1402/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/طرق إحراز الظهور / ادله حجیت قول لغوی و تحلیل سیره عقلا
دلیلیت سیره عقلاء
سخن در تحلیل دلیلت سیره عقلاء بود، در خصوص حجیت قول لغوی به این بیان که ما کبرای سیره عقلاء را که رجوع عالم به جاهل است را بپذیریم و در ما نحن فیه به عالم به اوضاع که لغوی است مراجعه بشود، جلسه گذشته سیره عقلائیه را از نگاه مرحوم شهید صدر طرح کردیم. اجمالا ایشان فرمودند سه قسم و سه محور را برای سیره عقلائیه مطرح می کنیم. قسم اول سیره عقلائیه است که منقّح موضوع است، قسم دوم سیره عقلائیه است که مثبت موضوع باشد، اثبات موضوع را بخواهیم با سیره انجام بدهیم. سوم سیره عقلائیه ای که بخواهد حکمی را به ما بگوید مثال هم زدیم به من حاز ملک، حیازت مملک باشد، ایشان فرمودند در بخش اول و دوم ما نیاز به معاصرت نداریم و ای بسا اگر هم ما سیره معاصر معصوم را داشته باشیم که متحول و منقلب به یک سیره حدیثه شده باشد، ما این سیره حدیثه را لازم داریم. مثال معروفش هم این بود که ﴿امسکوهنّ بالمعروف﴾ این عرف معاصرت با معصوم برای الان ما ملاک نیست، نه تنها معاصرت را لازم نداریم که اگر انتقال صورت گرفته باشد ما این سیره معاصر را می خواهیم، ما ملاحظه ای را به این فرمایش شهید صدر مطرح کردیم، آن ملاحظه این بود که سیره عقلائیه که قسم اول و دوم درست کردید و گفتید معاصرت نمی خواهیم، عرض ما این است که آنجا بحث رجوع به عرف است در فهم موضوع، اصلا بحث سیره عقلائیه نیست. دعوا در همین محل ثالثی است که شما مطرح می کنید که به سیره عقلائیه بخواهیم یک استکشاف حکمی بکنیم، و ان حکم این است که حیازت مملک است، و مهمتر این که این حکم را به شارع اسناد بدهیم، عرض کردیم که اسناد به شارعش به این خاطر است که بگوییم این سیره به مرئی و منظر شارع بوده است که حیازت را مملک می دانسته اند و عدم الردع شارع کفایت می کند برای کشف رضا و بعد از کشف رضا هم این اسناد محقق شود. این محل بحث است شاهدی بر عرض بنده که مطرح است تعلیقه ای است که شاگرد و مقرر ایشان در مباحث الاصول مطرح کرده است. ایشان در این پاورقی که در مباحث الاصول مطرح کرده اند فرموده اند در دوره اخیره (دوره اخیره دوره بحوث سیدنا الاستاذ است) مرحوم شهید صدر دو قسم دیگر به سیره افزوده اند که من از تقریرات اخوی [ام] مطرح می کنم و ان ها را در پاورقی ذکر می کنند. این را به خاطر این عرض می کنم که شهید صدر هم در دوره اولی که مباحث الاصول تقریر شده است ان جا این سه قسم را به عنوان سیره مطرح نکرده اند، سیره همین قسم ثالثی است که محل نزاع است. و در دوره اخیر که بحوث فی علم الاصول است ایشان ان جا مطرح کرده اند، و این ملاحظه به شهید صدر وارد است.
ما در واقع می خواهیم اشکال مرحوم امام را پاسخ بدهیم، اشکال مرحوم امام این بود که شما در رجوع به قول لغوی نمی توانید معاصرت با معصوم را احراز کنید، چون در زمان معصوم که رجوع به قول لغوی نداریم، احراز نکرده ایم و ثابت نیست.
