1402/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/ ظواهر / بررسی اصول لفظیه و دلالات ثلاث
بررسی اصالت ظهور و اصالت عدم قرینه
بحث ما در خصوص اصالت ظهور بود که آیا یک اصلی است که ابتداء به علیه المعوّل کما علیه الآخوند یا این که این اصول وجودی مرادی مرجعشان به اصول عدمی است، و آن چه که مرجعیت دارد اصالت عدم قرینه است، کلمات اعلام را در خصوص این مسئله را مطرح کردیم. بیان مرحوم امام را تفصیلا در جلسه گذشته متعرض شدیم، وعده کردیم امروز بحث مرحوم شهید صدر را مطرح کنیم.
بررسی کلام مرحوم شهید صدر
فرمایشات مرحوم شهید صدر رحمت الله علیه را هم در بحوث سیدنا الاستاذ ج4 ص266 تحت عنوان تحدید موضوع اصالة الظهور بحث مطرح شده است و هم در بقیه مکتوبات و تقریرات ایشان مطرح شده است، در حلقات هم مبسوط ایشان در بحث ظهور متعرض شده اند، محتوا یکی است.
چند نکته را باید توجه کنید تا فرمایش ایشان روشن شود. ایشان می فرمایند اصالت ظهور که ما می گوییم یعنی چه؟ المقصود من الاصالة الظهور انّما هو التوصل الی اثبات المراد الجدّی للمتکلّم[1] ، این معنای اصالت ظهور است. وقتی می گوییم اکرم العلماء شما می گویید به اصالت ظهور (یا اصالت عدم قرینه) مراجعه می کنید یعنی ما توصل به اثبات این پیدا می کنیم که مراد جدی متکلّم همین ظاهر علماء است و بخشی از علما خارج نشده اند و ظهورش منثلم نشده است. منظور ما از اصالت ظهور این است، در بحوث عبد الساتر ج9 ص 303 عبارتی که تقریر کرده اند این است المقصود من اصالة الظهور انما هو اثبات المفاد النهایی للکلام[2] ، مفاد نهایی همان فرمایش سیدنا الاستاد است المراد الجدّی للمتکلم، برای این که المراد الجدّی روشن بشود (این را خوب توجه کنید مقدمات فهم کلام شهید صدر است باید روشن شود تا ما بتوانیم رای ایشان را تحلیل کنیم. ما بحث را از بحوث مرحوم سیدنا الاستاذ جلو میبریم.)
بررسی دلالت ثلاث
ایشان می فرمایند ما در بحث عام و خاص مبسوط مطرح کردیم که کلام سه دلالت می تواند داشته باشد، دلالت اول (خوب توجه کنید چون کلام مرحوم محقق اصفهانی و مرحوم محقق نائینی اختلاف دارد، اختلافشان را با این مقدمه باید توضیح بدهیم) 1) دلالت اول، دلالت تصوریه است، در دلالت تصوریه آن چیزی که برایتان در بحث عام مطرح کردیم هی الصورة اللتی تنتقش من سماع اللفظ فی الذّهن علی اساس من الوضع. ولو این که شما از لافظ غیر ذی شعور این را استماع کنید، به این دلالت تصوریه می گوییم، آن صورتی که در ذهن از سماع لفظ منتقش می شود، اگر کسی گفت کتاب ولو از لافظ غیر ذی شعور این دلالت تصوریه شکل می گیرد. این دلالت اولی، یعنی دلالت تصوری می شود.
2) الدلالة التصدیقیة الاستعمالیة، کنار این دلالت تصوری دو دلالت تصدیقی داریم. دلالت اول تصدیقیه دلالت استعمالیه است، دلالت استعمالیه یعنی چه؟ هی الدلالة علی ارادة المتکلّم و قصده لاخطار المعنی و المدلول التصوری الی ذهن السامع، من متکلم اراده کرده ام که معنا و مدلول تصوری را در ذهن شما اخطار کنم و ایجاد کنم. اگر این طور شد بنده می گویم جئنی بماء پس من متکلم اراده کرده ام که این معنا را ایجاد و اخطار در ذهن شما کنم. این از لافظ غیر ذی قصد و غیر واجد شعور این دلالت تصدیقی استعمالی متصور نیست. چون استعمال برای لافظ بلا شعور نیست. نگوییم اگر یک ضبط صوتی یک جمله کاملی بگوید دلالت تصدیقیه شکل می گیرد، [نه!] آن همان دلالت تصوریّه است.
