درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1403/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امارات/حجیت امارات /حجیت خبر واحد

 

سخن در خبر واحد بود که آیا از عمومات حرمت عمل به ظن بالخصوص خارج شده یا نه؟ بالخصوص مقابل اعتبار مطلق ظن به دلیل انسداد هست.

عرض شد که اولین مسئله رو طبعا للکفایه این است که بررسی کنیم آیا مساله حجیت خبر واحد جزء مسائل علم اصول هست یا جز مسائل علم اصول نیست و از عجایب این است که جل لولا الکل فرمودند اهم مسائل اصول همین مسئله خبر واحد است. اگر خبر واحد و تعارض ادله و اینها را از اصول بگیرید دیگر اصول چنان کاربردی برای تفقه و اجتهاد ندارد و برخی از اعاظم مثل مرحوم میرزای قمی طوری بحث رو جلو بردند که گویا این بحث استترادی در اصول مطرح شده است خب این یک عویصه است که ما جوری طرح بحث بکنیم که اهم مسائل یک علم، استترادی به نظر برسد پس باید تأملی روی تحلیل مسئله که آیا خبر واحد جز مسائل هست یا در مبادی قرار میگیرد داشت.

عرض شد که بر اساس رای مشهور موضوع علم اصول اگر به تعبیر صاحب فصول ذات الادله نفس الادله باشد، اگر ما از حجیت یک دلیل و یا دلیلیت یک دلیل صحبت بکنیم درست است که از عوارض و لواحق است و حجیت خبر واحد را از مسائل علم میکند اما با یک عویصه مواجه میشیم و اون عویصه این است که دلیلیت از لواحق و عوارض حاکی است یعنی از عوارض و لواحق خبر است نه اینکه از عوارض و لواحق سنت و محکی باشد. مگر فرمایش مرحوم محقق مشکینی را داشته باشیم که سنت اعم از حاکی و محکی باشد. دلیل طرح این موضوع این است که امروز به عنوان متمم نکته ای را مطرح کنم که وقتی ما با توجه به عرف عام بگوییم سنت، آیا تفکیک بین قول زراره و قول حضرت صادق می‌کند یا نه؟ بحث انطباق یک حاشیه است که آقا ضیاء دارند

خب چند رویکرد اینجا برای حل کردن اینکه الخبر الواحد جز مسائل علم اصول باشد مطرح شد:

     بحث اول بحث صاحب فصول بود که مطرح شد.

     بحث دوم بحث میرزای قمی بود که اشکال فرمایش میرزای قمی این است که ما اگر ادله اربعه را به وصف دلیلیت موضوع علم اصول بدانیم پس طرح مسئله خبر واحد جز مبادی میشود. یعنی سنت به اضافه دلیلیت به اضافه حجیت موضوع علم اصول است. خب اگر از حجیت خبر بحث میکنید، فی الجمله بحث از اثبات جزء الموضوع بحث می‌کنید عرض کردیم بحث از موضوع علم یا جز موضوع علم، بحث از مبادی می‌شود نه مسائل.

و فرع بر حرف، خروج مسئله خبر واحد از مسائل علم اصول می‌شود که بعضی از آقایان معاصر این را به عنوان اشکال به نظریه مرحوم میرزای قمی مطرح کردند و فرمودند که میرزای قمی میفرمایند خبر واحد جز مسائل علم اصول نیست و این اشکالش عرض اول ما است که شما اهم مباحث مطروح در اصول رو از مسائل خارج کردید و این اشکال واقعاً جدی هست.

بحث بعدی که امروز وارد می‌شویم، فرمایش مرحوم شیخ در رسائل است. فرمایش مرحوم شیخ یک ظاهری دارد و استظهاری از فرمایش شیخ می‌کنیم که آخوند به این فرمایش شیخ، اشکال مطرح کرده اند و این اشکالات را امروز باید بررسی کنیم.

