درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1401/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/ مفهوم غایت / کلام مرحوم آخوند در مفهوم غایت و نقد علامه طباطبایی به آن

 

مفهوم غایت

یکی دیگر از مباحثی را که اعلام در مفاهیم مطرح می کنند بحث غایت هست که آیا غایت دلالت بر مفهوم می کند یا دلالت بر مفهوم نمی کند؟ مرحوم آخوند در کفایه دو مسئله را مطرح می کنند، مسئله اول این است که آیا غایت دلالت بر مفهوم دارد یا ندارد؟ این یک مسئله اصولی است، این را باید بحث کنیم.

مسئله دوّمی را که ایشان متعرّض می شوند البته بحث، بحث استطرادی است و ربطی به مفاهیم ندارد این است که غایت داخل در مغیّا هست یا داخل در مغیّا نیست؟ اگر گفتیم غایت داخل در مغیّا هست مفهوم را این طور باید تقریر کنیم که آیا غایت دلالت بر ارتفاع الحکم بعد از خودش می کند؟ اما اگر گفتیم غایت داخل در مغیّا نیست مفهوم را این طور باید تقریر کنیم که آیا غایت مفهوم دارد؟ یعنی ارتفاع الحکم عنها و بعدها، عنها را اضافه می کنیم چون غایت را داخل در مغیّا ندانستیم، عنها و بعدها بناء علی خروجها پس اگر غایت خروج عن المغیّا داشت مفهوم را این طور باید تقریر کنیم که هل تدلّ علی ارتفاع الحکم عنها و بعدها؟ ولی اگر غایت را داخل در مغیّا دانستیم علی ارتفاع الحکم عمّا بعد الغایة، دو جور می توانیم تقریر کنیم، این دو تقریر مبتنی بر آن دعوای مشهور است که آیا غایت را داخل در مغیّا بدانیم یا ندانیم؟ این تحریر محلّ نزاع شد.

بررسی دخول غایت در مغیّی

ما علی القاعده باید در حوزه مفهوم غایت صحبت کنیم، بحثی که دخول در مغیّا دارد یا ندارد عرض کردیم یک بحث تبعی و استطرادی خواهد. آخوند در کفایه در تبیین مفهوم غایت بحث را این طور مطرح می کنند، جهت اولی بحث را که آخوند جهت ثانیه مطرح کرده اند ولی اقتضائش این بود که جهت اولی مطرح کند چون تحریر مسئله و محلّ نزاع مبتنی بر آن منازعه بود که آیا غایت داخل در حکم مغیّا هست یا نیست؟ می دانید که این مفصّل بحث شده است و آراء متعددی هم مطرح شده است، مثلا بعضی ها تفصیل داده اند بین این که غایت بعد از کلمه الی ذکر بشود یا بعد از کلمه حتّی ذکر بشود، اگر بعد از الی باشد غایت در مغیّا داخل نیست، مثال هم می زده اند ﴿ثمّ اتمّ الصیام الی اللیل﴾ لیل الان غایت است و داخل در مغیّا نیست که بعد از الی آمده است، ولی در کل السمک حتّی راسه، این جا می گفته اند داخل در مغیّا هست. بعدا اگر نیاز شد که متعرّض بشویم کما علیه بعض المحققین من جمله مرحوم امام این را در نقد آقاضیاء گفته اند که این ها خلط کرده اند بین حتّی خافضه و حتی عاطفه، حتی را حرف عطف بگیریم یا حرف جرّ بگیریم؟ اکلت سمک حتی راسِها بخوانیم (خافضه بخوانیم) یا راسَها بخوانیم (عاطفه بخوانیم)؟ عاطفه بگیریم داخل می شود، این ها ان شاء الله آن جا بحث خواهد شد.

تفصیل دوم؛ بین این که غایت از جنس مغیّا باشد یا از جنس مغیّا نباشد، از جنس مغیّا باشد داخل است مثلا یجب الصوم فی النهار الی المغرب، این را داخل می دانند. اما اگر از غیر جنسش باشد داخل نیست مثل کلّ شیء طاهر حتّی تعلم انّه قذر، یا تفصیلهای دیگری داده اند.

بعضی گفته اند غایت همیشه در حکم مغیّا داخل است بالاطلاق، بعضی هم گفته اند لا تدخل فی حکم المغیّا مطلقا این ها تفاصیلی است که در آن جا خواهد آمد. خیلی هم به بحث اصولی مربوط نیست اگر هم بنا به طرحش بود می بایست مقدّم طرحش کند.

