درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجیت شهرت فتوایی / تحلیل و بررسی ادله روایی شهرت

 

مروری بر مباحث سابق

سخن در اعتبار شهرت فتوائیه بود و عرض شد که یکی از ادله و ای بسا بهترین دلیلی که بر اعتبار شهرت فتوائیه اقامه شده است مرفوعه زراره و مقبوله بود. به دو بیان مرحوم شیخ و مرحوم آخوند مطلب را طرح کردند و جناب شیخ، جناب آخوند و حضرات دیگر اشکال داشتند، یک) عموم موصول بود دو) عموم التعلیل بود. اطلاق موصول را جواب دادیم گفتیم خذ بما اشتهر بین اصحابک این اطلاق را به خاطر این که سوال راوی در خصوص روایتین متعارضتین هست قابلیت تمسک نداریم و عموم تعلیل را هم نپذیرفتیم گفتیم که قابلیت تجرید از مورد ندارد، فانّ المجمع لا ریب فیه این تعلیل وقتی می تواند کلیت و عموم داشته باشد که بتوانیم از مورد تجرید کنیم و این جا از مورد تجرید نمی شود.

استدلال مرحوم شیخ اعظم

این دو بیان در جلسه گذشته موستوفی طرح شد، یک احتمال و تقریب دیگری هم می توانیم مطرح کنیم که در کلمات شیخ اعظم هست و در بیان آخوند در کفایه نیامده است، و آن این است که ما با اطلاق صله شهرت فتوایی را معتبر کنیم. در جلسه گذشته به اطلاق موصول بحث می کردیم خذ بما...، عبارت مرحوم نائینی را خواندیم که ما مبهم است و اطلاقه یشمل الشهرة الفتوائیه، خذ بما اشتهر بین اصحابک، امروز در بیان مرحوم شیخ تقریبی وجود دارد که می شود استفاده کرده که از اطلاق صله ما شهرت فتوائیه را معتبر کنیم، به این بیان که اشتهر یعمّ الشهرة الروائی و الفتوائی، و اطلاق صلاه را ما کار داریم با موصول کاری نداریم که شما بخواهید در موصول تشکیک کنید. عبارت جناب شیخ رحمت الله علیه این است او انّ اناطة الحکم بالاشتهار خذ بما اشتهر بین اصحابک، چرا امر به اخذ شدیم؟ لاشتهاره و شهرته، یدلّ علی اعتبار الشهرة بنفسه و ان لم یکن فی الروایة اگر چه شهرت روائی نباشد، بما اشتهر بین اصحابک[1] باید اخذ بشود ولو شهرت فتوائی باشد. اگر چنین استدلالی را کسی طرح بکند راحت تر می توانیم پاسخ بدهیم از مستدلّی که به اطلاق موصول می خواست استدلال کند و راحت تر بودن پاسخ این است که اطلاق صله به مقدمات حکمت است و اگر گفتیم موصول مختصّ به خبر است قطعا برای صله اطلاقی باقی نمی ماند که شهرت فتوایی را هم شامل شود. چون شما می خواهید با غض نظر از اطلاق صله، به اطلاق موصول تمسک کنید، اگر ما اطلاق موصول را نپذیرفتیم، اطلاق صله چون به مقدمات حکمت هست یکی از این مقدمات هم ما یصحّ للتقیید است. اگر کسی گفت موصول خبر است، چون سوال از خبرین متعارضین هست و موصول به معنای خبر است، نمی تواند به اطلاق صله تمسّک کند. نعم لقائل ان یقول که ما بگوییم تعلیق الحکم علی الوصف مشعر بعلیّته چرا در روایتین متعارضتین مشهور را اخذ می کنیم؟ خذ بما اشتهر پس تعلیق حکم به شهرت شده است. اگر از این باب بخواهیم اقامه دلیل کنیم که تعلیق الحکم علی الوصف مشعرّ بعلیته لقائل ان یقول که علّیت اخذ شهرت است و اگر شهرت علّیت داشت، العلة تعمم، اگر این حرف را کسی مطرح کند جواب واضح است و آن این است که تعلیق الحکم علی الوصف همین طور که مستدل گفت مشعرٌ بعلیته و اشعار دون الدلالة هست و حجّیت ندارد. نمی توانیم با این تعلیق الحکم، علّیت را فهم بکنیم. به تعبیر فنّی تر اشعار ذیل ظهورات قرار نمی گیرد تا بخواهیم حجّت کنیم مگر این که اشعار را با عوامل دیگر تقویت کنیم که معلوم نیست عوامل دیگری این جا وجود داشته باشد، صرف احتمال است. پس مطلب تمام شد؛ استدلال به مرفوعه و مقبوله به اطلاق الموصول یا به عموم الدلیل تمام نیست، امروز هم طرح کردیم که اگر کسی بخواهد به اطلاق صله هم بحث کند حرف تمام نیست. ما تا الان اقوال حضراتی را مطرح کردیم، مرحوم نائینی مرحوم سید خویی، مرحوم شیخ و جناب شیخ رحمت الله علیهم اجمعین، که در یک نکته مشترک بودند و آن این که این دو روایت با غضّ نظر از اشکالات سندی که طرح کردیم در خصوص شهرت روائیه است به خاطر قرائنی که مطرح کردیم. اگر این دو روایت برای شهرت روائیه باشد، تعمیمش نسبت به شهرت فتوائیه با این اشکالات مواجه است، لکن فرضیه دیگری را می توانیم طرح کنیم و بگوییم این دو روایت در خصوص شهرت فتوائیه است نه شهرت روائیه. آقایان در طایفه اول که دیروز و امروز بحث کردیم مدّعی این است که این دو روایت مرفوعه و مقبوله در خصوص شهرت روائیه است، حال ما چطور به شهرت فتوائیه تعمیم بدهیم؟ عموم الموصول و اطلاق الدلیلش با اشکال مواجه است، لکن الان مستدل می گوید که ما می خواهیم بگوییم اصلا روایت در خصوص شهرت روائیه است و ای بسی شهرت عملیه را هم بگوییم چون عرض کردیم ما شهرت عملیه و شهرت فتوائیه را، در تقسیم اول گفتیم شهرت فتوائیه اگر مستندش باشد محل استنادش می شود عملی و اگر مستندش نباشد می شود شهرت فتوائیه. با این احتمال این را بگوییم که می خواهیم وارد قول بالتفصیل بشویم، چون ما قائلین به حجّیت شهرت را ادله شان را بررسی کردیم و گفتیم تمام نیست. اگر شهرت را با این ادلّه ای که مطرح کردیم جزء ظنون معتبر ندانستیم علی القاعده استدلال بر عدم الاعتبار لازم نیست که بکنیم که بگوییم ظن معتبر نیست، چون ذیل اصالت حرمت عمل به ظن باقی می مانیم.