مرحوم نائینی یک تحلیل دیگری و تفسیر دیگری از فرمایش مرحوم شیخ ارائه داده اند که هم مصباح الاصول مرحوم آقای خویی نپسندیدند و هم آقای آقا ضیا یک تعلیقه‌ای بر فواید اصول مرحوم نائینی دارند و بعد از بررسی نظر شیخ، رای مختار را انشالله بیان میکنیم.

در بحرالفوائد[1] طبع قدیم جلد ۱ صفحه 142 مرحوم اشتیانی توضیح خوبی دادند: اتّضاح دخول المسألة في مسائل العلم ما باید یک جوری مسئله خبر واحد را در مسائل علم اصول مطرح بکنیم که بحث از حجیت ان از مبادی تصدیقیه نشود و خارج از مسائل نشود. فرمایش مرحوم شیخ این است که صورت مسئله را طوری تحلیل کردند که بر اساس تحریر شیخ، اشکال سنت حاکی و محکی را حل بکند. اشکال این بود که شما اگر بگویید: الخبر الواحد حجةٌ گفته میشود که الخبر الواحد حاکی عن السنه هست و اگر موضوع قرار گرفت عوارض و لواحق آن، عوارض حاکی می‌شوند و عوارض ذاتیِ محکی و سنت نخواهند بود. شیخ این عویصه را خواستند حل بکنند.

فرمایش شیخ این است که اینطور تقریر کنیم که: السنة أعني قول الحجة أو فعله أو تقريره هل تثبت بخبر الواحد أم لا تثبت‌[2] اگر این درست بشود آن مشکل حل میشود زیرا ثبوت و لا ثبوت برای «سنت» محمول قرار گرفته شده است نه برای «الخبر» که گفته شود این از ادله اربعه نیست بلکه حاکی از ادله است. از ثبوت و لا ثبوت به عنوان محمول، لواحق و عوارض موضوعی شدند که آن موضوع، سنت است. البته باید بررسی شود که ثبوت و لا ثبوت که وجود و لا وجود است -که البته آقاضیا متعرض شدند- از عوارض و لواحق حساب میشوند یا عوارض و لواحق بعد الوجود خودشان را اظهار میکنند. شی باید باشد بعد مرحله عوارض و لواحقش میشود اگر از ثبوت و لا ثبوت بحث کردیم ثبوت و لا ثبوت آیا از عوارض سنت میشود؟

اشکال مرحوم آخوند به شیخ انصاری

خب اشکالی که مرحوم آخوند به جناب شیخ مطرح می‌کنند. اولین اشکال این است که این تحریر از مسئله، خِلاف اراده اصولیین و یا حداقل خلاف ظاهر مراد اصولیین است. در تاریخ تطور مسئله از اولین رساله که برای شافعی است -البته مرحوم صدر که تاسیس علوم شیعه رو نوشتند- خواهیم گفت که شاگردان حضرت صادق سلام الله علیه مبدع بودند. به هر دو نگاه، مسئله خبر واحد از همان موقع تحت عنوان حجیت خبر واحد مطرح بوده است مسئله از اول الی یومنا هذا اینگونه شکل گرفته است بعد جنابعالی یک جوری تقریر میکنید که حجیت خبر واحد محل نزاع نیست و مسئله چیز دیگریست و این خلاف ظاهر هست. آنچه در کتب اصولی است بحث حجت خبر واحد است و حال که نمی‌توانید مسئله اصولی بودنش را حل کنید، به گونه ای دیگر آن را تقریر میکنید که این به تعبیر فنی حل مسئله نیست بلکه تغییر صورت مسئله است.

اشکال دوم این است که آخوند می‌فرمایند که شما میفرمایید: هل یثبت السنة بخبر الواحد ام لا؟ ثبوت و عدم ثبوت را بحث میکنید. حال مراد از این ثبوت چیست؟

دو احتمال دارد: احتمال اول اینکه منظور از ثبوت، ثبوت واقعی باشد و ثبوت واقعی یعنی ثبوت خارجی و ثبوت تکوینی.

