاذ رای فرصت هست: و إن كان باعتبار مفهوم الشرط اگر بخواهید به مفهوم شرط برای حجیت خبر واحد استدلال بکنید، مانند كما يظهر من المعالم صاحب معالم به مفهوم شرط استدلال کرده است و المحكيّ عن جماعة فرض کنید مانند سید مجاهد در مفاتیح الاصول و برخی از اصولیین دیگر. ففيه:حالا اشکال چیست؟ ما قول را مطرح کردیم و قائل هم بخش قابل توجهی از اصولیین هستند؛ اشکال چیست؟ اشکال این است: أنّ مفهوم الشرط ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا مفهوم شرط این است:عدم مجيء الفاسق بالنبإ شیخ موضوع را مجیئ الفاسق بالنبا گرفته است و اتفاقا تام مناقشه اخند با شیخ در همین موضوع است. عدم مجئ الفاسق بالنبا،فلا تبیّنوا نیازی به تبین نیست و عدم التبيّن هنا لأجل عدم ما يتبيّن چون فاقد موضوع شده است. اگر فاسق خبر اورد تبین کنید خب اگر فاسق خبر نیاورد، مثل اینکه اصلا بچه دار نشدید. وقتی خبر اورد تبین کنید پس اگر موضوع مجئ الفاسق بالنبا بشود مثل رزق ولد میشود. اگر عدم مجئ الفاسق بالنبا بشود، خب ما اصلا خبری نداریم تا بخواهیم تبینش بکنیم. فالجملة الشرطيّة هنا مسوقة لبيان تحقّق الموضوع، كما في قول القائل مثال های شیخ را مد نظر داشته باشید که منحصر به یک مثال نباشد. «إن رزقت ولدا فاختنه»، و «إن ركب زيد فخذ ركابه»، و «إن قدم من السفر فاستقبله»، و «إن تزوّجت فلا تضيّع حقّ زوجتك»خب تزوّج محقق موضوع است و «إذا قرأت الدرس فاحفظه» حفظ منوط به قرائت درس است و اگر قرائت درس نباشد، چگونه حفظش کنیم؟ قال اللّه سبحانه: ﴿وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ قرائت محقق موضوع استماع است ﴿و إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها﴾ خب اگر تحییتی نباشد جواب تحیّت که معنی ندارد، إلى غير ذلك ممّا لا يحصى[4] . پس فقط یک مثال در شرط محقق موضوع نیست.
این اشکال شیخ، یک اشکال فنی است و اجمالا این شد که شرط در ایه شریفه محقق موضوع است. تبین موضوع میخواهد و موضوعش اتیان خبر فاسق است. و اگر اتیان خبر فاسق نبود، موضوعی نمیماند. مثلا «ان رزقت ولدا» با «ان جائک الفاسق بنبا»، این دو با هم همسطح شدند. تبین موضوع میخواهد و موضوعش مجئ الفاسق بنبا شد. حال جناب شیخ میفرمایند پس استدلال به ایه کریمه تمام نیست. باید این را دوباره تحلیل کنیم.
سوال فنی که میخواهیم مطرح بکنیم این است که ضابطه شرط محقق موضوع و شرط غیر محقق چیست؟ یعنی الان دعوای اخند و شیخ را طرح میکنیم اما نیاز به ضابطه داریم. شیخ ایه را جوری تقریر کردند که واقعا شرط محقق موضوع شد. الفاسق الجائی بالخبر موضوع شد و یجب التبین. خب اگر فاسق خبر نیاورد، انتفاء موضوع شد. اخند میفرمایند نه موضوع را بد میگویید. ما به نوعی دیگر این را درست میکنیم که شرط محقق موضوع نشود.