کلام مرحوم آخوند در مفهوم غایت

آخوند رحمت الله علیه یک تفصیلی میدهند. این تفاصیل را ما باید ذکر کنیم و بعد ادله را متعرّض شویم.

غایت را در اصول این طور تعریف می کنند؛ نهایة الشیء که خیلی هم از معنای لغوی خودش فاصله نگرفته است. لذا بعضی گفته اند حدّ الشیء است و حد لا یدخل فی المحدود، حد هیچ وقت در محدود داخل نیست، شما می گویید حدّ الشیء، نهایة الشیء. مرحوم آخوند تفصیلی قائلند، این تفصیل مهم است باید توجه کنید. ایشان می گویند گاهی اوقات، اذا کانت الغایة بحسب قواعد العربیّة قیدا للحکم کانت دالّة علی الارتفاع الحکم عند وصوله، ایشان می گویند باید ببینیم که غایت قید حکم است یا قید موضوع است. ...و اما اذا کانت بحسبها یعنی به حسب قواعد عربی، قیدا للموضوع، یعنی یک بحث ثبوت اول مطرح می کنیم که این غایت قید حکم است یا قید موضوع است. اگر قید حکم باشد مفهوم دارد و اگر قید موضوع باشد مفهوم ندارد، چرا؟ وجهش را این طور بیان می کند ایشان، می گویند اگر قید موضوع باشد غایت تحدید الموضوع می کند و تحدید و تضییق موضوع را مکرر گفته ایم مفهوم را در پی ندارد. یک وقت می گوییم سیر از بصره باید باشد تا کوفه، سر من البصرة الی الکوفة، ابتدای سیر و انتهای سیر را مشخص می کنیم. انتهای سیر کجاست؟ الی الکوفه، پس الان این قید (الی) نقشی که دارد این است که موضوع السیر را تحدید می کند، محدودش کرده است. ما اگر الی الکوفه نمی گفتیم احتمال داشت داخل کوفه را هم سیر کند، پس ما موضوع السیر را محدود کردیم، غایت قید الموضوع شد.

اگر قید الموضوع باشد مفهوم ندارد، ما مکرر با شما صحبت کرده ایم که هر جا تحدید الموضوع بشود که مفهوم ندارد.می گفتیم الرجل اکرمه الان می گوییم الرجل العادل اکرمه، وقتی تحدید الموضوع بشود این دلالت بر مفهوم ندارد.

به بیان آخر اگر بخواهیم عرض کنیم اگر غایت قید الموضوع باشد شبیه و بلکه عین وصف است، ما در وصف چه می گفتیم؟ مفهوم وصف را که تعریف کردیم گفتیم هر قیدی که باعث بشود تضییق الموضوع را ایجاد کند وصف اصولی است، گرچه که وصف نحوی نباشد، ما ان جا این فرق را گفتیم. شما می گفتید صلّ خلف الرجل الان می گوییم صلّ خلف الرجل العادل، خاصیت وصف این بود که تحدید الموضوع می کند. و هر چیزی که محدد موضوع بود ولو حال باشد اکرم زیدا یا اکرم الرجل راکبا، راکب حال است همین که تحدید الموضوع می کند ما این را وصف می دانستیم پس سرّش روشن شد آن جاهایی که غایت رجوع به موضوع بکند تحدید الموضوع می کند و تحدید الموضوع تنها چیزی را که می رساند این است که حکم در جایی که چنین وصفی نیست، چنین غایتی نیست منتفی است. انتفاء الحکم را می رساند ولی مفهوم را نمی رساند. اگر الرجل العادل نبود چی؟ صلّ خلف الرجل العادل، [اگر عادل نبود] منتفی می شود. اما این که ما مفهوم گیری کنیم، یعنی طبیعی الحکم را منتفی کنیم آن جا ها معنا نبود، اکرم العالم الهاشمی، این جا العالم موصوف شده است و الهاشمی، در این اکرام جایی که عالم و هاشمی نباشد موضوع نباشد این اکرام نیست، اما طبیعی الاکرام همه مدل اکرام منتفی بشود در این جور جاها ما چنین چیزی را فهم نمی کنیم، تهدید الموضوع دلالت بر مفهوم نمی کند. به تعبیر مرحوم آخوند وقضیته لیس الّا عدم الحکم فیها الّا بالمغیّی من دون دلالة لها اصلا علی انتفاء سنخه عن غیره طبیعی الحکم را منتفی نمی کند.

