درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/ ظواهر / احتمال تحقق ظهور (نزاع صغروی)

مقدمه

سخن در حجیت ظواهر الفاظ بود، ما سابقا یک بحث کبروی را مطرح کردیم با عنوان حجیت ظواهر، قبل از آن که وارد بحث صغروی بشویم که حجیت قول لغوی را می خواهیم بحث کنیم یک نکته تمهیدی را مرحوم آخوند مطرح می فرمایند و مناقشه ای را با جناب شیخ اعظم مطرح می کنند که این را هم باید متعرض بشویم و بعد وارد حجیت قول لغوی بشویم.

کلام مرحوم آخوند در بحث صغروی تحقق ظهور

پس ما یک بحث کبروی تحت عنوان حجیت ظواهر داریم، امروز بحثمان صغروی است، و بحث از صغری می کنیم که آیا لفظ، ظهور در معنا در این مواردی که مطرح می کنیم دارد یا ندارد؟ پس بحث صغروی تحقق ظهور است، نه بحث کبروی حجیت ظهور که بحث گذشته ما بود. مرحوم آخوند می فرمایند که ما اگر ظهور را احراز کنیم، قطع به ظهور پیدا کنیم جزما این ظهور مقطوع حجت است. چون بحث ما تا الان حجیت ظواهر بود، اگر ظهور کلام أحرز بالقطع و أن المفهوم منه جزما بحسب متفاهم أهل العرف هو ذا فلا كلام -تا این جا روشن است- و إلا یعنی وان لم یحرز الظهور اگر ما احراز ظهور نکنیم و عدم احراز باشد، عدم احراز مناشئ ثلاث برایش مطرح است. چرا ما ظهور را احراز نمی کنیم؟ به خاطر یکی از این احتمالات سه گانه؛ یک) احتمال وجود قرینه بدهیم، پس ما احراز ظهور نمی کنیم به خاطر این که احتمال می دهیم قرینه ای بوده است و این قرینه ساقط شده است. ما در کلام رایت اسدا داریم اما احتمال می دهیم یرمی هم بوده است، و یرمی ساقط شده است و به دست ما نرسیده است، این احتمال وجود قرینه است. منشاء دوم، احتمال قرینیت موجود است، تفاوتش با صورت اول این است که در ان جا احتمال می دهیم قرینه سقوط کرده باشد ولی این جا موجودی داریم که احتمال قرینیت برایش هست، فرض بفرمایید سه کلام به هم دیگر عطف شده است و جمل متعاطفه داریم، بعد یک استثنائی عقیب جمله اخیر امده است، اکرم العلماء، فقهاء، سادات الا زیدا، در هم این طوایف زیدی وجود دارد، پس ما موجودی داریم به نام الّا زیدا، محتمل القرینیة است احتمال قرینیت موجود برای جمله متعاطفه، جمله اولی و ثانیه، این جا چه کنیم؟ این جا عدم احراز ظهور است. اکرم العلماء ظهورش عموم است، احتمال می دهیم موجود (الا زیدا) قرینیت داشته باشد برای این که عموم جمله اولی و ثانیه منثلم شده باشد. پس ما به خاطر احتمال قرینیت موجود عدم احراز ظهور داریم، و سه) شک در وضع، که بحث حجیت قول لغوی را ان شاء الله تفصیلا مطرح می کنیم، نمی دانیم فتیمموا صعیدا، صعید ظهور در مطلق وجه الارض دارد یا در تراب ظهور دارد. این جا باید بحث حجیت قول لغوی را مطرح کنیم. پس بیان مسئله صورت گرفت و آن این است که ما بعد از بحث سابقمان که یک بحث کبروی (حجیت ظهور) بود امروز یک بحثی را مطرح کردیم که اگر آن ظهور احراز بشود فهو المتّبع، اگر عدم احراز ظهور به خاطر یکی از این مناشئ سه گانه باشد چه باید بکنیم؟ این بحث ماست.

