درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1401/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/ مفهوم غایت / بیان مرحوم نائینی و سید خویی در مفهوم غایت

مروری بر جلسه گذشته

عرض ما در بحث مفهوم غایت بود و این مسئله را تبعا للآخوند در کفایه مطرح کردیم که آیا غایت در مغیّی داخل است یا نه؟ عرض کردیم این خیلی بحث مهمی برای مسئله اصولی ما نیست.

محور دوّم بحث این بود که آیا جمله ای که مغیّی به غایت است مفهوم دارد یا مفهوم ندارد؟ به تعبیر حضرات اصولیین مقامی را که به اصول مربوط هست فی دلالة الغایة علی ارتفاع الحکم، کلام مرحوم آخوند تبیین شد که ایشان فرمودند که غایت اگر غایت حکم باشد مفهوم دارد یعنی تفصیل داده اند، اگر غایت موضوع باشد مفهوم ندارد. این تفصیلی مرحوم آخوند بعد از ایشان پذیرفته شده است. در ادله مناقشه شده است منتهی مدّعا را پذیرفته اند. مقابل دو تا قول بالاطلاقی که سابق بود مشهور قائلند که غایت مفهوم دارد مقابلش مرحوم شیخ الطائفه و مرحوم سید در الذریعه قائلند که غایت مفهوم ندارد جناب آخوند این تفصیل را مطرح کرد.

تفصیل مرحوم سید خویی

امروز بیان مرحوم نائینی را و مرحوم محقق خویی رحمت الله علیهما را عرض می کنیم و بعد بیان مرحوم حاج شیخ موسس را متعرّض می شود و رای مرحوم امام را و بحث را ان شاء الله بتوانیم جمع بندی کنیم.

تفصیلی که بعضی از اعلام داده اند مسئله را تثلیث کرده اند، گفته اند غایت گاهی اوقات قید حکم است، گاهی اوقات قید موضوع است و گاهی اوقات قید متعلّق است. بیان مرحوم سید خویی در محاضرات با این تثلیث مواجهیم و مشاهده می کنیم منتها عرض ما این است که این تثلیث مثمر ثمر نیست و همان تثنیه ای است که بوده است، یعنی موضوع و متعلّق را باید یک کاسه بدانیم، رجوع قید به موضوع و متعلّق محکوم به یک حکم باشد، و رجوع القید به حکم را ما محکوم به یک حکم مستقل بدانیم. این آیه کریمه را ملاحظه بفرمایید ﴿فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق﴾ مغیّی به غایتی شده است، یک حکم در این آیه داریم، حکم وجوبی است که مستفاد از هیئت بعث است فاغسلوا، این هیئت افعل مفادش وجوب است، پس این الی المرافق اگر بخواهد به حکم برگردد معنایش این است که بگوییم به وجوب مستفاد از هیئت برگردد، یک متعلّق داریم که غَسل است، فاغسلوا وجوهکم، غسل این جا متعلّق است، و یک موضوع داریم که موضوع ما این جا چیست؟ ید است، ایدیکم، ما در این ایه این طور استظهار می کنیم، مفسّرین استظهار کرده اند که این الی المرافق، غایت، قید موضوع شده است. ایدیکم الی المرافق، این قید ایدی هست، غایت ایدی است، چرا؟ بعد ان شاء الله خواهیم گفت این جا قرائنی داریم که غایت را غایت موضوع می دانیم یعنی رجوعش را به موضوع مطرح می کنیم، ایدی در چند جا موضوع الحکم قرار گرفته است. یک جا در بحث سرقت است، آن جا یدی که موضوع الحکم در سرقت قرار گرفته است حدّش با یدی که در وضوء موضوع الحکم قرار گرفته است متفاوت است. فاغسلوا ایدیکم الی المرافق، لذا ما این جا قرائن متعدده ای داریم که رجوع این غایت به موضوع است، ولی به هر حال من در این آیه برایتان تطبیق کردم احتمال رجوع غایت به موضوع، به متعلّق و به حکم که وجوب مستفاد از مفاد هیئت است. مرحوم سید خویی یک حاشیه ای دارند بر اجود استادشان، در حاشیه اجود عینا همان فرمایش محاضرات هست، اجود التقریرات ج1 ص 436 این حاشیه ایشان است و صفحه 437 هم فرمایش مرحوم نائینی است.