دلیلش هم روشن است؛ یک، وضع نداریم. یعنی وضعا به لحاظ لغت ما نمی توانیم بگوییم طبیعی الحکم در غایت منتفی شده است. دو، قرینه ملازمه هم نداریم، قرینه عام هم نداریم.

ان قلت: فما فائدة التقیید بالغایة، شما می گویید سر من البصره الی الکوفه آیا باید مفید یک فایده ای باشد یا مفید فایده نیست؟

مرحوم آخوند در وصف جواب دادند، گفتند فایده فقط مفهوم داشتن نیست وفائدة التحدید بها...غیر منحصرة بافادته لازم نیست حتما مفهوم را برساند که بگوییم وصف و در این جا بگوییم غایت فایده دارد. نه! فوائد دیگری هم می تواند داشته باشد. فتحصل مما ذکرنا اگر غایت قید الموضوع باشد به ادلّه ای که امروز گفتیم و به ادلّه ای که در جلسات گذشته متعرّض شدیم غایت مفهوم نخواهد داشت.

ولی اگر قید حکم باشد بحسب قواعد العربیه، مثلا می گوییم کلّ شیء لک حلال حتّی تعرف انّه حرام، این جا حتّی غایت را ذکر کرده است، حتّی تعرف، این حتّی تعرف قید چیست؟ حسب قواعد عربی به تعبیر مرحوم آخوند قید حلال است، حلال مغیّی به غایتی است و آن عرفان حرمت است، حتّی تعرف انّه حرام. ببینید کلّ شیء حلال، این حلّیت به عنوان یک حکم تکلیفی، آخوند دو مثال زده اند یکی حکم تکلیفی است و یکی حکم وضعی، کلّ شیء لک حلال این تکلیفی است، کلّ شیء لک طاهر حتی تعلم انّه قذر، این حکم وضعی است. برای غایت هم در حکم تکلیف وضعی مثال زده اند و هم در حکم تکلیفی. ببیند کل شیء لک حلال حکم حلّیت مغیّی به غایتی شده است، حتّی تعرف انّه حرام، تا این که بدانید او حرام است. این جا قید چی شده است؟ قید الحکم شده است.

اگر غایت قید الحکم بشود یدلّ علی انتفاء طبیعی الحکم، یعنی مفهوم را ما می توانیم این جا استفاده کنیم که طبیعی الحلّیة منتفی است حتی تعرف انه حرام، هر جا معرفت به حرمت پیدا شد سنخ الحکم و طبیعی الحکم (حلّیت) مرتفع خواهد شد. چرا؟ دلیل این که اگر غایت قید الحکم باشد دلالت بر مفهوم می کند چیست؟ یک، لانسباق ذلک منها وضعا چنین چیزی تبادر می کند که ما اگر حکم را مغیّی به غایتی کردیم حکم حلّیت را مغیّا به غایتی کردیم که معرفت حرام باشد طبیعی الحکم منتفی می شود و این را به تعبیر ایشان لانسباق ذلک منها، انسباق دارد، تبادر دارد، این دلیل اول.

