1402/10/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجیت الظواهر/ تتمه ادله اخباریین در رد حجیت ظواهر و مناقشات مرحوم آخوند به این ادله
سخن در تفصیلی بود که اخباریین در بحث ظواهر مطرح کرده بودند و تفصیلشان این بود که ما بین ظواهر کتاب و ظواهر سنت تفکیک کنیم، حجیت ظواهر را منحصرا در ظواهر سنت بپذیریم. عرض شد که ادله حضرات اخباریین در دو محور مناقشات صغروی و کبروی قابلیت تقسیم بندی دارد.
مناقشات صغروی آن مناقشاتی بود که این ها مطرح می کردند مبنی بر عدم انعقاد ظهور، فرض بفرمایید دلیل اولی که دیروز مطرح کردیم این بود که این ها آقایان مدعی هستند قران مخصوص من خوطب به است، اگر من خوطب به مختصه بفهمند ظهورات برای دیگران منعقد نمی شود. این می شود مناقشه و منازعه صغروی، منع انعقاد ظهور این جا مطرح است. در دعاوی کبروی بحث این است که ظهور شکل می گیرد منتهی این ظهور شکل گرفته حجیت ندارد که به این منازعات کبرویه هم خواهیم رسید.
عرض شد جناب آخوند از ادله اخباریون پنج دلیل که موجه تر از بقیه ادله است در کفایه مطرح کرده اند. سه دلیل را مطرح کردیم. ادله باقی مانده را اجمالا متعرض بشویم تا به تحلیل این ادله هم ان شاء الله برسیم.
دلیل چهارم اخباریون
ما مطرح کنیم که گرچه در دلیل قبلی گفتیم ظواهر جزء متشابهات هستند یعنی تشابه ذاتی را ان جا مطرح کردیم، در دلیل چهارم تشابه و اجمال حکمی را مطرح کنیم. یعنی ظواهر ذاتا متشابه نباشند بلکه حکما متشابه باشند، به حکم متشابه باشند. چون متشابه را دیروز عرض کردیم احتمال دارد کسی نپذیرد متشابه نسبت به ظواهر شمول دارد. چون ظواهر یعنی احتمال راجح، متشابه کما این که مرحوم سید خویی در مصباح الاصول ص 124 مطرح کرده اند و بقیه حضرات هم البته مطرح کرده اند، ان المتشابه هو التفاعل من الشبه- تشابه است، یعنی به تعبیر ایشان- ... الكلام ذا احتمالين متساويين، بحيث كان كل منهما شبيهاً بالآخر[1] -به این ها متشابه می گوییم و لذا در متشابه مراد متکلم برای ما روشن نیست، ولی در بحث ظهورات ما احتمال راجح را ظاهر می گوییم. اگر گفتیم احتمال راجح یعنی ظاهر پس شما نمی توانید ظهورات را ذیل متشابهات تحلیل کنید. این در واقع نقد دلیل سابق اخباریین است که صغری و کبری درست کرده بودند. صغری این بود الظواهر من المتشابهات، کبری چیست؟ ﴿فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون﴾ ما تشابه تبعیت متشابه ممنوع است پس یعنی اتباع ظهورات ممنوع است. مدعی در استدلال این حرف را می گفتند که ظهور ذاتا متشابه است در دلیلی که امروز متعرض می شویم اخباری می پذیرد که ظهور ذاتا متشابه نیست، چرا پذیرفتیم؟ ظهور یعنی احتمال راجح وقتی می گوییم رایت اسدا ظهور در یک معنایی دارد، یعنی احتمال راجح است. معنای مرجوح نمی تواند مقابل احتمال راجح مقاومت کند، ذا احتمالین متساویین نیست که بگوییم متشابه است. در دلیل چهارم ما بگوییم تشابه حکمی است، بحکم المتشابه است. متشابه یعنی مراد روشن نیست، پس هر جایی مراد برای ما روشن نباشد باید بگوییم حکما متشابه است. این اقایان استدلالشان این است و ان لم یکن ظاهر منه ذاتا اگر چه متشابه ذاتی نیست الا انه صار عرضاً تشابه بالعرض درست شده است، تشابه حکمی است. چرا تشابه حکمی است؟ (این استدلال قابل توجهی است) للعلم الاجمالی لطرو التخصیص و التقیید و التجوز فی غیر واحد من ظواهره، می گویند اگر ما بخواهیم به ظواهر قرآن حجیت بدهیم این ظواهر مقرون به علم اجمالی است که مراد نیست، ما علم اجمالی داریم که این ظواهر مراد نیست، چرا علم اجمالی داریم به عدم اراده ظواهر می گویند لطرو التخصیص و التقیید و التجوز[2] هیچ ظاهری را در قران پیدا نمی کنید الا این که یک مخصص یا مقیدی مجازی چیزی در روایت برایش پیدا شده باشد. پس ما بیاییم ظواهر کتاب را حکما محکوم به حکم متشابه کنیم و اگر این طور شد حجیت ظواهر مسلّم می شود. این هم دلیل چهارم.