 

قول به تفصیل؛ نظریه مرحوم سید بروجردی

قول مفصّلین باقی می ماند، قول به تفصیل را از همین جا می خواهیم ورود کنیم که قائل به تفصیل نظرش این است که ما شهرت فتوایی قدمایی را (شیخ و من سبق) معتبر بدانیم و شهرت فتوایی متاخرین از شیخ را معتبر ندانیم. به این بیان، اجمالا بیان را عرض کنم تا عبائر حضراتی که قائل به این قول هستند را برایتان بخوانم، مرحوم امام این رای را تبعا لمحقق البروجردی پذیرفته اند و قبل از ایشان هم بوده است مرحوم امام در تنقیح الاصول ج3 ص 146، مرحوم سید بروجردی در تعلیقه شان بر کفایه ج2 ص93 عبارتی را مطرح می کنند، تفصیل بدهیم بین ما اذا کان الحکم مشهورا بین اصحاب الائمه علیهم السلام یعنی شهرت فتوائی را مطرح کنیم. اگر یک حکمی مشهور باشد فنقول بالحجيّة مطلقا، شهرت فتوایی حجّت است سواء أ كان على طبق المشهور خبر أم لا، چه این حکم مشهور بین بطانه اصحاب مطابقش خبری باشد، یعنی به آن شهرت عملی بگویند که استناد کرده باشند، یا می خواهد خبری نباشد که همین شهرت فتوایی بشود که ما بحث می کنیم. و بين ما إذا كان الحكم مشهورا بين غيرهم من سائر الفقهاء، فلا نقول بالحجية كذلك، شهرت متاخرین که بین فقها شهرت پیدا کرده است نه بین اصحاب ائمه، من سبق بر شیخ الطائفه نه، اگر شهرت متاخّرین باشد ما لا نقول بالحجّیه، بیان این نیاز به یک امری دارد يحتاج إلى بيان امر، باید به یک مسئله ای توجه کنیم و آن مسئله این است که اولا این اجماعی که در روایت آمده است، مجمع علیه به معنای اجماع [مصطلح] نیست. چون مخالف دارد، شاذ مقابلش است، پس ما باید این مجمع را به همین معنای شهرت بگیریم، این نکته اول. نکته دوم ایشان می فرمایند فاعلم انّ المراد بالشهرة المذكورة في الرواية المذكورة هو الشهرة في الفتوى لا في الرواية، اصلا این که شما شهرت روایی گرفتید و بعد خواستید با اطلاق موصول و عموم تعلیل شهرت فتوایی را هم مشمول کنید راه اشتباهی است. در این جا اصلا بحث شهرت فتوایی است نه شهرت روایی، چرا این فرمایش را می فرمایید؟ استدلال ایشان را دقت کنید، مرحوم امام هم در همین انوار الهدایه این بحث را آورده اند، چرا شما می گویید شهرت در فتوی؟ و ذلك لدلالة قوله عليه السلام: «المجمع عليه لا ريب فيه» گفته اند مجمع علیه را اخذ کن چون در مجمع علیه لا ریب فیه، حال سوال این است فانّ نفى الريب في كلامه عليه السلام انّما يكون عمّا اشتهر بين الأصحاب من الحكم و رأي الإمام عليه السّلام، و من المعلوم انّ الشهرة في الحكم انّما تكون بحسب الفتوى، لا الألفاظ المرويّة عنه عليه السلام مجمع علیه را اگر شما بگویید شهرت روایی است، اگر این شهرت روایی بود و بر اساس آن فتوایی نبود می توانید شما بگویید این شهرت لا ریب فیه است؟ (در نهایه الاصول فرمایش ایشان را مبسوط تر بیان کرده اند) اتفاقا اگر یک روایتی به لحاظ نقل روایت و الفاظ مشهور بود اما اصحاب به آن فتوی نداند فیه ریب بلکه اعظم ریب، چطوری می خواهید بگویید لا ریب فیه؟ از این که گفته اند لا ریب فیه معلوم می شود این مجمع علیه که لا ریب فیه است انّما يكون عمّا اشتهر بين الأصحاب من الحكم و رأي الإمام عليه السّلام، و من المعلوم انّ الشهرة في الحكم انّما تكون بحسب الفتوى، لا الألفاظ المرويّة عنه عليه السلام

فان قلت: احتمال دارد شما اشکال کنید بگویید هم مقبوله و هم مرفوعه صدر این دو روایت را که نگاه کنید بحث در خصوص روایتین متعارضتین است بعد شما می فرمایید شهرت فتوایی؟ بأيّ دليل تكون الشهرة في كلامه عليه السلام في الفتوى، مع انّها تكون متعلّقة بالرواية؟ مقبوله و مرفوعه شهرت روایی را می گوید شما می گویید شهرت فتوایی است؟ این چه فرمایشی است؟

قلت: لمكان نفي الريب، اگر شهرت روایی باشد نمی توانیم نفی ریب کنیم، نفی ریب فقط در شهرت در فتوا است. اگر یک روایتی را مشهور هم بشود و اصحاب به آن فتوا ندهند، شما می توانید بگویید شهرت روایی بما انّها شهرت روایی لا ریب فیها یا ریبتان بیشتر هم می شود؟ چطور یک روایتی به مرئی و منظر هم بوده شهرت هم داشته اصحاب فتوا نداده اند؟ پس شهرت روایی لو خلّی و طبعه نمی تواند نفی ریب کند، حضرت فرموده اند مجمع علیه که به معنای مشهور شد، لا ریب فیه است. از این چطور می توانید نفی ریب کنید؟