پاسخ شهید صدر به اشکال مرحوم امام خمینی
پاسخ شهید صدر این است که سیره عقلائیه یک جنبه روبنایی دارد و آن جنبه سلوک عقلاست، و یک جنبه زیرین دارد (که این جنبه مهم است) که ارتکازات عقلائیه است. ما در تعریف سیره عقلائیه توسّع ایجاد کردیم، گفتیم فقط محدود به سلوک اجتماعی و رفتار خارجی اش نکنید، آنی که برای ما مهم است مرتکز عقلائیه است. و چون مرتکز عقلائیه را شارع می دانسته است که هست ولو این که تبلور و تجلّی در سلوک اجتماعی نکرده است، اگر آن را رضا نداشته است باید به آن مرتکز ردع می کرده است که نکند چندین سال دیگر این تبلور در فعل و سلوک اجتماعی پیدا کند. بعد هم یک تنظیری کردیم که شارع مثل ناهی از منکر نیست، ناهی از منکر اگر فعل منکر را دید باید نهی از منکر کند، ولی اگر مرتکزی باشد که نهی نمی کند، فعلی نشده است که نهی کند. [اما] شارع باید از این مرتکز نهی کند. این یک نکته فنی است.
دو ملاحظه بر کلام شهید صدر
دو سوال دقیق و مهم نسبت به این فرمایش شهید صدر داریم؛ سوال اول این است که به چه ملاک شما می فرمایید سیره اعم از سلوک اجتماعی است و آن مرتکزات راسخ در ذهن عقلاء که آن مرتکزات عقلائیه بگوییم. دلیل این چیست؟ شما یک توسعه ای در مفهوم سیره عند المشهور ایجاد کرده اید.
سوال دوم ما از مرحوم شهید صدر این است؛ مرحوم کمپانی تعلیقه ای بر کفایه دارند که چرا سیره عقلائیه حجت است، سوال ما این است که شما می فرمایید اگر مرتکزات عقلائیه را که شارع می داند مرضیّش نباشد و نهی نکند جذور سیره و سلوک اجتماعی را تصدیق کرده است، آن ریشه ها را تصدیق کرده است، ما تایید آن ریشه ها از شارع گرفته ایم، الان جوانه زده است.
تعلیقه مرحوم محقق اصفهانی را دقت کنید! این را زیاد شنیده اید که چرا ما سیره عقلائیه را حجت می دانیم؟ وجه حجیتش چیست؟ این استدلال را احتمالا در کلام مرحوم مظفر تبعا عن شیخه المحقق الاصفهانی این را مطرح کرده است و آن این است که شارع به اعتبار این که رئیس العقلاء هست با حکم عقلاء و سیره عقلاء و اگر ردع نکند این کفایت می کند که رئیس العقلاء هم ذائقه است با عقلاء، سیدشان هست. و به مقتضای این که عاقل است این را تایید کرده است. آیا این استدلال را ما بپذریم؟ عرض کردیم که ما جذور و ریشه های این بحث را مطرح می کنیم. این حرف را بپذیریم؟ نه! عدة ملاحظات به فرمایش مرحوم کمپانی وارد است.
اولین ملاحظه این است که (فرمایش سیدنا الاستاذ را دیروز در بحوث عرض کردیم که مناشئ سیره عقلاء باید تحلیل شود، مبادی سیره عقلائیه باید تحلیل شود.) سوال ما از مرحوم اصفهانی این است که شما می گویید شارع رئیس العقلاء است، اگر یک سیره عقلائیه داشتیم پس لزوم رئیس العقلاء هم مثل عقلاء طی طریق می کند و مشی و سلوک دارد. سوال این است، مگر تمام مبادی سیره عقلائیه از عقلهم ناشی می شود که رئیس العقلاء با آن ها همراه باشد؟ یعنی چه؟ لقائل ان یقول که سیره عقلائیه یکی از مبادی اش عقل عقلاء است و احتمال دارد یکی از مبادی اش اوصاف عقلاء باشد، غرائز عقلاء باشد یعنی عن غریزتهم این برخواسته باشد، فرض بفرمایید عقلاء در برخی جا ها رفتار هایی دارند اتفاقا دائمی هم هست و سیره عقلائیه هم هست، منتهی من باب حبّ نفس است، حبّ نفس بد نیست، خوب هم هست یا رعایت برخی از مصالح است، که این به عقل خیلی مرتبط نیست یعنی به تعبیر دیگر نمی خواهیم بگوییم عقل نافی آن است. منبعث عن حیثیت عقلهم نیست، شما چطور این استدلال را به عمومه مطرح می کنید؟ می گویید چون شارع رئیس العقلاء است هر سیره عقلائیه است را باید همراهی کند. [در حالی که] این همراهی دائمیه نخواهد بود، پس باید نکته را به مبداء عقلیه بودن عقلاء برگردانید.