احتمال دوم اینکه ثبوت تعبدی باشد. ثبوت تعبدی، بحث تنزیل است. بحث فرمایش مرحوم نائینی هم از همین جاست که مطرح می‌شود. ثبوت تعبدی یعنی اعتبار می‌شود و مقابل ثبوت واقعی است یعنی تعبداً بپذیرید که ثبوت دارد. هر دو فرض، گرفتار اشکال است. اشکال به شیخ این بود که جنابعالی که می‌فرمایید السنة خبر الواحد، این ثبوت به أیّ معنی کان أو فسّر، حل مسئله نمیکند و اشکال دارد.

اما ثبوت تکوینی نیست از محشین رسائل شیخ بیاید تا الی یومنا هذا، معاصرین فرمودند که لا نتعقل، اصلا تعقل ندارد. ثبوت تکوینی یعنی چه؟ شما بگویید که خبر واحد مثبِت تکوینی سنت است یعنی السنة هل تثبت بخبر الواحد؟ یعنی خبر واحد تکوینا سنت را اثبات کند. این چه حرف شنیعی است که میزنید!! خبر واحد به تعبیر فنی حاکی از سنت می‌شود و معقول نیست که حاکی جزء علل وجود قرار بگیرد. اگر ثبوت رو ثبوت واقعی بگیریم. حاکی متأخر از محکی هست مثلا آینه حاکی شماست جایگاه وجودی حاکی متأخر از محکی است. شما چطور میفرمایید که حاکی، علتِ ثبوتِ تکوینی محکی بشود؟ پس ثبوت واقعی با این اشکال مواجه است.

قبل از اینکه این ثبوت اعتباری رو بگم این عبارت مرحوم آشتیانی[3] را دقت بفرمایید: اگر آمدیم بحث وجود را مطرح کردیم، علی القاعده در بحث لواحق و قواعد قرار نمیگیرد -که در بحث سابق هم اشاره شد- آن مبادی با فرض اینکه اگر کسی بگوید: چه اشکالی دارد که خبر واحد بتواند اثبات تکوینی و واقعی سنت بکند؟ که اگر از وجود سنت و ثبوت سنت تکوینی بحث بکنیم، جز مسائل وجود موضوع و وجود موضوع جز مبادی قرار میگیرد. البته این حرف درست نیست زیرا نمی تواند حاکی، علت اثبات تکوینی باشد ولی در عین حال اگر کسی بگوید، با این اشکال دوم مواجه خواهد بود.

اما اگر ثبوت تعبدی باشد، اشکالش چیست؟ یعنی بگوییم که السنة که جز ادله اربعه است حل تثبت بالثبوت التعبدی بالخبر الواحد ام لا؟ ثبوت تعبدی اگر شد، از لواحق و عوارض سنت باشد و می‌تواند از عوارض و لواحق سنت باشد. و آن مشکل قبلی را حل میکند و مشکل قبلی را دیگر ندارد. اما اشکال جدیدی برایش درست میشود که عوارض لازم را به جای عوارض ملزوم ارائه میدهید. به بیان اینکه ثبوت تعبدی بالخبر الواحد، همان حجیت خبر است که اگر خبری حجت شد لازمه اش ثبوت تعبدی و اعتباریست. پس ثبوت اعتباری عارض بر حجیت شده و عوارض لازم را برای عوارض ملزوم مطرح کردید. اشکالی این است اگر در مسئله ثبوت تعبدی بحث بشود با این اشکال مواجه است.

عبارت مصباح رو هم ببینید مرحوم آقای خویی 147 مصباح الاصول میفرمایند که: ثمّ إنّ شيخنا الأنصاري (قدس سره) حيث اختار أنّ الموضوع لعلم الاصول هي الأدلة الأربعة، تصدّى لدفع الاشكال المذكور و ملخص ما أفاده بتوضيح منّا این است که شیخ انصاری اینطوری می فرمایند که أنّ صدور السنّة- و هي قول المعصوم (عليه السلام) أو فعله أو تقريره- يثبت بخبر الواحد أم لا، فيكون البحث بحثاً عن أحوال السنّة، و يندرج في المسائل الاصولية.

