درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امارات/ مبحث ظن / حجیت ظواهر، تقریر رأی مرحوم آخوند

 

مقدمه

در جلسات گذشته بحث از اثبات اصالت عدم حجیت ظن گذشت و ظنونی که از ذیل این اصل خارج شده است را می خواهیم بررسی کنیم.

اصالت ظهور

اولین ظنی که از این اصل خارج شده ظهور است. بحث به عنوان حجیت ظواهر مطرح می شود.

بیان مرحوم آخوند (ره)

طبق روال گذشته اول فرمایش مرحوم آخوند (ره) را تقریر می کنیم و بعد کلمات مرحوم آخوند (ره) را متعرض می شویم. ایشان می فرماید فی الجمله که سلب کلی را نفی کنیم، شکی نیست به نحو موجبه جزئیه که حجیت ظواهر کلام شارع را اثبات می کنیم و می گوییم که شبهه ای در حجیتش نیست؛ این مدعا. دلیلی که اقامه می کنند که سیره عقلا مستقر است که از ظهورات اتباع کنند برای رسیدن به مراد و تعیین آن. این هم نکته دوم کلامشان. عدم ردع شارع را هم قطع داریم که از این طریقه ردع نکرده و طریق دیگری را هم اختراع نکرده است. چند نکته قابل بحث است که باید مطرح کنیم. ناظر بها ین کلام چند نکته را باید بحث کنیم.

لا شبهة في لزوم اتباع ظاهر كلام الشارع في تعيين مراده في الجملة لاستقرار طريقة العقلاء على اتباع الظهورات في تعيين المرادات مع القطع بعدم الردع عنها لوضوح عدم اختراع طريقة أخرى في مقام الإفادة لمرامه من كلامه كما هو واضح[1] .

باید نکاتی ذیل فرمایش ایشان مطرح شود.

نکته اول

نکته اول این است که آیا حجیت ظهورات یک فرد اخراجی از اصل است؟ چون در کلام مرحوم شیخ (ره) بحثی مطرح است که گویا مستفاد از فرمایش مرحوم شیخ (ره) این است که دلالت ظواهر بر مرادات یک دلالت قطعیه است. اگر دلالات ظواهر را یک دلالت قطیعه دانستیم، وجهی برای این که ظهورات را از ظنون خاصه بدانیم نیست. اگر ظاهر تخصصا خارج باشد دیگر نباید اینجا بحث کرد.

نکته دوم، بیان مرحوم محقق خوئی (ره) و ملاحظات بر آن

نکته فرمایش مرحوم آقای خوئی (ره) است در مصباح که جمله ای فرموده اند که عجیب است[2] . ایشان حجیت ظواهر را به همین بیان مرحوم آخوند (ره) مطرح می کنند. ایشان می فرماید که شارع طریقه دیگری نداشته و با همین سیره عقلاییه صحبت کرده است این نشان می دهد که سیره امضاء شده است. چون در سیره ما بر خلاف عقل امضاء می خواهیم. فرمایش مرحوم آقای خوئی (ره) که قابل ملاحظه است این است که ایشان می فرماید بحث حجیت ظواهر از مسائل علم اصول نیست[3] . ایشان می فرماید ما ذکر کردیم که حجیت ظواهر از مسائل علم اصول نیست. چرا خارج کردید؟ آیا ضابطه علم اصول بر آن منطبق نیست؟ ایشان می فرماید چون این مطلب نیاز به بحث ندارد. گویی ایشان ملاک را این گرفته است چون مسلم است پس دیگر اصولی نیست.

دو ملاحظه بر بیان ایشان وارد است:

ملاحظه اول

یکی اینکه حجیت ظواهر در کبرای قیاس قرار می گیرد و وقتی شما ملاک را این دانستید که مساله ای اگر در کبرای قیاس قرار بگیرد ضابه اصولی بودن را دارد، ولو این بحثی باشد که اثباتش مئونه خاصی نداشته باشد نمی توانید از اصول آن را خارج کنید.

ملاحظه دوم

ملاحظه دوم این است که در برخی فروع حجیت ظواهر بحث هم وجود دارد که در موارد آتی این مواقع را بحث می کنیم به هر حال فرمایش ایشان عجیب است و با این دو ملاحظه مواجه است.

و لا يخفى ان حجية الظواهر مما تسالم عليه العقلاء في محاوراتهم، و استقر بناؤهم على العمل بها في جميع أمورهم و حيث ان الشارع لم يخترع في محاوراته طريقاً خاصاً، بل كان يتكلم بلسان قومه فهي ممضاة عنده أيضاً، و هذا واضح و لم نعثر على مخالف فيه، و لذا ذكرنا في فهرس مسائل علم الأصول ان بحث حجية الظواهر ليس من مسائل علم الأصول، لأنها من الأصول المسلمة بلا حاجة إلى البحث عنها[4] .

توجیه بیان مرحوم شیخ (ره) در دلالت قطعی داشتن ظهورات

مستفاد از کلام مرحوم شیخ (ره) این است که دلالت ظواهر بر مرادات یک دلالت قطعیه است. چرا دلالت قطعیه است؟ زیرا سه نوع دلالت داریم. اولی دلالت تصوری داریم که دلالت مفردات است بر معانی اش. دلالت دوم دلالت تصدیقی اولی است که اراده کرده است متکلم در مقام تفهیم معنا و احضار معنا در ذهن سامع، که القاء کند معنا را در ذهن سامع. اگر من در تفهیم القاء معنا هستم خلف قصد تفهیم است که بخواهم خلاف ظاهر را القاء کنم. دلالت اولی قطعیه بود چون ربطی به اراده متکلم ندارد. ذهن از لفظ منتقل می شود به معنا حتی اگر از لافظ غیر ذی شعور باشد. در دلالت تصدیقی اولی هم به نکته ای که گفته شد دلالت قطعی است. این دو جا دلالت دلالت قطعی است. در تصدیقی ثانوی که اراده جدی است در اینجا هم می گوییم قطعی است چون فرض می کنیم متکلم در مقام بیان جدی است که اگر غیر از ظاهر را باز اراده کند خلف می شود اگر غیر از اراده استعمالیه مراد باشد. مثلا بگوید اسقنی ماءا که انشائی سات یا بگوید رایت زیدا که اخباری است، اگر جری بر طریق عقلا نکنید حکایت از غیر مدلول کنید این هم خلف است بگویید رایت زیدا ولی اراده جدیه من چیز دیگری بوده است. اگر شما می خواهید مراد جدی خودتان را بیان کنید ولی با لفظی که دلالت بر اراده جدیه ندارد، این هم خلف است. پس ما بگوییم دلالت کلام هم بر اراده استعمالی و هم بر اراده واقعی دلالت قطعی است نه دلالت ظنی. این وجهی است در کلام شیخ مبنی بر اینکه بگوییم دلالت ظواهر بر مرادات دلالت قطعیه است و وجهی ندارد ذیل ظنون مخرج از اصل بحث شود.

ملاحظه بر توجیه مذکور

اگر این وجه را کسی در توجیه کلام مرحوم شیخ (ره) مطرح کند یلاحظه علیه. آقایانی که دلالت و ظهور را جزء ظنون مطرح کرده اند همین سطوح دلالت را دارند می گویند ولی یک نکته ای در این میان وجود دارد. اگر در دلالت تصدیقی اولی یا ثانوی احتمال خلاف دادیم با همین اصول مثل اصالة الحقیقه یا اصالة الاطلاق داریم احتمال خلاف را برطرف می کنیم. این قطع به مراد از مسیری طی می شود که با آن اصالت ها درست می شود. مثلا فرض می کنید که مولا در مقام جد است یا فرض می کنید نصب قرینه بر خلاف نشده است. یغتسل للجمعه می شود ظهور در وجوب چرا؟ چون قرینه بر خلاف را با اصالت عدم قرینه نفی کرده اید. این ظهور را با یک اصل هایی ثابت می کنید که آقایانی هم که می گویند دلالت ظهور ظنی است همین ها را می گویند. یعنی ما هم قبول داریم ظواهر دلالت بر مرادات دارد به قطع، ولی راه رسیدن به این قطع از طریق اجرای این اصول است که این اصول نمی تواند قطع آور باشد. این اصول احتمال خلاف را که وجدانا از بین نمی برد و نتیجه هم تابع اخس مقدمات است؛ اگر برخی از مقدمات را با اجرای اصل رسیدید نتیجه می دهد که ظواهر دلالتشان ظنی است. لذا می بایست بحث حجیت ظنون را مطرح کرد. پس این نکته نشان می دهد دلالت ظهورات ظنی است و نیاز به اخراج دارد.

نکته سوم؛ احتمال ردع سیره

نکته سوم ذیل فرمایش مرحوم اخوند (ره) این بحث ایشان است که فرموده اند مع القطع بعدم الردع عنها. ما یک سیره عقلائیه داریم که قطع داریم که سیره را شارع ردع نکرده است. ردع شارع یمکن به دو صورت، یکی ردع خاص است. بگوید این سیره مشخص مردود است این می شود ردع خاص. یک ردع بالعمومات هم داریم. لقائل ان یقول که عمومات ناهیه از عمل به ظن رادع این سیره است. ما در بحث قبلی به ظواهر آیات استناد کردیم که نمی توانید از ظنون پیروی کنید، این آیاتی که از اتباع غیر علم ردع می کند رادع بشود از این سیره عقلائیه؛ چون سیره مبتنی بر اتباع ظن بود. اگر کسی این حرف را بزند که عمومات رادع می تواند باشد پاسخش روشن است که این عمومات قدرت ردع ندارند.

چون اگر کسی تمسک به این عمومات کند برای ردع سیره، مبنی بر عمل به ظواهر بخواهد ردع کند باید توجه کند که این ظواهر از آن ادله خودشمول است. شما نمی توانید با ظاهر حجیت ظاهر را از بین ببرید. اگر ظاهر حجت نباشد پس نمی توانید به این ظواهر تمسک کنید. اشکال دومی هم وجود دارد که بعدا در بحث خبر واحد بیان می کنیم.

مرحوم مشکینی (ره) در حاشیه شان بر کفایه این مطلب را بیان کرده اند.

لا يقال إنّ المسلَّم هو عدم وصول الردع بالدليل الخاصّ و أمّا بالعامّ فلا إذ يكفي فيه الأدلّة الناهية عن غير العلم فإنّه يقال مضافا إلى ما سيأتي من عدم قابليّتها للردع في أمثال المقام في التمسُّك بالسيرة على اعتبار خبر الثقة إنّه يلزم من شمولها للظواهر الخلف لأنّها أيضا من الظواهر فتشمل نفسها أيضا بالقضيّة الطبيعيّة أو بتنقيح المناط فيلزم من حجّيّتها المستلزمة لعدم حجّيّة الظاهر المستلزم لعدم حجّيّة نفسها الخلف و هو باطل فلا تشمل الظواهر[5] .

 

ادله دیگر مرحوم سید یزدی (ره)

مرحوم سید یزدی (ره) در حاشیه بر فرائد چند دلیل دیگر را هم برای حجیت ظواهر ذکر کرده است. ایشان بیان می کند که ما به جز دلیل اول که دلیل مرحوم آخوند (ره) است ادله دیگری را هم می توانیم بیان کنیم.

دلیل دوم این است که ما حجیت ظهور را با اجماع قولی و عملی از صدر اسلام ثابت کنیم. اگر نگاه کنید می بینید و قطع پیدا می کنید که شارع راضی است که به ظواهر عمل شود و مراد شارع کشف می شود. ظهورات مخصص آیات ناهیه است اگر تمام شود دلالتشان بر نهی از ظنون.

دلیل سوم سیره متشرعه است. بین جمیع المسلمین ظواهر خطابات حجت است. نگاه کنید در اصحاب ائمه، فقهای اصحاب به ظواهر کلام اخذ می کرده اند.

دلیل چهارم تقریر معصومین است. در مواردی که مما لا تعد و لاتحصی، آحاد مسلمین از ظواهر چیزی را فهم می کردند و معصومین ردع نمی کردند و این امضا است. فهمی که داشتند مردم را معصومین تقریر می کردند. یا در غیر کتاب به ظواهر اقرار مثلا اخذ می شده است. یا اگر کسی وصیتی می کرده است به ظاهر این وصیت اخذ می شده و معصومین هم تقریر می کرده اند.

مرحوم آخوند (ره) بیانی دارد که بگوییم در ظواهر کتاب قتاده و ابی حنیفه تخطئه شدند. آن ها اخذ می کردند به ظواهر ولی حضرات معصومین ردع می کرده اند. در این موارد باید این بحث شود که آیا می خواسته اند معصومین سیره متشرعیه یا سیره عقلائیه را ردع کنند؛ یعنی اشکال کبروی بوده است؟ یا اشکال صغروی بوده است.

اصول لفظیه عقلاییه یا اصل لفظی؟

بحث دیگری هم وجود دارد که تنها اشاره می کنیم و جلسه بعد به تفصیل وارد می شویم این است که باید ببینیم آیا عقلا که سیره شان مطرح شده است، اصول متعدده دارند؟ مثلا اصالت عموم و اصالت اطلاق و اصالت حقیقت دارند؟ آیا اینها اصول متعدده اند یا این که مرجع کل این اصول اصالت عدم قرینه است. مرحوم آخوند (ره) اشکال کرده است در حاشیه رسائل که نمی شود مانند مرحوم شیخ (ره) همه را به اصالت عدم القرینه ارجاع داد و هم در کفایه فرمایشی دارد. تحلیل این بحث را می گذاریم برای جلسه بعد.

يدل على ذلك وجوه: أحدها: بناء العقلاء كما قرّره في المتن و هي حجة مخرجة له عن أصالة حرمة العمل بالظن. و لقائل أن يقول: إنّ حجية بناء العقلاء مشروطة بعدم ردع الشارع له، و يكفي في الردع الآيات و الأخبار الناهية عن العمل بالظن مطلقا، إلاّ أن يمنع دلالتها على ذلك بالتقريب الذي مرّ ذكره عن قريب.

ثانيها: الإجماع القولي و العملي من صدر الإسلام إلى يومنا بحيث لم يخالف فيه شاذ أو نادر من العامة أو الخاصة، و ذلك يوجب القطع برضاء المعصوم (عليه السلام) على ذلك لكل أحد، و هذا الوجه كما أنّه وارد على الأصل العقلي بحرمة العمل بالظن مخصّص لعموم الآيات الناهية عن العمل بالظن على تقدير تمامية دلالتها.

ثالثها: السيرة المستمرة بين جميع المسلمين بحيث لا يشوبه شوب الشك و هو واضح.

رابعها: تقرير المعصومين (عليهم السلام) في موارد لا تحصى ما فهمه آحاد المسلمين من ظواهر الألفاظ من الكتاب و السنة و غيرهما من الأقارير و الوصايا و الشهادات إلى غير ذلك. و لعل حجية الظن في هذا القسم في الجملة بل و في القسم الثاني أيضا لغاية وضوحها و بداهتها غنية عن الاستدلال عليها، فليتكلّم في محلّ الإشكال و الخلاف[6] .

 


[1] کفایة الاصول ط آل البیت ص281.
[2] این بحث را باید دقت کنید که بعدا که کلام میرزای قمی را در حجیت کتاب مطرح می کنیم بحث درست جلو برود.
[3] ما در هر مساله ای یکی از وجوهی که متعرض می شدیم این است که از مسائل علم اصول است یا نه. یک بحث بعدی دیگر هم این است که بعد از فرمایش شیخ باید متعرض شویم که آیا سیره عقلاییه ردع دارد یا نه؟ ما در کلام آخوند دیدیم که ایشان می فرماید ردعی ندارد که باید بحث کنیم.
[4] مصباح الاصول؛ ج2 ص117.
[5] کفایة الأصول (حواشي المشکيني)؛ ج2 ص58. منظور از قضیه طبیعیه و تنقیح مناط در عبارت این است که .اگر گفتیم ظواهر حجت نیست به قضیه طبیعیه، یعنی همه ظهورات باطل می شود از اول. اگر گفتیم به تنقیح مناط یعنی بگوییم چرا ظواهر کتاب حجت نیست؟ با تنقیح مناط می گوییم به همان مناط ظهورات سنت هم حجت نیست
[6] حاشیة فرائد الاصول؛ ج1 ص309.