+اگر هم شهرت فتوایی باشد هم شهرت روایی

استاد: این که حرف ما را ثابت می کند، ما می خواهیم بگوییم این که اختصاص به شهرت روایی ندارد، محل بحث ما این است آیا از این دو روایت (مرفوعه و مقبوله) می توانیم حجّیت شهرت فتوایی را فهم کنیم؟

الان ما متمرکز بر این هستیم که شهرت روایی به تنهایی نمی تواند مراد باشد، پس مسیری که مرحوم شیخ و مرحوم نائینی و من تبع آمده اند، مسیر درستی نیست. لمکان نفی الریب، فانّ نفيه عمّا اشتهر بين الأصحاب انّما يليق بالحكم الّذي اشتهر بينهم بحسب الفتوى و العمل، لا الالفاظ الّتي اشتهرت بينهم و ان لم يفتوا بمضمونها و لم يعملوا على طبقها، فانّه ربما تكون الألفاظ الصادرة عنه عليه السلام قطعا لفظ صادر شده است اما لمكان التقيّة است، پس در ان ریب قرار می گیرد. و ان اشتهرت حكاية الألفاظ جزما، این واقعا عبارت مهمی است، و نیاز به توجه دارد و دوباره با یک ان قلت و قلت می فرمایند اگر این حرف را شما می گویید و سوال راوی از خبرین متعارضتین هست، ما می گوییم ما به سوال راوی کاری نداریم ما به عموم بیان حضرت کار داریم، عموم بیان حضرت محل استشهاد است. بله راوی یک تردیدی داشته است و سوال کرده است، ترك الاستفصال عنه عليه السلام يدلّ على انّ كل ما اشتهر بين الأصحاب ممّا لا ريب فيه مطلقا[2] این حجت می شود. به این فرمایش ایشان یک نکته ای را باید ضمیمه کنیم، این نکته را ایشان فرموده اند که تفاوت شهرت قدمایی با شهرت متاخرین روشن کند که چرا ما شهرت قدمایی را حجت می کنیم؟ علتش این بوده است که قبل از شیخ و حتی برخی از کتاب های شیخ مثل النّهایه داب حضرات این بوده است که سند روایت را حذف می کردند، افتاء به متن روایت می کرده اند، لذا شما می بینید که مرحوم شهید فرموده بودند اصحاب در اعواض نصوص با شرایع علی بن بابویه معامله نص می کردند و فتوا در قالب الفاظ روایات بوده است. اگر یک شهرت فتوایی به وجود آمد، مرحوم بروجردی می فرمایند این معلول دو علت می تواند باشد، اگر شهرت قدمایی با این که دیدن اصحاب این بوده است که فتوا را براساس متون روایات بگویند اگر یک شهرت فتوایی قدمایی پیدا کردیم می تواند منبعث از دو عامل باشد، یک) این فتوا را از معصوم تلقی کرده باشند و به خاطر همین چنین شهرتی به وجود آمده است. دو) روایت و نصی در دستشان بوده است که بر اساس آن نصّ فتوا داده اند و شهرت فتوایی درست شده است و آن نص بدست ما نرسیده است. پس اگر این باشد می شود شهرت فتوایی می شود و به تعبیری شهرت عملی و استنادی، این که می گوییم شهرت عملی بگیریم، وجه این که ما شهرت فتوایی را هم در اول کنار شهرت روایی گرفتیم و بعد منقسم به دو قسم کردیم همین است که اگر احتمال دوم را بدهیم شهرت عملی می شود. فتوا مستند به یک روایتی بوده است که آن روایت به دست ما نرسیده است. اگر این باشد شهرت فتوائیه معتبر می شود. و اگر روایتی باشد که شهرت فتوایی خلاف این روایت باشد این روایت فیه ریب، یا باید بگویید تقیة صادر شده است و بیان حکم واقعی نشده است. چطور میشود یک روایتی مخصوصا اگر شهرت هم داشته باشد، صادر شده باشد اما اشتهار فتوا خلاف روایت باشد؟ این را شما چطور می توانید توجیه کنید؟ این مسئله را در اجتهاد و تقلید برایتان خواندنم روایت در کوفه پیش بطانه اصحاب حضرت امد گفت کسی مرده است ما ترکش را چه کار کنیم یک دختر بیشتر ندارد؟ حضرت فرمودند اعطها النصف، بقیه اش را نگفتند، در صورتی که اگر دختر وارث واحد باشد همه اش را باید بدهند، بطانه اصحاب که فتوا دادند به میراث کل مقابل این روایت است، بعد که پیش حضرت امد بقیه اش را چه کار کنم؟ حضرت فرمودند اعطها النصف الباقی، ما می خواهیم این را عرض کنیم که اگر یک حکم و فتوایی شهرت عند الاصحاب داشت این شهرت روائیه معتبر می شود. و اگر روایتی مقابل این شهرت فتوائیه بود آن روایت فیه ریب می شود. عبارت سید بروجردی مفصل است. مرحوم امام در انوار الهدایه ج1 ص 263 فرمایش مرحوم بروجردی را به بیان دیگری آورده است، و این مسئله را مطرح کرده اند.

