1402/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجیت الظواهر /تفصیل نظر میرزای قمی ره
مروری بر جلسه گذشته
سخن در حجیت ظواهر بود، عرض کردیم علی مبنا المشهور که ما ظواهر را مفید ظن بدانیم و جزء ظهور این ها را تحلیل کنیم، یکی از مخرجات از قاعده عام عدم عمل به ظن، بحث عمل به ظهورات و به تعبیر حجیت ظهورات بود.
در حجیت ظهورات عرض شد که دو بحث جدی مطرح است، یکی بحث میرزای قمی است که ایشان به تعبیر شیخ انصاری در دو جای قوانین مطرح کرده اند که ما بگوییم قوانین حجیت دارند اما این حجیت اختصاص به مقصودین بالافهام دارد. کسی که مقصود بالافهام نیست علی القاعده حجیت ظهورات در حقش تمام نیست.
این به یک معنا حرف فنی است و در دو حوزه صغروی و کبروی باید بحث شود. بحث کبروی ان بحث مهم زبان شناسی است. بحث صغروی، بحثی است که مورد نیاز فقهاست و اصولیین این را در اصول متعرض شده اند. لذا ما عرض کردیم در جهاتی به جهت تنقیح کبری و صغری باید بحث کنیم.
این بحث کبروی مطرح شد که وجه فرمایش میرزای قمی چه می تواند باشد که ما بگوییم ظواهر فقط در حق مخصوصین و مقصودین به افهام حجت است؟ و اگر می خواهیم کبری را نقد کنیم از کجا باید نقد کنیم؟
کلام مرحوم میرزا را شیخ اعظم در رسائل[1] مبسوط تقریر کرده است و آن قدر تقریر قوی است که برخی از اصولین از ایشان انتقاد کرده اند که به میزانی ایشان ارکان این نظریه را تشیید کرده اند که شاید به ذهن میرزای قمی هم نمی آمده است. عبارت این است ویمکن هذا التوجیه اجمال توجیه این است که ما بگوییم حجیت ظنون و ظهورات الفاظ (این که می گوییم ظاهر کلام حجت است) حجیتش از باب ظن نوعی است. اگر گفتیم از باب ظن نوعی است، ظن نوعی یعنی چه؟ یعنی کون اللفظ بنفسه لو خلی و نفسه مفیدا للظن بالمراد ما با ظن شخصی در این جا کاری نداریم، ظن نوعی ملاک است. یعنی ما باشیم و لفظ لو خلی و طبعه این افاده ظن به مراد می کند، ﴿لله علی الناس حجّ البیت﴾ لو خلی و طبعه افاده ظن به مراد می کند، این ظن نوعی می شود. اگر منظور ما از باب ظن نوعی این باشد و ظهورات را از باب ظنّ نوعی حجت گرفتیم بیایید تفکیک کنید [بین] کسی که مقصود به افهام است و کسی که مقصود به افهام نیست، (ما در کبری صحبت می کنیم) اگر من بخواهم نسبت به شما تفهیم داشته باشم دو اصل وجود دارد که از این ظهور بخواهیم خارج شویم، دو احتمال دارد که بخواهیم ظهور را منثلم بکنیم، که با آن اصل ها باید این احتمالات را مرتفع کنیم.
این که بنده متکلم قصد دارم یک مرادی را تفهیم به شما کنم، گفته ﴿اقم الصلاة﴾ یا گفته ام ﴿لله علی الناس حجّ البیت﴾ مرادم اقامه صلات است، اتیان حجّ است.
یا باید من متکلّم غفلت کنم اگر بخواهم اقامه صلاة وجوب نداشته باشد، خلاف این ظاهر را اراده کنم، یا باید من متکلم از نصب قرینه غفلت کنم، و مثلا بگویم اقم الصلاة فی کلّ سنة مرّة واحدة، پس از بیان یک قیدی که در مرادم نقش داشت، غفلت کرده ام.
احتمال دوم این است که شمای مستمع از استماع و توجه نسبت به کلام متکلم غفلت کرده باشید.
اگر این دو غفلت نباشد، (غفلت متکلم و غفلت مستمع)ظاهرش این است که متکلم با ظواهر کلام بیان تمام المراد را اراده کرده است، چون در مقام بیان تمام مراد است.
