درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول / تحلیل کلام مرحوم شیخ و سید بروجردی در حجیت اجماع منقول

 

اجماع منقول به خبر واحد

بحثی را که امروز تبعا للآخوند در کفایه مطرح می کنیم اجماع منقول به خبر واحد است، عرض شد که اصالت حرمت عمل به ظن به عنوان یک اصل فوقانی پذیرفته شده است. یخرج عن تحت هذا الاصل امور که اولی اش بحث حجیت ظواهر بود بحث بعدی که ورود کردیم و مقداری هم توقف کردیم حجیت رجوع به قول لغوی بود، امروز بحث اجماع منقول به خبر واحد را عرض می کنیم.

بحثی در جایگاه این مسئله

ظاهر قضیه کما این که برخی از اعاظم مطرح کرده اند هم جناب شیخ و هم مرحوم آخوند رحمت الله علیهما این بحث را به لحاظ ترتیب مباحث بر خبر واحد مقدم کرده اند. ظاهر قضیه اقتضا می کرد که ما هم اجماع محصل را بحث کنیم و هم حجیت خبر واحد را بحث کنیم، بعد به اجماع منقول به خبر واحد برسیم، چرا؟ چون اگر ما در اجماع محصل گفتیم لا اعتبار به دیگر نوبت به بحث از حجیت اجماع منقول نمی رسد. مرحوم آخوند در کفایه بحث اجماع محصل را در ضمن همین مباحث اجماع منقول مطرح می فرمایند، پس این مسئله ای است که باید ببینیم چرا این اتفاق افتاده است. مسئله ی ثانیه این است که اگر ما حجیت خبر واحد را نپذیرفتیم شما چطور می خواهد از اجماع منقول به خبر واحد بحث کنید؟ اگر کسی آن جا به حجیت نرسید قطعا این جا هم عدم حجیت است. حتی با فرض این که ما خبر واحد را حجت دانستیم آن جا یمکن و لقائل ان یقول که مناقشه کند که آیا ادله حجیت خبر واحد شامل اجماع منقول هم می شود؟ چون اجماع منقول علی بعض المبانی چون خبر، خبر حسی نیست و علی مبنی الحدس بخواهیم جلو ببریم تحت اطلاقات حجیت خبر واحد قرار نمی گیرد. با فرض این که حجیت خبر واحد اثبات شود با این مناقشه مواجه می شود. شما چطور آن دو بحث را مطرح نکردید؟ یک، حجیت اجماع محصل و دو، حجیت خبر واحد، این ها سنگ زیرین هستند چرا این را جلو آوردید؟

