درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجیت الظواهر /بررسی نظر شیخ حسین حلی، مرحوم نائینی و سید خوئی در تفصیل میرزای قمی

 

مروری بر جلسه گذشته

سخن در تفصیلی بود که مرحوم محقق قمی مطرح فرموده بودند و تفصیل ناظر به مقصودین بالافهام و غیر مقصودین بالافهام بود، ایشان ادعا کرده بود که ظواهر برای مقصودین بالافهام حجیت دارند. عرض شد که اگر بخواهیم این مدعا را تحلیل کنیم باید به دو دعوای کبروی و صغروی تبدیل کنیم. یک بحث که مبسوطا چند جلسه ما را به خودش اختصاص داد این است که چه وجهی می توانیم برای اختصاص به ظواهر برای مقصودین بالافهام ذکر بکنیم، مبانی و اقوال مختلف مطرح شد و تحلیل شد.

عدم تطبیق کبری بر ظواهر سنت

امروز یک بحث دیگری را مطرح می کنیم؛ تطبیق این کبری بر یک صغرایی که محل مناقشه است و برای ما در اصول مسئله است و فی الواقع اگر این تطبیق را ما نپذیریم با فرض پذیرش ادعای کبروی در ما نحن فیه میرزای قمی نمی تواند به نتیجه دلخواه برسد. ما امروز می خواهیم بگوییم سلمنا که ظواهر کتاب حجیتش مخصوص مقصودین بالافهام باشد یعنی تسلم کبری کنیم، حال می خواهیم ببینیم آیا این کبری تطبیق بر ظواهر سنت هم پیدا می کند که به این نتیجه برسیم که ظواهر سنت برای ما حجت نیست. و بحث انسداد را مبتنی بر این نظریه مطرح کنیم.

اگر بخواهیم این کبرایی که امروز تسلم کردیم و با خصم مماشات کردیم، تطبیق بر ظواهر سنت بدهیم باید به این طالب اذعان داشته باشیم که ما اولا یک مساوات برقرار کنیم بین حاضرین حین الخاطب و مقصودین بالافهام، این مطلب مهمی است که خصم استدلالش بر این بار است که می گوید ظواهر حجیت دارند برای مقصودین به افهام، این را ما امروز مماشاتا قبول کردیم، یک تطبیقی می کند که کسانی که حین الخطاب حاضر بودند مخاطب مقصود بالافهام است، و چون ما مخاطب این خطابات نیستیم مقصود به افهام نیستیم فلذا حجیت ظواهر برای ما تمام نیست. می گوییم هذا اول الکلام، مخاطبین و حاضرین حین الخطاب مقصود بالافهام هستند. لقائل ان یقول که حاضرین در مجلس خطاب مقصود بالافهام نیستند، کسانی که حاضر در مجلس خطاب نیستند آن ها هم مقصود بالافهام هستند. اگر این را نپذیریم (که حق هم این است که نپذیریم) ثمره ای برای مسئله باقی نمی ماند و این مقدار تطویل دادن به مسئله واقعا بلاطائل است.

کلام مرحوم شیخ حسین حلی

مرحوم شیخ حسین حلی در کتاب ارزشمند اصول الفقه ج5 ص 264 عبارتی را اورده اند: أنّ لحاظ الثمرة -اگر بخواهیم برای مسئله ثمره ای قائل باشیم باید این طور بگوییم؛ تفصیل بدهیم بین حجیت ظهور و نفس تکلیف - ... من حيث حجّية نفس الظهور بالنسبة إلى المعدومين -بعد می فرمایند آن چه گفتید- يكون مبنيا على النسبة بين المخاطب و بين من قصد إفهامه، -نسبت مخاطب با مقصود بالافهام چیست؟ ما مخاطب نیستیم، آیا مقصود بالافهام هم نیستیم؟ اگر گفتیم فبناء على التساوي بينهما -اگر گفتید لزوما کسی که مخاطب است مقصود بالافهام باشد ولا غیر، اگر نسبت را تساوی گفتید بله، این جا ثمره مبنی بر مسلک میرزای قمی روشن می شود. اما اگر این را گفتیم (شاهد ما این است) و أمّا بناء على عدم التساوي -که مخاطب یمکن که مقصود بالافهام نباشد مثل ایاک اعنی و اسمعی یا جار یا از ان طرف کسی مقصود بالافهام باشد اما مخاطب نباشد. اصل مناقشه این جاست که ما مقصود بالافهامی داریم که مخاطب نیست، و أمّا بناء على عدم التساوي و أنّ النسبة هي العموم من وجه، -عرض اخیر ما ناظر به این بود- و أنّ من قصد إفهامه قد يكون أعمّ من المخاطب -اصل بحث این است، من قصد افهامه اعم از مخاطب است- كما أنّ المخاطب قد يكون هو غير من قصد إفهامه و لو من باب إيّاك أعني و اسمعي يا جارة، -اگر این ادعا را ثابت کنیم که حق این است- فلا تكون الثمرة المذكورة مبنية على مسلك المحقّق القمي قدّس سرّه[1] ، دیگر ثمره ای بر مسلک میرزای قمی بار نمی شود.