3) الدلالة التصدیقیة الجدّیّة و هی الدلالة علی انّ المتکلّم لیس هازلا بل مرید جدّا للمعنی حکایة او انشاء و هذا اخصّ من الثانی ایضا من اراده جدیه دارم، گاهی اراده استعمالی دارم اما اراده جدی ندارم، ﴿انی رایت فی المنام انی اذبحک﴾ اراده استعمالی بود اراده جدیه نبود. در اوامر امتحانی ما اراده جدی نداریم در هزل اراده استعمالی داریم اراده جدی نیست. من متکلّم می خواهم معنا را در ذهن شما اخطار کنم و ایجاد کنم، ولی اراده جدی ندارم. پس این که ایشان می فرمایند اصالة ظهور انّما هو التوصّل الی اثبات المراد الجدّی للمتکلم، اثبات اراده جدیّه برای متکلم باید بکنم. این سه استعمال روشن شد.
نکته دوم، الدلالة الاولی یعنی دلالت تصوریه منشئها الوضع ما عالم به وضع هستیم این دلالت تصوری ایجاد می شود،ولی عالم به وضع نباشیم این دلالت تصوری ایجاد نمی شود. و لا ینثلم بالقرینة قرینه این دلالت تصوری را منثلم نمی کند. من می گویم رایت بحرا، این دلالت تصوری شکل گرفته است ولو این که قرینه بگذارم که جالس فی الکنج، این دریای علم در ان جا نشسته است. این دلالت تصوریه را قرینه منثلم نمی کند. چون دلالت تصوریه (با هر مبنایی که گرفتیم قرن اکید، تعهد و هر مبنای دیگر) آن دلالت تصوری با قرینه منثلم نمی شود. و انما القرینه قرینه چه چیزی را منثلم می کند؟ دو چیز را، علی الظهورین الاستعمالی و الجدّی اگر قرینه متّصله باشد ظهور استعمالی را از بین می برد، یعنی دلالت تصدیقی استعمالی را از بین می برد. رایت اسدا یرمی قرینه متصله ظهور را می شکند، اراده جدیه هم می شکند، اگر اراده استعمالی شکست شد به تبع اراده جدی هم شکسته می شود و همین طور بفرمایید قرینه منفصله چه کار می کند؟ قرینه منفصله ظهور استعمالی را کاری نمی کند. ما گفتیم اکرم العلماء، این ظهور استعمالی شکل گرفت، بعد یک مخصوصی گفتیم لا تکرم النّحات، اراده جدیّه را قرینه متصله منثلم می کند، به اراده استعمالی هیچ مضرّ نیست، هیچ اخلالی به اراده استعمالیه ایجاد نمی کند. این محور اول بحث.
محور دوم بحث این است که ما موضوع اصالت ظهور را تحدید کنیم، مشخص کنیم. موضوع اصالت ظهور چیست؟ سه مبنای رئیسی وجود دارد، مبنای مرحوم نائینی تبعا للشیخ، مبنای مرحوم شهید صدر، مبنای مرحوم محقق اصفهانی. ما می خواهیم موضوع اصالت ظهور را تحدید و مشخص کنیم.