این دو احتمال غفلت را با دو اصل [بر می داریم]؛ اصالة عدم غفلة المتکلّم و اصالة عدم غفلة المستمع ما این دو احتمال را دفع می کنیم. این اصول هم اصول عقلائیه است. متکلمی که در مقام بیان تمام مراد است، اصل این است که از بیان تمام مرادش غفلت نکند. با این دو اصل ما دو احتمال غفلت را مرتفع می کنیم و نتیجه این می شود که ظواهر کلام از باب ظنّ نوعی حجت می شود. حال این دو اصل در حق مقصود بالافهام جریان دارد و در حق غیر مقصود بالافهام جریان ندارد، لذا نمی توانید به ظنّ نوعی تمسک کنید و حجیت ظواهر را درست کنید. اصل این است که متکلّم غفلت نکند، بسیار خوب [می پذیریم] ولی جنابعالی مستمع که مقصود بالافهام نیستید با کدام اصل می توانید شما فهم کنید که همین کلمه ای که من گفتم تکیه به هیچ قرینه حالیه یا مقالیه ای نکرده ام؟ شما (کسی که مقصود به افهام نیست) خارج از گود افاده و استفاده هستید. خارج از فرایند انتقال معنا هستید، (این است که عرض کردم در حوزه زبان شناسی هم تحلیل دارد، آنی که خارج است چطور می تواند استفاده کند؟ با کدام اصل می خواهد احتمال احتفاف کلام به قرائنی حالی یامقالی را که در تعیین مراد نقش دارد دفع کند؟ با کدام اصل می خواهید مرتفع کنید؟ اصل بحث این است. عرض کردم کلام میرزای قمی به یک معنا حرف مهمی است، این بحث اصلی که مرحوم شیخ هم در رسائل تبیین کرده اند، شرّاح رسائل هم ورود کرده اند، من هم کلماتی از اصولین متاخر از شیخ را عرض می کنم.
اشاره به بحث صغروی
بحث دیگری وجود دارد، با این فرض که این مبنا را پذیرفتیم که کسی که مقصود بالافهام نیست خارج از قضیه است نمی توان با یک اصل عقلائی احتمال قیود و قرائنی متصله یا منفصله را برایش نفی کنیم؟ (با فرض این که گفتیم ظواهر برای مقصودین بالافهام حجیت دارند) یک بحث دومی وجود دارد که آیا ما در ظواهر کتاب و سنت مقصود به افهام هستیم یا نیستیم؟ چون احتمال دارد کسی بگوید ما پذیرفتیم ظواهر برای مقصودین به افهام حجیت دارد، اما نسبت به کتاب و سنت ما هم مقصود به افهام هستیم. این جا باید ان ملازمه تساوی را منتفی کنیم که اگر خطاب مختص به یک نفر بشود تلازم ندارد که همان مقصود بالافهام باشد. احتمال دارد که خطاب شامل کسی نشود اما مقصود به افهام باشد. می گوییم ایّاک واسمعی یا جار اصلا به کس دیگری می خواهیم انتقال دهیم، چه بسا بگوییم مخاطب مقصود به افهام نیست. در برخی از پیام های سری و رمزی کسی که مخاطب است به پیام منتقل نمی شود. آن کسی که به او منتقل می شود، به پیام منتقل می شود. پس چه تلازمی است بین کسی که مخاطب است یا مقصود بالافهام است؟ این باید در ان جا بحث شود.
کلام مرحوم آخوند
در کبری می گویند ما با یک تقریر و تحریری ثابت می کنیم کسی که مقصود به افهام نیست هم می تواند آن اصل ها را اجرا کند و حجیت ظواهر را در حق خودش ثابت کند. چطور؟ یک بیانی مرحوم آخوند در کفایه دارند ص 324 که این بیان مرحوم آخوند استناد به سیره عقلائیه است مبنی بر این که اخذ به ظاهر می شود کرد و حجیت ظواهر را می شود قبول کرد برای کسی که مقصود به افهام نیست.