ملاحظه بعدی حتی به همین حیثیت بر می گردد، شما احتمال دارد بگویید ما یک حیثیت عاقل بودن داریم و یک حیثیت انسان بودن که غرائزی داریم، طبایعی داریم که آن ها هم منشاء سلوک های اجتماعی ما می شود. پس اولا این عموم را نفی کردیم و ثانیا به سراغ همان حیثیت عقل می آییم، واقعا این سوال فنی جلوی مرحوم محقق اصفهانی مطرح است و ان این است که کی گفته است که اگر عقلاء چیزی را بفهمند ولو از حیثیت عقلشان بما هم عقلاء رئیس عقلا هم باید همراه باشد. لقائل ان یقول که سطح درجه فهم عقول عقلاء فرض کنید تا 5 است و رئیس العقلاء تا 20 است، من باب تنظیر می گوییم و الا نباید محدود کنیم، شما به چه دقتی و ملازمه ای می توانید بگویید هر چیزی که عقلای تا درجه 5 می فهمند حتما رئیس درجه 20 هم باید بفهمد؟ این روی چه مبنایی است؟ چه ملازمه ای است؟ بله عقلا با این عقول قاصرشان یک سیره هایی دارند، رئیس عقلاء که عقلش با جریان عقلاء قابلیت مقایسه ندارد، حتی اگر بر مبنای عقلشان هم یک رفتاری شکل گرفته باشد این هیچ تلازمی ندارد که رئیس العقلاء هم با این ها همراهی کرده باشد، این اشکال بسیار فنی است و بسیار محکم است. ما نمی توانیم لزوما بگوییم رئیس القعلاء هم همراهی می کند. و ای بسا برخی از تخطئه هایی که شارع نسبت به سیره عقلائیه دارد همین است.
من یک تنظیری بکنم، ما معمولا در اصول، مثال فقهی و حقوقی نزنید چون اختلاف فقهی ایجاد می کند و ذهن را گنگ می کند. مثال همیشه باید روشن تر از ممثل باشد، مثال برای این است که امر مبهم را ایضاح کند پس مثال باید از ممثل اوضح باشد. بعضی ها که گله می کنند چرا علما در شواهد اصولی شان به قران مثال نمی زنند من یک وقتی گفتم که این ها بحث های فقهی و تفسیری را به دنبال می اورد و اصل بحث گنگ می شود، الان من یک مثال بزنم ذهن شما در فقه اقتصادی می رود و دوباره ان جا گیر می کند، اما من به شما بگویم در مسئله ربا این که قرآن شریف می فرماید ﴿احلّ الله البیع و حرّم الربا﴾ بعد می فرماید که آن ها می گفته اند ﴿انما البیع مثل الربا﴾ چه فرقی می کند؟ چرا ربا را حرام می کنید؟ این کالا را می خریم 100 تومان و می فروشیم 120 تومان، آیا ربح بیع را حرام می دانیم؟ نه! در بیع اخذ ربح از کالا می کنید، بعد با همین استدلال هم عقلاء ان موقع عرفشان و سیره شان این بوده است که ما به شما پول می دهیم و ربح پول را هم از شما می گیرم، یک تنظیر این چنین می کردند حتی بر عکس هم مثال می زدند باید می گفتند انما الربا مثل البیع اما گفته ﴿انما البیع مثل الربا﴾ یعنی کاملا روشن است که شارع که از یک حیثی ورود می کند و تختطئه عقلائیه می کند ای بسا خیلی از ردع ها به خاطر قصور عقلی است که منشاء سیره عقلائیه شده است. الان هم که می دانید در تمام نظامات اقتصادیه ربا اخذ می شود و کاملا هم عقلائیه می دانند. ما که ربا نمی گیریم می گویند شما خلاف سیره عقلاء عمل می کنید! چرا پول می دهید و ربحش را نمی گیرید؟ این مثال فقهی فقط به عنوان تنظیر می گویم، و الا بحث باید در فقه اقتصادی انجام بشود.