دلیل پنجم را هم بگوییم و بعد وارد تحلیل بشویم.
دلیل پنجم اخباریون
یک مناقشه کبروی است که سلمنا ما انعقاد ظواهر کتاب را صغروی تشکیک نکنیم و بگوییم منعقد می شود.، ما یک منع کبری داریم، از عمل به این ظواهر نهی شده است، کجا نهی شده است؟ روایاتی که نهی از تفسیر به رای شده است، یعنی ظواهر کلام را اگر بخواهید اخذ کنید یعنی تفسیر به رای. اخباریون گفته اند ما دو جور تفسیر داریم (منابعشان را هم عرض کردیم، الدرّه النجفیة شیخ یوسف همه را مبسوط اورده است) تفسیر بالماثور من عندنا، ما گفتیم غیر از این هر چه بگویید تفسیر به رای است. شما می گویید ما مقابل ظواهر قرانی می رویم و یک انعقاد ظهوری برای ما می شود، این مناقشه کبروی است. با فرض انعقاد ظهور حجیتش را نمی پذیریم، چرا؟ آیات رادعه از تفسیر به رای، مناقشه کبروی می شود. ص 174 الدرة النجفیة می گوید ما وقتی سراغ روایات می رویم حمل الرای فی تلک الاخبار على ما لم يكن بتفسير منهم عليهم السّلام تفسیر وقتی از اهل بیت نباشد تفسیر به رای است.
این ادله مسموع است یا نه؟ در تحلیل ادله اخباریین عرض شد اعاظمی مثل مرحوم امام وارد پاسخ نمی شوند، در کتاب تعلیقه بر کفایه وارد پاسخ نمی شوند و می گویند پاسخ ها روشن است.
یک اتفاقی هم افتاده است که ما به عنوان دلیل ششم می خواهیم مطرح کنیم و آن این است که مدعی شده اند در قران تحریف اتفاق افتاده است. ما ببینیم به این می رسیم یا نه؟
مناقشه آخوند با این پنج دلیل
رد دلیل اول
مرحوم آخوند یک عبارتی به کار بده اند، و کل هذه الدعاوی فاسدة همه این دعاوی فاسد است به خاطر این که بیّن الغیّ است ما هم خیلی روی آن وقت مصرف نمی کنیم گرچه برخی از ادله را همان موقع که تقریر می کردیم اجمالا اشکالش را هم گفتیم.
مرحوم آخوند می فرمایند: این که شما می گویید ما متشابهات قرآن را نمی فهمیم پس فهم قرآن اختصاص به من خوطب به دارد، تمام دغدغه اصولین این است که آیات الاحکام قرآن را نجات دهند، این را دقت کنید چون برخی از اعاظم معاصرین به آخوند نقد کرده اند که شما چرا فرموده اید سلمنا اگر تحریف قرآن هم باشد مخل نیست.
البته اگر [آخوند] تحریف را انکار می کردند به نحو شدید، این به لحاظ فنی بهتر بود منتهی حوزه ای را که محل نزاع هست وارد شده اند. این آقایان این حیثی که برایشان مهم بوده است این است که آیات الاحکام را از اجمال و خارج کردن از استناد که اخباریون گفته بودند، نجات دهند. ایشان می گویند ما این را قبول نداریم که ظواهر قران اختصاص به من خوطب به دارد، در متشابهات بله، الراسخون فی العلم متشابهات را فهم می کنند، منتهی چه کسی گفته است آیات الاحکام جزء متشابهات است. لله علی الناس حجّ البیت این متشابه است؟ اقم الصلاة لدلوک الشمس مواقیت را مطرح کرده است، این جزء متشابهات است؟ چرا قتاده و ابی حنیفه را ردع کرد که مستدل و اخباری به این دو ردع استناد کرده بود؟ این هم وجهش روشن است، امثال قتاده و ابی حنیفه استقلال در فهم داشته اند بدون مراجعه به کلمات حضرات معصومین. در دلیل چهارم هم آمد که اگر کسی فحص از ادله کند از مخصصات و مقیدات، بعد از فحص و یاس اگر بخواهد به ظواهر عمل کند این ماهیتا با کار ابی حنیفه و قتادة مختلف است. اگر هم ردع کرده است ردع در استقلال و بودن توجه به این مقیدات و ناسخ و منسوخ و ... اینهاست.