و فيه: أنّه إن كان المراد هو الثبوت الواقعي الخارجي فهو بديهي الفساد و لا يبحث عنه في هذه المسألة، فإنّ الخبر حاكٍ (جزء علل وجود قرار نمیگیرد) عن السنّة، و لا يعقل أن يكون ‌الحاكي عن شي‌ء من علل تحققه خارجاً، و لا يكون هذا مراد الشيخ (قدس سره) قطعاً، ... و إن كان المراد هو الثبوت التعبدي بمعنى تنزيل الخبر الحاكي للسنة منزلتها (ما خبر را به منزله سنت تنزیل میکنیم قول زراره را تنزیل می‌کنیم به منزله قول صادق سلام الله علیه این میشه ثبوت اعتباری دیگه قول الصادق سلام الله علیه را خبر واحد اثبات تکوینی نمیتواند بکند اما این اثبات تعبدی را شما بپذیر که قول زراره قول الصادق سلام الله علیه است این کار را میتوانیم در اعتبار بکنیم که ثبوت تعبدی داشته باشد. اگر آمدیم گفتیم ثبوت تعبدی به معنای تنزیل خبر الحاکی للسنة منزلة السنة فی وجوب عمل هست، اشکال این است که ) فالبحث عنه بحث عن عوارض الخبر لا السنّة[4] دوباره بحث از عوارض خبر شد و از عوارض سنت نمیشود. یعنی عوارض لازم را به جای عوارض ملزوم جا زده اید. زیرا بحث این است که آیا می‌تواند این خبر واحد، مُنَزَّل به منزله کلام معصوم شود یا نمی‌تواند؟

یک نکته دیگری آقای خویی در مصباح مطرح کردند که نه ثبوت به معنای ثبوت تکوینی خارجی است چون معنا ندارد خبر واحد بیاید در خارج قول الصادق سلام الله علیه بسازد. مراد شیخ هم این نبوده است و ثبوت تعبدی هم می‌شود از عوارض لازم، نه عوارض ملزوم. حال فرضیه سومی بدهیم که «الثبوت الواقعی الذهنی» بین ثبوت اعتباری و ثبوت واقعی ذهنی فرق است. بین وجود ذهنی و وجود اعتباری فرق است. وجود ذهنی خودش وجود خارجی است در فلسفه بیان شده که وجود خارجی یا وجود فی الاعیان است یا ... و ذهن از آن حیث که خودش یک وجود ذهنی هست این وجود خارجی است و اعتباری نیست به حسب اعتبارات نیست بلکه تصورات ذهنی بوده و با اعتبار بالا پایین نمیشود. حالا بگوییم هل تثبت، ثبوت واقعی باشد ولی ثبوت واقعی ذهنی باشد یعنی چه ثبوت واقعی ذهنی باشد «بمعنا حصول العلم بها» که خبر واحد ثبوت واقعی ذهنی برای سنت درست میکند یعنی علم به سنت ایجاد میکند که اگر این باشد چه اشکالی ایجاد میکند؟

فرمایش مرحوم آقای خویی: و ان کان المراد هوثبوت الواقعی الذهنی بمعنا حصول العلم بها فهو أيضاً معلوم الانتفاء[5] زیرا خبر الواحد لایفید العلم، ما در تعریف خبر واحد گفتیم خبری را بحث می‌کنیم که افاده علم نکند حال ثبوت واقعی ذهنی، عبارة اخری علم است. ثبوت واقعی ذهنی. ما در تفسیر و تعریف خبر واحد گفتیم خبری که موجب علم نشود پس چطور میگویید مراد، ثبوت واقعی ذهنی باشد را نمیتوانیم بپذیریم. خب این اشکال و فرمایش شیخ است. این هم از نظریه دوم یعنی نظریه مقبول دوم چون در انظار نگاه کنیم نظر سوم میشود: یک نظر مرحوم میرزای قمی بود یک نظر مرحوم صاحب فصول بود نظر مرحوم شیخ اعظم که به عنوان نظر سوم است و نظر مرحوم آقای اخوند رحمت الله علیه هم که دیروز مطرح کردیم.