اشاره اجمالی به نظریه مرحوم نائینی

مرحوم نائینی اجمالان نظریه شان این است که تفصیلش را در بیان مرحوم سید خویی متعرّض می شویم. ایشان می فرمایند که غایت گاهی اوقات به مفاهیم افرادی رجوع می کند و گاهی اوقات به مفاهیم ترکیبی، مفاهیم ترکیبی در بیان مرحوم نائینی مادّه منتسبه است، به مفهوم افرادی بخواهد برگردد مثل همین ایدیکم الی المرافق است، الی المرافق قید شده است، غایت شده است برای یک مفهوم افرادی به نام ید، ید مغیّی به این غایت است که الی المرافق است، حالا این ید مغیّی به این غایت که الی المرافق است موضوع برای این قرار می گیرد که فرض کنید وجوب الغسل به آن مترتّب بشود. این جا می شود رجوع غایت به مفاهیم مفرده، به مفاهیم افرادی، اما گاهی اوقات غایت قید مفاهیم و جمل ترکیبی است (به تعبیر ایشان) که بر مبنای مرحوم نائینی باید به مادّه منتسبه بر گردد، ماده منتسبه را من در یکی دو جلسه گذشته تفصیلا رای مرحوم نائینی را توضیح دادم.

حالا ایشان می فرمایند در جمل شرطی یک وضوحی داشت که این شرط و تقیید به مادّه منتسبه بر می گردد و لذا خیلی وضوح داشت و مسئله روشن بود. در جمله وصفی یک جوری روشن بود که وصف، وصف الموضوع می شود، وصف برای مفاهیم افرادی قرار می گیرد، امر هر دویشان روشن بود اما در مسئله غایت نه به وضوح شرط است، برزخ بین شرط و وصف است و لذا ما با فرض جلو می رویم می گوییم غایت اگر قید آن مادّه منتسبه باشد، رجوعش به مادّه منتسبه باشد مفهوم دارد، اگر رجوعش به مفاهیم افرادی باشد، مفهوم ندارد، چرا مفهوم ندارد؟ دلیلش را هم توضیح دادیم. اگر بخواهد غایت برگشتش به مفاهیم افرادی باشد آخرین حرفی که می زنید این است که آن را به معنای وصف ملحق می کنید، وصف هم که وصف ادبی و نحوی که مدّ نظر ما نبود، هر چیزی که تقیید الموضوع ایجاد کند می گفتیم وصف است، این هم رجوعش به مسئله وصف می شود و ما مسئله غایت را تعیین تکلیف کردیم بر این اساس که گفتیم.

مناقشه مرحوم سید خویی بر کلام مرحوم نائینی (بحث ثبوتی)