وهنا ثلاث فرضیّات رئیسیة لتصویر هذا الاصل، سه فرضیه و نظریه داریم. مرحوم نائینی فرمایششان این است ماذهب الی المحقق النائینی تبعا للشیخ مرحوم نائینی چه گفته اند؟ من انّ موضوع اصالة الظهور مرکّب من جزئین، اصالت ظهور دو جزئی است و ترکیب است. می خواهیم ببینم اصالت ظهور نیاز به اصالت عدم قرینه دارد یا ندارد؟ اول باید اصالت ظهور را تحلیل کنیم اجزاء تشکیل دهنده اش روشن شود ببینیم در کدام جزء و در کدام صورت به اصالت عدم قرینه نیاز داریم. من انّ موضوع اصالة الظهور مرکّب من جزئین احدهما الظهور التصدیقی اصالت ظهور در ظهور تصدیقی می نشیند، این خلاف فرمایش محقق اصفهانی است که گفته اند در ظهور تصوری می نشیند. پس محل قرار اصالت ظهور کجاست؟ الظهور التصدیقی این یک، دو) عدم القرینة المنفصلة چرا منفصله می گوییم؟ چون اگر متصله باشد که گفتیم هادم ظهور است، و ظهور را از بین می برد. بعدها مرحوم شهید صدر می گویند ما عدم قرینه را نمی خواهیم، عدم علم برای ما کفایت می کند، این جا عدم وجود قرینه است. یعنی ما دو جزء داریم، یک جزء ظهور تصدیقی است و جزء آخر عدم قرینه منفصله است. اگر ما ظهور تصدیقی داشتیم و عدم قرینه منفصله هم بود این اصالت ظهور شکل می گیرد، یعنی اکرم العلما در عموم، ظهورش منعقد می شود. متی ما احرزنا کلا هذا الوجهین کان الظهور حجة این جا ظهور شکل می گیرد. اما اگر شککنا اگر شک کردیم، ظهور تصدیقی که هست، اکرم العلماء که هست، اگر شککنا در قرینه، چه قرینه ای؟ قرینه منفصله یا متصله؟ اگر قرینه متصله باشد گفتیم که اگر شک من ناحیة اهمال القرینة المنفصلة اللتی تقدّم فی المقدّمه انها تثلم ظهور التصدیقی این ظهور تصدیقی را منثلم می کند، پس قرینه منفصله ظهور استعمالی را منثلم می کند چون قرینه متصله مانع انعقاد ظهور می شود. اگر گفتیم اکرم العلماء الّا النحاة از همان اول ظهور در غیر نحات شکل می گیرد قرینه متصله ظهور استعمالی را منثلم می کند، و ظهور تصدیقی ثانیه را هم در حجیت منثلم می کند.
اگر شککنا فی الثانی من ناحیة احتمال القرینة المنفصلة ما احتمال می دهیم یک قرینه منفصله باشد، ما دو جزء در این جا داریم، یک ظهور ظهور تصدیقی، ظهور تصدیقی بالوجدان محرز است، همه بحث ما در تعیین تکلیف این قرینه است. و اذا شککنا فی الثانی من ناحیه احتمال القرینة المنفصله ما احتمال یک قرینه منفصله ای را می دهیم، فلا تجری اصالة الظهور بل كنّا بحاجة إلى أصل في المرتبة السابقة[3] این جا ما در مرتبه قبل یک اصل عدمی می خواهیم، اصالت عدم قرینه را اول جاری کنید، بعد از این که اصالت عدم قرینه را جاری کردید جزء دوم اصالت ظهور محقق می شود که اصالت ظهور شکل می گیرد. ما نمی دانیم قرینه ای خلاف اکرم العلما هست یا نه، با اصالت عدم قرینه نفی می کنیم، به تعبیر فنی تر کلام محقق کمپانی که دیروز خواندم، محل جریان اصل عدمی با محل جریان اصالت ظهور متفاوت است، اصالت عدم قرینه را جاری می کنیم که احد جزئین اصالت ظهور را با ان درست کنیم. پس جریان طولی می شود، آن اصل عدمی محقق احد اجزاء اصالت ظهور می شود. اصالت عدم قرینه محقق موضوع اصالت ظهور شد. عبارت مرحوم سیدنا الاستاذ همین بود که خواندم، این بیان را در این بحوث عبد الساتر ج9 ص 303 [آمده است] عبارت را دقت کنید: و هنا يوجد ثلاثة اتّجاهات: لاتّجاه الأوّل: هو ما ذكره الميرزا (قده) مرحوم نائینی، اجود التقریرات ص92 من أنّ الحجّيّة موضوعها مركّب من جزءين:
أحدهما: الظهور التصديقيّ، و الثاني: عدم القرينة المنفصلة، و حينئذٍ: فمتى ما أحرزنا كلا هذين الجزءين، ... عبارتی که ایشان در بحوث آورده اند و در عبارت سیدنا الاستاذ نیست اینجاست، اگر در جزء دوم که اصالت عدم قرینه است شک کردیم فلا يمكن إجراء أصالة الظهور، و ذلك للشكّ في موضوعها، احد اجزاء اصالت ظهور ثابت نشده است. بل لا بدّ من التفتيش عن أصل موضوعيّ آخر ينقّح لنا موضوع أصالة الظهور[4] ، آن اصالت عدم قرینه باید منقح اصالت ظهور بشود، پس با این مبنا چرا می فرمایید اصالت ظهور همان اصالت عدم قرینه است و توحید اصول می کنید؟ توحید نیست، او اصل محقق و محرز موضوع است، بحثشان طولی است. فرمایش مرحوم کمپانی است که این ها محل جریانشان محل جریان واحدی نیست. این عبارت در بیان مرحوم نائینی.