بررسی کلام مرحوم نائینی

مرحوم نائینی (اجود التقریرات ج2 ص92) مرحوم نائینی هم یک بیانی دارد، این عبارت ایشان: هذا کله، مع انا لو سلمنا عدم حجية الظواهر لغير المقصودين بالإفهام ‌-ما تسلم کبری بکنیم و بپذیریم که ظواهر برای غیر مقصودین بالافهام حجیت ندارد، باز هم- لما ترتب عليه ما رامه -آنچه مقصودش بود حاصل نمی شود، مقصودش چه بود؟- من عدم حجية ظواهر الاخبار بالنسبة إلينا -می خواست حجیت ظواهر اخبار را برای ما زیر سوال ببرد، این برایش محقق نمی شود- و توضيح ذلك ان الأخبار الصادرة من المعصومين سلام اللَّه عليهم لو كانت منقوشة في جسم و بقيت إلى زماننا لكنا مسلمين بعدم حجيتها -حرف میرزای قمی در یک صورت درست است که روایات معصومین را در جسمی می نوشتند، و ما این را باز می کردیم می گفتیم این برای ما حجیت ندارد،- بناء على اختصاص الحجية بخصوص المقصود بالإفادة، لكنها ليست كذلك ‌-ظواهر اخبار که می گوییم برای ما حجت است این طور نیست که در جسمی بنویسند و ما ببینیم و بگوییم شاید یک قرائنی [وجود داشته است] می گوییم ایشان که مخاطب است و مقصود بالافهام است، احتمالا من به ایشان یک قرینه ای گفته ام، قرینه هم لزوما قرینه مقالیه نیست، قرینه حالیه هم هست. شما این منقوش را پیدا کرده اید و احتمال می دهید بین حضرت و زراره یک قرینه ی حالیه ای بوده است و به دست ما نرسیده است، بله این منقوش نگاه کنید نمی توانید با اصول عقلائیه این را دفع کنید. ولی این طور نبوده است که ما روایات را روی منقوش پیدا کنیم.- بل هي نقلت يدا بيد إلى ان انتهت إلى مصنفي جوامع الأخبار قدس اللَّه أسرارهم -این ها سینه به سینه و یدا بید نقل شده است، و عليه فالراوي الأول -ان روای که از حضرت نقل کرده است، مثلا زراره - أما كان مقصود بالإفهام ‌-زراره مقصود بالافهام بوده است یا نه؟ قطعا بوده است. این یک مدل است، مدل دیگر هم اگر روایات را دقت کنید مثلا یک روای می گوید کنّا جلوسا عند ابی عبدالله سأل رجل عن فلان، و حضرت این طور جواب دادند. این جا راوی مخاطب حضرت نبوده است، کس دیگری پرسیده است و رفته، ولی روای که برای ما نقل کرده است او- أو كان حاضرا في مجلس الإفادة -در مجلس افاده بوده است پس مقصود بالافاده بوده است، این دو صورت از نقل روایت است. و على كل حال فنقله للرواية لفظا أو معنا للراوي الثاني -زراره رفت و این روایت خودش یا این روایتی را که شنیده بود را برای روای ثانی، برای شاگردش نقل کرد،- مع سكونه و عدم تنبيهه على وجود قرينة على خلاف الظاهر -بعد زراره نقل نمی کند که این جا یک قرینه ای بوده است، يدل على عدمها و إلا لكان خائنا في نقله -همین که قرینه ای نقل نمی کنند یعنی قرینه ای نیست و الا روای در نقل خیانت کرده است، مثلا روایت ارث یا طهارت، حضرت یک قرینه ای در مقام افاده داشته باشند که آن قرینه این است که متنجس اگر وسائط داشته باشد نجس منجس نمی شود، اگر یک قرینه حالیه یا مقالیه کنار این روایت باشد، اگر زراره این را برای طبقه بعدی شاگردان نقل کند خلاف ظاهر حضرت فهم بشود او خائن در نقل است. آیا شما می توانید چنین ظنی نسبت به اجلّاء اصحاب داشته باشید؟ قطعا این طور نیست. پس آن آقایانی که مقصود بالافهام هستند اگر قرائن را نقل بکنند برای ما نقل کرده اند، که نقل شده و اگر نقل نکنند قرینه ای نبوده است. اگر این طور جلو آمدیم- ... و كون الراوي الثاني بالإضافة إليه مقصودا بالإفهام -آن راوی دوم برای زراره مقصود بالافهام است و روای دوم هم برای طبقه سوم نقل کرده است.- و ننقل الكلام إلى تمام وسائط الرواية إلى أن تنتهي إلى مصنفي الجوامع قدس اللَّه أسرارهم -همین طور رسید تا مرحوم کلینی، تا این جا همه قرائن را این ها نقل کرده اند، عدم نقل قرائن به معنای عدم وجود قرائن است. تا کتب اربعه شد، از این جا به بعد چطور؟ از این جا خود میرزای قمی هم قبول دارند که برخی از خطابات مثل تصنیف کتب است و تصنیف کتب مخاطب خاص را مقصود نکرده است، هر کس این کتاب را بخواند مقصود بالافهام است، - و إذا انتهى الأمر إليهم -به محمدون ثلاث که رسید- فلا إشكال ان جوامعهم من قبيل تصنيف المصنفين و المقصود بالإفهام في أمثال ذات هو كل من ينظر إلى تلك المصنفات فيكون حالنا في الأخذ بتلك الظهورات و الاعتماد فيه على أصالة عدم القرينة بعينها هي حال الراوي الأول [الّذي ينقل عن الإمام عليه السلام و عليه فلا يفيد اختصاص حجية الظواهر بمن قصد افهامه في عدم حجية الأخبار المروية في الجوامع المعتبرة حتى ينتهي الأمر إلى حجية مطلق الظن لأجل انسداد باب العلم و العلمي كما ذهب إليه المحقق المذكور قدس سره[2] ] روشن شد چه گفتند؟ پس ثمره ای در این تفصیل میرزای قمی نیست، و این مسئله در تطبیقش بر صغری گرفتار اشکال می شود، این بیان مرحوم نائینی در اجود.