برگردیم به بحثمان، مرحوم کمپانی این استدلال و این سوال را باید پاسخ بدهد که شما چطور می فرمایید رئیس العقلاء باید مثل عقلا مشی کند و تایید کند، این چه استدلالی دارد؟ بله خلاف عقل عمل نمی کند ولی فوق عقل احتمال دارد مداخله کند. این سوال فنی است که وجود دارد.
پس سوال اول این است که سیره دائما منبعث از حیث عقل عقلاء نیست بلکه گاهی اوقات به احساسات و عواطفش مربوط می شود. سوال دوم این است که ولو منبعث از عقلش باشد ما نمی توانیم شارع را ملزم کنیم که تو تابع حکم عقلی عقلاء هستی. این ادرس را یادداشت کنید: مباحث الاصول ج2 ص 101 پاورقی حضرت ایت الله حائری سلّمه الله است که عرض کردیم این دوره اولی شهید صدر است. دوره اخیر تقریرات مرحوم سیدنا الاستاذ است. ایشان در آن پاورقی می گویند: لا يخفى أنّ المقصود في المقام هو البحث عن السيرة التي نثبت بها حكما كليّا إلهيّا، ما قسم سوم سیره را بحث می کنیم قسم سوم من حاز ملک است، یعنی آنی که می خواهیم این حکم را بگوییم. قسم اول که منقّح موضوع است و قسم دوم که مثبت موضوع است اصلا بحثی نیست و ایشان می گویند ما در این جا نیاورده ایم، و هذه السيرة يتوقّف الاستفادة منها على كونها معاصرة للمعصوم عليه السلام. شرط معاصرتی که در سیره مطرح می کنیم برای این قسم سوم است. گفتیم قسم اول و دوم نه تنها معاصرت نمی خواهد ای بسا معاصرت اگر همراه نباشد مخلّ هم باشد، و هناك سيرتان أخريتان خارجتان عن محل البحث، و قد ذكرهما أستاذنا (رحمه اللَّه) في دورته الأخيرة التي لم أحضرها على نقل الأخ السيّد علي أكبر (حفظه اللَّه)[1]
این نکته ای است که از تقریرات مرحوم شهید صدر [عرض کردیم.] عرض کردیم این ملاحظه جدیه که مطرح است و مرحوم شهید صدر نسبت به این سوالات پاسخ خودشان را داشته باشند.
مبادی سیره عقلاء
به مبادی که دیروز عرض کردم برگردیم تا این اشکال را ببینیم وارد است یا وارد نیست. مرحوم شهید صدر در بحوث ج4 ص246 به بعد که مبادی سیره عقلائیه چه می تواند باشد. می فرمایند سه مبدا می توان برای سیره عقلائیه مطرح کرد. مبداء اول احتمال دارد که ریشه قهریه داشته باشد. سلاطین قهر کنند، جبر کنند، الزام کنند که این ها متشی بشود یک سیره ای و آن وقت این در مرحله ابتدایی تحمیل شده است که جامعه به این سیره عمل کند. منتهی در اجیال بعدی این سیره شده است.
مبدا دوم احتمال دارد بگویم علاقه باشد، یک تشویق هایی را ادیان و مذاهب ولو مختلق ولو محرّف ایجاد کرده باشند و ان منشاء تکوّن یک سیره عقلائیه شده باشد.
مبداء سوّم سیره این است که یک سلوک عقلائی منبعث شده باشد از حیثیت عقل عقلاء، آیا شما می توانید بگویید سیره عقلا با استدلال مرحوم کمپانی با دو میدا اول (قهر سلاطین و علاقه و رغبت) آیا می تواند با این استدلال می توان حجیت سیره را اثبات کرد؟ این همین عرضی بود که ما بر مرحوم شهید صدر عرض کردیم که باید ناظر به مبادی تحلیل کنیم.
و سوال بعدی مان نسبت به این قسم سومی بود که این جا مطرح می کنند که سیره منبعث از عقل عقلاء باشد، پس این طوری نمی توانیم بگوییم که سیره حجیت دارد به خاطر این که سیره عقلائیه است و شارع اگر ردعش نکند معنایش پذیرش و همراهی اش است.
