1402/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجیت الظواهر /تفصیل نظر میرزای قمی ره
مرور جلسه گذشته
بحث در حجیت ظواهر بود و عرض شد که مسئله مهمی است، به خاطر این که اهمّ منابع ما در فقه قران و سنت است و منبعیت قرآن و سنت به این است که ما ظواهر را حجت بدانیم و اگر حجت ظواهر به هر دلیل منثلم بشود، فی الواقع این انثلام در خصوص منبعیت کتاب و سنت خواهد بود لذا این مسئله، مسئله مهمی است.
ما در جلسه گذشته عرض کردیم با این مبنا که حجیت ظواهر جزء ظنون هست، بحث را کما علیه المشهور جلو می بریم. از ذیل اصالة عدم حجیّت ظن برخی از ظنون اخراج شده اند. اولین مخرج حجیت ظواهر است که بحث ظواهر ادله است که حجیتشان را بحث می کنیم. اما مقابل این رای مشهور که فعل طرح کردیم تا به تفصیل به آن بپردازیم، احتمال دارد این قول مطرح بشود که دلالت ظواهر قطعی است، جزء ظنون نیست. عرض کردم اگر ما جزء قطعیات بدانیم و جزء ظنون نباشد تخصصا خارج است، دیگر حجیت ظواهر ذیل این بحث قرار نمی گیرد که المخرج عن تحت الاصل را بخواهیم بررسی کنیم، این یک نکته بود.
نکته دومی که ما طرح کرده ایم تا امروز وارد ادامه بحث بشویم فرمایش جناب آخوند رحمت الله علیه بود که سیره عقلا بر اتباع ظهورات فی تعیین المرادات هست. برای تعیین و استکشاف مراد گوینده از ظهورات تبعیت می کنند. این سیره، سیره عقلائیه و متبع فی الشرع هم هست، شرع یک طریقه دیگری را اختراع نکرده است و ردع هم نکرده است. عرض کردیم که نه ردع بالخصوص داریم و نه ردع بالعموم. آیات ناهیه هم نمی تواند رادع باشد. وجه عدم الردع را هم مطرح کردیم.
مرحوم آقای نائینی در اجود التقریرات عبارت قشنگی را به کار برده اند. ایشان در این سیره عقلائیه که می خواهند بگویند بر ظهورات است (اجود التقریرات ج2 ص91) عبارتشان این است: فاعلم ان أصل حجية الظهور في الجملة این که جناب آخوند فرمود سیره عقلائیه داریم، فی الجمله نفی سلب کلی می کنیم. مما هو مسلم بين الكل و عليه يدور المدنية و الالتئام بين الأنام[1]
یعنی مدنیت دائر مدار این سیره عقلائیه است. ما اگر اتباع ظهورات فی تعیین المرادات را نپذیرفتیم و گفتیم نمی توانیم از طریق ظهور کشف اراده بکنیم، واقعا مدنیت با مشکل مواجه می شود. اقاریر و وصایا داریم، بحث هایی که داریم که به تعبیر ایشان علیه یدور علیه المدنیة اگر بخواهید دلالت ظهور بر تعیین مراد را زیر سوال ببرید، با یک اشکال جدی مواجه می شوید. عبارتشان عبارت خوبی در توضیح سیره عقلائیه است.
اگر ما تا این جای بحث را پذیرفتیم امروز به استناد همین سیره عقلائیه دو نکته را می خواهیم طرح کنیم؛ نکته اول این است که آیا این سیره عقلائیه حجیت مطلقه نسبت به ظهور دارد یا ما باید این سیره مقید کنیم، مقید به چی بکنیم؟ لقائل ان یقول (کما این که چنین قولی هست) ظواهر وقتی حجت هستند که مقید به افاده ظن به وفاق بشوند. منظور ما از ظن در این جا به تعبیر آخوند ظن فعلیه است، ظن فعلیه یعنی ظن شخصی، جناب عالی به عنوان مکلف یک ظن شخصی پیدا کنید. ظنّ نوعی یعنی نوعا چنین ظنّی برایشان حاصل شود ولو این که برای بنده و جناب عالی که می خواهیم عمل کنیم ظن ایجاد نشود، این ظن شخصی شد. حالا سوال این است که برخی گفته اند سیره عقلاء مقید است، یعنی من از ظهورات تبعیت بکنم، این تبعیت بنده مقید به افاده ظن به وفاق شده است، ظن لازم دارم و اگر ظنّ من نباشد نمی توانم به ظهورات عمل کنم. سیره عقلا این را می گوید، این یک احتمال [است.]