کلام مرحوم شیخ اعظم

جناب شیخ در رسائل فرمودند که ما این را مقدم کردیم به خاطر این که بحث از ملازمه می خواهیم بکنیم. عبارت جناب شیخ در فرائد این است: و من جملة الظنون الخارجة عن الأصل اصل چیست؟ اصل حرمت تعبّد به ظن، الإجماع المنقول بخبر الواحد، عند كثير ممّن يقول باعتبار الخبر بالخصوص بالخصوص یعنی جزء ظنون خاصه را بحث می کنیم. انسدادی و ظنّ عام نیست. نظرا إلى أنّه من أفراده، یکی از افراد خبر واحد این اجماع منقول به خبر واحد است، فرض کنید خبر واحد یک موقع بر وجوب جمعه در عصر غیبت است و یک موقع هم یک اجماعی است که منقول به خبر واحد است. فرقی نمی کند هر دو خبر واحد هستند. فيشمله أدلّته. ادله حجیت خبر واحد شامل اجماع هم می شود. که عرض کردیم این به عموم و کلیتش قابلیت پذیرش ندارد. چون اگر ادله خبر واحد را ملاحظه کنید ادله خبر واحد شامل خبر واحد عن حس یا عن حدسی که قریب به حس باشد، مثلا در عدالت حدس است، اجتهاد است، حس نیست. حس مثل قول کارشناس است که [به عنوان مثال] لیوان را می بیند و خسارتش را تعیین می کند یا کسی شهادت می دهد که بر این لیوان ید داشته اید، این حس است. منتهی در عدالت شما چطور می خواهید عن حسّ شهادت بدهید؟ در عدالت گفته اند که ما شهادت عن حس را می پذیریم، اگر زید را دو معدّل تعدیل کنند عدالتش را می پذیریم. تعدیل بر یک امر غیر حسی است. آن جا فرموده اند بله عدالت حدس قریب به حس است یعنی شما می بینید که فلانی دروغ نمی گوید و نماز می خواند و ... این ها حس است پس آن عدالت قریب به حس است، لذا عدالت را می پذیرید. و المقصود من ذكره هنا- مقدّما على بيان الحال في الأخبار- به تعبیر آقایان مستجدّه می گویند به لحاظ نظم و چینش مطالب یک تقدم و تاخّری بوده است، این می بایست متاخر ذکر می شد، چرا مقدّمش کردید؟ محل استشهاد این جاست هو التعرّض للملازمة بين حجّية الخبر و حجّيته[1] ، این را دقت کنید بببنیم استدلال مرحوم شیخ تمام است یا تمام نیست، چرا شما قبل از بیان حجیت خبر واحد، اجماع منقول به خبر واحد را می گویید؟ مرحوم شیخ می فرمایند که این آقایانی که مقدم کردند حیث و جهت مسئله این بوده است که ما می خواهیم ملازمه را بحث کنیم، آیا تلازمی بین حجیت خبر واحد و حجیت اجماع منقول به خبر واحد هست یا نه؟ اگر ما از ملازمه بحث کنیم لازم نیست متاخر باشد، چرا؟ نکته منطقی اش این است برای اثبات ملازمه نیاز به اثبات ملزوم نداریم. این وجهش این است. می گوییم کلّما طلعت الشمس فالنهار موجود، ملزوم طلوع شمس است، ما اگر می خواهیم سخن از ملازمه داشته باشیم، (این نکته فنی است، مرحوم شیخ اعظم رحمت الله حکمت را از ملاهادی تلقی کرده اند و آن هم یک تلقی با تامّل بوده است، سه سال یا کمتر و بیشتر نقل کرده اند که در مشهد از ملاهادی حکمت را تلقی کرده است. خیلی از اقایانی که مکتب اصولی شیخ و مکتب اصولی آخوند را بحث می کنند می گویند تدرّس و تلقی حکمت شیخ نسبت به آخوند خیلی قوی تر است، آخوند کمتر تلقی کرده است منتهی ظهور و بروز عریانش کمتر است، مرحوم آخوند عریان گفته است، مثلا قاعده فلان، شیخ در رسائل عنایت کرده باشید خیلی کم، این جا یک نکته فنی دارد) ان نکته این است که اگر ما در اثبات ملازمه سخن می گوییم نیاز به اثبات ملزوم نداریم. [اگر کسی بگوید] کلّما طلعت الشمس فالنهار موجود ما برویم ببینیم شمس طلوع کرده است یا نه؟! می گوییم با شمس چه کار داریم. پس نکته اش این شد که بحث از ملازمه اناطه اثبات ملزوم ندارد. این یک نکته فنی است که چرا شیخ اعظم و مرحوم آخوند حجیت اجماع منقول به خبر واحد را بر اصل بحث خبر واحد مقدم کردند؟ خبر واحد ملزوم است می گویند ما به خبر واحد کاری نداریم ما می خواهیم ملازمه را بحث کنیم. اگر این نکته تمام باشد و ما منازعه نکنیم که مناقشه داریم توجیه، توجیه منطقی است. یعنی اشکال این بود که بحثی که متفرّع بر بحث آتی هست چرا به لحاظ آموزشی مقدم شده است؟ فرع باید متاخر باشد، شما باید اول اصل را بحث کنید و بعد فرع را بحث کنید. پاسخ این شد که بحث ما از ملازمه است و این اناطه ای به ملزوم ندارد. حال ببینیم این حرف قابل پذیرش است یا نه؟ شما محشین رسائل و کفایه را نگاه کنید مخصوصا کسانی که وجه حکمی اش هم غالب بوده است، یک مناقشه ای قابلیت طرح در این جا دارد. و ان مناقشه این است که آیا رابطه اجماع منقول به خبر واحد با خبر واحد رابطه ملزوم و لازم است که از ملازمه اش بحث می کنید؟ یا رابطه فرد و کلی است؟ مصداقی از مصادیق ان کلی است که مطرح می کنید؟ ما وقتی می گوییم کلی انسان و فرد زید را بحث می کنیم، یا اگر یک کلی بگوییم و مصداقش را بخواهیم مطرح کنیم به این نمی گوییم ملازمه، رابطه شان تلازم نیست ملازمه نیست. این را عجالتا بحث می کنیم تا اقسام اجماع که بحث کنیم رابطه شان مشخص شود. این مناقشه فنی است که اجماع منقول به خبر واحد یک فرد از خبر واحد است. اگر فرد شد این توجیه جناب شیخ قابلیت پذیرش ندارد. این اشکال به لحاظ شکلی وارد است. اجماع منقول به خبر واحد باید متاخر از خبر واحد شود آنجا اتخاذ مبنا کنید بعد بحث را جلو ببرید.