مرحوم سید خویی می فرمایند که این فرمایش استاد مرحوم نائینی ثبوتا درست است. البته ایشان اشکالی دارند به رجوع القید به مادّه منتسبه، خاطرتان هست مرحوم سید خویی می فرمودند این مادّه منتسبه مرحوم نائینی منظورش روشن نیست که چیست. مآل حرف مرحوم نائینی در مادّه منتسبه همان مفاد هیئت است، همان وجوب مستفاد از هیئت است، فرقی نمی کند. منتهی این جا می فرمایند که التحقيق في هذا المقام، این حاشیه مرحوم سید خویی بر اجود التقریرات است، در محاضرات هم ص137 مبسوط بحث کرده اند، وأمّا المقام الثاني: مقام ثانی یعنی این که غایت مفهوم دارد یا ندارد، مقام اول بحث این بود که غایت در مغیّی داخل است یا داخل نیست، ایشان می گویند در مقام اول که غایت در مغیّی داخل نیست. این تفصیلی که آقایان داده اند که غایت از جنس مغیّی باشد یا نباشد، این تفاصیل فی محلّه نیست، و استاد ما مرحوم نائینی خلط بین حتّی خافضه و حتّی عاطفه کرده اند. می دانید که ما سه حتّی داریم، حتی خافضه (جارّه) حتی عاطفه و حتی ابتدائیه داریم، مرحوم نائینی بین حتّی عاطفه و حتّی خافضه خلط کرده اند و لذا بین مدخول حتی و مدخول الی تفصیل داده اند. اکلت السمک حتّی راسَها بگوییم یا راسِها بگوییم؟ ایشان می فرمایند این تفاصیل خلط بین حتّی خافضه و رافعه است، اصلا کلّا غایت در مغیّی داخل نیست، فالنتيجة: أنّ مقتضى الظهور العرفي والارتكاز الذهني عدم دخول الغاية في المغيّى[1] این مقام اوّل است که عرض کردیم ما خیلی کار نداریم، وأمّا المقام الثاني فالغاية یک) قد تكون غايةً للموضوع مثال به همین آیه شریفه زده اند «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ‌»[2] که عرض کردیم غایت، غایت موضوع است. دو) وقد تكون غايةً للمتعلق كقوله تعالى: «أَتِمُّوا اَلصِّيٰامَ إِلَى اَللَّيْلِ‌»[3] . صوم الان متعلّق است، فعل المکلّف است، یک معنای حدثی است، لذا متعلّق است، متعلّق الوجوب صوم است، این جا از صیام الی اللیل غایت متعلّق قرار گرفته است. سه) وقد تكون غايةً للحكم احتمال سوّم این است که غایت رجوعش به حکم باشد مثالی که می زنند همین مثال جناب آخوند است ...«كل شيء لك حلال حتى تعلم أ نّه حرام»[4] حتّی تعلم قید چیست؟ غایت چیست؟ کل شیء لک حلال، پس غایت حکم است، حلالٌ، حکم حلّیت مغیّی به غایتی شده است، حکم حلّیت مغیّی شده است به معرفت الحرام، پس این جا غایت، غایت حکم است، این سه احتمال ثبوتا در رجوع غایت برایمان متصوّر است. یک فتوا هم بدهیم بعد بحث اثباتی شا برایمان مهم است. ایشان می فرمایند ...فانّ الغاية في أمثال هذه الموارد غایت حکم و امثال آن ... إذا كانت غاية للموضوع أو المتعلق فدلالتها على المفهوم ترتكز على دلالة الوصف عليه، اگر غایت، غایت موضوع باشد یا غایت متعلّق باشد این را باید ببنید شما برای وصف مفهوم قائل بودید یا نبودید، چیزی شبیه مفاهیم جمل وصفیه می شود. ...وأمّا إذا كانت غاية للحكم غایت حکم باشد درست است، یک بحث ثبوتی بکنیم و یک بحث اثباتی. بحث ثبوتی اش این است که همین بیان را ما در فرمایشات مرحوم آخوند هم داشته ایم، این جا جوهره بحث همان فرمایش مرحوم آخوند است، ایشان می فرمایند لا شبهة فی دلالة القضیّة علی انتفاع الحکم عند تحقق الغاية، اگر حکم مغیّی به غایتی بشود ما باید حتما معتقد شویم که مفهوم دارد چرا؟ چون اگر مفهوم نداشته باشد خلف پیش می آید، غایت یعنی چه؟ ما معنا کردیم گفتیم نهایة الشیء، می گویید کلّ شیء لک حلال، حلّیت را گفته ایم مغیّی می شود فتعرف انّه حرام، حالا اگر غایت مفهوم نداشته باشد بعد از معرفت حرام چی؟ آیا باید طبیعی الحکم، طبیعی الحلّیة منتفی باشد یا نه؟ اگر نشود که غایت، غایت نخواهد بود. پس با فرض این که غایت، غایت حکم است باید بگوییم که مفهوم دارد، چون اگر مفهوم نداشته باشد خلف پیش می اید و غایت دیگر غایت نخواهد بود. طبیعی الحکم منتفی است. اتّفاقا این جا دلالت غایت بر مفهوم به تعبیر مرحوم سید خویی اقوی از دلالت جمله شرطیه بر مفهوم است، چرا؟ چون آن جا خلف پیش نمی آمد، اشکالات دیگری پیش می آمد. انحصاریت شرط زیر سوال می رفت اگر مفهوم نداشت، می گفتیم ان جاءک زید فاکرمه، اگر مفهوم نداشت علّیت منحصره بودن مجیء زیر سوال می رفت، انحصاری بودن علّت زیر سوال برود اشکالی به وجود نمی آید، خلاف ظاهر مرتکب شده است، برای این که خلف پیش می آید، شما می گویید این غایت است حتّی تعرف انّه حرام، این غایت آن حکم علّیت است. آن مغیّی به این غایت شده است بعد می گویید نه اگر این غایت هم امد احتمال دارد حلّیت ادامه داشته باشد، اگر احتمال دارد حلّیت ادامه پیدا کند ادامه پیدا کند یعنی این غایة الحکم نیست، این اشکالی است که ایشان می فرمایند ... وهذا خلف، فاذن لا ريب في الدلالة على المفهوم في هذا المقام.