احتمال دوم این است که بگوییم سیره عقلائیه حجیت ظهورات را پذیرفته، حجیت ظهورات را می فرماید، منتهی مقید به عدم ظن به خلاف شده است. یعنی ظاهر کلام مولی را دقت کنید یک ظهوری دارد، ولی من حین العمل ظن به خلاف به این ظاهر دارم، [اما] بقیه مکلفین نه، ظهور شکل گرفته است. من ظنی به خلاف این ظهور دارم، آیا بنده که ظن به خلاف دارم می توانم این ظهور را تبعیت کنم؟ اگر گفتیم نه، اتباع ظهورات به عنوان سیره عقلائیه مقید به عدم ظن به خلاف شده است، که اگر شما ظن به خلاف نداشتید آن ظهور متبع است. ولی اگر ظن شخصی به خلاف داشتید دیگر تبعیت ظهورات نمی کنید. پس این احتمال دوم شد.
در صورت اول ظواهر در صورت افاده ظن به وفاق گفته ایم متبّع است و در صورت دوم در صورت عدم ظن به خلاف [متبع است]، اگر ظن به خلاف بود شما نمی توانید به ظهورات عمل کنید.
+ظن وفاق یعنی ظنّ نوعیه؟
استاد: نه، این جا ظن فعلی شخصی منظورمان است، یعنی برای من ظن به وفاق باشد، با نوع کاری نداریم.
احتمال سوم این است که بگوییم تبعیت ظهورات مطلق است و نه مقید است به این که برای شخص شما ظن به وفاق تولید شود، ظن به وفاق هم به ظن شخصیه است. احتمال دارد بگوییم ظهور را در صورتی که ظن به وفاق شخصی برایت پیدا شد، تبعیت کن. صورت دوم این بود که بگوییم به ظهورات عمل کن در صورتی که عدم ظن به خلاف باشد. آخوند می فرمایند نه آقا جان، سیره عقلائیه اتباع ظهور به نحو مطلق است، نه افاده ظن به وفاق می خواهیم و نه عدم ظن به خلاف می خواهیم، هیچ کدام را نمی خواهیم، چرا؟ چون سیره عقلائیه این است. ایشان یک استشهادی می کنند برای این که اثبات کنند سیره عقلائیه اطلاق دارد، سیره مطلق است و آن این است که اگر مولی به شما امری کرد لا مجال عندهم للاعتذار عن مخالفتها (مخالفت ظهورات) بعدم افادتها بالظن بالوفاق. چرا من که گفتم اشتر اللحم [درحالی که] این ظهور داشت شما نرفتید امتثال کنید؟ بگویید من یک شبهه ای برایم به وجود آمده بود و ظن به وفاق برایم حاصل نشد. می گوییم تبعیت ظهور که منوط به ظن به وفاق نبود. یا بگویید من ظن به خلاف پیدا کرده بودم، گفتم این مولی که نزدیک فرض کنید بعضی از چیزها که می شود گوشت نمی خورد.
وقتی ما این کلام ملقاة من المولی را به عرف عرضه می داریم عرف به ما می گوید ما نه افاده ظن را شرط می دانیم و نه عدم ظن به خلاف را، هیچ کدام را شرط نمی دانیم.
این هم سیره عقلائیه را توضیح دادیم که مقید به هیچ کدام نمی شود. این دلیل ما بر این که اتّباع الظهورات در این سیره عقلائیه مقید نیست، نه ظن به وفاق می خواهیم و نه ظن به عدم خلاف.
