1402/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/ ظواهر / احتمال تحقق ظهور(نزاع صغروی)
مروری بر مباحث سابق
سخن در حجیت ظهور بود، عرض کردیم یک بحث کبروی و یک بحث صغروی در حجیت ظهورات داریم. اگر ما ظهور را احراز کردیم فهو المتّبع فلا کلام، اما اگر ظهور احراز نشد لاحتمال وجود قرینة فی البین، ما احتمال می دهیم که قرینه ای خلاف این ظهور باشد آیا این جا ما می توانیم به این ظهور رجوع کنیم یا نه؟ مرحوم آخوند فرمودند که در این که الاصل عدم القرینه بحثی نیست. اگر ما احتمال وجود قرینه خلاف این ظهور بدهیم ما به این احتمال اعتنا نمی کنیم و الاصل عدم القرینه است، به ظهور اخذ می کنیم. منتها یک بحثی را مرحوم شیخ و مرحوم آخوند داشتند و آن این است که آیا این اصالت ظهور معوّل است ابتداء یا نه؟ (ابتداء را جناب آخوند می فرمودند: کان اللفظ ظاهرا فیه ابتداء لکنّ الظاهر این است که ما رجوع به اصالت ظهور می کنیم، یا این که به اصالت ظهور رجوع می شود بعد از یک اصل عدمی تحت عنوان اصالت عدم قرینه، کما هو علیه الشیخ. فرمایش جناب شیخ را جلسه گذشته خواندیم که [فرمودند] مرجع اصالت عدم قرینه است. این صورت مسئله بود، برخی از کلمات اعلام را خواندیم و فرمایش مرحوم نائینی در اجود و فرمایش مرحوم امام باقی ماند. ان شاء الله اگر این دو کلام را تقریر کردیم فرمایش شهید صدر را هم عرض می کنیم.
بررسی کلام مرحوم امام خمینی رحمه الله علیه
کلام مرحوم امام را بر کلام مرحوم نائینی مقدم میکنم به خاطر این که مبتنی بر همین مباحث جلسه گذشته ماست، اجود بحث جدید را طرح می کند.
فرمایش مرحوم امام در دو جا [ذکر شده است] چون یک رجوعی از رای اولشان برای ایشان رخ داده است. فرمایش اول ایشان که در دوره اولی هست در همین انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایة ص 240 است. إنّما الكلام في أنّ حجّية الظهورات إنّما هي من أجل أصالة الحقيقة، أو أصالة عدم القرينة، أو أصالة الظهور، ما اصول مختلف داریم، اصول وجودی داریم که یک تحلیل کلام شهید صدر در بحوث است که یک بحث مفصلی شده است که این اصول وجودیه حصصی از اصالت ظهور هستند؟ این ها باید رابطه شان مشخص شود، شما اصالت حقیقه و اصالت عموم و اصالت اطلاق و اصالت ظهور دارید، آیا این ها حصصی از اصالت ظهور هستند؟ رابطه اصول وجودی باید مشخص شود. [از طرفی] رابطه این اصول وجودی با اصول عدمی باید روشن شود. این اصالت ظهور یا اصالت اطلاق یا اصالت حقیقه چه رابطه ای با اصالت عدم قرینه دارند؟ آیا توحید این اصول باید بشود؟ اگر همه این اصول به یک اصل برگردند آیا اصالت عدم قرینه اصل است؟ و اصالت ظهور برگشت به اصالت عدم قرینه می کند؟ شما وقتی می خواهید اصالت ظهور را در مطلق اخذ کنید در واقع در وجود قرینه مقیّده شک می کنید، اصالت عدم مقیّد می آید (اصل این است که قرینه مقیّده ای نیست) این اصالت عدم قرینه وقتی اجرا شد آن اصول وجودی (اصالت اطلاق) شکل می گیرد، پس اصل عدم قرینه است. یا این که نیاز به اصالت عدم نداریم، اصالت ظهور خودش راسا و ابتداء مرجع در اصول مرادی وجودی هست. أو أنّ لهم في كلّ مورد أصلا برأسه، نیاز نیست این ها را به هم ارجاع بدهیم، هر اصلی یک مجرای متفاوتی دارد و ربطی هم به