 

بررسی کلام مرحوم سید خویی

همین بیان را هم مرحوم خویی در مصباح الاصول آورده اند، مصباح الاصول ج2 ص 121 مرحوم خویی یک شبهه دیگری را مطرح می کنند، می گویند ائمه دیدنشان این بوده است که قرائن منفصله می آورده اند، بیان ائمه سلام الله علیهم اجمعین با بیان افراد عادی تفاوتی دارد، قرائن ما متصله است. ما صحبت که می کنیم قرائنش را هم می گوییم، منتها حضرات دیدن و روششان این بوده است که قرائن را منفصله بیان کنند. عام را حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند، می بینید مخصصا فرضا در کلامات جواد الائمه است. این قرائن منفصله را اصحاب روایات و روات تقطیق می کردند. روایت مفصل است و سی مسئله ساز حضرت پرسیده است، و در اخر کار قرینه ای بوده است که تقطیع روایات، قرینه را از صدر روایت جدا کرده است. یکی از وجوهی که برای روایات مضمره نقل می کنند همین است که اولش گفته سألت اباعبدالله علیه السلام و در این جا ده بیست سوال است. در انتها گفته است سألته، این روشن است که به حضرت صادق می خورد اما چون تقطیق شد و این روایت به کتاب الطهاره رفت و ان ذیل روایت به کتاب الصلاة رفت، یک مضمره ای درست شد. پس تقطیق عوارضی را برای روایات داشته است، یکی بحث اضمار است. احتمال دارد بگوییم یک قرائنی در کلام بوده است و دیدن ائمه هم بر بیان قرائن منفصله است. در تقطیع روایات و این که هر مسئله ای را به باب مناسب خودش ارجاع بدهیم این یک اشکالی ایجاد کرده است که دست ما از قرائن کوتاه باشد، فرق ما با کسی که در مجلس امام صادق بوده است این است که همه قرائن دست آن ها هست و این تقطیع برای ما قرائن را از دست رس خارج کرده است و این یک شبهه جدی است، این را باید چه کنیم؟ پس بگوییم حجیت ظواهر برای کسانی است که این قرائن هم در دسترسشان بوده است، این پاسخش این است که درست می گوید، مرحوم خویی و حضرات دیگر متعرض این بحث شده اند که شما فکر کرده اید مقطعین العیاذ بالله عوام الناس بوده اند؟ اگر تقطیع یک قرینه ای را که برای فهم حدیث موثر است اخلال در او ایجاد کند و مضر به فهم باشد فردی مثل کلینی که چنین کاری نمی کرده است. غفلت بکند به خاطر این که در این تقطیع به خاطر غفلتش قرینه از ذو القرینه جدا بشود، این احتمال را که ما در حق مصنفین کتب جوامع که نمی دهیم.