یک کلامی را مرحوم آخوند در کفایه ص 326 بیان می کنند که حرف فنی است، بقیه علما هم مطرح کرده اند، هم مرحوم نائینی در اجود التقریرات ج2 ص 91 به این مسئله به نحو جدّی پرداخته است و همچنین مرحوم سید خویی در مصباح الاصول ج2 ص124- 125 تفصیلا به آن پرداخته اند و آن این است که اخباریون، شما چطور می گویید ظواهر کتاب حجیت ندارد کیف و قد وقع فی غیر واحد من الروایات الارجاع الکتاب و الاستدلال بغیر واحد من آیاته، اگر ظواهر کتاب حداقل در حوزه آیات الاحکام حجیت نداشت چطور حضرات معصومین اصحاب را به کتاب ارجاع می داده اند؟ شخصی سوالی را مطرح کرد حضرت فرمودند یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله، گفت از کجای کتاب الله؟ حضرت فرمودند: ما جعل علیکم فی الدین من حرج، امسح علیه[3] -بر این پانسی که بسته شده است مسح کن. این را از کجا می فهمیم؟
یک روایت دیگر می گوید (روایات مفصل است) به حضرت می گوید من این علمت ان المسح ببعض الراس؟! حضرت فرمودند بمکان الباء فی هذه الایة[4] فرموده است وامسحوا برئوسکم این باء تبعیضیه است.
این عبارت مرحوم آخوند خیلی فنی است و قد وقع فی غیر واحد من الروایات الارجاع الی الکتاب[5] ، اصحاب را به ظواهر کتاب ارجاع داده اند، چطور می گویید ظواهر کتاب حجت نیستند؟ بله آیات متشابهی هست که الراسخون فی العلم تکلیف متشابهات را حل کنند، اما این معنایش این نیست که کل کتاب را از حجیت بیاندازید.
رد دلیل دوم
در استدلال دوم گفتند احتواء بر مضامین عالیه غامضه دارد و این نمی گذارد که به ظواهر استناد کنیم. این هم ادعای بی خودی است. چرا؟ چون ما می گوییم مطالب غامضه [هست مثل] آیات اخر سوره حشر، الان هم امکان دارد کسی ادعا کند که عمق معنا را نمی فهمید. ﴿هو الاول الاخر و الظاهر و الباطن﴾، این را چطور می توان فهمید؟ عمق این آیات چطور فهمیده می شود؟ چطور می توان این ها را معنا کرد؟ خیلی عمیق و پیچیده است. ولی این ربطی به این ندارد که بگوییم [ظواهر حجیت ندارند] عبارت آخوند این است (این ها را می گویم چون بعد یک نقد جدی که برخی از معاصرین به مسئله تحریف قرآن مرحوم آخوند کرده اند باید از همین جا مسئله را بادقت جلو ببریم.): لأن احتواءه على المضامين العالية الغامضة لا يمنع عن فهم ظواهره المتضمنة للأحكام و حجيتها ما به عنوان یک اصولی دغدغه مان آیات الاحکام است و مطالب این چنینی منعی در حجیت ظواهر آیات الاحکام ایجاد نمی کند. با فرض این که مباحث غامضه را در مباحث کلامی و عقیدتی مطرح کنید.