هم ندارند. اصالت عدم قرینه ربطی به اصالت ظهور ندارد. فمع الشكّ في وجود القرينة تجري أصالة عدم القرينة، اگر شک در وجود قرینه کردیم [اصالت عدم قرینه جاری می شود] و بعدها تجري أصالة الحقيقة، ما اول اصالت عدم قرینه را جاری می کنیم، رایت اسدا، ما شک می کنیم این جا یک قرینه یرمی بود و سقوط کرد یا قرینه یرمی نبود، اصالت عدم قرینه را اول جاری می کنیم، وقتی اصالت عدم قرینه را جاری کردیم بعد از آن اصل، حقیقت است. و في بعض الموارد تجري أصالة الظهور، مثل الظهورات المتعقدة للمجازات ... و بالجملة: هل للعقلاء أصول كثيرة، كأصالة الحقيقة، و عدم القرينة، و الظهور، و العموم، و الإطلاق، و كلّ منها مورد بناء العقلاء برأسه، آیا این ها اصول متعدده عقلائیه است أو لا يكون عندهم إلّا أصل واحد یا این که نه! عقلاء که صد اصل در اصول اثباتی مرادی که اصول متکثّر ندارند، یک اصل بیشتر ندارند. هو مبناهم في جميع المراحل؟ و ما هو هذا الأصل؟ اگر بخواهد توحید در اصول بشود و یک اصل بشود، این اصل واحد چیست که همه اصول را به این اصل واحد ارجاع بدهیم؟ الظاهر- بعد التدبّر و التأمّل في طريقة العقلاء في محاوراتهم و مراسلاتهم- أنّ ما هو مأخذ احتجاج بعضهم على بعض هو الظهورات ما یک اصل داریم، اصالت ظهور، تمام، ... و لا يكون مستندهم إلّا الظهور في كلّية الموارد، تمام این مواردی که مطرح کردیم یک چیز داریم به نام اصالت ظهور، شک بین حقیقت و مجاز می کنید، اصل این است که به ظهور کلام اخذ کنید. مجاز خلاف ظاهر است. در جاهایی که شک می کنیم در اطلاق و تقیید، اخذ به اطلاق می کنیم، ظهور کلام اطلاق است. شما مقید را اراده کنید خلاف ظاهر است، پس ما فقط اصالت ظهور داریم. مراد ما از این این اصالت ظهور چیست؟ و المراد منها هو أنّ بناء العقلاء تحميل ظاهر كلام المتكلّم عليه [و الاحتجاج عليه] ما ظاهر کلام متکلم را بر او تحمیل می کنیم. می گوید اکرم العلماء و شما به همه این آقایان شهریه دادید، بعد می گوید چرا به همه شهریه دادید؟ من نمی خواستم نحّات تکریم شوند و شهریه بگیرند. ما وقتی می گوییم اصالت ظهور یعنی چه؟ یعنی تحمیل ظاهر کلام متکلم علیه متکلم، [می گویند] شما گفته اید اکرم العلماء نحات را چه جوری اخراج کردید؟ و تحميل المتكلّم ظاهر كلامه على المخاطب و احتجاجه به ما می گوییم اکرم العلماء شما به سیاسیون شهریه ندادید، چرا شهریه ندادید؟ در مقام احتجاج بین مولی و عبد ما هم ظاهر کلام متکلم را بر متکلم تحمیل می کنیم و هم متکلم اخذ کند و احتجاج کند به ظاهر کلامش بر مخاطب، ... و الظاهر أنّ أصالة عدم القرينة- أيضا- ترجع إلى أصالة الظهور[1] ، این اصل عدم قرینه هم که می گویید رجوع به اصل ظهور می کند، اصالت عدم قرینه یعنی چه؟ من وقتی اخذ به ظهور می کنم، اکرم العلماء احتجاج به ظهور می کنم یعنی آقای مخاطب، بر خلاف این ظاهر، اصل بر عدم قرینه است. پس با اخذ به ظاهر اصالت عدم قرینه هم جاری می شود، اصالت عدم قرینه تبع و ترشحی از اصالت ظهور است. اگر هم اصل عدمی به نام اصل عدم قرینه داشته باشید باید به اصالت حقیقت و ظهور ارجاع بدهید. فرمایش مرحوم آخوند در کفایه [است] که اگر هم بخواهید ارجاع بدهید، اصل عدم قرینه ارجاع پیدا می کند به اصالت ظهور و اصالت حقیقت.