كما أن الظاهر عدم اختصاص ذلك بمن قصد إفهامه -یعنی حجیت ظهور اختصاص به من قصد افهامه ندارد خلافا لمیرزای قمی چرا؟- و لذا لا يسمع اعتذار من لا يقصد إفهامه -عذر شمایی را که مقصود به افهام نیستید عقلا نمی پذیرند- إذا خالف ما تضمنه ظاهر كلام المولى -اگر مولی 5 عبد دارد، یکی از عبد ها پشت درخت است و مولی او را نمی بیند، به یکی دیگر از عبد هایش خطاب می کند که آب بیاور! ظاهر کلام مولی تکلیفی است که یعمّه، [چون] به بنده هایش خطاب کرده است آب بیاورید. این عبد به هر دلیلی امتثال نکرد، بعد [مولی] متوجه شد ان عبد دیگر پشت درخت صدایش را شنیده است آیا اعتذار او را می پذیرد که من مقصود به افهام نبودم؟ سیره عقلا [این را نمی پذیرد] این اعتذار مسموع نیست، پس سیره عقلا می گوید ظواهر کلام مولی در حق کسی که مقصود به افهام نیست، حجیت دارد.- من تكليف يعمه أو يخصه -برخی از تکالیف هست که اتفاقا مخصوص کسانی است که مقصود به افهام نیست، مردی پیش حضرت آمده و از دماء ثلاثه می پرسد، حضرت جواب می دهد، این شخص به منزل می رود، بعد می گوید حضرت فرموده اند حکمش این است، مثلا قاعده امکان را بیان کردند که کل دم امکن ان یکون حیض [زن] بگوید من مقصود به افهام که نبودم، [در این صورت] لا يسمع اعتذار من لا يقصد إفهامه.
پس بیان مرحوم اخوند بر این محور و عنص استوار است که سیره عقلا در حجیت ظواهر بین مقصود بافهام و غیر مقصود به افهام تفکیک نمی کند. اصل بحث مرحوم آخون این است. بعد از ان فرمایش دیگری دارند می فرمایند:
و يصح به -به مولی- الاحتجاج لدى المخاصمة و اللجاج كما تشهد به صحة الشهادة بالإقرار من كل من سمعه و لو قصد عدم إفهامه فضلا عما إذا لم يكن بصدد إفهامه[2] -من نزد کسی می گویم به فلانی بدهکار هستم، در آن جا از قاضی هم حضور دارد و اقرار عند الحاکم شد، چه بکند؟ اخذ به ظواهر اقرار بکند یا نکند؟ حجیت ظواهر اقاریر و وصایا اتفاقا برای کسی است که لم یکن مقصودا بالافهام، این هم شاهدی در این که عقلا در اقاریر و وصایا اخذ به ظواهر کلام می کنند. پس اصل استدلال ایشان تمسک به سیره عقلائیه است.
من قبل از این که کلامات اعلام دیگر را بخوانم یک تشکیکی به لحاظ زبان شناسی برایتان ایجاد بکنم تا این بحث را جمع کنیم. عرض کردم هم کبری مهم است و هم صغری و به نظر در اصول کبری مهمتر است، چون این که ما مقصود به افهام هستیم یا نیستیم را به راحتی می توان با قاعده اشتراک و ... درست کرد، اصل کبرای بحث است.
اگر متعلمی پیش استادش علوم غریبه می خواند، که این علوم غریبه بین مقصود بالافهام یک قرائنی برایش می گذارد که متوجه شود مراد چیست؟ اگر کسی که مقصود به افهام نیست می تواند با ظواهر استدلال کند و کار را جلو ببرد؟ قطعا نه! چون این ها رموزی هست بین متعلم و معلّم، قطعا برای کسی که خارج از این فرایند انتقال پیام هست، حجت نیست. پس چه اتفاقی افتاده است؟ مرحوم شیخ می فرمایند ما دو سنخ خطاب درست کنیم، یک سنخ جایی که خطاب به شخص است مثل کتب مصنفین که اخذ به ظواهر می کنید. شما کتاب فلسفه شیخ الرئیس یا کتاب عدّة الاصول شیخ الطائفه را نگاه می کنید، چه فرقی می کند؟ شما به ظواهر کلام اخذ می کنید و جلو می روید، داستان چیست که در این جایی که می دانیم این شخص مقصود به افهام است و دیگران نیستند نمی توانیم حجیت ظواهر را در این جاهایی که یقین داریم این شخص مقصود به افهام است و دیگران نیستند و نمی توانند به ظواهر اخذ کنند؟ برای این که داستان روشن شود این آدرس ها را یادداشت کنید اگر وقت کردیم می خوانیم.
اول فرمایش مرحوم محقق اصفهانی در نهایة الدرایة ص 172 یک فرمایشی هم مرحوم آقای اراکی در اصول الفقه ج1 ص 490 دارند. یک فرمایشی هم میرزای نایینی در اجود التقریرات ج2 ص 91 دارند، یک فرمایشی هم مرحوم اقا ضیاء دارند که با حوصله به ان می پردازیم، نهایه الافکار ج3 ص
بررسی کلام آقا ضیاء
به نظرم آنجایی که باید تحلیل شود همین فرمایش آقا ضیاست که ما بپذیریم یا نپذیریم. توضیحی که ابتدا در تحریر فرمایش مرحوم آخوند عرض کردیم ایشان در نهایة الافکار بیان می کنند که اگر مکلف مقصود بالخطاب بود، با اصالت عدم غفلت متکلم و اصالت عدم غفلت مستمع ما آن دو احتمال را مرتفع می کنیم. و لذا ظواهر برای مخاطب و مقصود به افهام حجت است. من به شخصی می گویم جئنی بعین، قرینه حالیه ای داریم که من از ایشان آب می خواهم، او چیز دیگری بیاورد، ظواهر برای من مولی قابلیت احتجاج دارد برای ایشان هم [همین طور] اگر من بگویم من نقره می خواستم، می گوید من از کجا باید متوجه می شدم شما نقره می خواستید؟ پس اصالت عدم غفلت ها در حق کسی که مقصود به افهام هست جاری است.
و ما اذا کان المکلف غیر مقصود بالخطاب اگر مکلفی مقصود به خطاب نبود، این جا سه احتمال باید بدهیم، دو تایش با مقصود به افهام مشترک است و یک احتمال سومی می آید، آن احتمال سوم را باید یک جوری رفع کنیم. اگر بخواهیم حجیت ظواهر را برای غیر مقصود به افهام ثابت کنیم یک احتمال سومی هم می آید، آن احتمال سوم را باید دید چطور می شود مرتفع کرد؟
و ما اذا کان المکلف غیر مقصود بالخطاب ففی هذه الصورة لاینحصر احتمال الوقوع فی خلاف الواقع بالاحتمالین المزبورین -آن دو احتمالی که برای مقصود به افهام بود یعنی غفلت متکلم و غفلت مستمع، این دو محفوظ، یک احتمال سومی هم هست، آن احتمال چیست؟ - وهو ان یکون بین المتکلم و من قصد افهامه قرینة حالیة او مقالیّة سابقة الذکر لاحقة الذکر بنحو لایطلع علیها غیر المخاطب -شما این احتمال را بدهید که بین این آقا و مخاطبش یک قرائن سابقه الذکر یا لاحقة الذکر [وجود دارد مثلا] سابق من گفته بودم در این شرایط گوشت نخر! [بعد بگویم] اشتر اللحم در این جا گوشت نخر! شما که مقصود به افهام نیستید چطور می توانید به ظاهر اشتر اللحم عمل کنید؟ این خیلی احتمال مهمی است این را چطور می توانید مرتفعش کنید؟ شما می گویید ما دیدیم مولی به آن بنده گفت ایتنی بماء، شاید یک قراری داشته باشد که ایتنی بماء یعنی ایتنی بسیف، شما این را چطور می توانید مرتفع کنید؟- و مثل هذا الاحتمال -این احتمال کمی هم نیست که بگوییم عقلا به ان اعتنا نمی کنند، نه عقلاء اعتناء می کنند، اگر به عقلا بگویید ایشان نامه را برای فلانی نوشته است، [عقلا در این جا اعتنا می کنند] این یک احتمال جدی است که بین متکلم و مخاطب قرائنی باشد که لا یطلع علیها غیر المخاطب و این احتمال را عقلا منفی نمی کنند، [اما] این احتمال را باید یک جوری منتفی اش بکنیم، چه جوری این احتمال رد می شود؟ مرحوم آقای عراقی یک فرمایشی دارند می فرمایند نه این احتمال سوم را هم منتفی می کنیم. غفلت متکلم را منتفی کردیم، غفلت مستمع را منتفی کردیم این احتمال سوم که بین من و مقصود بالافهام یک قرینه ای باشد که عقلا هم برایش اعتباری قائل هستند، ایشان می فرمایند- وفیه انّ هذا الاحتمال کسی بغیه منفیّ بالاصول العقلائیه -آیا این حرف را باید بپذیریم یا نه پذیریم؟ ایشان می فرمایند همانطور که غفلت متکلم را ما با اصول عقلایی منتفی می کردیم و همان طور که غفلت مخاطب را مرتفع می کردیم، احتمال وجود قرائن بین متکلم و مخاطب را هم منتفی می کنیم، چرا؟ چطوری می توانید مرتفع کنید؟- ولا اختصاص لها[3] -اصول عقلائیه به احتمال غفلت متکلم و مخاطب مخصوص نیست- فکما انّ احتمال الغفله من المتکلم و المخاطب مرجوح عند العقلاء کذلک احتمال القرینة الخفیه بینه و بین المخاطب مرجوح عند العقلاء و هی منفیة باصالة عدمها -این فرمایش آقا ضیاء و این تنظیر به نظر در محل نیست، درست نیست. استدلال ایشان روشن شد؟ می گوید من متکلم و مخاطبم که مقصود بالافهام است، غفلت ها را اصول عقلائیه مرتفع می کند این را ما قبول داریم. سیره عقلائیه پشتیبانی می کند.
بررسی کلام مرحوم آیت الله اراکی
عبارت آقای اراکی این است می فرمایند باید به بازار بروید ببینید مردم چه می فهمند؟ مردم همینی که ما می گوییم را می فهمند. و فيه أنّ هذا المطلب ليس طريق صحّته و سقمه إلّا العرض على أهل السوق، فإذا رأيناهم يمشون بخلافه يعنى لا يفرقون بين من قصد و غيره بعد الشركة في التكليف[4] -توجه داشته باشید تا این جا کلام اخوند را می پذیریم، این که عقلاء اصل عدم غفلت در متکلم و مستمع جاری می کنند این را همراه هستیم. اما مثلی که از که زدیم (کتب غریبه [و استاد و شاگرد] نگویید یک فردی را مطرح می کنید که ما قرائن داریم که فقط مخصوص به این مخاطب نوشته است، نه! یک فرد جلی را می گوییم که روشن باشد، شاید بتوانیم این طور جمع بندی کنیم که این حرف میرزای قمی به لحاظ زبان شناسی حرف فنی و مهمی است، ظواهر برای مقصودین به افهام حجت است، منتهی کتب مصنفه در علوم وجهی ندارد که برای مخاطب خاص باشد، کسی که اصول نوشته است برای همه نوشت است، یا کتب ادبیات و داستان و مانند آن این ها برای عموم نوشته اند، اگر ما احراز کنیم که در یک جایی مخاطب مقصود بالافهام نیست، نمی توان به سیره عقلا استدلال کرد و می گوییم ظواهر برای این آقا حجت است. مناقشه صغری درست است که ایا ما مقصود بالافهام کتاب هستیم یا نیستیم؟ آن جا بگویید مقصود بالافهام که مرحوم اراکی گفته بود. در روایت کسی بگوید ما مقصود بالافهام هستیم یا نیستیم؟ لذا دو جور روایات است، یک روایات آمده است که قرینه ای داریم مختص این راوی است. آیا می توانید از این اشتراک فهم کنید و ظواهر را اخذ کنید؟ این که ما به ظواهر روایات اخذ می کنیم به دلیل آن اشتراک است، حال یا اشتراک در تکلیف یا اشتراک در خطاب، که این ها را باید بحث کنیم.
پس اگر ما یک جایی اثبات کردیم کسی مقصود بالافهام نیست یا حداقل شک کردیم که مقصود بالافهام هست یا نه؟ نمی توانیم ظواهر [را اخذ کنیم] یعنی استدلال جناب آخوند و آقا ضیاء عراقی سیره عقلائیه است. اقا ضیا می گویند سومین اصل هم مثل دو تا اصل سابق جاری می شود. عرض ما این است که بین اصل سوم و دو تا اصل سابق فرق است. سیره عقلائیه جریان اصل سوم را پشتیبانی نمی کند. اگر کسی این ادعا را بکند که حجیت ظواهر مختص به مقصودین به افهام است، به لحاظ کبروی و زبان شناسی حرف بعیدی نزده است.
بله تمام حرف و تلاش ما این است که بگوییم ما مقصود بالافهام هستیم، یعنی مناقشه را جای دیگری باید بزنیم. حال اگر کسی این حرف را بزند قابل دفاع است یا نیست و تطبیقش بر آن صغری ان شاء الله برای جلسه بعد