کلمات اعلام را ذیل این بحث نگاه کنید! من یکی دو منبع را ذکر می کنم، این ها را باید برگردیم و یک تحلیل جامعی نسبت به آن ها داشته باشیم، مرحوم نائینی در اجود التقریرات ج2 ص91، این یک تفصیل [است] بقیه اعلام هم فرموده اند مثل مرحوم شیخ حسین حلی که یک عبارت دیگر هم از ایشان نقل خواهیم کرد، اصول الفقه ج5 ص 264.
پس ما تا این جا ثابت کردیم که ظهورات به خاطر سیره عقلائیه متّبع است و این تفصیلی که بعضی مطرح کرده اند قابل پذیرش نیست.
بررسی تفصیل میرزای قمی در حجیت ظواهر
دو تا تفصیل جدی دیگر این جا ما داریم که ما این ها را ابتدا طرح کنیم، احتمال یکی دو جلسه زمان می برد که به یک جمع بندی جامع برسانیم.
تفصیل دوم، تفصیلی است که از میرزای قمی معروف است، مفصل میرزای قمی است. یک شبهه عویصه ای است که باید طرح کنیم، هم در فهم ظهور کتاب و سنت و هم اگر فرصت شد برخی از این مباحثی که در حوزه هرمونتیک مطرح است ذیل همین فرمایش می توانیم تحلیل کنیم.
ایشان یک حرفی زده اند، حرف قابل توجه است. اصل فرمایش ایشان این است [که عرض می کنیم] هم مرحوم شیخ در رسائل مبسوط به فرمایش ایشان پرداخته است رسائل ج1 ص 161 شیخ فرمایش میرزای قمی را از قوانین آورده است و تقریر کرده است و توجیه کرده است، توجیه شیخ هم مهم است.
در قوانین طبع قدیم ص 393، ایشان در حجیت ظواهر [کلامی دارند] (ما هم ظواهر کتاب و سنت را بحث می کنیم یعنی محل ابتلا و نیاز همین ظواهر کتاب و سنت است، به مناسبت اگر این بحث روشن شد روی بقیه متون هم می توان این قاعده را تسری داد، بحث هرمونتیک و تفسیر متن یکی از قواعدش همین است) اجمال فرمایش ایشان این است که این که ظهورات متبع هست و سیره عقلائیه هست، درست است. منتها باید یک تفصیلی بدهیم بمن قصد افهامه، مقصودین بالافهام و غیر مقصودین بالافهام. اگر کسی مقصود بالافهام در یک خطابی نیست شما چطور برای غیر مقصود بالافهام می گویید ظهور متّبع است؟ بنده کلامم را به ایشان القاء کرده ام، شما می خواهید اخذ به ظهور کلام من بکنید، پس ما یک کبری و صغری داریم. شیخ خیلی ماهرانه فرمایش میرزای قمی را در ارزیابی و تحلیل نقد می کند. می گویند کلام ایشان یک صغری دارد و یک کبری. صغری این است که آیا ما مقصود بالافهام هستیم یا نیستیم؟ ظواهر کتاب خطاب به ما هست یا خطاب به ما نیست؟ یک بحث کبروی داریم، اگر ظهورات کلام را که می گویید متبع است، نسبت به غیر مقصودین بالافهام با اختلال مواجه می شود یا نمی شود؟ فارق از این که ما مقصود بالافهام هستیم یا نیستیم یعنی یک بحث کبروی دارند. این بحث کبروی می شود همین بحث های هرمونتیک که اگر کسی مخاطب کلام نبود می تواند اخذ به ظهور کند یا نمی تواند؟ ظهورات متّبع هست یا نیست؟
میرزای قمی بحثشان این است که ظهورات برای غیر مقصودین بالافهام حجیت ندارند و متّبع نیستند و ما در کتاب و سنت مقصودین بالافهام نیستیم. وقتی که مقصودین بالافهام نبودیم پس نمی توانید استناد کنید بر تبعیت ظهور، بر حجیت ظهور به سیره عقلائیه.