این نکته اول که اجماع منقول اگر فردیت نسبت به خبر واحد داشت انسب این است که متاخر شود و نباید بپذیریم که مقدم شود. پس این جا یک نکته می ماند که ما مناط حجیت اجماع را بحث کنیم ببینیم بر برخی از مبانی برای خبر واحد فردیت دارد یعنی اگر آمدیم اجماع را حسی کردیم نه حدسی، آن وقت می توانیم این را ادعا کنیم اما اگر اجماع را حدسی کردیم خبر واحد نسبت به خبر واحد حدسی ادله اش دیگر شمول ندارد، این جا باید چه کنیم؟ این نکته اول که به لحاظ نظم منطقی بحث می خواهیم جلو ببریم.

بررسی کلام مرحوم سید بروجردی

دأب ما تا الان این بود که فرمایش مرحوم آخوند را نقل می کردیم و بر محوریت فرمایش آخوند بحث را جلو می بردیم، امروز هم همین مبنا را داریم منتهی مرحوم ایت الله بروجردی در حاشیه شان بر کفایه فرمایش آخوند را منقّح و منظم کرده اند، محور بندی کرده اند. همان بیان آخوند در کفایه هست منتهی با یک نظم خاصی، حاشیه علی کفایة الاصول مرحوم بروجردی ج2 ص79 به بعد این بحث هست. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحمت الله علیه چند نکته را در حاشیه شان بر کفایه مطرح کرده اند، این نکات، نکات خوبی است. نکته اول تعریف اجماع است، به هر حال در اجماع باید به یک تعریفی برسیم. اجماع منقول به خبر واحد باید به یک تعریفی برسیم. ایشان در لغت معنا کرده اند، در اصطلاح هم معنا کرده اند که اجماع یعنی چه؟ در لغت گفته اند که یک معنای اجماع، عزم است، اجماع به معنای عزم است. فلانی اجمع علی کذا یعنی عزم بر ان کرد. معنای دومش اتّفاق است، همین معنایی که ما در اجماع معنا می کنیم که اتفاق بر یک امری باشد بعد ایشان استشهاد به این آیه کریمه کرده اند مثل قوله تعالی: ﴿اجمعوا ان یجعلوه فی غیابة الجبّ﴾ اجماع کردند که در غیابت جبّ گذارند. این اجماع یعنی اتفاق امر است. و در اصطلاح هم خیلی از این معنای لغوی فاصله نگرفته است. اجماع به معنای اتفاق بود ﴿اجمعوا ان یجعلوه فی غیابة الجبّ﴾ ای اتّفقوا. در اصطلاح مرحوم اقای بروجردی رحمت الله علیه چند اصطلاح را از سوی عامه آورده اند، مرحوم امام در انوار الهدایة همین بحث را منظم آورده اند و گویا منشا بحث هم فرمایشات مرحوم اقای بروجردی بوده است که منقّح کرده است، برخی از شاگردان مرحوم بروجردی چیزی را اضافه کرده اند و ان تطوّر مسئله است. مکرر عرض کرده ایم که تطوّر مسئله با تاریخ مسئله مختلف است. اگر در عامه سه تعریف [گفته باشیم] که شیخ اعظم -دورود بر او- مختصر و کوتاه همه حرف را فرموده اند: هم الاصل له و هو الاصل لهم[2] فنی تر از این حرف نمی شد برای اجماع گفت. این اقایان مطرح کرده اند که اما در عامه هم اجماع را به معنای اتفاق بگیریم حداقل سه تعریف مشخص شده است. مرحوم اقای بروجردی این تعاریف را آورده اند مثلا از غزالی نقل کرده اند که اجماع، اجماع امت است. اجماع امّت مگر می شود؟ بعد یک روایتی را که منقول از طرق عامّه است که لن تجتمع امّتی علی الخطاء اجماع بر خطا امکان پذیر نیست. مگر برای اجماع امت میتوان فردی درست کرد؟ این اجماع امت کجا بوده؟ چی بوده؟ روی چی بوده است؟