وجوه اندفاع از اشکال شیخ به استدلال مفهوم شرط
به لحاظ فنی، ما تقریر جناب شیخ از ایه را مطرح کردیم و اشکال ایشان را نیز بیان کردیم که محقق موضوع است حالا وارد اجوبه ای که به شیخ داده شده است میشویم. وجوه اندفاع را میخواهیم مطرح بکنیم. اگر بخواهید به مفهوم شرط تمسک بکنید، استدلال را چگونه بیان میکنید؟
اولین پاسخ، پاسخ جناب اخند در کفایه است ایشان میفرمایند: جناب شیخ ما تقریری میکنم که در این تقریر، شرط محقق موضوع نشود. و به تعبیری لا یرد علی هذا التقریر اشکالٌ و این تقریر این است: چه اشکالی دارد که ما موضوع را نبا قرار بدهیم. فرق ایشان با شیخ این است که شیخ موضوع را مجی الفاسق بالنبا قرار میدهد ولی ایشان خود نبا را موضوع قرار میدهند و در این صورت نبا دو حالت و صورت دارد: 1- جائی بالنبا فاسق است. 2- جائی بالنبا عادل است. مثل اینکه موضوع را زید قرار بدهیم که دو صورت دارد گاهی جائی است و گاهی غیر جائی است. النبا موضوع است و شرطش این است: «ان کان الجائی به فاسقا» فتبیّنوا. خب الانتفاء عند الانتفاء اینگونه میشود: انتفاء التبین عند انتفاء الجائی الفاسق بنبا. یعنی النبا ان جاء به عادل فلا یجب التبیّن. خب پس النبا موضوع است. حالا که النبا موضوع است، شرط محقق موضوع نیست. شرط یک حالت از حالات موضوع را برای تعلق حکم اخذ کرده است. عبارت اخند را دقت بفرمایید: و يمكن تقريب الاستدلال بها من وجوه. أظهرها أنّه مفهوم وصف را به لحاظ کبروی قبول نداریم و برای ان اصلا مفهوم قائل نیستیم من جهة مفهوم الشرط،این فرمایش حناب اخند ناظر به فرمایش شیخ در رسائل است که اشکال از تقریر شما است که مشکل پیش امده است. بلکه باید اینگونه تقریر کرد: و أنّ تعليق الحكم بإيجاب التبيّن حکم ایجاب التبین است و موضوع نبا است عن النبأ شرطش هم این است: الّذي جيء به على كون الجائي به الفاسق النبا ان جاء به فاسق، فتبینوا. خب این ایجاب التبین در این صورت ایا ان جاء به فاسق محقق موضوع شد؟ قطعا محقق موضوع نیست يقتضي انتفاءه عند انتفائه خب یقتضی انتفاء تبین را عند انتفاء اینکه فاسق اورده باشد یعنی اگر عادل اورد تبین نمیخواهد پس النبا اگر موضوع بشود، اشکالی ایجاد نمیکند. و لا يخفى: أنّه على هذا التقرير لا يرد فرمایش شیخ وارد نیست که أنّ الشرط في القضيّة لبيان تحقّق الموضوع، فلا مفهوم له که شرط محقق موضوع مفهوم ندارد یا اگر هم مفهوم دارد، مفهومش از باب سالبه به انتفاء موضوع است یعنی ان لم ترزق ولدا درست است که نتیجه اش عدم الختان است اما از باب سالبه به انتفاء موضوع است نه از باب مفهوم شرط مصطلح.
این فافهم که اخند دارد را توضیح بدهیم. انتفاء الحکم دو نوع است: 1- انتفاء شخص الحکم 2- انتفاء سنخ الحکم.در انتفاء بانتفاء الموضوع یا محمول، شخص الحکم منتفی میشود. ببینید ان رزقت ولدا فاختنه، اگر ولد نباشد، شخص الحکم سقوط میکند ان چه در مفهوم میخواهیم، سقوط نوع الحکم است. و سالبه به انتفاء موضوع، سقوط نوع الحکم نیست. ان جائک زید فاکرمه حالا اگر زید نیامد چه؟ این شخص الحکم قطعا منتفی است و ما به دنبال انتفاء نوع الحکم هستیم که وجوب اکرام دیگر نیست و این مفهوم است. پس عبارت اخند که ناظر به فرمایش شیخ است روشن شد که فلا مفهوم له[5] یا اگر هم مفهوم دارد، مفهوم مصطلح نیست بلکه انتفاء شخص الحکم است که ابنتفاء الموضوع رخ میدهد که این مفهوم مصطلح نیست بلکه انتفاء الحکم یعنی انتفاء طبیعی الحکم که در بحث مفاهیم تفصیلا عرض کردیم.
خب تا اینجا استدلال به آیه روشن شد که بر تقریر شیخ، شرط محقق موضوع است و بر تقریر مرحوم آخوند علی هذا التقریر لایرد الاشکال است. حال سوال پیش امده است که این تقریر ضابطه میخواهد یا تشهیا باید تقریر کنیم؟ به تعبیر فنی تر در دعوای بین علمین ما نیاز به تولید ضابطه داریم.ما الضابطة فی الشرط المحقق الموضوع و عدمه؟ اولا ضابطه را فهم بکنیم و ثانیا تطبیق بر ما نحن فیه بدهیم و عرض شد که شاگردان اعلام اخند این ضابطه را مطرح کردند و ما امروز نمیرسیم. مصباح الاصول را ملاحظه بفرمایید یک پاورقی دارد که این تبدل رای سید خویی است که قبل از مصباح دراسات اقا سید علی شاهرودی نوشتند که اول مصباح را تقریر میکنیم و سپس تبدل رای را تقریر میکنیم.