یک سوال آخری را هم پاسخ بدهیم و به جمع بندی برسانیم. ایا این بیان مرحوم شهید صدر که سیره به حیث مرتکز و ریشه اش هم سیره است و اگر شارع بخواهد نهی کند باید از مرتکزات هم نهی کند، به نظر می رسد با واقع فقهی همراه نیست. آنی که ما در موافق فقهی می بینیم اتفاقا در بحث سیره شاگردان مرحوم شهید صدر مطرح کرده اند که سیره اثباتی بگوییم و سیره سلبی بگوییم، یک سیره موافقین است و یک سیره مخالفین است، سیره متشرعه را هم مرحوم شهید صدر در همین سیره عقلائیه بحث کرده است. اصحاب ائمه سیره ای داشته اند و گاهی نهی نکرده اند. گاهی اوقات هم مخالفین یک سیره ای داشته اند که در سوالات اصحاب می شود فهم کرد که آن ها این چنین می گویند، همین عدم ردع نسبت به سیره مخالف هم گاهی (در سیره متشرعه و شرعیه) متشرعه را حتما فرض نکنید که اصحاب ائمه باید باشند و موافقین باید باشند. پس ما بگوییم اگر ائمه جذور و ریشه یک سلوک اجتماعی را اگر مرضیشان نبوده است باید نهی می کردند، به نظر می رسد به حسب تتبعی که برخی از آقایان ادعا کرده اند شاید یک مورد هم در فقه نداشته باشیم که نهی به جذور کرده باشند. بگویند سیاتی در اخر الزمان، که زیاد چنین تعبیری را گفته اند، [این چنین] یک جایی نهی از جذور کرده باشند.
پس این حرف را بگوییم که سیره عقلائیه منبعث از این جذور یک تجلّی در سلوک اجتماعیه داشته است مصادیق آن تجلّی نوع می شوند نه این که نبوده یک سلوک عقلائیه شکل می گیرد. مثلا به معاملات و معادلات عقلائیه نسبت به حقوق معنوی مثال می زنند، حقوق معنوی بعد از رنسانس ایجاد شده است قبل از رنسانس حقوق معنوی نبوده است. این برای انقلاب صنعتی به این طرف است. نگوییم حقوق معنوی جذورش در عصر معصوم بوده است، نه! حقوق معنوی توسعه در حقوق ملموس است و آن جذور در سلوک اجتماعی ممکن که حقوق مادی بوده است تجلی پیدا کرده است حالا حقوق معنوی توسعه در مصداق است. توسعه در مصداق است چرا بگوییم جذورش در آن جا بوده است؟ سلوک اجتماعی جدید ایجاد شده است. این به نظر می رسد راحتتر باشد. چون سیره عقلائیه منبعث از عقلشان که معطل نبوده است که شما بگویید الان یک چیزی به عنوان جذر و ریشه عقلائیه پیدا کردیم، نه این ها بوده است. به حسب زمانی هم سلوک اجتماعی در عقود و معاملاتشان داشته اند. این نکته این که ما نیاز نداریم به توسعه تعریف مشهور سیره که بگوییم یا رفتار اجتماعی یا جذور آن رفتار اجتماعی هم که اگر منهی نشده باشد تحت عنوان سیره عقلائیه بپذیریم.
اشکال مرحوم امام به ارتکازات جذوری
یک عبارتی را از مرحوم امام در صفحه 65 الاجتهاد و التقلید خدمت شما عرض کنم؛ که می فرمایند اگر کسی به ما پاسخ بدهد، (اگر کسی را ما سعی کردیم از لسان شهید صدر بگوییم، امام بحثش به شهید صدر نیست ما سعی کردیم از این لسان بگوییم) امام می فرمایند ما گفتیم رجوع به لغوی رجوع جاهل به عالم است، رجوع جاهل به کارشناس و خبره است که ارتکازی عقلائیه هست اما با یک واقعی مواجهیم که در عصر ائمه رجوع به قول لغوی نشده است. گفتیم که نیاز نیست رجوع به قول لغوی شده باشد، جذورش و ارتکازاتش در دوره معصوم بوده است و همین کفایت می کند. امام می فرمایند نه این پاسخ را نمی توانید بدهید.