گفتند بگوییم اجماع اهل حلّ و عقد، سه) بگوییم اجماع مجتهدین که اخص از اهل حلّ و عقد است. احتمال دارد کسی بگوید رابطه شان من وجه است ولی بعید است چون بالاخره مجتهد علی القاعده جزء اهل حلّ و عقد هست. حال یا من وجه است یا اخصّ مطلق است. به هر حال تطور از اجماع مسلمین به اهل حل و عقد و اجماع مجتهدین رسیدیم. هر سه هم قائل دارد، عبارت امام را که بیاوریم مستقیم آدرس داده اند و نظراتشان را آورده اند.

حال مسئله این است که ایا در فقه چنین اجماعی را می توانیم بیاوریم؟در شیعه که مطرح شده است ما در مبانی اجماع خواهیم گفت. این کار مهمی است که مرحوم آقای بروجردی کرده اند. آخوند در کفایه پنج قول نقل کرده اند شیخ در رسائل اقوالی را نقل کرده اند، اقوال را باید به مبانی محوری ارجاع بدهید و الا صرف تکثیر قول که حسن ندارد. ایشان فرموده اند ما سه مبنا می توانیم داشته باشیم؛ کشف، حدس، حس. شما بر این مبانی محوری صحبت کند. این اقوال اجماع که به آن می رسید مرحوم بروجردی اول تاریخ مسئله را گفته اند که قبل از شیخ طوسی علی مبنی الکشف بحث می کردند. شیخ طوسی متکلم برجسته ای هم بوده است. شیخ طوسی اجماع لطفی را مطرح کردند که علی مبنی الحدس است. اجماع دخولی علی مبنی الحس است. حس یعنی سماع عن المعصوم، ان شاء الله اقسام را خواهیم گفت. از کفایه این فرمایش را آورده ایم که قول حضرت را بفهمیم ولم یعرف شخصه این هم باید مفصلا تحلیل کنیم که کجا می تواند چنین چیزی اتفاق بیافتد که جمع نشسته اند و طرف علم به قول حضرت حجت سلام الله علیه پیدا کند، این چه فرضی است که گفته اند؟ مخصوصا متقدمین بر شیخ که مبنایش حس و کشف قول معصوم باشد، این را باید چه کار کنیم؟ علی مبنی الحدس اجماع بر مبنای قاعده لطف است. این را مرحوم شیخ الطائفه فرموده اند. قائده لطف این است که هر چیزی که ما یقرب للطاعه و یبعد عن المعصیه این بر امام واجب است که انجام دهد. در این جا دو بحث داریم، یک بحث کلامی داریم در تحلیل قاعدة اللطف، برخی از اشکالات که اعاظم مطرح کرده اند اشکالات قاعده لطف است. خاطرتان باشد در حجیت قول لغوی هم اشاره ای کردیم، آیا رسالت معصوم این است که جذوری که متبلور در سلوک اجتماعی نشده است این ها را نهی کند؟ بگوید ایها الناس سیاتی در اخر الزمان یک سلوک اجتماعی که جذورش این است، من جذورش را نهی می کنم. آیا واقعا بر امام چنین کار لازم و واجب است؟ عرض کردیم این یک بحث کلامی است. امروز هم سوال این است که قاعده لطف چه می خواهد بگوید؟ من اجمالا یک طرح گفتگو کنم چون بحث اجماع را باید یک مقدار گفتگو کنم روی مقدمات مسئله به یک جمع بندی برسیم.