مایز بین شهرت قدمایی و شهرت متاخرین

یک سوالی را مطرح کنیم که ما المائز بین الشهرة القدمائیه و شهرت متاخرین؟ همین استدلال را برای متاخرین هم بگویید، یمکن روایتی در دستشان بوده است، یمکن سینه به سینه فتوایی را تلقی کرده اند و اشتهار پیدا کرده است. مرحوم اقای بروجردی می فرمایند که مقدمه مبسوط شیخ را نگاه کنید. ما در فروع فقیه چند دسته فروع داریم، یک دسته ای را ایشان المسائل المتلقاة نام می گذارند، فقه منصوص است، مسائل متلقاة است. در مسائل متلقات شهرت قدمایی با این استدلالی که عرض کردیم جزء ظنون معتبر می شود. اما در مسائل تفریعیه یعنی آن جاهایی که اجتهاد کرده اند، یعنی منصوص نیست براساس نص تفریع کرده اند و استنباطی کرده اند. این ها می شوند المسائل التفریعیه، یک بحث سومی هم ایشان مطرح می کنند المسائل العرفیه، که این قسم را می گویند به طریق اولی حجّت نخواهد بود، چرا مسائل تفریعیه از مسائل متلقات و فقه منصوص تفکیک می شود؟ چون در مسائل تفریعیه دیگر اجتهاد شماست، تقلید هم که بر مجتهد حرام است در تفریع ان وجوهی که در حجّیت شهرت فتوایی مطرح کردیم در مسائل تفریعیه مطرح نیست، پس ببینید در شهرت قدمایی هم ما در مسائل متلقات شهرت قدمایی را حجّت می دانیم، نه در مسائل تفریعیه، به همین بیان که عرض کردم شهرت متاخرین را از اعتبار می اندازد، یک عبارتی را مرحوم شیخ حسن صاحب معالم نقل کرده است که من عبارت را می خوانم، که بعد از شیخ عصر مقلّده شد، این که شما هم زیاد در تاریخ فقه می شنوید و خیلی هم به آن اعتقاد دارند. شهرت بعد از شیخ، هیمنه شیخ بود، این رای شیخ بود که شهرت را درست کرد. به تعبیر فنی تر این شهرت با ان دو احتمال که حکم را از معصوم تلقی کرده باشند، یا دسترسی به یک روایتی بوده است که به ما نرسیده است، دیگر نمی توان توجیهش کرد. پس به این بیان شهرت متاخرین جزء ظنون معتبر نمی شود، این تمام الکلام در قول به تفصیل.