مرحوم آخوند در کفایه فرموده اند که ما اگر احتمال وجود قرینه بدهیم، [مثلا] ظهوری که در مصحف شریف هست احتمال می دهیم یک قرینه و مخصصی در سنت بوده است و به دست ما نرسیده است. این احتمال وجود قرینه است. آیا به اصالت ظهور تمسّک کنیم؟ بگوییم اصل اعتبار ظاهر است، که می شود اصالت الظهور. یا این که بگوییم اصالت ظهور مبتنی بر عدم اصالت عدم قرینه است، اول باید اصالت عدم قرینه را جاری کنیم، اعتمادا علی اصالة عدم القرینة است که اصالت ظهور شکل می گیرد. اصالت ظهور از اصول مرادیّه است، این اصل وجود ارجاع به یک اصل عدمی می شود، اصالت ظهور از اصول مرادیه است مثل اصالت عموم، اصالت اطلاق، اصالت حقیقه، ما شک می کنیم معنای حقیقی اراده شده است یا معنا مجازی، این ها را اصول مرادی می گوییم، مراد ماتن و متکلم از رایت اسدا چیست؟ تعارض بین حقیقت و معنای غیر حقیقی و مجاز می شود. اصالت حقیقه داریم. اصالت عموم، گفته ایم اکرم العلماء نمی دانیم عمومش مراد است یا این عموم مخصص شده است، دوران امر است در اراده متکلم بین اصالت عموم و این که این عموم مخصص شده باشد این جا اصالت عموم جریان دارد. اصالت اطلاق جریان دارد. آیا این اصول وجودیه به راسها اصول هستند یا ارجاع به یک اصول عدمی می شوند و ان اصل عدمی اصالت عدم قرینه است؟ نمی دانیم قرینه ای بوده است یا نه؟ اصالت عدم قرینه اول جریان پیدا می کند بعد اصالت حقیقه که یک اصالت وجودی مرادی هست به میدان می آید. این جا بین مرحوم آخوند و مرحوم شیخ اختلاف است. مرحوم آخوند می فرمایند ما نیاز نداریم این اصول مرادی وجودی را (اصالت ظهور) به اصل عدم قرینه ارجاع بدهیم، عبارت آخوند را دقت کنید عبارت قبلی این بود؛ فإن أحرز بالقطع ...فلا كلام اگر ما ظهور کلام را احراز بکنیم این ظهور متّبع است، و الا یعنی و ان لم یحرز الظهور، اگر ما احراز ظهور نکنیم، که گفتیم چرا احراز ظهور نمی شود و مناشئ ثلاثه اش را مطرح کردیم. منشاء اول این است: فإن كان لأجل احتمال وجود قرينة فلا خلاف في أن الأصل عدمها اختلافی نیست نه شیخ، نه آخوند و نه دیگر اصولین اختلافی نداریم که اصل عدم قرینه است. در وجود قرینه شک کنیم اصل عدم آن است. (این جا حرف خلاف شیخ است) لكن الظاهر أنه معه یعنی مع احتمال قرینه يبنى على المعنى الذي لولاها كان اللفظ ظاهرا فيه ابتداء ابتداء یعنی ما اصالت ظهور را ابتداء حاکم و مرجع می دانیم، خود اصالت ظهور به عنوان یک اصل عقلائیه مرجع است. ابتداء چه چیزی را خارج می کن؟ لا أنه يبنى عليه بعد البناء على عدمها[1] نه این که بگوییم معنای ظاهر را بنا بر آن می گذاریم بعد از بناء بر عدم قرینه، شیخ فرموده اند ابتدا اصالت عدم قرینه را جاری می کنیم، وقتی این اصل امد و گفت قرینه ای نداریم حال مرجع و معتمد اصالت ظهور میشود، تکیه گاه ما اصالت ظهور می شود. این "لا انّه" تعریض به کلمات جناب شیخ است. البته مرحوم شیخ در رسائل دو سه جا صحبت دارند که إن شاء الله اگر فرصت شد مرحوم نائینی را تقریر کنیم آن جا مفصل خواهیم گفت.