هذا النحو من التقطيع غير قادح في انعقاد الظهور،-ما این حرف ها را نمی گوییم[سیدخویی قبل ان فرمودند] لأنّ الرواة عند تشرّفهم بحضرة الإمام (عليه السلام) كانوا يسألون عن عدّة مسائل لا ربط لإحداها بالاخرى، كما هو المتعارف في زماننا هذا في الاستفتاءات، فأتعب علماؤنا الأعلام أنفسهم في تبويب المسائل و إرجاع كل مسألةٍ إلى بابها المناسب لها مع الجهد و الدقّة، تسهيلًا للأمر على المراجعيندر تبویب هی ان حواسشان بوده است که این تقطیع که انجام می شده است بزرگان اعاظم حواسشان به این بوده است که این تقطیع مخل به استظهار نباشد، چرا؟ چون العیاذ بالله یا باید بگویید این اقایان صاحب جوامع عارف به این این قرائن نبودند یا العیاذ بالله ورع در دین نبودند، احتمال دیگری که نمی دهیم. یک وقت کسی ورع است [اما] عارف نیست نمی داند این برای ان ذو القرینه، قرینیت دارد یا یکی عارف به این ذو القرینه است ورع در دین است.

و أمّا ما ذكره في منع الصغرى، من أنّ التقطيع مانع عن انعقاد الظهور، ففيه: أنّ ذلك يتم فيما إذا كان المقطع غير عارف باسلوب الكلام العربي، -این بلد نباشد- أو غير ورع في الدين، إذ يحتمل حينئذ كون التقطيع موجباً لانفصال القرينة عن ذيها لعدم معرفة المقطع أو لتسامحه في التقطيع، و كلا هذين الأمرين منتفيان في حقّ الكليني (قدس سره) و أمثاله من أصحاب الجوامع[3]

این مسئله هم حل شد، فتحصل مما ذکرنا اولا ما نمی پذیریم که مقصود بالافهام مساوی با مخاطب است، چرا؟ دلیل اول این است که ما قاعده اشتراک در احکام داریم، قاعده اشتراک در احکام می گوید هر کس شکّ فی ثلاث او اربع حکمش این است، ایشان از حضرت پرسیده است، حکم شما هم همین است. دلیل دوم، فهم متشرعه هم همین است، شما یک روایت پیدا نمی کنید که روای اول روایت را برای عمل نقل کرده باشد، بعد بگویند شما مقصود به افهام بوده اید ما که نبوده ایم. نه [نمی توان چنین چیزی گفت] پس سیره متشرعه این بوده است که در مواجه با روایات نمی گفته است ما مقصود بالافهام نیستیم، خودشان را مقصود بالافهام می دانسته اند، حتی در ادوار بعدی، اگر روایت حضرت سجاد سلام الله علیه یا امام باقر سلام الله علیه را اصحاب امام هادی سلام الله علیه استماع می کردند نمی گفتند ما مقصود بالافهام نبودیم [به خاطر] یک قرن فاصله، این حرف را نمی گفته اند.