بررسی اثباتی در مفهوم غایت

این به لحاظ ثبوتی، منتهی به لحاظ اثباتی این جا بین مرحوم امام و مرحوم سید خویی اختلاف است، من رای سید خویی را تقریر کنم تا در نقدش بحث برایتان روشن باشد، در حوزه اثبات می گویند ما از کجا بدانیم که این غایت به کجا بر می گردد؟ یک ضابطه اثباتی دارید که به ما بدهید یا نه؟ سوال روشن شد، ما ثبوتا گفتیم اگر غایت، غایة حکم باشد مفهوم دارد. از کجا بدانیم؟ حالا بعضی از جمل قرائن داخلیه و خارجیه دارد که روشن است چه کار می خواهیم بکنیم ولی در خیلی از جاها معلوم نیست این غایت چیست؟ ایشان یک شاخصی می دهند، در حوزه اثباتی می فرمایند ما یک ضابطه ای می دهیم برای این که تعیین تکلیف کنیم قید به کجا بر می گردد؟ غایت قید چیست؟ جان حرف ایشان این است که می گویند حکمی که ما استفاده می کنیم از کلام گاهی اوقات این حکم، إذا كان الحكم في القضية مستفاداً من الهيئة[5] گاهی اوقات حکم را از هیئت فهم می کنیم، گاهی اوقات از مادّه فهم می کنیم. از مادّه فهم بکنیم یعنی از معنای حرفی می خواهیم حکم را فهم بکنیم. عبارتی که می توانیم مثال بزنیم، شما از مفاد صیغه حکم وجوب را بفهمید؛ صلّ، صم، این جا حکم را ما از هیئت فهمیده ایم، اگر جایی حکم را از هیئت بفهمیم، ایشان می فرمایند غایت، غایت حکم نیست، غایت متعلّق الحکم است. پس این طور شد که اگر ما حکم را مستفاد از هیئت بدانیم ظاهر این است که غایت رجوع به متعلّق می کند، قید متعلّق خواهد بود. چرا؟ شما می فرمایید چرا؟ وجه ظهور چیست؟ یک بیان، بیان مرحوم نائینی است در این که اگر حکم را مستفاد از هیئت بدانیم این غایت دیگر به حکم بر نمی گردد، بلکه به متعلّق بر می گردد، به موضوع هم بر نمی گردد، ولی حالا فرقی ندارد چه به متعلّق بر گردد چه به موضوع برگردد، عرض کردیم مفهوم ندارد، در مفهوم نداشتن مشترک هستند.

مرحوم نائینی استدلالشان این بود که می فرمودند مفاد هیئت یک معنای حرفی است و قید نمی تواند به معنای حرفی بخورد، چرا غایت نمی تواند قید حکم باشد؟ می فرمایند دلیلش روشن است، چون حکم مستفاد از هیئت است، هیئت یک معنای حرفی است، رجوع القیود به معنای حرفی مآلش به تقیید معانی حرفیه است، تقیید معانی حرفیه را هم ما موافق نیستیم. البته ایشان نظرشان این بود که به مادّه منتسبه، به مادّه ذیل آن نسبت وجوبیه قید بر می گردد، ولی به هر حال استدلالشان این است که می گوید به معنای حرفی قید نمی تواند برگردد، تا این جا بحث مرحوم نائینی بود.