رد دلیل سوم
اشکال سومی که مطرح کردید [که این ها مصداق متشابه هستند] ظواهر احتمال راجح است و احتمال راجح نمی تواند به او متشابه اطلاق کرد، بیان سید خویی در مصباح: کون الکلام ذا احتمالین متساویین[6] به این متشابه می گوییم، پس المراد منه -متشابه منظور چیست؟- المجمل، کلام مجمل را متشابه می گوییم. برخی از آیات که برای اصول عقائد است و برای معاد است و برای مبداء است بعضی گفته اند جزء متشابهات است. می گوید متشابه یعنی مجمل و لا یشمل الظواهر یقینا این بیان مرحوم خویی است، متشابه شامل ظواهر نمی شود این که شما بگویید الظواهر من المتشابهات این مقبول نیست.
ثانیا مع الغض عن ذلک و الالتزام باحتمال الشمول، متشابه احتمالا شامل ظواهر می شود. شما گفته بودید اول یقینا الان تنزل می کنید که بگویید احتمالا شمول دارد، اگر شما بگویید باحتمال الشمول، این جا مجرد الاحتمال غیر قادح فی حجیتها، آیا صرف احتمال می تواند حجیت ظواهر را که به بناء عقلاء ثابت شده است را ردع کند؟ بناء عقلاء رادع می خواهد، ما لم یثبت الردع، سیره عقلائیه پابرجاست، با هر احتمالی که نمی شود حجیت سیره را زیر سوال برد. مجرد الاحتمال لا یکفی فی الرادعیه
مضاف بر این ها مرحوم آخوند هم فرموده اند ما چند طایفه روایات داریم:
یک) روایات عرض، فرمودند اگر تعارض بین اخبار شد عرض بر کتاب الله کنید، حتی در برخی از جاها فرع بر تعارض هم نیست، روایتی که متعارض هم نیست عرض بر کتاب بشود ما خالف الکتاب لم نقله، آیا این روایاتی که امر به عرض شده است و گفته اند مخالف را ترک کنید معنایش این نیست که شما ظواهر کتاب را فهم می کنید؟ شاخص می تواند مبهم باشد؟ ایا شاخص ارزیابی می تواند مبهم باشد و قابلیت تمسک نداشته باشد؟
دو) روایت باب شروط، کل شرط خالف کتاب الله فهو مردود، شما شرطی در ضمن عقد کرده اید، چطور می توانید مخالفت کتاب را فهم کنید؟ احتمال دارد کسی بگوید ما خالف الکتاب یعنی ما خالف نصّ الکتاب، نه ظواهر الکتاب، اخبارین نص کتاب را قبول دارند، ظواهر را مشکل دارند. این حرف قابل دفاع نیست و خلاف واقع است، مگر ما در بحث شروط متعاملین چقدر نص کتابی داریم که شرط خلاف نص مطرح بشود؟ غالب آیات ظواهرند، نص یعنی ما لا یمکن ارادة الخلاف فیه، نص خیلی کم است، اگر بخواهید ظواهر را از کار بیاندازید روایات باب شروط را هم از بین می برید.
رد دلیل چهارم
اما این دلیلی که گفته اید تشابه حکمی درست می شود لطرو المخصص و المقید یعنی این طور این طور استدلال کرده اید که ما علم اجمالی به طروّ اراده خلاف ظاهر، و اگر یک ظاهری را ما علم اجمالی داشتیم که اراده خلاف ظاهر شده است آن ظاهر قابلیت تمسک و حجیت ندارد، من گفته ام رایت اسدا ظهور در حیوان مفترس دارد، نص که نیست چون در بقیه معانی هم احتمال دارد به کار رود. شما علم اجمالی دارید که این ظاهر مراد من نیست، این علم اجمالی مانع از این می شود که تمسک به این ظهور کنید. این حرف به لحاظ کبری درست است.
اما در مانحن فیه یک پاسخی داریم که فنّی است، این علم اجمالی مادامی مانع است که منحل نشود. علم اجمالی اگر انحلال پیدا کند مانعیتش هم از بین می رود. یعنی شما می گویید ما علم اجمالی داریم لطروّ المخصص و المقیّد این مظانّ این مخصص و مقید کجاست؟ یا کتاب است یا سنت قطعیه، بیشتر از این نیست. چون تخصیص عام کتابی به سنت، اجماعا جایز است. و لذا می توانید مخصصات عمومات کتابی در سنت باشد، ما علم اجمالی به طروّ المخصص داریم. این مخصص یا فی الکتاب است یا فی السنّه المقطعوعه است. وقتی ما در جایی که مظان مخصصات و مقیدات هست فحص کردیم و به مخصص و مقیدی دستیابی نشد علم اجمالی منحل می شود. چطور می گویید علم اجمالی مانع تمسک به آن ظهورات می شود؟ مانع نمی شود. اگر این بحث مانعیت را این جا مطرح کنید در همه جا دچار مشکل می شود. به عبارت فنی آن جاهایی که به مقدار معلوم مانعیت ایجاد می کند ولی اگر این علم اجمالی انحلال کرد دیگر مانعیت ایجاد نمی کند.