 

نظر مرحوم آخوند

ایشان مساله را حل کرده است به این بیان که موضوع علم اصول ادله اربعه نیست این را دیگر ما تکرار نمیکنیم و فرمایش ایشان را بیان نمی‌کنیم. در جلد اول کفایه اوایل بحث اصول مبسوط مطرح کردیم که موضوع علم اصول لازم نیست که ادله اربعه باشد بلکه الجامع لجمیع مسائل آن علم است و قطعاً مشکلی در اینکه حجیت خبر واحد را جزو مسائل علم اصول بگیریم نخواهیم داشت. این حل مسئله هست ما هم که در موضوع علم اصول به همین جمع بندی رسیدیم که ادله اربعه چه بذاتها و چه به وصف دلیلیت، ضرورتی ندارد که جزء موضوع علم اصول بدانیم لذا ما هم از این اشکال فی فسحة هستیم.

عبارتی است مرحوم نائینی در فواید جلد ۳ صفحه 157 به بعد: یک تقریری از فرمایش شیخ انصاری کردند و طریقه ایشان را احیا کرده است. مرحوم آقای خویی در مصباح اواخر صفحه ۱۴۷ این فرمایش استادشان مرحوم نائینی -بحث تنزیل را- مطرح کرده و اشکال میکنند. بیان مرحوم نائینی این است که مرحوم شیخ را باز تقریر کنیم به تعبیر دیگر احیا کنیم که منظور شیخ این بوده است چون اگر بگوییم هل یثبت السنة بالخبر الواحد خب اینکه اشکالاتش را گفتیم.باید بگوییم مراد شیخ این بوده که آیا میشود خبر را تنزیل کرد؟ پس منزَّل خبر میشود و منزّل علیه سنت میشود. آیا می‌توانیم تنزیل کنیم خبر زراره را منزلة السنه؟

عبارت آقای خویی این است مصباح صفحه ۱۴۸ : بأن يقال يبحث في هذا المبحث عن كون الخبر منزّلًا منزلة السنّة أم لا، كذلك (یا چنین تنزیلی نیست این پس احیا طریق فرمایش شیخ اعظم این را نگویید ثبوت که شما اشکال کنید واقعیست یا بگوییم آیا تنزیلی صورت گرفته است یا نه اگر اینطوری بشود) يمكن أن يجعل من عوارض السنّة، بأن يقال يبحث عن كون السنّة منزّلًا عليها الخبر و عدمه خوب تنزیل الخبر منزلة السنة این از عوارض سنت است و آن اشکالات دیگر که بحث ثبوت بود در تنزیل دیگر نمیاید. تنزیل اعتبار است.

مرحوم آقای خویی رحمت الله علیه یک اشکال دارد به بحث تنزیل که در باب جمع حکم واقعی و حکم ظاهری میگوید ما گفتیم مبنای استاد مخدوش است و ان خدشه این است که: ما تقدّم في الجمع بين الحكم الواقعي و الظاهري من أنّه لا تنزيل في باب الحجج، إنّما المجعول هو الطريقية بتتميم الكشف تنزیل که مرحوم نائینی می گفت اشکال دارد که مفاد امارات وحجج تنزیل نیست حالا می‌خواهید با ان مبنای مخدوش تنزیل، میخواهید شیخ اعظم را احیا کنید و بازخوانی کنید. خب این اشکال مبنایی دارد.

اشکال بنایی هم داردکه: أنّه على تقدير تسليم التنزيل المذكور كان متعلق غرض الاصولي هي الجهة الاولى، و هي البحث عن كون الخبر منزّلًا منزلة السنّة أم لا، لا الجهة الثانية، إذ لا يترتب عليها غرض الاصولي. باز دوباره شما تبعید مسافت کردید. تنزیل بما هو تنزیل که اثری ندارد این را مقدمه کردید. غرض اصولی چیست؟ دوباره همان بحث حجیت خبر است حال چه باید کرد؟

حاشیه مرحوم آقای اقا ضیاء بر فواید را بخوانم -این فواید جامعه مدرسین حاشیه مرحوم آقا ضیا را بر فواید دارد- عبارت فواید الاصول را بخوانم بعد حاشیه اش را هم نگاه بکنید بحث روشن‌تر می‌شود: فواید الاصول جلد ۳ صفحه ۱۵۶میفرمایند: أتعب الشيخ (قدس سره) نفسه الزكية في ذلك، بتقريب: أنّ البحث عن حجية الخبر الواحد يرجع إلى البحث عن أنّ السنّة- التي هي أحد الأدلة الأربعة- هل تثبت بخبر الواحد؟ أو لا تثبت به؟ فيكون بحثا عن عوارض الموضوع.