دلیل دوم، وکونه قضیة تقییده بها[1] ، ما گرفتار تناقض می شویم اگر بخواهد غایت مفهوم نداشته باشد گرفتار تناقض می شویم، چه جوری گرفتار تناقض می شود؟ ما می گوییم کلّ شیء لک حلال، همه چیز حلال است تا یک غایتی، آن غایت کجاست؟ حتّی تعرف انّه حرام، حالا اگر بخواهیم مفهوم نداشته باشد یعنی چه؟ یعنی حتّی تعرف انّه حرام بشود، ما می دانیم که حرام است ولی در عین حال بگویید که علّیت مرتفع نشده است، طبیعی الحلّیة از بین نرفته است، اگر طبیعی الحلّیة با فرض معرفت حرام از بین نرفته باشد که این تناقض دارد، یعنی ما یک چیزی را معرفت به حرمتش داریم در عین حال بگویید کلّ شیء حلال هست و مرتفع نشده است. پس مفهومش این است هر چیزی حلال است تا این که معرفت به حرمتش پیدا کنید یعنی اگر معرفت به حرمت پیدا بشود حلّیت مرتفع می شود، از بین می رود، این یعنی مفهومش، پس ما استدلال اصلی مان این است که اگر حکمی به غایتی تقیید شد، اقتضاء تقیید الحکم بالغایة این است که طبیعی الحکم منتفی بشود و الا گرفتار یک تناقضی می شویم به تعبیر مرحوم آخوند اگر حکم حلّیت مرتفع نشود لما کان ما جعل غایة له بغایة[2] ، این تناقض است، غایت غایت نیست. غایت غایت نخواهد بود. اگر دقّت کرده باشید ما این جا مطلق گفته ایم، بیان آخوند این است که اگر غایت، غایت حکم باشد مفهوم دارد و اگر غایت موضوع باشد مفهوم ندارد. غایت حکم باشد بالمعنی الاسمی یا بالمعنی الحرفی؟ آخوند مطلق فرموده اند. یعنی چه بالمعنی الاسمی؟ یک وقت به شما می گوییم کلّ شیء لک حلال حتّی تعرف، این غایت، غایت برای حلال شده است. حلال یک معنای اسمی است، اما گاهی اوقات غایت، غایت هیئت می شود، معنای حرفی، مثلا می گوییم صلّ حتی...، این حتّی غایت برای چه شده است؟ مفاد هیئت، مفاد هیئت یک معنای حرفی است، وجوبی که مفاد هیئت است صلّ حتّی یا صم حتّی وقتی این جا ها حتّی را مطرح می کنیم غایت هیئت بعثیه است، این مفاد هیئت است. آیا در معانی حرفیه یا اسمیه فرقی نمی کند؟ این جا تفاوتی است که در بیان مرحوم حاج شیخ موسس [مطرح شده است] عبارت ایشان را از درر آورده ایم ان شاء الله می خوانیم که ایشان یک تفصیلی را مطرح می کنند، این تفصیل را بپذیریم یا نپذیریم باید به تحلیلش برسیم. می گویند یک وقت می گویید مفاد هیئت بعث جزئی است، چرا؟ چون معانی نسب، معانی حرفیه، معانی جزئیه اند، اگر گفتیم معانی نسب و معانی حرفی معانی جزئی اند، آن نسبتی را که مفاد صلّ هست یک بعث جزئی است، یک وجوب جزئی است، وجوب جزئی هیچ وقت دلالت بر انتفاء طبیعی الحکم نخواهد کرد، پس فرق بین این که بگوییم الصلاة واجبة حتی... این غایت یک معنای اسمی شد، وجوب الصلاة حتّی... این می شود غایت یک معنای اسمی. این جا می توانیم انتفاء طبیعی الحکم را مطرح کنیم ولی اگر گفتیم صلّ حتّی مفاد صلّ یک بعث جزئی است، این را اگر خاطرتان باشد در معانی حرفیه مبسوط بحث کرده ایم، در مفاد هیئات بحث کردیم که ما این جا معنای حرفی و مفاد هیئت را یک بعث جزئی بگیریم، اگر بعث جزئی مغیّا بشود دیگر دلالت بر طبیعی الحکم نخواهد کرد، و لذا اگر کسی قائل بشود که معانی حرفیه معانی جزئیه است، و بعثی را که مفاد هیئات است یک معنای جزئیه بگیرد لزوما باید یک تفصیلی را قائل بشود، بگوید غایت قید الحکم است در یک معنای اسمی، آن جا دلالت بر مفهوم می کند. یا غایت قید الحکم است در یک نسبت حکمیه ای که مفاد هیئت است، مفاد هیئت یک معنای حرفی جزئی است، اگر معنای حرفی جزئی باشد دلالت بر مفهوم نکند پس باید تفصیل قائل بشود بین غایتی که برای یک مغیّی که معنای اسمی است یا یک معنای حرفی است، باید یک تفصیل این طوری قائل بشویم، چرا جناب آخوند تفصیل ندادند؟ چون مبنای آخوند این بود که معانی حرفیه، معانی جزئیه نیست، چون مبنایشان این بود علی القاعده تفصیل قائل نشدند و مطلق فرمودند اگر غایت قید الحکم باشد کفایت می کند و دلالت بر مفهوم می کند.