بررسی کلام مرحوم میرزای قمّی

مرحوم شیخ حسن یک عبارتی دارند، یک حمله جدّی کرده است، میرزای قمی هم در قوانین این بحث را آورده اند، قوانین ج2 ص 277 و 278 و یک دفاعی از فقهای بعد از شیخ کرده است که این چه تهمتی است که می زنید که عصر مقلّده بوده است، این عبارت میرزای قمی است: ثمّ إنّ صاحب «المعالم» رحمه اللّه اعترض على الشهيد رحمه اللّه بمثل ما سبق شهید قائل به حجّیت شهرت است، ایشان اعتراش کرده اند (مرحوم وحید بهبانی حتی می گویند شهرت متاخرین، این ها ادقّ از متقدّمین هستند.) و بأنّ الشهرة التي تحصل معها قوّة الظنّ اقای شهید! شهرت را چرا مطلقا حجت می کنید؟ آن شهرتی که با ان ظن حاصل می شود هي الحاصلة قبل زمن الشيخ رحمه اللّه، لا الواقعة بعده. چرا بین شهرت متقدم و متاخر تفصیل می دهید؟ قال: و أكثر ما يوجد مشتهرا في كلام الأصحاب حدث بعد زمن الشيخ كما نبّه عليه والدي في كتاب «الرّعاية» که در علم درایه است الذي ألّفه في دراية الحديث مبيّنا لوجهه، پدر ما این طور گفت: و هو أنّ أكثر الفقهاء الّذين نشئوا بعد زمن الشيخ كانوا يتّبعونه في الفتوى تقليدا له لكثرة اعتقادهم فيه شیخ یک هیمنه ای داشت و این آقایان هم از او تقلید می کردند. و حسن ظنّهم به، فلمّا جاء المتأخّرون، وجدوا أحكاما مشهورة قد عمل بها الشيخ و متابعوه، فحسبوها شهرة بين العلماء، و ما دروا أنّ مرجعها إلى الشيخ، و أنّ الشّهرة إنّما حصلت بمتابعته. بعد مرحوم میرزای قمی می گویند:و أنت خبير بأنّ هذا الكلام في غاية البعد، این چه حرفی است که شما می زنید؟ این آقایان قول شیخ را بدون دلیل متابعت کرده اند؟ تقلید کرده اند؟ أمّا القول: بأنّ كلّ مشهور بعد زمان الشيخ هو من هذا القبيل، فلا ريب أنّه اعتساف. و إن أبقينا كلامه على ظاهره من تجويز تقليد الجماعة للشيخ مع تصريحهم بحرمة التقليد على المجتهد، فهو جرأة عظيمة. این چه حرفی است که می زنید؟ و لا ريب أنّ ذلك في معنى تفسيقهم، شما بعد از شیخ این ها را تفسیق می کنید؟ دو اشکال دیگر هم وارد می کنیم، یک اشکال این است: مع أنّا نرى مخالفتهم له كثيرا، خیلی از این آقایان فتاوایشان با شیخ مخالف است. اشکال دوم: مگر شیخ یک فتوا داشته است یک تقلید درست کند؟ شیخ در هر کتابی یک فتوایی داشته است، بلکه در بعضی از کتاب ها در موضوع واحد دو فتوا داشته است. چون قدما در بحث تبدّل رای، رای سابق را مکتوب نگه می داشته اند، پاک نمی کرده اند. حال سوال این است شما می گویید این ها مقلد شیخ بوده اند، شیخ در یک کتاب دو فتوا داشته است، این ها از کدام یک تقلید کرده اند؟ پس نفرمایید که عصر، عصر مقلّده بوده است. ... إنّ كتب الشيخ كثيرة، و فتاويه في كتبه متخالفة، بل له في كتاب واحد فتاوى متخالفة، فهذه الشّهرة حصلت في أيّ موضع و تبعيّة أيّ فتوى من فتاويه، و تقليد أيّ كتاب من كتبه؟ إذ قلّما يوجد قول بين الأصحاب إلّا و للشيخ موافقة فيه، فربّما وافق الشّهرة فتواه في «النهاية» و خالفت فتواه في «المبسوط»، و ربّما كان بالعكس، و ربّما كانت موافقة «للخلاف» و هكذا. [پس] این حرف که می گویید درست نیست.

جناب میرزای قمی انصافا نمی توان بین شهرت قدمایی و متاخرین فرقی قائل شد؟ نعم، يمكن ترجيح الشهرة الحاصلة بين القدماء من جهة قربهم بزمان المعصوم عليه السّلام، از این جهت بیایید، با ان دو مبنایی که محل تحقق شهرت است، عامل تحقق شهرت است، ترجیح بدهید. و إن كان لترجيح الشهرة بين المتأخّرين أيضا وجه؛ لكونهم أدق‌ نظرا و أكثر تأمّلا، «فربّ حامل فقه إلى من هو أفقه منه»[3]

عرض ما این جا این است، یک تعلیقه ای داشته باشیم و تمام کنیم، این توجه ایشان به عصر مقلّده بعد از زمان شیخ نکته قابل توجهی است و باید گفتگو کنیم اگر چه که امروز مشهور شده است که عصر مقلّده است، منتهی الحق و الانصاف بین شهرت قدمایی به آن دو دلیلی که عرض کردیم در منهج فقهای قدیم که تعمّد داشتند تقیّد داشتند که به متون روایات باشد، که مرحوم شیخ الطائفه در مقدمه مبسوط می گویند اگر یکی از اصحاب ائمه الفاظ را جابجا می کرد با تعجّب به آن نگاه می کردند. شهرت قدمایی را معتبر بدانیم. این که می فرمایند شهرت متاخرین ادق است، این فرمایش را نمی پذیریم، ما به دنبال ادق و غیر ادق در این جا نیستیم. سراغ این هستیم که این شهرت کشف رای معصوم کند، یا شهرت حکم، حکم معصوم کشف بشود یا شهرت مستند به حکم یک شهرت استنادی و عملی درست کند.

فتحصل مما ذکرنا بر بیانی که مرحوم بروجردی رحمت الله علیه از این مرفوعه و مقبول داشتند و تکیه شان بر این بود که اگر لا ریب فیه بخواهد محقق شود، شما ناگزیرید از این که شهرت در حکم، شهرت در فتوا را قبول کنید، نه شهرت صرفا در نقل روایات را.

یک ملاحظه دیگری هم مطرح کنیم، آیا در زمین واقع روایتی داریم که شهرت روایی داشته باشد و شهرت فتوا نداشته باشد؟ این در حوزه نظر احتمال هست، یعنی شهرت روایی یعنی در کتب روایات اصحاب ذکر شده باشد اما اصحاب طبقش حکم نکرده باشند فتوایشان بر خلاف این باشند، به نظر می رسد که خیلی مصداق نداشته باشد، حضراتی که تتبع کرده اند می گویند خیلی مورد نمی توانیم پیدا کنیم. اگر این بیان تمام باشد که وجه بسیار قوی ای است و قابلیت اتّخاذ مبنا و پذیرش دارد، ما بگوییم شهرت فتوایی قدمایی جزء ظنون خاصّه است، لا اقل جرئت مقابله بر شهرت فتوایی قدمایی انسان نباید داشته باشد و قائل به احتیاط شود، اگر هم شما اعتبار را این طور جمع بندی کنید یا شهرت قدمایی را جزء ظنون معتبر بدانید یا اگر جزء ظنون معتبر نمی دانید حداقل تجرّی بر مخالفت بر شهرت قدمایی نشود کرد، و نهایتا باید احتیاط را رعایت کرد.

. فعلى المجتهد التحرّي و التأمّل و ملاحظة رجحان الظنّ بحسب المقامات، و قد وجدنا المقامات مختلفة في غاية الاختلاف، و ترجّح عندنا شهرة القدماء تارة و شهرة المتأخّرين أخرى، و تارة وجدنا مشهورا لا أصل له، و أخرى وجدناها مستقلّة «2» في الحكم و محلّا للاعتماد.

 


[1] . فرائد الأصول، ج‌1، ص: 233.
[2] . الحاشية على كفاية الأصول، ج‌2، ص: 94.
[3] . القوانين المحكمة في الأصول ( طبع جديد )، ج‌2، ص: 279.