بیان مرحوم محقق کمپانی است، بعد ما ارزیابی می کنیم، خاطرم هست در یک جلسه ای این سه مبنا را برایتان ارزیابی کرده ام، این سه مبنا در اصالت ظهور را به ذهنم می آید در یک جلسه ای گفته ام. در مقارنه ای که از این سه مبنا (مبنای محقق اصفهانی، مبنای محقق نائینی و مبنای شهید صدر) کدام را بپذیریم، این در تحلیل رای خواهد آمد. ما فعلا تقریر می کنیم.
دو) الفرضیة الثانیة ما ذهب إِليه المحقق الأصفهاني (قده) مرحوم محقق اصفهانی چه فرموده اند؟ من انَّ موضوع الحجية عبارة عن الظهور التصوري این با مرحوم نائینی و شیخ فرق کرد، مرحوم نائینی فرمودند الظهور التصدیقی، ولی ایشان می فرمایند الظهور التصوری، اتفاقا اشکالی که شهید صدر بیان محقق کمپانی می گیرند همین است که شما چطور موضوع اصالت ظهور را ظهور تصوری قرار می دهید؟ به هر حال فرمایش ایشان را تقریر می کنیم. این یک، و دو) و عدم العلم بالقرينة على الخلاف تفاوت این با بالا چه شد؟ بالا مرحوم نائینی می گفتند اولا ظهور تصدیقی است ایشان می فرمایند ظهور تصوری است این را با مرحوم نائینی هم رای هستیم، فرمایش مرحوم کمپانی را نمی پذیریم که اصالت ظهور در حوزه دلالت تصوریه باشد. اما یک اختلاف دومی با مرحوم محقق نائینی دارند و ان این است که مرحوم نائینی می فرمودند که جزء دیگر عدم قرینه منفصله است، عدم قرینه است و مرحوم محقق اصفهانی می فرمایند عدم العلم بالقرینة علی الخلاف ما علم به قرینه بر خلاف نداشته باشیم. یعنی بیان مرحوم نائینی این است که اگر قرینه بر خلاف وجود داشته باشد ولو ما علم هم نداشته باشیم موضوع اصالت ظهور محقق نمی شود، چون آن جا عدم القرینه بود، عدم القرینه عدم وجود قرینه است. این جا می فرمایند و عدم العلم بالقرینة علی الخلاف، ففي موارد الشك في القرينة مرحوم اصفهانی کاملا راحت هستند، از یک طرف ظهور تصوری را گفته اند و مئونه بردار نیست، از طرف دیگر عدم علم به قرینه را گفته اند، ففي موارد الشك في القرينة سواء كانت متصلة أو منفصلة نرجع إلى أصالة الظهور ابتداءً بلا حاجة إلى أصل عدم القرينة الطولي ما نیاز به اصل عدم قرینه نداریم، اولا ظهور تصوری است که بالوجدان محرز است، العلماء که گفتیم ظهور تصوری شکل گرفته است. از ان طرف هم عدم علم به قرینه، شما می خواهید با اصالت عدم قرینه تعبدا احراز کنید که قرینه ای نیست، بنده الان علم به قرینه ندارم، اگر ما جزء دوم اصالت ظهور را عدم علم به قرینه گفتیم، نیاز به اصالت عدم قرینه نداریم و اصالت ظهور شکل می گیرد، بدون احتیاج به اصالت عدم قرینه، پس ما این جا نیاز به اصالت عدم قرینه نداریم. نرجع إلى أصالة الظهور ابتداءً بلا حاجة إلى أصل عدم القرينة الطولي چرا؟ عبارتشان این است: لانحفاظ المدلول التصوّري على كلّ حال. ما گفتیم قرینه مضر است، اما مضر به مدلول تصوری که نیست، این را در مقدمه اولی گفتیم.