و قد أورد عليه(مورد آخند است): بأنّ البحث عن ثبوت الموضوع(بحث از مفاد کان تامه باشد از عوارض سنت نمیشود) لا يرجع إلى البحث عن عوارض السنّة، فانّ البحث عن عوارض الشي‌ء إنّما يكون بعد الفراغ عن وجوده، و ان كان المراد من الثبوت: الثبوت التعبدي (اشکالش این است) فهذا يرجع في الحقيقة إلى البحث عن عوارض الخبر لا عن عوارض السنّة.(این ها را توضیح دادیم)

هذا، و(این محل بحث استشهاد است) لكن يمكن توجيه ما أفاده الشيخ (قدس سره)(ما فرمایش شیخ اعظم را بازخوانی و توجیه کنیم) بما لا يرد عليه ذلك(به گونه این فرمایش را تحلیل کنیم که اشکال اخند به ایشان مطرح نباشد)، ببيان: أنّ المراد من ثبوت السنّة و لا ثبوتها ليس هو الثبوت الواقعي (این ثبوت واقعی نیست تا ان اشکال شما وارد شود و ان ثبوت تعبدی که اشکل میکردید هم مراد، نیست بلکه منظور این است:) و إن شئت قلت: إنّ البحث إنّما هو عن انطباق السنّة على مؤدّى الخبر و عدم الانطباق و هذا لا يرجع إلى البحث عن وجود السنّة و لا وجود ما بحث از وجود سنت نمی‌کنیم که شما ان اشکالات را بگیرید که وجود واقعی است یا... ما در حجیت خبر واحد بحثمان از انطباق سنت بر مؤدای خبر واحد است. فرمایش مرحوم نایینی این است که ما یک مؤدای خبر داریم مثلا زراره گفت که غسل جمعه واجب است. سوال این است آیا سنت منطبق بر مؤدای خبر هست یا نیست؟ پس از انطباق السنه علی مؤدی الخبر بحث می‌کنیم و این دیگر بحث از ثبوت نیست که ان اشکالات شما وارد به شیخ بشود. منظور شیخ از هل یثبت یعنی هل ینطبق السنة علی مؤدی الخبر او لا ینطبق؟ پس بحث از انطباق اگر مطرح بکنیم به تعبیر ایشان: توجیه ما افاده الشیخ و ما لا یرد علیه ذلک دیگر اشکال آخوند به ایشان وارد نیست. این فرمایش مرحوم نائینی شد که بحث انطباق را مطرح کنیم.

آقاضیا یک تعلیقه‌ای دارند که بعد از تعلیقه مرحوم آقا ضیا اعاظم معاصر ما هم این اشکال را به مرحوم نائینی گرفتند که انطباق سنت بر مؤدای خبر را تحلیل کنید. آقاضیا یمفرمایند: اینطوری باید بحث کنید که آیا ماهیت بر فرد منطبق است یا نه؟ حِکمی بخواهیم حرف شما را تحلیل بکنیم این میشود که انطباق السنه علی مؤدی الخبر. شما میگویید که ماهیت سنت منطبق بر این فرد می‌شود یا نمی‌شود؟

شما میگویید ماهیت انسان در این فرد صادق است یا نه؟ سنت یعنی قول الصادق سلام الله علیه. در بحث خبر واحد شما میگویید آیا این ماهیت انطباق بر این فرد می‌کند؟ این قول الصادق سلام الله علیه که سنت است دوتا فرد دارد یک قولی که از زبان مبارکش شنیدید و دو اینکه زراره نقل کرده است پس بحث از انطباق الماهیه بر این فرد که مؤدای خبر است می باشد. حرف شما این است که بحث انطباق الفرد است.