کلام مرحوم شیخ طوسی در اجماع و قاعده لطف

مرحوم شیخ الطائفه اتفاقی که در تاریخ اصول ما رقم زدند [این است] که بر اساس قاعده لطف اجماع را پی ریزی کردند. به این بیان که اگر جمیع علمای امامیه اجماع کردند -فرضا- بر این که جمعه در عصر غیبت واجب نیست ولی در واقع واجب باشد این یبّعد عن الطاعه یک امر لازمی که بر شیعه لازم است را جمیع علمای امت فتوی بر حرمتش داده اند. امام می خواهد امت را راهنمایی کنند کان اللازم علی الامام که حداقلش القاء تفرقه کنند، حداقلش جمیع امت را از اشتباه مصون کند، این می شود بر مبنای قاعده لطف و این اجماع حدسی است. حدس یعنی تحلیل، مقابل حس است که به معنا گزارش و توصیف است، آن می شود تحلیل و این می شود توصیف به لحاظ روش تحقیقی که شما جلو می برید.

یک؛ اصل قاعده لطف، دو؛ تطبیق قاعده لطف بر ما نحن فیه، سه؛ ملاحظاتی که نسبت به این است، مرحوم میرزا فتاح در حاشیه رسائل گفته اند که اجماع یک عصر یا جمیع العصور؟ دوره محقق را مثال بزنیم که سیدنا الاستاذ در تاریخ فقه محقق را اول متاخرین و [آخر] قدما گرفته اند. اگر اجماع می گویید، اجماع بود بر انفعال ماء بئر، ولی در عصر بعد این اجماع شکسته شد، ما اجماعاتی را داریم که در دوره انتقال از متقدمین به متاخرین این اجماعات شکسته شده است، از جمله همین انفعال و عدم انفعال ماء بئر، چون می دانید قدما بحث نزح را مطرح می کردند، انفعال ماء البئر را [مطرح می کردند] حالا شما چه می گویید؟ اجماع یک عصر بود بعد در عصور متاخر اجماع بر خلافش شد، بله اگر بگویید قاعده لطف در جمیع ازمنه هست که این چیزی دستتان را نمی گیرد. اگر جمیع عصوب باشد شما می گویید ما تا امروز اجماع داشته ایم و احتمال دارد فردا این اجماع شکسته شود، این هم یک مسئله است که در این جا باید جواب بدهید. این ها طبق مبنای حدس و قاعده لطف می شود.

نکته دوم، آیا واقعا بر امام لازم است اگر در عصر غیبت اجماعی اتفاق افتاد، دخول در مجمعین داشته باشد و القاء خلاف کند؟ شما با این نکته ای که دیروز از علامه و خواجه نقل کردم باید این را تحلیل کنید، بعضی از اصولین گفته اند که اگر شما موجب غیبت شدید (عدمه منّا) چطور شما هم موجب غیبت می شوید و هم می گویید بر امام واجب است که به ما بگوید؟ این چطور است؟ یک تنظیر مع الفارقی داشته باشیم؛ به امیر المومنین علیه السلام بحث حکمیت را با فشار به ایشان قبولاندند، بعد گفتند که حالا خطا کردید [پس توبه کنید] خودتان کرده اید. وقتی خودتان باعث غیبت شدید می گویید چه به شود؟ یعنی این که عرض کردم اشاره به این اشکال است در تطبیق قاعده لطف به ما نحن فیه، اشکال اول در اصل قاعده لطف بود و بحثی کلامی است. اشکال دوم در تطبیقش بر ما نحن فیه است، بله قاعده لطف بر امام لازم است اما بر امامی که حداقل در مسند بیان احکام در عصر حضور هست، ولی اگر شما عامل غیبت شدید چطوری بر امام باید الزام کنیم؟ این هم یک ملازمه ای است که باید مطرح کنیم. تفصیل این ها را ان شاء الله خواهیم گفت. امروز یک بحث های مقدماتی را عرض می کنم.