رد دلیل پنجم
اما دلیل پنجم که منازعه کبروی کردید یک پاسخی بدهیم. دلیل پنجم این بود که اگر ظاهر را بر ظهورش حمل کنید به تعبیر دیگر تبعیت از ظواهر کنید این مناقشه کبروی بود. یعنی ما ظواهر کتاب را گفتیم منعقد می شود برای شما، لکن اگر بخواهید حمل الظاهر علی ظاهره بکنید این من التفسیر بالرای است، گفته اید تفسیر به رای است و تفسیر به رای هم منهی است.
پاسخ ما این است که تفسیر یعنی کشف القناع (این را علما فرموده اند، مرحوم آخوند مطرح کرده اند، مرحوم سید خویی هم در مصباح الاصول مطرح کرده اند، بقیه آقایان هم گفته اند، منتقی ج4 ص 219) تفسیر عبارت است كشف القناع -یک مطلبی قناع و مقنعه داشته باشد، ما این پوشش را برداریم این تفسیر می شود- و لا قناع للظاهر -حمل الظاهر علی ظهوره که قناع ندارد که شما اگر این کار را بکنید بگویند تفسیر است. به تعبیر فنی استظهار از ظهورات را تفسیر نمی گویند. من فسر القران برایه یعنی یک آیه ای ظهور ندارد، قناع دارد، شما می خواهید بدون مراجعه به اهل بیت تفسیر کنید، بله این تفسیر به رای می شود. اما در اخذ به ظهورات کتابی بدون مراجعه به اهل بیت کسی می گوید تفسیر به رای است؟ در همین روایات باب شروط دقت کنید، متعاملین که همیشه معصوم در دسترسشان نبوده است، فرض بفرمایید در شرق جهان اسلام ان موقع در بخارا و سمرقند، دو نفر معامله کرده اند، کل شرط خالف الکتاب فهو مردود، دو متعاملین باید بتوانند به ظاهر [تمسک کنند] بعد [شما بگویید] من فسر القران برایه... [می گوییم] این را تفسیر تلقی نمی کرده اند. بله تفسیر برای ﴿هو الظاهر و الباطن﴾ است ما نمی دانیم ظاهر و باطن چیست، قناع دارد. چطور می شود یک چیزی هم اول باشد و هم آخر، هم ظاهر باشد و هم باطن این کشف القناع می خواهد. اما فرض بفرمایید کسی نظر کرده است اگر من مستطیع شدم حج نروم، لله علی که اگر پولدار هم شدم حج نروم، یا شرط می کند که این خانه را به تو می فروشم به شرط این که حجة الاسلام را به جای نیاوری. طرف مقابل می گویید کل شرط ما خالف الکتاب فهو مردود، کتاب گفته است ﴿لله علی الناس حج البیت﴾، نمی توانی در معامله شرط اسقاط حج کنید. ایا کسی این احتمال به ذهنش می اید که تو قرآن را تفسیر کرده اید؟ این عبارت را ببینید- و لو سلم فليس من التفسير بالرأي إذ الظاهر أن المراد بالرأي هو الاعتبار الظني الذي لا اعتبار به -این بافندگی هایی که دارند به اسم تفسیر قرآن، این ها را حضرت فرموده اند تفسیر به رای است، تفسیر به تظنّی است. اعتباری به این محتملات مرجوحه نیست.-
پس پاسخ اول این است که حمل الظاهر علی ظهور لیس من التفسیر، چرا چون تفسیر کشف قناع است و ظاهر قناعی ندارد.