آقاضیا اشکالشان این است: أقول: انطباق الماهية على فرد ليس إلّا ملازما لوجوده في ضمنه، و مثل هذا البحث و إن كان من عوارض الماهية تصورا، و لكن هو عين البحث عن وجودها في ضمن هذا الفرد و هويّته این دوباره شد بحث از وجود. چرا تفنن و تلاعل به الفاظ میکنید؟ انطباق ماهیت در این فرد یعنی چی؟ لیس الا ملازماً لوجوده فی ضمنه یعنی آیا سنت فی ضمن قول زراره وجود پیدا می‌کند یا نه؟ و مثل هذا البحث و ان کان من عوارض الماهیه تصوراً در ذهن و تصور از عوارض ماهیت است و لکن هو عین البحث عن وجودها فی ضمن هذا الفرد و هویته خب ما مکرر گفتیم که بحث از اصل وجود، بحث از عوارض وجود نیست بلکه جزو مبادی است. انطباق السنة علی هذا الفرد فی الواقع بحث از وجود میکنید و دوباره همان اشکالات سابق.

به تعبیر ثالث عرض میکنم این تقریر و بازخوانی شما که انطباق را آوردید که مشکل ثبوت رو حل بکنید همان بحث وجود است و همان مشکلات وارد است و لذا فرمایش مرحوم شیخ قابل دفاع -ولو به توجیه مرحوم نائینی- نخواهد بود.

خب فتحصل مما ذکرنا ما می‌پذیریم که از اهم مسائل علم اصول مسئله حجیت خبر واحد است و اشکال از اینجا ناشی شده که آقایان ملزَم شدند به چیزی که ملزِمی ندارد؛ خودشان را ملزم کردن به اینکه موضوع علم اصول را ادله اربعه بدانند یا به ذاتها یا به وصف دلیلیتها و این اشکالات را درست بکند. راه حل اشکال حل ان مسئله اصلی و بنیادین که موضوع علم اصول را اگر حل کردیم این اشکالات منحل خواهد شد و موضوع و خبر واحد جز مسائل علم اصول قرار خواهد گرفت.

 


[1] (قوله) قدّس سرّه و من هنا يتّضح إلخ (3) (أقول) اتّضاح دخول المسألة في مسائل العلم من جهة ما أفاده في تحرير جهة البحث في المسألة و كونها راجعة إلى البحث عن الحكم بثبوت السّنة المفروغ عن حجيّتها بتوسّط إخبار الواحد بها لا عن حجيّة السّنة حتّى تبتني دخولها في مسائل العلم على كون موضوع العلم ذوات الأدلّة على ما زعمه بعض الأفاضل ممّن قارب عصرنا فالبحث عن حجيّتها بحث عن عوارضها إذ على القول بكون الموضوع الأدلّة الأربعة بعنوان دليليّتها على ما زعمه المحقّق القمّي قدّس سرّه يكون البحث عن حجيّتها بحثا عن المبادي التّصديقيّة كالبحث عن حجيّة الكتاب و الإجماع و حكم العقل و لا عن حجيّة خبر الواحد من حيث هو حتّى يخرج عن المسائل على كلّ تقدير و عن المبادي على بعض التّقادير أيضا.
[2] فمرجع هذه المسألة إلى أن السنة أعني قول الحجة أو فعله أو تقريره هل تثبت بخبر الواحد أم لا تثبت إلا بما يفيد القطع من التواتر و القرينة و من هنا يتضح دخولها في مسائل أصول الفقه الباحثة عن أحوال الأدلة و لا حاجة إلى تجشم دعوى أن البحث عن دليلية الدليل بحث عن أحوال الدليل. (فرائد الاصول، ج‌1، ص: 108).
[3] بحرالفوائد طبع قدیم جلد ۱ صفحه 142.
[4] . مصباح الأصول، ج1، ص39.
[5] مصباح الأصول ( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي )، ج‌1، ص: 172.