سید خویی می فرمایند نه! ما این حرف را از ایشان قبول نکردیم، دو تا اشکال به ایشان داریم، یک این که مادّه منتسبه یک معنای واضحی ندارد، شما قید را ارجاع می دهید به یک معنایی که خیلی وضوح ندارد، اشکال دوّم، اشکال کبروی است، که هیچ اشکالی ندارد که معانی حرفیه را ما تقیید بزنیم، ما که پذیرفتیم و گفتیم معانی حرفیه یقبل التقیید، پس دو اشکال به مرحوم نائینی داریم. ما در مدّعا با مرحوم نائینی همراهیم که اگر غایت بخواهد قید حکمی که مستفاد از هیئت است بشود امکان ندارد، در این که قید الحکم نیست را با ایشان موافقیم، اما دلیلمان با هم فرق می کند، دلیل ایشان را ما نپذیرفتیم، پس وجه چیست؟

ایشان می فرماید ما یک قیدی داریم، محتمل الرجوع است یک) به معنای حرفی که مفاد هیئت باشد. دو) به یک معنای اسمی که معنای حدثی است، معنای اسمی یک معنای حدثی است، معنای جامد عالی نیست. حالا ما می گوییم اگر یک قیدی امکان رجوعش هم به معنای حرف هست و هم به معنای اسمی (مثل مرحوم نائینی نمی گوییم امکان رجوع به معنای حرفی ندارد) امکان رجوعش هم به معنای حرفی هست و هم به معنای اسمی، متعلّق معنای اسمی و حدثی دارد، ولی هیئت، معنایش معنای حرفی است. اگر یک غایتی داریم، یک قیدی داریم که ممکن الرجوع به معنای حرفی و معنای اسمی حدثی باشد ظهور کلام این است که قیود به معنای حدثی بر می گردد، نه که بگوییم استحاله دارد به معنای حرفی، نه! استحاله ندارد، امکان رجوع به هر دو هست، پس استدلال مرحوم سید خویی روشن شد که قیود ظهور دارند در این که رجوع به معانی حدثی اسمی کنند، به معانی اسمیه برگردند، نه به معنای حرفیه، این را استظهار می کنیم، پس این بحث اوّل اثباتی ماست، که اگر غایت حکمی را که ما از معنای مفاد هیئت که یک معنای حرفی است، استفاده کردیم، غایت رجوع به متعلّق می کند نه به معنای حرفیه و نه به حکم، این روشن شد. اما اگر حکم مستفاد از مادّه بود، نه از معنای حرفی، مثلا این طور گفتیم صُم الی اللیل، وجوب را از معنای حرفی مفاد هیئت می فهمیم اما یک موقع این طور می گوییم یجب الصیام الی اللیل، یجب یک معنای اسمی دارد، دیگر مفاد هیئت نیست که معنای حرفی باشد. یعنی می گوییم الصیام الی اللیل واجب، یک معنای اسمی گفتیم، اگر یک جایی حکم مستفاد از مادّه باشد، یعنی مستفاد از هیئت نباشد، صم نباشد، در این جور جاها بستگی دارد که متعلّق الحکم در کلام ذکر شده باشد یا متعلق الحکم ذکر نشده باشد، یعنی در این جا متعلّق ذکر شده است، گفته ایم یجب الصیام الی اللیل، صیام متعلّق است، متعلّق الحکم صیام است، این جا ذکر شده است، یک جاهایی هم احتمال دارد حکم را از مادّه بفهمیم، ولی متعلّق حکم در کلام ذکر نشده باشد، ایشان مثال می زنند، می گوییم یحرم الخمر، خمر موضوع است، متعلّق نیست، متعلّق شرب الخمر است. یحرم حکم ذکر شده است، حکم از یک معنای اسمی استفاده می شود، دیگر معنای حرفی نیست، نگفته ایم لا تشرب الخمر که بگویید مفاد هیئت است، می گوییم یحرم الخمر، موضوع را آوردیم، پس اوّلا ما حکم را از مادّه فهم کردیم ثانیا متعلّق در کلام ذکر نشد، گفتیم یحرم الخمر الی ان یضطرّ المکلّف، پس این جا الی غایت است. در جمله ای آمده است که حکم مستفاد از هیئت نیست از مادّه است و متعلّق هم ذکر نشده است، شرب در کلام نیامده است، یحرم الخمر، در این جور جاها که حکم مستفاد از مادّه باشد و متعلّق ذکر نشده باشد ایشان می فرمایند این قید غایت رجوع به حکم می کند، پس کجاها غایت، غایت حکم است؟ در جایی که حکم مستفاد از مادّه باشد نه از معنای حرفی و متعلّق هم در کلام ذکر نشده باشد، اگر گفتیم یحرم الخمر الی ان یضطرّ یا در آن حدیثی که آخوند مطرح کردند کلّ شیء لک حلال، حتّی تعرف انّه حرام، در این جور جاها رجوع الغایة به حکم است و مفهوم دارد، ولی اگر متعلّق در کلام در همین جا ذکر شده باشد یعنی این طور بگوییم یجب الصیام الی اللیل که هم حکم را در قالب مادّه گفتیم نه در معنای حرفی و هم صیام را، متعلّق را ذکر کردیم، این جا الی اللیل غایت چیست؟ می گویند این جور جا ها اجمال به وجود می آید، نمی دانیم، باید قرائنی داشته باشیم که ببینیم به متعلّق بر می گردد، چون متعلّق در کلام ذکر شده است یا برگشت به حکم پیدا می کند، می گویند این جا ها را ما نمی توانیم تحلیل ارائه بدهیم.