کلام مرحوم شیخ انصاری

فرمایش مرحوم شیخ در رسائل این است:

الأمارات المعمولة في استنباط الأحكام الشرعيّة من ألفاظ الكتاب و السنّة و هي على قسمين:

القسم الأوّل: ما يعمل لتشخيص مراد المتكلّمیعنی اصول مرادیه، اصولی که می آیند برای تشخیص اراده متکلم عند احتمال إرادته خلاف ذلك، جریان پیدا می کند مثل اصالت حقیقت ...عند احتمال إرادة المجاز، و أصالة العموم و الإطلاق، شاهد بحثم این جاست: و مرجع الكلّ إلى أصالة عدم القرينة[2] این اصول وجودی مرادی این ها تکیه شان و مرجعشان اصالت عدم قرینه است.

ثمره این نزاع

آیا این نزاع ثمره ای هم دارد که ما توحید الاصول داشته باشیم؟ یعنی ما اصول وجودی مرادی را به اصل عدم قرینه ارجاع بدهیم، یا این که ارجاع ندهیم بگوییم بدون رجوع به اصالت عدم قرینه اصالت ظهور را به عنوان یک اصل عقلائیه ما جاری می دانیم. ایا ثمره ای بر این نزاع مترتب است؟ بله، علی مبنا و مذهب شیخ اخذ به ظهور منوط به اجرای اصالت عدم قرینه است. شیخ می گفت و مرجع الکل الی اصالة عدم القرینة یعنی اگر می خواهید اصالت الظهور را در یک کلامی جاری کنید به معنای این است که اخذ به ظهور کنید. این اخذ به ظهور منوط به این است که شما اصالت عدم قرینه را بتوانید اجرا کنید. اصالت عدم قرینه کی جاری می شود؟ به فحص از قرینه و یاس از ظفر به قرینه منوط است. همین طور که احتمال قرینه بدهیم که نمی توان اصالت عدم قرینه را اجرا کرد، باید فحص از قرینه کنید و بعد هم باید مقدار فحص روشن شود، مقدار فحص کجاست؟ یاس از ظفر بها پیدا کنید بعد اصالت عدم قرینه را جاری کنید. اصالت عدم قرینه را که همین طور نمی توان اجرا کرد. پس یک فحص از قرینه برای جریان اصالت عدم قرینه لازم است. علی مبنی الشیخ رحمه الله، برای اجرای اصل ظهور، (اصالت ظهور و اخذ به ظهور) شما باید اصالت عدم قرینه را اجرا کنید، پس باید فحص از قرینه کنید این مبنای مرحوم شیخ می شود.

علی مذهب الاخوند در کفایه اگر ما احتمال قرینه بدهیم اصالت ظهور را استقلالا می توانیم اجرا کنیم و نیاز به اصالت عدم قرینه نداریم یعنی فحص از قرینه نمی خواهد. ما در جایی بخواهیم اخذ به ظهور بکنیم به خاطر این که مرجع اصالت ظهور، اصالت عدم قرینه نیست و خودش اصالت دارد نیاز به فحص نداریم و این خیلی ثمره مهمی است. لذا این نزاع دارای ثمره است.

کلام مرحوم بروجردی و مرحوم محقق مشکینی

مرحوم آقای بروجردی در حاشیه شان بر کفایه ج2 ص 75 و مرحوم محقق مشکینی در حاشیه شان بر کفایه ج3 ص 221 [کلامی دارند.] اول حاشیه مرحوم محقق مشکینی را عرض کنم، محقق مشکینی می فرمایند ما در چند حوزه باید صحبت کنیم: بيان معنى الظهور ظهور چیست؟ ظهور کلام این است، این ظهور یعنی چه؟ عبارت ایشان در معنای ظهور (که مرحوم بروجردی هم همین معنا را گرفته است.) عبارت ایشان این است: هي قالبيّة اللفظ للمعنى بحسب المتفاهم العرفي، به این ظهور می گوییم. وقتی می گوییم رایت اسدا این ظهور در حیوان مفترس دارد، ظهور دارد یعنی اسد قالب است برای معنا بحسب متفاهم عرفی، عرف چه می فهمد به این می گویند ظهور. این نکته اول که تعریف ظهور است. عبارت مرحوم بروجردی هم این است: ان العرف یجعلون لفظ الکذائی قالبا للمعنى الفلاني و مرآة له، و يعبرون به عنه في محاوراتهم بحيث لا يتحيرون في معناه[3] تحیری در معنایش ندارند، جئنی بماء تحیّری در آن نیست، این را ظهور می گوییم.