پاسخ دوم: ما فرض کنیم حمل ظاهر تفسیر بود (یعنی از پاسخ اول تنزل کردیم) فرض می کنیم که یصح اطلاق التفسیر علی حمل الظاهر علی ظهوره. پس ما یک دسته از روایات داریم که ناهی از تفسیر به رای است، این طایفه اول می شود و فرض کردیم حمل الظاهر تفسیر است یعنی حمل الظاهر ذیل آیات ناهی تفسیر قرار گرفت، این طرف قضیه هم ما روایات عرض و شروط و جواز تمسک به قرآن را داریم، این ها را چه کار کنیم؟ مما لا محیص عن ارادة الارجاع الی ظواهره، یعنی ظواهر کتاب را به ما ارجاع داده اند، در شروط به نص کتاب که ارجاع نشده ایم، به ظواهر کتاب ارجاع شده ایم. پس یک طایفه ما را به ظواهر کتاب ارجاع داده است و یک طایفه ما را از تفسیر به رای نهی کرده است. ما این جا چه کنیم؟ مرحوم آخوند می فرمایند قضية التوفيق بينها [و بين ما دل على جواز التمسك بالقرآن] -و ان این است که ما بگوییم ما با فرض صدق تفسیر به رای اطلاق نهی را نمی پذیریم. در خصوص ظواهر ما امر شده ایم که به ظواهر استناد کنیم، گویا گفته اند تفسیر به رای چند مدل است، یک احتمالات مرجوحه، دو) بافندگی ها سه) فلان چهار) ظواهر، ولی در خصوص ظواهر به شما ارجاع می دهیم، اذن می دهیم مراجعه کنید. ما روایات مفصلی داریم، جواز تمسک به قرآن، عرض اخبار، رد شروط مخالف با قران، این ها - ... و غير ذلك مما لا محيص عن إرادة الإرجاع إلى ظواهره لا خصوص نصوصه -نگویید ما را ارجاع به نص داده اند، این را مکرر می گوییم که ارجاع به کتاب ارجاع به نص نیست چون کتاب نص ندارد، مخصوصا در آیات الاحکام خیلی از جاها نص نیست، ظواهر کتاب است.
فتحصل مما ذکرنا که ادله اخباریین تمام نیست، بیشتر از این هم بحث کرده اند.
دیروز یک عبارتی از مرحوم کمپانی برایتان خواندم، همه حاشیه را در تقریر بیاورید. خود اخباریون این حرف را زده اند، این سید صدر شارح وافیه این فرمایش مرحوم کمپانی را زده است، مرحوم کمپانی یک بحثی کرده بود که این ها جدلی می شود. شما به ظواهر اخذ می کنید برای این که اعتبار ظواهر را نفی کنید. خود این که قرآن می گوید سراغ متشابه نروید سراغ محکم بروید این خودش ظواهر قرآن است، پس استدلال به ظواهر کتاب می کنید برای اثبات بی اعتباری ظواهر، این خودش یک پاردوکسی است که نمی شود حلش کرد الا این که بگویید جدلی است. این را اصولین مطرح کرده اند به نظر می رسد حوصله نکرده اند کلمات اخبارین را مراجعه کنند، اخباریین مثل سید صدر در این جا تصریح کرده اند که ما در این جا به مبنای شمای خصم استدلال می کنیم، یعنی همان جدلی که مرحوم کمپانی گفته بودند که این می شود جدلی. [اما] خود اخباری ها هم گفته اند که ما جدل می کنیم. ما می گوییم آقایان اصولین که ظواهر را قبول دارید، از همین ظواهر به شما دلیل نشان می دهیم که حرف شما را ابطال کنیم، ما ظواهر را جدلا حجیتش را بر مبنای شمای خصم قبول کردم، برای ابطال مدعای تو، پس اشکال به ما اخباری ها وارد نیست.
امروز فرصت نشد، و دعوى العلم الإجمالي بوقوع التحريف فيه اخوند این را به عنوان یک دلیل مستقل در عداد آن پنج مورد بحث کرده اند. گویا ادعای تحریف در قرآن شده است و اگر ادعای تحریف بشود ظواهر از حجیت می افتد، چون شما به یک ظاهر می خواهید استناد کنید می گوییم شاید مخصص این عام که به ظهورش استناد می کنید، مخصصش جزء ان آیاتی بوده است که افتاده است. چه کار می خواهید بکنید؟
این را ان شاء الله فردا بحث می کنیم؛ برخی از معاصرین هم به آخوند یک نقد جدی وارد کرده اند که چرا این مدلی جواب داده اید؟ گفته است با فرض قبول هم تحریف نمی تواند مانع استمساک به حجیت ظواهر بشود.