این یک تفسیری است و یک اشکالی است که عرض کردم، اشکال مهمی است. مرحوم شیخ در فرائد جلد1 ص 161 این بحث را تفصیلا مطرح می کند.
مقداری از فرمایش شیخ را بخوانیم و بعد فرمایش آخوند، بعد ببینیم تحلیل این کلام میرزای چطور باید جلو برود
+مخاطبین ... می گویید؟
استاد: ان صغروی است، ما مخاطب نیست، انّما یعرف القرآن بقتاده حضرت باقر سلام الله علیه فرمود، انّما یعرف القران من خوطب به، ما که مخاطب نیستیم. در خصوص سنت هم ما مخاطب نیستیم. خطاب شفهی نسبت به مخاطبین و حاضرین فی المجلس بوده است، ما مخاطب نیستیم.
توجیه فرمایش مرحوم صاحب قوانین هم مهم است، مبنای این قول چیست که اگر خواستیم نقدش کنیم.
اما التفصیل الاخر فهو الذي يظهر من صاحب القوانين -در دو جا صاحب قوانین این حرف را زده اند، یک)- فی اخر مسئلة حجیة الکتاب -آدرسی که ما دادیم همین است دو)- فی اول مسئلة الاجتهاد و التقلید. در دو جا آورده اند. فرمایش ایشان چیست؟ و هو: الفرق بين من قصد إفهامه بالكلام ... و بين من لم يقصد إفهامه بالخطاب، كأمثالنا بالنسبة إلى أخبار الأئمّة عليهم السّلام الصادرة عنهم في مقام الجواب عن سؤال السائلين یک کسی به حضرت گفته است بنده چنین گرفتاری دارم، حضرت هم پاسخی داده اند. ما که در ان زمان معدوم بودیم، تا چه رسید به این که مقصود بالافهام نبودیم. حتی می خواهیم چیز دیگری بگوییم، کلام میرزا این است که اگر کسی آمد و شما هم در جلسه حضرت نشسته بودید، می گوید انی رجل فلان مسافتم دور است چه کنم؟ حضرت یک فرمایشی را به ایشان فرموده است، ولو این که شما در مجلس هم باشسد. می خواهم بگویم شبهه را حتما مبتنی بر این نکنید که آیا معدومین امکان مخاطبه با آن ها هست یا نیست؟ این بحث ها را کنار بگذارید، شما نشسته اید و یک کسی از حضرت سوال می کند، حضرت هم به او پاسخ می دهد. فرض بفرمایید آرام هم پاسخ می دهند ولی شما شنیده اید، شما مقصود بالافهام نیستید، وقتی مقصود بالافهام نیستید چطور می توانید به ظهور کلام متکلّم اخذ بکنید.
فالظهور اللفظيّ ليس حجّة حينئذ لنا، حجیتش را چطور درست کنید؟ بناء على عدم كون خطاباته موجّهة إلينا و عدم كونه من باب تأليف المصنّفين یک شبهه ای را ما این جا دفع می کنیم، نگویید اگر این طور باشد که هیچ کتابی را انسان نمی تواند بخواند، کتاب شیخ الرئیس را آوردیم خواندیم، کسی بگوید مگر شیخ الرئیس به تو گفت؟ می گوید تصنیف الکتاب با توجیه الخطاب فرق می کند. در تصنیف الکتاب ما کاری به مخاطب نداریم، کتاب را می نویسیم ولی در خطاب یمکن کسی طرح کند که شاید این آقا یک ویژگی و خصوصیتی داشت که حضرت به این آقا فرمودند، [مثلا به حضرت می گوید] آقا جان تب دارم چه کار کنم؟ حضرت فرمودند وضوء بگیر! شما می گویید هر کس تب دارد وضوء بگیرد؟ شاید این یک گرفتاری دارد حضرت فرموده اند آبی به صورتت بزن درست می شود.
پس ما شبهه را هم پاسخ دادیم. و عدم كونه من باب تأليف المصنّفين.
اگر گفتیم خطاب موجه به ما نیست، به ما توجیه نشده است پس احتمال بدهیم که ظهور در حق ما حجت نیست، فالظهور اللفظی لیس الحجة حینئذ لنا[2] .