بررسی عبارات مرحوم سید بروجردی

مرحوم بروجردی در ص81 عبارت فنی دارند؛ فی بیان مستند القطع برأی المعصوم ما چطور از اجماع به رای معصوم برسیم، نیازی به این پنج نکته ای که آخوند در کفایه گفته اند نیست، این طور باید تحلیل کنیم. اعلم انّ في المقام ثلاث مسالك: یک: الدخول، امام داخل در مجمعین می شوند و عن حس ما قول امام را نقل می کنیم. چه فرقی می کند کسی بگوید سمعت عن الصادق علیه السلام یا بگوید سمعت عن الحجة [عجل الله تعالی فرجه] حجتی که به تعبیر آخوند در کفایه ولم یعلم شخصه، حضرت حجت سلام الله علیه تشریف دارند و فرمودند، یا خودشان فرمودند یا کسی که کنار ایشان گفته است حضرت سکوت کرده اند همین سکوت هم تقریر است. این که شما ملاحظه می کنید علماء سابق نسبت به این که در محضرشان کلماتی گفته می شد اعتراض می کردند به خاطر این بود که نگویند در محضر فلانی فلان نکته گفته شد و این تصدیق شود.

ایشان [مرحوم بروجردی] فرموده اند سه مسلک را می توانیم مطرح کنیم. یک، دخول که عرض کردیم. فرقی بین عن الصادق علیه السلام و اجماع دخولی نیست. دو) و الكشف، ان شاء الله این را توضیح می دهیم، سه) و الحدس، اما الأوّل فهو عبارة عن دخول الإمام بشخصه و قوله في المجمعين و لم يعلم بشخصه الشريف، بل علم إجمالا بأنه أحد المتفقين، فمستند القطع فيه هو العلم الإجمالي، و هذا اینبحث اجماع دخولی مسلك المتقدمين على شيخ الطائفة أبي جعفر الطوسي این مسلک قدما مثل مفید رحمت الله علیه مثل ابن زهره مثل سید مرتضی رحمت الله علیهم [بوده است] متقدمین بر شیخ الطائفه این مبنایشان بودند. آیا فقط متقدمین بودند؟ مرحوم بروجردی می فرمایند نه! ... و بعض المتوسطين كصاحب «المعالم» این رای متقدمین در متوسطین هم آمده است. و يسمّى هذا الإجماع‌ بالإجماع الدخولي حال چنین چیزی داریم؟ مرحوم بروجردی می فرمایند و هذا القسم نادر الوجود این اجماع دخولی بعید است بتوانیم برایش فردی پیدا کنیم. بل معلوم العدم، باید تحلیل کنیم که قدما چه فرمایشی است که اتخاذ کرده اند فانّهم في زمان ظهورهم عليهم السلام كانوا معلومين بأشخاصهم الشريفة و أقوالهم المنيفة، و لم يكونوا مستورين عن الأنظار، بل كانوا كالشمس في رابعة النهار، و في زمان الغيبة و ان كان وجود الحجّة في العالم عجل اللّه فرجه الشريف من المسلّمات و الضروريات، إلّا ان وجوده بين المجتهدين و انّه من أحدهم محلّ الشكّ و الإنكار، بل المنع كما لا يخفى على ذوي الأنظار.[3] چه فرمایشی است که می فرمایید امام در مجمعین بیایند؟ مجمعین کی هستند؟ مجتهدین هستند، امام بیایند کنار مجتهدین بنشینند و بعد شما بگویید اجماع دخولی داریم؟ این چه مبنایی است؟ این واقعا با سوال مواجه است. این باید تحلیل شود.

ثانی و ثالث بماند، عرض کردیم که مرحوم شیخ الطائفه هم بر اساس قاعده لطف (که از خارج عرض کردیم) بحث را جلو آورده اند. یک سوال دیگر هم باید پاسخ دهیم که ایشان به آن پرداخته اند، اجماع مصدر یا منبع حکم است یا کاشف از حکم است؟ اختلاف ما هوی بین شیعه (فرقه محقه) و عامّه است. عامه اجماع را مصدر و منبع می داند، ولی ما کاشف می دانیم. بر جمیع مبانی می گوییم اجماع کشف می کند حال طبق قاعده لطف یا بقیه مبانی، کشف قول معصوم می کند. پس مصدر تشریع نیست. این معاصرین از عامه در بحث های تفصیلی شان روی مصدر و منبع بودن اجماع بحث کرده اند. ان شاء الله الرحمن این نکته را جلسه بعد متعرض خواهیم شد.

 


[1] . فرائد الأصول / ج‌1 / 179.
[2] . فرائد الأصول / ج‌1 / 184.
[3] . الحاشية على كفاية الأصول، ج‌2، ص: 81.