این فرمایش مرحوم امام در انوار الهدایه است، بیان ایشان در تهذیب (که دوره بعدی اصول ایشان است) را دقت کنید. تهذیب ج2 ص 415 الکلام فی انّ حجیة الظواهر هل هو لأجل أصالة الحقيقة أو أصالة عدم القرينة أو أصالة الظهور، أو أنّ لكلّ مورد من الشكّ أصل يخصّ به اصالت عدم قرینه ربطی به اصالت ظهور ندارد، مرحوم در انوار الهدایه فرمودند ما یک اصل داریم و ان هم اصالت ظهور است، همه را به این اصالت ظهور ارجاع می دهیم حتی اصالت عدم قرینه. این جا می فرمایند آیا ما اصول متکثر داریم یا یک اصل بیشتر نداریم؟ التحقيق: هو الأخير؛ اخیر یعنی چه؟ یعنی لکل مورد من الشک اصل یخص به، ما اصول متکثره داریم حالی آنی که محل نزاع هست اصالت عدم قرینه است و اصالت ظهور، این ها دو اصل هستند که یعنی لکل مورد من الشک اصل یخص به، هر کدامشان یک اصل دارند و نباید این ها را به همدیگر ارجاع بدهیم، هر کدام یک مجری دارند. و إن بنينا في الدورة السابقة على أنّ المعتبر عندهم عند العقلاء أصل واحد؛ و هو أصالة الظهور، گرچه ما در دوره سابق گفتیم اصالت ظهور داریم و همه اصول را باید به آن ارجاع بدهیم و لكن بعد التدبّر ظهر لنا أنّ الحقّ هو الأخير[2] از نظر دوره سابق عدول می کنیم و در دوره لاحق نظرم ما این است که اصالت عدم قرینه در یک مورد جریان پیدا می کند و اصالت ظهور در جای دیگری. در ادوار متاخر نیز همین تکرار شد. این عدولی است از انوار الهدایه، در تهذیب الاصول.