پس یک صورت گفتیم رجوع به متعلّق می کند در جایی که حکم مستفاد از هیئت باشد. در یک جا گفتیم قطعا رجوع به حکم می کند آنجایی که حکم مستفاد از مادّه باشد نه هیئت و متعلّق هم ذکر نشده باشد، در یک جا هم گفته ایم اجمال دارد، این هم ضابطه اثباتی، پس ما هم یک ضابطه ثبوتی دادیم که اگر غایت، غایت حکم باشد مفهوم دارد. دلیلش را هم گفتیم. اگر غایت حکم نباشد، غایت موضوع یا غایت متعلّق باشد مفهوم ندارد، این بحث ثبوتی اش. یک بحث اثباتی هم مطرح کردیم، اما این که بحث اثباتی را بپذیریم یا نپذیریم ما عرضمان این است که نخواهیم پذیرفت، این فرمایش ایشان موارد نقض متعددی دارد و قابلیت دفاع ندارد. این را ان شاء الله باید ببینیم، ما رای مرحوم حاج شیخ را هم امروز فرصت نمی کنیم متعرّض شویم. مرحوم حاج شیخ هم یک رایی در متن درر داده اند، بعد یک حاشیه ای بر درر الفوائد خودشان زده اند، در حاشیه از فرمایششان در متن رجوع کرده اند و مرحوم امام هم یک تقریری از مرحوم حاج شیخ دارد که متفاوت از تقریر حاشیه ای خود مرحوم حاج شیخ است که آن هم باید تقریر شود تا ببینیم غایت مفهوم دارد یا ندارد.

والحمد لله ربّ العالمین

 


[1] خوئی ابوالقاسم. (1418). موسوعة الإمام الخوئي (محاضرات في أصول الفقه (4)) (Vol. 46، p. 283). قم - ایران: مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي.
[2] المائدة ٦:٥.
[3] البقرة ١٨٧:٢.
[4] الوسائل ٨٩:١٧ /أبواب ما يكتسب به ب٤ ح٤.
[5] خوئی ابوالقاسم. (1418). موسوعة الإمام الخوئي (محاضرات في أصول الفقه (4)) (Vol. 46، p. 284). قم - ایران: مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي.