درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امارات/ احکام قطع / تحلیل رای محقق اصفهانی در حقیقت التزام

 

سخن در محور دوم لزوم موافقت قطعیه بود و عرض شد که دو رای وجود دارد: عده ای قائل هستند که موافقت التزامی کنار موافقت فعلی و امتثال عملی امکان پذیر هست که قاطبه حضرات در این طیف هستند. حالا بحث بعدی پیش میاید که ایا موافقت التزامی به عنوان یک طاعت ثانوی لازم هست یا نه و در مقابل رای مرحوم حضرت امام بود که ایشان فرموده بودند که اصلا موافقت التزامی ثبوتا گرفتار استحاله است و فرمایش ایشان هم ملاحظاتی داشت که بیان شد.

تفسیری را در تحلیل فرمایش حضرت امام مطرح کردیم که برخی گفتند ببینیم که التزام انفعالی را مطرح میکنید یا فعلی را؟ زیرا هر کدام یک حکم دارد و به تعبیری این فرمایش حضرت امام که فرمودند التزام ثبوتا امکان پذیر نیست و مقدور نیست و شرائط عامه تکلیف را ندارد و نمیتوان به عنوان یک امر ان را تلقی کرد.

بیان مرحوم اصفهانی

در فرمایش مرحوم اصفهانی نکته ای هست. در نقد فرمایش امام گفته بودند که این صرف ادعا است زیرا التزام انفعالی است که قهری است. یعنی یا عینیت با علم دارد و یا ملازمه با علم دارد یعنی زمانی که شما علم پیدا کردید، این التزام انفعالی هم حاصل میشود. یا اگر التزام فعلی باشد که این مقدور عبد است. در اینجا محقق اصفهانی بیانی دارد که باید دقت شود.

ایشان میفرمایند: لا يخفى عليك أنّ تحقيق حقيقة الالتزام الباطني اینکه ماهیت التزام باطنی چیست؟ ذیل کدام ماهیت قرار میگیرد؟ لا يخلو عن خفاء و غموض، در تحلیل ان ملاحظه بر فرمایش امام، این نکته دقیق است: لأنّه خارج عن المقولات الّتي هي أجناس عالية للماهيّات، شما ماهیات را که نگاه بکنید، از مقولات ماهوی، این حقیقت التزام باطنی به عنوان عقد القلب، خارج است و دیگر نمیتوان تعریف کرد. مانند وجود که نمیتوان تعریف کرد. لذا حاجی سبزواری فرمود: معرف الوجود شرح الاسم. وجود را نمیتوانید تعریف بکنید زیرا تعریف نیاز به جنس و فصل و عرض دارد. اگر امدیم گفتیم این فعل القلب، عقد القلب خارج از مقولات است، الّتي هي أجناس عالية للماهيّات، در این صورت نمیتوان ان را تعریف کرد و لا شي‌ء من موجودات عالم الإمكان كذلك، اصلا این عویصه ای است برای فهم این التزام. و وجه الخروج دلیل خروج این عقد القلب از ماهیات چیست؟ ایشان میفرمایند که اگر بخواهید شما این را تحت مقولات ادراج بکنید، ذیل دو مقوله شاید بتوان مندرج کرد. یعنی اگر ادنی مناسبتی بخواهیم پیدا بکنیم این است: أنّ المقولة المناسبة له مقولة الكيف النّفساني أو مقولة الفعل و هو خارج عن كلتيهما. ذیل این دو هم نمیتوان ادراج کرد. ولی اگر لقائل که ذیل یکی از این دو هست، اگر کیف نفسانی باشد، کیف عرضی است که لا یقبل القسمة و اللاقسمة تعریفش این است که کم را خارج میکند و قسمت پذیر هم نیست. مانند فرح و غم که کیف نفسانی است. أو مقولة الفعل که فعل مقابل مقوله ان ینفعل است.

و هو خارج عن كلتيهما. دلیل اخراج از این دو مقوله را دقت بکنید. چون انچه که اقایان در کیف نفسانی مطرح میکنند، رابطه نفس و کیف نفسانی رابطه تکیّف و قبول و انفعال است. مثلا فرح و غم رابطه شان رابطه شان رابطه تکیّف و انفعال است که عارض میشود بر نفس و نفس قبول و انفعال دارد ولی در بحث ماهیت التزام ایا ماهیت انفعال است؟ فلأنّ المفروض أنّ نسبة النّفس إليه بالتّأثير و الإيجاد لا بالتّكيّف و القبول و الانفعال رابطه نفس و عقد القلب رابطه تکیف نیست بلکه رابطه تاثیر و ایجاد است که در این صورت از مقوله کیف نفسانی خارج میشود و از طرفی دیگر مع ان الكيفيّات النّفسانيّة مضبوطة محصورة حکما را نگاه بکنید، کیف نفسانی ضبط شده است. در کیف نفسانی عقد القلب را که نیاوردند. مخصوصا حضرت امام بین علم و التزام، تفکیک ماهوی میدهند. شاید ما علم را در کیف نفسانی ادراج بکنیم. به هر حال این ذیل کیف نفسانی قرار نمیگیرد.

و أمّا عن الثانية: اینکه از مقوله فعل هم نیست چون مقوله فعل در حکمت عبارت است از: الحالة الحاصلة للشّي‌ء عند تأثيره التّدريجي في غيره كالتّسخين للنّار في قبال مقولة الانفعال، و من البيّن أنّه ليس هنا شيئان این را خوب دقت کنید در بحث علم انفعالی و علم فعلی که خلق میکند، باید یک تفکیکی را درست بکنیم و من البيّن أنّه ليس هنا شيئان لأحدهما حالة التّأثير التّدريجي و للآخر حالة التأثّر التّدريجي كالنّار و الماء. میفرمایند که ما مفصل در مبحث طلب و اراده گفتیم که أن الفعل القلبي رابطه اش تاثیر و تاثر تدریجی نیست أن الفعل القلبي ضرب من الوجود النّوري، و الوجود في قبال المقولات، اگر بخواهید تعریف بکنید در قبال مقولات است و وجود مقابل این هاست ولذا حقیقت وجود و امور وجودی را نمیتوانید تعریف کنید.

پس تا اینجا ایشان فرمودند که حقیقة التزام الباطنی لا یخفی من خفاء و غموض ما فعلا داریم خفاء و غموضش را بیان میکنیم اگر اینگونه باشد، ایا میتوان عقد القلب را عین علم بگیریم؟ یعنی اگر علم به امر مولی پیدا کردید این عقد صورت بگیرد یا اینکه ملازم لاینفک ان بدانیم که اگر شما علم به اراده الهی پیدا کردید، بالملازمة القطعیة التزام هم میاید. ایا میتوان چنین گفت؟ ایشان میفرمایند خیر. و بالجملة الأفعال القلبيّة -این را به عنوان نقد فرمایش مرحوم امام میگوییم-أمور يساعدها الوجدان، اولا این افعال قلبی را در ان تشکیک نکنید زیرا اموری است که یساعدها الوجدان حتی بالاترین فلاسفه تشکیکی هم دکارت هم نگاه بکنید، در این ها تشکیک نکرده است زیرا وجدانیا لایقبل التشکیک است پس این امور هستند. و از طرف دیگر ایا میتوان تفکیک کرد که جاهایی علم هست و فعل القب به عنوان انقیاد نیست؟ میفرمایند بله بلکه مثال میزنم فإنّ الإنسان كثيراً ما يعلم بأهليّة المنصوب من قبل له النّصب، امیر المومنین علیه السلام مثلا یعلم باهلیة المنصوب، این علم هست لكنّه لا ينقاد له قلباً و لا يقرّ به باطناً پس ما تفکیک کنیم که جاهایی علم به امر مولی هست ولکن عقد القلب و التزام باطنیو انقیاد نیست لخباثة نفسه أو لجهة أخرى و إن كان في مقام العمل يتحرّك بحركته خوفاً من سوطه و سطوته، اوامر را امتثال عملی دارد ولی التزام قلبی ندارد. پس ما الان ثابت کردیم اینکه اگر یکجا التزامم عملی بود، موافقت قلبیه هم هست، اینگونه نیست و هكذا كان حال كثير من الكفّار بالنسبة إلى نبيّنا صلى الله عليه و آله، حيث‌ إنهم كانوا عالمين بحقيّته، كما نطق به القرآن، و مع ذلك لم يكونوا منقادين له قلباً و لا مقرّين به باطناً، و لو كان ملاك الإيمان الحقيقي نفس العلم التّصديقي، اگر انقیاد همان علم باشد، لزم أن يكونوا مؤمنين به حقيقة[1] ، در حالیکه ایمان نیست.

پس فرمایش ایشان در دو محور تمام است:

     ماهیت التزام و عقد القلب که ایشان از عرصه وجود مطرح کردند و اگر امر وجودی گرفتیم، علی القاعده قابلیت تعریف ندارد و با این غموض و خفاء معرّف الوجود شرح الاسمی میشود.

     نکته مهمتر را برای نقد فرمایش امام خواستیم استفاده بکنیم که التزام قلبی امر غیر ارادی است، اینگونه نیست. شما فرمودید که اگر علم باشد، انقیاد هم هست ولی اینگونه نیست. این یک تعبیر فنی است که ما بین علم و انقیاد تفکیک قائل بشویم.

حالا مساله بعدی این میشود که ایا انقیاد را شما یک امر غیر ارادی گرفتید یا نه؟ که دیروز پاسخ دادیم که انقیاد و تجزّم یک امر ارادی است که حالا یا خودش را ارادی میگیریم یا اختیاری بواسطه مبادئه الاختیاریة است. پس اینکه قائل به استحاله ثبوتا بشویم، این قابلیت دفاع ندارد.

فرمایش مرحوم اقاضیا را دیروز مطلب را عرض کردیم. ایشان در نهایة الافکار[2] تفصیلا بحث میکنند. که در نکته دوم اشاره میکنیم.

پس امکان التزام را ثابت کردیم. بعدا در ترتب ثمره نکته ای را خواهیم گفت که اعاظمی مثل اقاضیا متعرض شدند که التزام قلبی را شاید کسانی که میگویند لایقبل التفکیک است، این یک التزام اجمالی است نه تفصیلی که دو اطاعت و عصیان باشد که بعدا عرض خواهیم کرد.

پس ما از مساله حقیقت التزام و مساله امکان التزام خارج شدیم.

 

مساله سوم ترتب ثمره

مساله سوم درباره ترتب ثمره است. در ترتب ثمره بحث را تبعا للاخوند جلو میبریم. ما اگر فرض کردیم که موافقت التزامیه لزوم دارد، این سوال را باید پاسخ بدهیم که ایا این موافقت یک واجب مستقل است یا یک واجب تبعی است. به بیان اخر اگر بگوییم که موافقت التزامیه لازم است ولو اینکه موافقت عملی نتوانید بکنید. این استقلالش است و اگر بگوییم که در جایی که موافقت عملیه نشد، التزامیه هم سقوط میکند. این از صورت مساله.

این را که حل کردیم، ترتب ثمره را هم میگوییم. ترتب ثمره این است که ایا موافقت التزامی مانع جریان اصول عملیه میشود یا نه؟ پس ما در موافقت التزامی دو مساله داریم. یک مساله فقهی که لزوم و وجوب استقلالی دارد یعنی با قطع نظر از موافقت عملی، موافقت التزامی را میخواهیم یا نه که این حیث فقهی است و بعد یک مساله اصولی داریم که اگر موافقت التزامی لزوم داشته باشد، این لزوم مانع اجرای اصول عملیه میشود یا نه؟ اگر گفتیم موافقت التزامیه یعنی عقد القلب لازم است. حالا در ظهر روز جمعه ایا میتوانید برای وجوب جمعه و ظهر اجرای اصل عملی کنید؟ موافقت التزامی اگر لازم باشد شاید بتوان گفت که جریان اصول عملیه با اختلال مواجه میشود که ما التزام میخواهیم این در شبهه حکمیه بود. مثال دیگر شما با ابی که مستصحب النجاسة بود نماز خواندید و بعد از نماز باید ببینید که اگر استصحاب النجاسة داشته باشد، صلاة بر ذمه شما هست یا نه بلکه محل جریان قاعده فراغ است. اگر موافقت التزامی را لازم دانستیم، ایا جریان اصول عملیه با اختلال مواجه میشود یا نه؟ این یک بحثی است که باید وارد شویم.

برگردیم به سوال اولمان. مرحوم اخوند در یک خط در مساله اول امروز ما، پاسخ را میدهند. ایشان میفرمایند: ثم لا يذهب عليك أنه على تقدير لزوم الموافقة الالتزامية اگر قائل به لزوم موافقت التزامی شدیم لو كان المكلف متمكنا منها لوجب هرجا که تمکن از امتثال این عقد القلب هست، واجب است و لو فيما لا يجب عليه الموافقة القطعية عملا ولو در جاهایی که موافقت قطعیه عملیه نداشته باشیم مثلا در برخی از اطراف علم اجمالی که موافقت قطعیه لازم نباشد ولی موافقت التزامی چون متمکن است باید داشته باشید. مثال این است: اذا بوجوب شئ او حرمته. ما می دانیم که این دفن میت یا مسلم است که واجب است یا کافر حربی است که حرام باشد. در اینجا علم اجمالی به وجوب و حرمت داریم. حال سوال در این است ایا تمکن از موافقت قطعیه دارید؟ خیر. حالا ایا نمیتوان مطرح کرد که ما موافقت التزامیه را لازم داریم؟ زیرا ممکن است البته بعدا بحث میکنیم زیرا ممکن است کسی بگوید که موافقت التزامی میتواند ملتزم بما هو عند الله بشود. بله در عمل یا دفن میکند یا نمیکند ولی ملتزم به حکم الله الواقعی است. البته بعدا بیان میشود که التزام باید بالتفصیل باشد یه عبارت فنی التزام باید به شخص الحکم باید باشد که بگوید من ملتزم به وجوب میشوم یا حرمت می شود که در این صورت، اینجا لا یمکن الالتزام است اما اگر گفتیم که التزام به جنس هم میشود زیرا بین وجوب و حرمت جامعی به عنوان جنس الالزام میتوان مطرح کرد که بگوید من ملتزم به ان واقع هستم.

حالا سوال این است که چرا شما میفرمایدد که موافقت التزامیه و عقد القلب، کنار موافقت عملی به عنوان یک واجب مستقل مطرح است؟ ایشان میفرمایند: للتمكن من الالتزام بما هو الثابت واقعا ما وقتی توانستیم موافقت التزامیه را تصور بکنیم، به جنس التزام متعهد باشیم ولی شخص الحکم را نمیدانیم. خب وقتی به الزامش متعهد باشیم و ثانیا تقدیر لزوم الموافقة از طرف دیگر فتوا دادیم به اینکه موافقت التزامیه واجب است. خب هر جایی که یک واجبی مقدور شد، بر ذمه میاید. ولی اگر در همینجا کسی بگوید که عقد القلب به جنس الالزام معنی ندارد، بلکه باید به شخص الحکم باشد که اینجا بحث دیگری است که اگر کسی چنین بگوید، لما وجب عليه الالتزام بواحد قطعا علی القاعده دیگر التزام، موضوعا منتفی میشود. شما میگویید موافقت التزامی لازم است و از طرف دیگر میفرمایید که به شخص الحکم باید ملتزم بشوید خب پس موضوعا منتفی است زیرا شخص الحکم نداریم که به ان ملتزم بشویم. این جریان اصول عملیه یک بحث فنی دارد که فردا عرض خواهیم کرد که ایا وجوب موافقت التزامیه مانع جریان اصول میشود یا نه؟

والخمدلله رب العالمین.


[1] نهاية الدراية في شرح الكفاية ( طبع قديم )، ج‌2، ص: 83و.
[2] ج3 ص54.