فرجوع الجاهل إلى العالم في تلك الأزمنة، بله آن زمان بوده است اگر کسی این پاسخ را بدهد این عبارت را می گویند ...
ومجرّد ارتكازيّة رجوع كلّ ذي صنعة إلى أصحاب الصنائع، هر کسی به اصحاب صنایع مراجعه می کند و این ارتکازی است به تعبیر شهید صدر این ریشه و ارتکاز زمان شارع بوده است. این ارتکاز را که شارع نهی نکرده است ولو مصداق این ارتکاز که رجوع به کارشناس لغت باشد نبوده است، این ارتکاز بوده است. ومجرّد ارتكازيّة رجوع كلّ ذي صنعة إلى أصحاب الصنائع وكلِّ جاهل إلى العالم، لايوجب الحجّية إذا لم يتّصل بزمان الشارع، حتّى يكشف الإمضاء، وليس إمضاء الارتكاز وبناء العقلاء من الامور اللّفظيّة، حتّى يتمسّك بعمومها أو إطلاقها، ولم يرد دليل على إمضاء كلّ المرتكزات إلّا ما خرج، حتّى يتمسّك به[2] . این خیلی اشکال فنی ای است، ما این بیان مرحوم امام را به عنوان اشکال به شهید صدر مطرح می کنیم.
پس این که ما مرتکزاتی را به هر دلیل به فعلیت نرسیده است، در توسعه مفهوم سیره بخواهیم عمل کنیم هذا اول الکلام. ولم يرد دليل على إمضاء كلّ المرتكزات إلّاما خرج، می گوییم مرتکزات را شارع تایید کرده است چون رئیس العقلاست الا ما خرج بالدلیل. مثلا مرتکزشان در ربا را اخراج کرده است. پس هر مرتکزی را که اخراج نکرده باشد باید بپذیریم، این [جا] اشکال دوم وارد بود که کی گفته است که عقلاء هر چیزی که مرتکزشان هست و متفق علیه هستند حتما شارع هم باید پذیرفته باشد.
بررسی یک اشکال کلامی
[این سوال مطرح است که شارع] چرا نهی نکرده است؟ (این اشکال را پاسخ بدهیم بحث تمام است) اگر شارع حکیم اگر امام صادق سلام الله علیه می دانند یک مرتکز عقلائیه در قرن 5 یا 10 باعث یک سلوک اجتماعی می شود، چرا امام که امام کل ازمان هست مرتکزات عقلائیه را نفی نکرده است؟ این بحثش این است که وجه کلامی که بخواهیم امام را الزام کنیم که به همه مرتکزات فرا زمانی هم بخواهد نهی بدهد این را باید بحث کنیم. بعضی ها هم بحث اصولی کرده اند که معلوم نیست چنین چیزی را بخواهیم بگوییم. اگر شما بگویید ارشاد پس چه می شود؟ از همه مهمتر بگویید این فوات شارع در عصر غیبت چه می شود؟ که این را ذیل کجا باید بحث کلامی اش را ببینید؟ مرحوم علامه در شرح قول خواجه، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد: وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا[3] عدم به تصرف می خورد، وجودش لطف است تصرفش لطف دیگر. البته در بعضی نسخ دیده ام که دارند و غیبته منّا اگر عدم باشد عدم تصرف است، آن جا این بحث را مطرح کرده اند که اگر ما یک گرفتاری ای داریم به مرتکزات عقول ناقصمان، شما می گویید چرا حضرت صادق علیه السلام نهی نکرده اند؟ سوال را به روزتر کنید ما اگر یک سیره عقلائیه برایمان شکل بگیرد که خلاف باشد، مرتکزش مرضی شارع نباشد چرا حضرت تدخّل نمی کنند و جلوی این مرتکز را نمی گیرند؟
این یک بحث کلامی است که حضرات متکلمین ذیل این عدمه منا بحث کرده اند که گرفتار قبح نشود که إن شاءالله در مجال دیگری بحث خواهیم کرد.