نقد مرحوم علامه طباطبایی به مرحوم آخوند

این فرمایش جناب آخوند رحمت الله علیه تقریر شد و تحلیلش را هم عرض خواهیم کرد. این جا که آخوند تصریح می کنند به حسب قواعد عربیه، مرحوم علّامه طباطبایی در حاشیه شان بر کفایه یک نکته ای دارند که این نکته در تحلیل کلام اعلام به ویژه آخوند باید مدّ نظرتان باشد. مرحوم علّامه در حاشیه شان بر کفایه ج1 ص 158 ایشان [نکته ای] می فرمایند و بعید هم نیست که حق با ایشان باشد؛ لا يخفى ان القواعد العربية لا يقتضى شيئا من قيدية الحكم أو الموضوع[3] بحسب قواعد عربی که مرحوم آخوند تاکید می کردند ما به حسب قواعد عربی چیزی نمی فهمیم که این غایت، غایت حکم است یا غایت موضوع؟ بعضی از آقایان گفته اند که نه به حسب قواعد عربیه ما میفهمیم، می گوییم کلّ شیء (موضوعش است) حلال (این هم محمول و حکمش است) حتّی تعرف... این غایت امرش دائر است بین این که رجوع به حکم کند (حلال) یا رجوع به موضوع کند (کلّ شیء) می گویند غایت به اقرب رجوع می کند نه به ابعد، رجوع القید به اقرب است نه ابعد، پس مقتضای قواعد عربی این است که این جا کل شیء لک حلال حتی تعرف را ما بگوییم این قاعده رجوع به حکم می کند، مرحوم علامه طباطبایی می گویند حسب صناعت و قواعد عربی چیزی نیست که اقتضا کند این به حکم برگردد به محمول برگردد یا به موضوع برگردد، ان شاء الله این را بعد خواهیم گفت این که شما می بینید برای اقرب و ابعد بودنش است یا حتّی تعرف انّه حرام غایت جنسش، جنس حکمی است. ان شاء الله این را در تحلیل متعرّض خواهیم شد.

یک بیانی هم مرحوم نائینی دارند، بیان مرحوم نائینی را هم عرض کنیم ان شاء الله فردا نظر امام و مرحوم سید خویی را متعرّض می شویم.

مرحوم امام یک تقریری از حاج شیخ عبدالکریم کرده اند، ایشان می گویند حسب آن چه که من در کلاس تقریر کردم با آن چیزی که ایشان در حاشیه درر زده اند دو نکته است، بعد تقریر خودشان را می آورند حاشیه مرحوم حاج شیخ بر درر را هم می آورند. و اتّفاقا تحلیلی که می کنند یک تحلیل فنّی است، بعید می دانم امروز فرصت شود متعرّض شویم.

تقریر مرحوم نائینی ره

مرحوم میرزای نائینی که سید خویی در محاضرات مبسوط هم متعرّض شده اند و بحث کرده اند (حرف ایشان را دقت کنید تا ببینیم تفاوت ایشان با کلمات دیگران چیست؟) ایشان می گویند گاهی اوقات غایت قید یک معنای افرادی است و گاهی اوقات قید یک معنای ترکیبی است، اگر قید معنای افرادی باشد مفهوم ندارد، مثلا کوفه یک مفهوم مفرد است و ترکیب ندارد.

شما می خواهید کوفه را محدود کنید و غایت بزنید یا سیر هم یک مفهوم افرادی است، مفهوم ترکیبی نیست، مفهوم ترکیبی یعنی آن مفاد جمله را ما می گوییم یک حیثیت ترکیبی است. اگر یک مفهوم مفرد مدّ نظر باشد مثل سیر، سیر را بخواهید محدود کنید، غایت یک مفهوم مفرده قرار بگیرد این جا دلالت بر مفهوم نمی کند، چرا؟ با همان ادلّه ای که ذکر کردیم، ولی اگر بخواهد غایت قید یک مفهوم ترکیبی باشد آن جا دلالت بر مفهوم می کند. حالا چرا این حرف را زدیم؟ چون مفهوم نائینی نظریه شان این بود که قیود رجوع به مادّه منتسبه می کنند. این را هم مفصّل بحث کردیم و تکرار نمی کنیم.

مادّه منتسبه چیست؟ یعنی مادّه ای که وقعت تحت النسبه، ماده ای که ورد علیه الحکم، پس مفهوم، یک مفهوم مرکّبی می شود نه مفهوم مفرد، لذا در این جور جاها ما قائل به مفهوم می شویم، حالا این حرف تمام است یا تمام نیست ان شاء الله این را متعرّض خواهیم شد.

رای مرحوم امام که تقریر مرحوم حاج شیخ است امروز فرصت نمی کنیم طرح کنیم، برای جلسه بعد می گذاریم.

والحمدلله ربّ العالمین

 


[1] آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین. محقق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.، کفایة الأصول (طبع آل البيت)، صفحه: ۲۰۹، 1409 ه.ق.، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث.
[2] آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین. محقق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.، کفایة الأصول (طبع آل البيت)، صفحه: 208، 1409 ه.ق.، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث.
[3] طباطبایی، محمد حسین. نويسنده محمدکاظم بن حسین آخوند خراسانی.، حاشية الکفایة (الطباطبايي)، جلد: ۱، صفحه: ۱۵۸، ایران -، بنياد علمی و فکری علامه طباطبايی.