این تفصیل میرزای قمی را مرحوم شیخ در رسائل هم با حوصله تفصیل را نقل کرده است و هم با حوصله توجیه کرده است. و یمکن توجیه هذا التفصیل -این را هم باید یاد بگیریم که کلمات بزرگان آن جایی که قابلیت توجیه دارد، توجیه کنیم. این هم هنر شیخ است. و بعد می فرمایند این توجیه قابل قبول نیست، شروع به نقد و تحلیل تفصیل میرزا می کنند.
توجیه کلام میرزای قمی
چطور کلام میرزا را توجیه کنیم؟ این توجیه را دقت کنید که نقد مرحوم آخوند در کفایه روشن شود. توجیه این طور است که بگوییم وقتی ظهورات الفاظ و کلام را حجت می کنیم بأنّ الظهور اللفظيّ ليس حجّة إلّا من باب الظنّ النوعي ظهور نوعی چیست؟ و هو كون اللفظ بنفسه- لو خلّي و طبعه- مفيدا للظنّ بالمراد، -به تعبیری دلالت استعمالی را که گفتیم لو خلّی و طبعه دلالت بر اراده جدی هم بکند اصالة التطابق، این ظن نوعی می شود. پس ما که ظهورات را حجت می دانیم و متبع می دانیم به دلیل افاده ظن نوعی است، لذا گفته ایم ظن به وفاق شخص لازم نیست، عدم ظن به خلاف شخص لازم نیست، معنایش این است که مبنای حجیت ظهورات آن ظنّ نوعیه است. مرحوم شیخ در توجیه کلام میرزا این را دارند. اگر ظن نوعیه را مطرح کردیم- فإذا كان مقصود المتكلّم من الكلام إفهام من يقصد إفهامه، -اگر من متکلم می خواهم شما را افهام کنم، شما مقصود بالافهام هستید، اگر شما مقصود بالافهام هستید چطور می توانید بگویید ظهور کلام من برای آن آقا که مقصود بالافهام نیست حجت است؟ مقداری بحث را توسعه بدهیم؛ احتمال دارد یک قرینه مقالیه یا قرینه حالیه بین ما و مخاطب باشد، ما سابق یک قرائنی داریم، می شود قرائن حالیه، بین مولی و عبدش یک سری قرائن است که اگر من گفتم اشتر اللحم شما می دانید که من مریض احوال هستم و نمی توانم گوشت بخورم، باید یک فکر دیگری بکنم. بحث ما فعلا کبروی است. جناب عالی که مخاطب نیستید بحث فنی این شد که زمینه حجیت ظهورات برای شما نیست. شما که غیر مقصود بالافهام هستید نمی توانید اخذ به ظهور کنید. این بیان شیخ را هم مرحوم نائینی در اجود آورده اند و هم مرحوم خویی در مصباح، اصل مطلب را بگویم بعد فرمایشات مرحوم نائینی و مرحوم خویی را برایتان عرض می کنم. ایشان می گویند ما یک اصالة عدم الغفله داریم، که احتمال غفلت را با اصالت عدم غفلت نفی می کنیم و اصالت عدم غفلت برای غیر مقصود جاری نیست. این اصل بحث است. شما که مقصود بالافهام هستید به ظاهر کلام باید اخذ کنید و ظاهر کلام برایتان حجت است، چرا؟ چون می گویید شاید متکلم وقتی صحبت می کرد غفلت داشت، ظاهر کلام مرادش نبود، می بایست یک قرینه ای می آورد که این ظاهر کلام مراد من نیست. من گفته ام اکرم العلماء، به طلبه ها شهریه بدهید، این ظاهر کلام است. شما احتمال می دهید که مولی اراده اش این بوده است که فقط به طلبه سید فقط شهریه بدهد، از قرینه ای بر خلاف ظاهر کلامش غفلت کرد، ما می گوییم اصالة عدم الغفلة المتکلّم، اصل بر این است. ما احتمال غفلت من المتکلّم را با این اصل نفی می کنیم. احتمال غفلت از مستمع را هم نفی می کنیم. حضرت سلام الله علیه که روایت را به زراره گفتند شاید زراره غفلت کرد و حواسش نبود، غفلت سامع را هم با اصالة عدم الغفلة حلش بکنیم. عبارت این است اگر بخواهیم به این ظنّ نوعی ما اعتناء نکنیم، به این ظنّی که برای ظهورات درست می شود، دلیل این عدم اعتناء یکی از این دو فرض باید باشد؛ إمّا لغفلة منه في الالتفات -التفات به قرائن مکتنفه نداشته است یا بگوییم- إمّا لغفلة من المتكلّم في إلقاء الكلام على وجه يفي بالمراد، -یا من متکلم از اقامه قرینه غفلت کردم هر دوی این احتمالات مرجوح فی نفسه، و نمی توانیم ببپذریم، چرا؟ اصالت عدم غفلت در سیره عقلائیه داریم،- مع انعقاد الإجماع من العقلاء و العلماء على عدم الاعتناء باحتمال الغفلة في جميع امور العقلاء، أقوالهم و أفعالهم.
چرا ما حجیت ظهورات را مطرح کردیم؟ به خاطر این که در گوینده و سامع ما غفلت را با این اصل نفی کردیم. این جا یک بحث فنی به وجود می آید و آن این است که اگر کسی در این کلام مخاطب نیست و مقصود بالافهام نیست ما می توانیم این دو اصل غفلت را مخصوصا اصل غفلت مستمع و مخاطب را جاری کنیم؟ نه، جناب عالی کجای داستان هستید که اصل عدم غفلت را برای شما به کار ببریم؟ پس بگوییم: و أمّا إذا لم يكن الشخص مقصودا بالإفهام، -یعنی جناب عالی ثالث که مقصود بالافهام نیستید- فوقوعه في خلاف المقصود لا ينحصر سببه في الغفلة[3]
شما بگویید من مقصود را نفهمیده ام، تو مقصود بالافهام نبودی که مقصود را بفهمی، کی گفته است شما مقصود بالافهام هستید؟ بعد مرحوم شیخ کلمات اخباریین را در این جا مطرح کرده اند که این ها می گویند ما مخاطب قران نیستیم و بعضی هایشان گفته اند کل قرآن متشابه بالنسبة الینا، و انما یعرف القران من خوطب به، حضرت به قتاده فرمودند بی خود استدلال می کنی، البته باید ببینم مراد انما یعرف القران من خوطب به چیست؟ این هم توجیه فرمایش میرزای قمی، عرض کردیم شیخ در رسائل این تفسیر را توجیه می کند.
بررسی کلام مرحوم نائینی
مرحوم میرزا در ص92 اجود التقریرات عبارتی را دارند؛
(و أما المقام الثاني) -یعنی تفصیل بین مقصود بالافهام و غیر مقصود بالافهام- فالمخالف فيه هو المحقق القمي قدس سره حيث ادعى (قده) اختصاص حجية الظواهر بخصوص من قصد افهامه و عليه بنى انسداد باب العلم- اتفاقا یکی از مبانی که نظریه انسداد شکل می گیرد همین است، ما اگر گفتیم ظهورات کتاب و سنّت مختص به مقصودین بالافهام است و بعد هم گفتیم ما مقصود بالافهام نیستیم باب علم و علمی را منسد کرده ایم، به نسبت ما انسداد باب علم و علمی پیش می آید- نظرا إلى ان الأخبار المروية عن الحجج سلام اللَّه عليهم لم يقصد منها إلا افهام خصوص المشافهين دون غيرهم -این مدعا، توجیه چیست؟- ... غاية ما يمكن أن يقال في تقريب ما أفاده -آخرین حرفی که در توجیه فرمایش مرحوم میرزای قمی بخواهیم بگوییم- هو ما أفاده العلامة الأنصاري قدس سره -ما حرفی بیشتر از شیخ نداریم که ما حرف شیخ را نقل کردیم. بیان میرزای نائینی همان بیان شیخ است.- و حاصله - اگر در یک خط بخواهیم بگوییم این است، عرض تفصیلی ما در یک خط خلاصه است- أن حجية الظواهر لا مدرك لها إلا أصالة عدم غفلة المتكلم عن بيان تمام مراده و عدمه غفلة السامع عن القرائن المذكورة في كلامه -دو اصالت عدم غفلت داریم، من متکلم حواسم بوده است، اگر من در مقام بیان تمام المراد هستم چون گاهی اوقات در مقام ضرب القاعده هستم، در مقام بیان هستم، اما تمام المراد را در مقام بیانش نیستم. اگر در مقام بیان تمام مراد بودم، سامع هم زراره بوده است و غفلت نداشته است و حواسش به همه قرائن بوده است. اگر این مدرک حجیت ظواهر شد نمی توانید برای غیر مقصود بالافهام این را مطرح کنید، - ... هذا لا يجري إلا في خصوص المقصود بالإفادة و أما بالنسبة إلى غيره فلاحتمال إرادة خلاف الظاهر و خفائها له باب واسع[4] این بیان مرحوم نائینی است و عین همین فرمایش را مرحوم آقای خویی در ص121 مصباح آورده اند، مطلب همین است، مدعی همین است اما توضیح مبسوط و مفصل است.
ما در خصوص فرمایش مرحوم میرزای نائینی دو تا حوزه را باید نقد کنیم، یک نقد صغری بکنیم دو نقد کبری بکنیم. نقد صغری ان شاء جلسه بعد.
اشاره ای به کلام مرحوم شیخ حسین حلی
مرحوم شیخ حسین حلی در اصول الفقه ج5 ص264 یک عبارت فنی بکار برده اند، روی این حرف باید دقت کنید. مبنای ادعای میرزای قمی یک این همانی و یک رابطه تساوی است که اگر ما این رابطه این همانی را تشکیک کنیم این ادعا به لحاظ کبری منثلم می شود و آن این است که ما بیایم ادعا کنیم که نسبت بین مخاطب و مقصود بالافهام تساوی است، این یک مدعاست که باید با هم بحث کنیم. آیا مخاطب مقصود بالافهام است یا احتمال دارد بگوییم کسانی که مخاطب نیستند می توانند مقصود بالافهام باشند، نکته بعدی که باید بحث کنیم این است که اگر کسی پذیرفتیم مقصود بالافهام نیست آیا نمی تواند اخذ به ظاهر بکند؟ من یک مثال عرفی بزنم، اقرار عند الحاکم باید باشد، یکی از اشکالاتی که به برخی از این ساختار های قضایی می کردند این است که آیا اقرار نزد ضابط قاضی باشد حجیت عند القاضی دارد یا نه؟ بحثش همین است اقرار باید عند الحاکم باشد. حاکم نشسته است و شما تحفظ می کنید که حاکم اقرار را نشنود، اما برای حاکم سماع حاصل شد و استماع هم نبود، آیا من می توانم به ظاهر این اقرار اخذ کنم یا نمی توانم؟ یا شما می گویید آقای قاضی شما که مقصود بالافهام نبودید، -این با حرف اول فرق می کند- مرحوم شیخ حسین می فرماید مخاطب مساوی با مقصود بالافهام باشد این را باید بحث کنیم. فرض دوم این است که رابطه اش تساوی باشد، مقصود بالافهام قاضی نیست،حتی تحفظ داریم که نفهمد ایا می تواند اخذ به ظاهر کند یا نه؟ یعنی ظهورات را متبع کنیم، یک اشکال کبروی کنیم که ظهورات متبع هستند برای کسی که اتفاقا قصد عدم افهامه، حال شما می خواهید بگویید غیر مقصود بالافهام؟ این هم باید یک بحث تحلیلی بشود.
محور سوم هم این است که ما آن بحث صغروی را مطرح کنیم که چه کسی گفته ما مقصود بالافهام نیستیم؟ چرا مقصود بالافهام نباشیم. این هم یک بحث صغروی است، ان شاء الله خواهد آمد.