کلام مرحوم محقق نائینی
بیانی هم در اجود التقریرات داریم ج2 ص 508، من مطلب ایشان در باب حجیت ظهور را از خارج تقریر کنم بعد عبارت ایشان را هم می خوانم. ایشان در این عبارت می فرمایند که ما قائل به تفصیل شویم. پس بحث در این است که آیا توحید اصول مرادیه بشود؟ (چه اصول وجودی چه اصول عدمی) و اگر توحید بشود اصل با اصالت ظهور است یا اصالت عدم قرینه؟ به تعبیر دیگر اصالت ظهور ایا نیاز دارد ارجاع به اصالت عدم قرینه پیدا کند؟ یا نیاز به ارجاع به اصالت عدم قرینه نیست؟ ایشان می فرمایند الحق عندنا التفصیل فانّ اتّباع الظهور (تارة) يكون في مقام الاحتجاج … (و أخرى) في مقام كشف المراد النّفس الأمري ما قائل به تفصیل مقامات شویم، کدام متن را می خواهید تحلیل کنید تا ما بگوییم اصالت ظهور اصالت دارد یا باید ارجاع به اصالت عدم قرینه شود. ما دو مقام داریم، (عبارت مرحوم امام در انوار الهدایة نیز همین بود) و یکی مقام کشف مراد و تفسیر متن است. شما می خواهید حافظ را تفسیر کنید، مقام مولویت که نیست. در مقام احتجاج که مقام عبودیت و مولویت است، همین مثالی که برای [توضیح کلام] مرحوم امام تقریر کردیم، این جا بگوییم اصالت ظهور بدون نیاز به اصالت عدم قرینه خودش اصل براسه و ابتداء عبارت امام چه بود؟ للمولی تحمیل کلام ظاهره احتجاج بکند، وللعبد نیز می تواند به ظاهر کلام مولی احتجاج کند و این اصالت ظهور که مقام احتجاج و مولویت است، اصلٌ براسه، یعنی نیاز به اصالت عدم قرینه نداریم، اصالت عدم قرینه یعنی چه؟ من گفته ام اکرم العلماء شما می توانید به ظاهر کلام من توجه کنید، من هم می توانم شما را به ظاهر کلام اخذ کنم، این مقام احتجاج می شود. فان اتباع الظهور (تارة) يكون في مقام الاحتجاج و بعبارة أخرى في مقام المولوية و العبودية این جا چه کنیم؟ ففي المقام الأول یعنی مقام احتجاج يكون الظهور بنفسه حجة على المراد الواقعي بنفسه یعنی ابتداء و رأسا فيعاقب على مخالفته اگر با ظاهر کلام مخالفت کند و بگوید من نمی دانستم، اصالت عدم قرینه جاری می شود بعد هم می گوییم این حرفها چیست؟ گفتیم اکرم العلماء چرا به ظاهر کلام عمل نکردید؟ و لا يلتفت إلى اعتذار العبد عنها ما در این جا اعتذار عبد را گوش نمی کنیم. ... (و هذا بخلاف) المقام الثاني مقام ثانی چیست؟ مقام كشف المراد النّفس الأمري می خواهیم ببینیم مراد چه بوده است؟ اراده چه بوده است؟ این جا مقام احتجاج نیست، مقام کشف اراده است، مقام کشف مراد است، در این جا فإن المعتبر فيه هو ثبوت عدم القرينة و لا يكتفي فيه بنفس الظهور ما این که فقط ظاهر کلام را ببینیم نمی توانیم دفاع کنیم، باید عدم قرینه را اثبات و کشف کنیم، چون اگر احتمال عدم قرینه بدهیم نمی توان اخذ به ظهور کرد پس در مقام کشف مراد و تفسیر متن است. بعد هم ایشان یک مثال می زنند، و لذا لو وقع مكتوب من أحد التجار إلى بعض عماله بيد ثالث و كان فيه تعيين أسعار أموال التجارة لما ترتب عليه أثر ما لم يثبت من الخارج عدم قرينة بين ذلك التاجر و عامله در این موارد که غرض ما کشف مراد نفس الامری است داستان فرق می کند، ظاهر حجت است ... إنما يكون حجة في مقام الامتثال و العصيان دون غيره مما تعلق الغرض على كشف المراد النّفس الأمري[3] .
مناقشه در کلام مرحوم میرزای نائینی
اجمالا عرض کنیم این تفصیل وجهی ندارد، و مرحوم شیخ حسین حلی تفصیلا در ج12از اصول الفقه ص 26 متعرض شده اند، بحث از ص 24 شروع می شود اما این عبارت از ص 26 است، و أمّا ما أفاده قدس سره من التفصيل ففيه تأمّل، حيث إنّ ذلك الذي هو بصدد تحصيل مراد المتكلّم لا بصدد الاحتجاج[4] این که می گویند ما در یک جاهایی دنبال مراد متکلم هستیم و جاهایی دنبال احتجاج هستیم، ایشان می فرمایند این تفصیل در آن تامل است و نمی توانیم بگذریم. در جمع بندی نهایی عرض خواهیم کرد که مقام احتجاج از مقام کشف مراد تفکیک نشود، هر دو یک مقام باشد، چون ما در مقام کشف مراد هم احتجاج می کنیم و بدون کشف مراد هم نمی توان احتجاج کرد. این تفصیل که در اجود مطرح شده است خیلی وجهی ندارد. عرض کردیم که مرحوم شیخ حسین حلی این تفصیل را مورد مناقشه قرار داده اند.
بررسی احتمال سوم
پس ما بحثمان به این جا رسید که آیا اصالت ظهور ارجاع می شود به اصالت عدم قرینه، اصالت با اصل عدم قرینه است؟ المرجع اصالة عدم القرینه است کما علیه الشیخ؟ یا نه، اصالت ظهور اصل براسه و ابتداء بدون نیاز به اصالت عدم قرینه و فی الواقع اصالت عدم قرینه را ارجاع بدهیم به اصالت ظهور، کما علیه الآخوند؟ یا احتمال سوم این است (عجالتا از مرحوم کمپانی محقق اصفهانی عرض کنم تا بیان شهید صدر را ذیل این جا تحلیل کنیم. احتمال سوم این است که این ها محل جریانشان متفاوت است، نه این همانی بین این ها برقرار است (چون عده ای می گفتند این اصول یک چیز است) اصالت اطلاق و اصالت ظهور همان اصالت عدم قرینه است، نه این را قبول کنیم و نه ارجاع و توحید را قبول کنیم، نظر دوم این بود که این ها یک چیز نیستند اما این ها را به هم ارجاع بدهیم. یکی را اصل قرار بدهیم و یک را به دیگری ارجاع بدهیم. در این احتمال سوم بگوییم این ها دلیل این که به هم ارجاع پیدا کنند نیست، این ها اصول مستقله هستند و محل جریان اصالت ظهور با محل جریان اصالت عدم قرینه متفاوت است. اصالت عدم قرینه جریانش طولی است، محقق موضوع و محقق صغری برای اصالت ظهور است. این ها به هم ارتباطی ندارند نباید بحث ها را [خلط کرد] مرحوم مظفر من معمولا این جمله را گفته ام، ایشان رای مرحوم کمپانی را جلو می برند، ایشان در مظفر تصریح می کنند که نه آن چنان است که شیخ اعظم فرموده است و نه آن چنان است که آخوند در کفایه فرموده اند. عبارتی از مرحوم محقق اصفهانی خدمتتان بخوانم، نهایة الدرایة ج3 ص 329 (طبع قدیم) فرمایش ایشان این است که ثمّ انّ التردید الذی ذکره قدّس سره فی مبنا حجیة الظواهر فیه كلام قد فصلنا القول فيه في مبحث الظواهر، و قد ذكرنا هناك: این عبارت را آن جا تفصیلا گفتیم، که ان شاء الله تفصیلش را هم متعرض می شویم. أنّ التعويل على أصالة عدم القرينة له مقام، و التعويل على أصالة الظهور و الكاشفية النوعية مقام آخر [5] این ها در یک مقام نیست که بگوییم این به ان ارجاع می شود یا ان را به این ارجاع بدهیم، تفصیل مقام ها را عرض کردم، اصالت عدم قرینه محقق موضوع است برای اصالت ظهور، دو مقام دارند. وقتی دو مقام متفاوت دارند شما چه می فرمایید که این ها یکی هستند و به یک جا ارجاع بدهیم؟ ارجاع و توحید اصول مرادیه فرع بر وحدت محل جریان است، اگر محل جریان وحدت نداشته باشیم نمی توانیم این ها را ارجاع بدهیم.