الفرضية الثالثة- که مبنای مختار مرحوم شهید صدر است، ایشان می گویند من در یک بخش با مرحوم نائینی همراه هستم و در یک بخش با مرحوم کمپانی آنی که با مرحوم نائینی همراه هستند؛ ما هو المختار من انَّ حجية الظهور موضوعها عبارة عن الظهور التصديقي لا التصوّري پس موضوعش، احد جزء از ظهور، ظهور تصدیقی شده است نه تصوری که مرحوم کمپانی میگویند. بعد مرحوم شهید صدر ص 269 به محقق اصفهانی اشکال می کنند، می گویند چرا جناب عالی ظهور تصوری را موضوع حجیت در اصالت ظهور قرار می دهید. (انَّ هذا الظهور مجرد أمر تكويني إيجادي و الحجية العقلائية انَّما تكون بملاك الكاشفية.) اصلا در بحث دلالت تصوری کاشفیت نیست، در دلالت تصدیقی است که کاشفیت است. من به شما می گویم چئنی بماء این اصول عقلائیه به خاطر آن حیثیت کشفش است، در دلالت تصوری که کشف ندارد، یک لافظ بلا شعور یک کلمه ای را گفت، این که کشف ندارد. این اجمالا نقد مرحوم شهید صدر به محقق اصفهانی. پس این نیست که ظهور تصوری باشد كما أفاد المحقق الأصفهاني (قده) پس با مرحوم نائینی و مرحوم شیخ در این ظهور تصدیقی همراه شدیم، إِلّا انَّ الجزء الثاني با مرحوم نائینی همراه نیستیم، مرحوم نائینی گفتند عدم القرینه، این را موافق نیستیم. عدم القرینه محقق موضوع اصالت ظهور نیست. إِلّا انَّ الجزء الثاني هو عدم العلم بالقرينة المنفصلة لا عدم واقع القرينة المنفصلة كما أفاد المحقق النائيني (قده) این فرمایش هم قابل دفاع است، ما با وجود قرینه چه کار داریم، وجود قرینه یعنی یک عامی در سنت آمده است احتمال می دهید یک قرینه ای در جایی نازل شده است، ما کاری با واقع قرینه نداریم، ما با علم به قرینه کار داریم. ان شاء الله تفصیلش در تحلیل خواهد آمد. و نتيجة ذلك شهید صدر در یک جزء با مرحوم نائینی همراه شدند و در یک جزء با محقق اصفهانی همراه شدند، نتیجه این نظریه ترکیبی چه می شود؟ انَّه إذا احتملنا القرينة المتصلة اگر احتمال بدهیم یک قرینه متصله ای بوده است که بدست ما نرسیده است، چون قرینه متصله اگر ظهور تصدیقی باشد منثلم می کند چه باید بکنیم؟ احتمال قرینه متصله می دهیم، اگر قرینه منفصله باشد ظهور تصدیقی منثلم نمی شود، ظهور جدی منثلم می شود. پس اگر ما احتمال قرینه متصله را بدهیم که اگر باشد ظهور تصدیقی جزء اول را خراب می کند، اصالت ظهور نمی گذارد ظهور منعقد بشود، إذا احتملنا القرينة المتصلة كنّا بحاجة إلى إحراز موضوع أصالة الظهور في المرتبة السابقة بأصل أو غيره اگر ما احتمال قرینه متصله بدهیم اکرم العلماء گفته اند اما حتما الا النحاة را حذف کرده اند که اگر باشد ظهور را می شکند، در این جا باید چه کنیم؟ پس ما باید اولا یک اصالت عدم قرینه ای را جاری بکنیم و این احتمال قرینه متصله را با اجرای اصل منتفی کنیم. پس ما در قرائن متصله نیاز داریم اصالت عدم قرینه را اول اجرا کنیم، موضوع اصالت ظهور را درست کنیم و در قرائن متصله درست بحث سابق مطرح می شود که ایا اصالت حقیقه و اصالت ظهور ابتداء میتواند معول باشد؟ نه! ما اصالت عدم قرینه را لازم داریم، این همانی نیست، اصالت عدم قرینه طولی جریان پیدا می کند. اول باید اصالت عدم قرینه را جاری کنیم، منقّح موضوع باشد، ظهور را درست کند و بعد شما به اصالت ظهور تمسّک کنید، این در قرینه متصله. و إذا احتملنا القرينة المنفصلة حضرت فرمودند اکرم العلما و رفتند، بعدها اگر بفرمایند الّا النحات این یک قرینه منفصله است، پس یعنی ما جزء اصالت ظهور را که ظهور تصدیقی است اگر قرینه منفصله هم بخواهد باشد این جزء اولش محرز بالوجدان، اکرم العلما، ظهور تصدیقی اولی شکل گرفت. آیا اصالت عدم قرینه در قرینه منفصله نمی خواهیم؟ می گویند نه! با همین ظهوری که در اکرم العلماء شکل گرفته است، ما احتمال قرائن را با همین تمسک به اصالت ظهور نفی می کنیم. اگر این طور نباشد که این شخصی می گوید شاید ائمه متاخر یک مخصصی بیاورند. با شاید که نمی توان دست از این قاعده محاولات عرفی بردارد. وقتی که اصالت ظهور شکل گرفت با تمسک به همین اصالت ظهور همه قرینه های محتمل را دفع می کنیم. پس در جایی که احتملنا القرينة المنفصلة رجعنا إلى أصالة الظهور ابتداءً بلا حاجة إلى أصل طولي لانحفاظ كلا الجزءين المذكورين[5] ما هر دو جزء را داریم، یک جزء ظهور تصدیقی بود که بالوجدان داریم و یک جزء دیگر هم این جا از مرحوم محقق اصفهانی وام گرفتیم، نه از نائینی، کمپانی می گفتند عدم العلم بالقرینه، ما گفتیم ظهور از دو جزء شکل می گیرد، یکی ظهور تصدیقی بود که بالوجدان محرز است و عدم علم به قرینه، شما می گویید شاید یک قرینه ای باشد، [ما می گوییم] ما که علم نداریم، عدم علم برای درست کردن ظهور کفایت می کند. پس ظهور بدون این که نیاز به اصالت عدم قرینه در قرائن منفصله داشته باشیم، شکل می گیرد. و رای منصور و مختار همین رای شهید صدر است که فنی تحلیل کرده اند، یک کاسه گفته اند که ما نیاز به اصالت ظهور و اصالت عدم قرینه داریم. در برخی از جاها نیاز به اصالت عدم قرینه داریم که توضیح دادیم، البته با مبنایی که انتخاب کردیم که اصالت ظهور، ظهور مرکب است از ظهور تصدیقی و عدم علم به قرینه، ظهور تصدیقی اش را را از مرحوم نائینی و شیخ گرفتیم، خلافا للکمپانی، عدم العلم بالقرینه را از مرحوم کمپانی گرفتیم خلافا للنائینی، که مرحوم نائینی می فرمودند عدم القرینه نه عدم العلم بالقرینه، اگر این مبنا را بپذیریم که سابقا بحث کردیم پذیرفتیم، حرف تمام است. پس نفرمایید که ما اصالت عدم قرینه را به اصالت ظهور بر می گردانیم یا اصالت ظهور را ارجاع به اصل عدمی اصالت عدم قرینه می دهیم، نه این طور کلی نمی توان گفت و باید این طور فنی تحلیل کرد.