نکته دوم در بیان مرحوم محقق مشکینی است که الثانية: في بيان سببه المحصّل له: چه چیزی سبب ظهور می شود؟ چه چیزی می تواند ظهور ساز بشود؟ به تعبیر دیگر قالب ساز چیست؟ آن قالبیت اللفظ للمعنی ان قالب را چه چیزی درست می کند؟ ایشان می فرمایند دو چیز را می توانیم معرفی کنیم. یک)... وضع اللفظ لمعنى مع وحدته و العلم بالوضع و عدم احتفافه في الكلام بما يشكّ في قرينيّته [من حال أو مقال] اگر من گفته ام رایت عینا این جا ظهور درست نمی شود، وضع ظهور درست نمی کند چون عین هفت معنا دارد، هفتاد معنا هم گفته اند. اگر می خواهد ظهور درست کند معنا باید واحد باشد، فرض کنید گفتیم رایت اسدا این ظهور درست می کند چون یک معنا بیشتر ندارد. دو) علم به وضع، اگر می خواهیم ظهور شکل بگیرد علم به وضع هم می خواهیم، اگر علم به وضع نداشته باشیم الان فرض کنید یک لغت فرانسه فرضا استعمال کنم، هیچ ظهوری شکل نمی گیرد، ما علم به وضع نداریم. سه) عدم احتفاف به قرینه، چون اگر قرینه هم در کلام باشد قرینه معمولا ظهور شکن است نه ظهور ساز، یک ظهور ثانوی مجازی درست می کند ولی ظهور ذاتی اولی وضعی را می شکند، یعنی من گفته ام رایت اسدا، یک ظهور می خواهد در ذهن شما شکل بگیرد، سریع می گویم یرمی، این ظهور را می شکند. پس هم وضع می خواهیم، لمعنى مع وحدته دو) العلم بالوضع سه) عدم احتفافه بالقرینة پس ما کلا اسم این منشاء اول را وضع گذاشتیم. چی ظهور ساز است؟ وضع، و أخرى: یک چیز دیگر هم می تواند ظهور درست کند. قرينته المعيّنة، أو الصارفة، این ها هم ظهور ساز هستند قرینه هم می تواند ظهور درست کند. این خیلی محل بحث ما نیست، این دو تا مقدمه شد چون کلمات بقیه اعلام را هم می خواهیم بخوانیم در این دو حوزه کلمات اعلام را متعرّض نمی شویم. آنی که محل بحث ما هست این است، [الثالثة: هل] المدرك للحجّيّة في باب الألفاظ آن چیزی که مدرک حجیت است، به خاطر این حاشیه مرحوم مشکینی را آورده ام، که مرحوم مشکینی تمام محتملات و فرضیات را آورده اند تا بعد ببینیم حرف شیخ را باید پذیرفت یا حرف آخوند را، یا یک رای سومی را باید مطرح کنیم کما این که محقق کمپانی رحمت الله علیه می فرمایند. حال محتملا چیست؟ الثالثة: هل المدرك للحجّيّة في باب الألفاظ هو الظهور این هو الظهور رای جناب آخوند رحمت الله علیه است. بمعنى أنّ بناء العقلاء استقرّ على العمل بالظهور ما به اصول عدمیه کاری نداریم، اصالت ظهور داریم، پس مدرک در باب الفاظ همین ظهور الفاظ است، این رای مرحوم آخوند. دو) أو أصالة الحقيقة، ما اصالت ظهور نداریم، چیز دیگری به نام اصالت حقیقه داریم. اگر هم می خواهید اصالت ظهور درست کنید باید بر این اصول معتمد باشد، این حرف صاحب فصول است،كما عن «الفصول» در الفصول الغرویه ص 41 این احتمال دوم است. فرضیه سوم نظر شیخ باشد، أو أصالة عدم القرينة، كما في ظاهر بعض كلمات الشيخ -قدّس سرّه- این فرمایش مرحوم محقق مشکینی دقیق است، از همه کلمات شیخ در رسائل چنین چیزی را نمی توان فهم کرد، این جا چنین استظهاری (اصالت عدم قرینه) می شود کرد، مدرک و معتمد اصالت عدم قرینه است. به تعبیری اگر شما خواستید اصالت ظهور را جاری کنید باید بر اصالت عدم قرینه تکیه کنید که توضیح دادیم و رای شیخ را تبیین کردیم. پس مدرک برای حجیت در باب الفاظ به رای شیخ اصالت عدم قرینه می شود، کما این که در بعض کلمات شیخ است. أو یا نظریه مرحوم سید مرتضی باشد، مرحوم سید مرتضی چه فرموده است قبح إلقاء ظاهر و إرادة خلافه، [كما هو ظاهر السيّد علم الهدى] ما یک ظاهری را القاء کنیم، اکرم العلماء اما خلاف این ظاهر را اراده کنیم القائل بعدم جواز تأخير البيان فيما له ظهور عن وقت الخطاب کلماتی را که ظهور دارد، اکرم العلمائش را الان بگوییم الا النحاة را بعدا بگویم. قبیح است کلامی را که ظهور در جمع دارد (اکرم العلماء) القاء کنیم، و اراده خلاف این عموم را داشته باشم. یعنی نحات متعلق اکرام نیستند و نباید اکرام بشوند، القائل بعدم جواز تأخير البيان تاخیر البیان از وقت خطاب قبیح است، این را قبلا توضیح دادم، معمولا قبح تاخیر الخطاب از وقت بیان را نمی پذیرند، قبح تاخیر البیان عن وقت الحاجة را می پذیرند. أو غير ذلك؟ وجوه، این ها احتمالات است، الأقوى هو الأول[4] مرحوم مشکینی می فرمایند رای ما، رای جناب آخوند است که اصالت ظهور به عنوان سیره عقلائیه و بناء عقلاء راسا و به تعبیر آخوند ابتداء و اصالة محل اعتماد و رجوع است بدون این که بخواهیم به اصل عدمی اصالت عدم قرینه ارجاعش بدهیم. تا این جا بیان مرحوم آخوند و مرحوم شیخ عرض شد.

اشاره ای به کلام مرحوم نائینی

برای تقریب فرمایش مرحوم نائینی فرصت نداریم، اجود التقریرات ج2 ص 508 این را فردا خواهیم گفت، ایشان یک تفصیل داده اند که ما در مقام احتجاج باشیم یا در مقام تفسیر متن باشیم، اگر در مقام احتجاج باشیم باید یک رای را مطرح کنیم، احتجاج بین مولی و عبد است، آیا اصل عدم قرینه باید بیاوریم یا همان اصالت ظهور کفایت می کند؟ مثلا می گوییم اشتر اللحم این ظاهرش در مقام احتجاج حجت است یا یک اصل عدم قرینه ای باید بیاوریم؟ یک وقت در مقام تفسیر متن هستیم، در مقام احتجاج نیست، حافظ می خواهیم تفسیر کنیم، این جا مقام مولویت نیست، این دو مقام از هم تفکیک می شود، تفکیک و تفصیل ایشان را خواهیم گفت و اگر فرصت بشود رای مرحوم شهید صدر را در همین جا متعرض می شویم، ان شاء الله جمع بندی برای فردا.


[1] . كفاية الأصول ( طبع آل البيت ) / 286.
[2] . فرائد الأصول، ج‌1، ص: 135.
[3] . الحاشية على كفاية الأصول، ج‌2، ص: 75.
[4] . كفاية الاصول ( با حواشى مشكينى )، ج‌3، ص: 222.