جمع بندی این طور می شود [نکته اول] که سه نوع متن داریم: یک) عبارت رمزی بین متکلم و مخاطب است. اگر عبارت رمزی باشد ظواهر کلام برای غیر مقصود بالافهام حجیت ندارد عرض کردیم مثل کتب رمل و اسطرلاب، دو) خطاباتی هست که علم داریم برای همه است، اعم از این که کسی این جا هست یا نیست، (این را حتی میرزای قمی هم قبول داشتند) مثل کتب مصنّفه، ما کفایه یا اشارات شیخ الرئیس را می خوانیم این ها مقصور نکرده اند به مقصودین بالافهام که شاگردان خودشان باشند، هر کسی این کتاب را باز کند ظواهر برایش حجیت دارد. دسته اول مشخص بود که برای مقصود به افهام است و دسته دوم علم داریم که برای همه است. سه) این دسته محل اختلاف بود که نمی دانیم برای کیست، مثل کتب مصنفه است یا مثل خطابات رمزی است، این جا عرض شد که سیره عقلاء بر این است که اخذ به ظواهر می کنند و الی ما شاء الله می توانیم مثال بزنیم. پس سیره عقلائیه به تمسک به ظواهر بود.

نکته دوم) با تسلم کبری تطبیقش بر ما نحن فیه را ما نپذیرفتیم، که امروز تفصیلا این مطلب را هم متعرض شدیم.

خطابات قانونی

بقی شیء، لسان تشریع و تقنین لسانی است که مقصودین بالافهام اعم از حاضرین در مجلس تقنین و تشریع هستند. حلال محمد حلال الی یوم القیامه، مجلس تقنین می کند ایا فقط برای مخاطبین فی المجلس است؟ یا یک قانونی (قانون مدنی) سال 1305 تصویب شده است، و هنوز هم جلو می رود. این لسان تقنین است. نمی توان گفت مامقصود بالافهام نبوده ایم.

بعضی متعرض این نکته شده اند، که متشرعه ظواهر کلمات پیامبر را حتی متشرعه متاخر اخذ می کرده اند، این فرمایش مرحوم اصفهانی در وقایة الاذهان ص503 است.

نکته اخری که عرض کردم این است که بیانی که حضرت امام داشتند (خطابات قانونیه) و ما این بیان را پذیرفتیم. بگوییم خطاب قانونیه با خطابات شخصی فرق می کند. شما این هم دعوا درست کردید که مقصود بالافهام مساوی با مخاطب است، ما این حرف را تا این جا چطور نقد کردیم؟ مقصود بالافهام رابطه اش عام و خاص من وجه با مخاطب است. یمکن که کسی مخاطب نباشد ولی مقصود بالافهام باشد و یمکن که کسی مخاطب باشد ولی مقصود بالافهام نباشد. این را با ما با خطابات غیر قانونی جلو بردیم. یک جواب دومی مبتنی بر آن مبنا می دهیم، خطابات قانونی ظاهرش خطاب است، مخاطب و مقصود بالافهامش منحصر به حاضرین در مجلس خطاب نیست. عرض شد اگر قانونی صد سال پیش هم تصویب شده است این قانونیت دارد، برای همه وضع شده است، مثلا ﴿لله علی الناس حج البیت[4] این چه ربطی به مستطیع زمان پیامبر دارد؟ پس خطابات قانونی، تمام کسانی که ذیل ان قرار می گیرند مقصود بالافهام آن هستند. این قانون صلاحیت سرزمینی دارد، صلاحیت زمانی دارد، این برای تمام این افراد صلاحیت دارد پس اینها مقصود بالافهام هستند پس شما چرا دایره مقصود بالافهام را مخصوص مخاطب کردید؟ یا بگویید شمول دارند یا بگویید تمام این ها مخاطب به خطاب قانونی هستند، (اگر اصرار دارید که بگویید مقصود بالافهام یعنی مخاطب) هر کس در اطوار زمان مشمول این قانون است مخاطب این قانون است. یکی از این دو بیان را بپذیرید.

فتحصل من جمیع ما ذکرنا، فرمایش میرزا هم منع کبری دارد و هم با فرض تسلم کبری تطبیق بر صغری و ما نحن فیهش را نپذیرفتیم. لذا این تفصیل که ظواهر حجیت دارند ولی برای مقصودین بالافهام را نپذیرفتیم.

تفصیل دیگر، ظواهر کتاب حجت است یا نیست؟ ان شاء الله در جلسه بعد متعرض می شویم.

 


[1] . اصول الفقه ج5 ص264.
[2] . اجود التقریرات ج2 ص92.
[3] . مصباح الاصول ج2 ص121.
[4] آل عمران/سوره3، آیه97.