1401/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/ مفهوم شرط / تحلیل نظر مرحوم نائینی و بیان نظر مختار
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
مروری بر مباحث سابق
عرض شد که یکی از تنبیهاتی را که حضرات ذیل بحث مفهوم شرط مطرح می کنند مسئله تعدد شرط و وحدت جزاست، مثال معروفش هم این است که اذا خفی الاذان فقصّر اذا خفی الجدران فقصّر، یک نکته را باید در نظر داشته باشید که این دو روایت در دو جمله منفصله وارد بشود. چون اگر متّصل باشد علی القاعده این نزاعی که مطرح می کنیم وارد نمی شود؛ یعنی اگر این طور می گفت اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر دیگر این بحث هایی که مطرح می کنیم نبود. علی القاعده آن واو، واو تشریک است و این ها را به عنوان جزء العلّه مطرح می کند اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر، یا اگر می گفت اذا خفی الاذان او خفی الجدران فقصّر به نحو ذکر البدل آنجا مطرح می کرد که اطلاق اویی بود. پس ما این نکته را باید مدّ نظر داشته باشیم که بحثمان در جایی است که در دو قضیه منفصله از هم این مسئله گفته می شود. مرحوم آخوند گفتند تعارض بین منطوق احدهما با مفهوم اخری است. وقتی می گوییم اذا خفی الاذان فقصّر این مفهومش اطلاق دارد، یعنی اذا لم یخف الاذان فلا تقصّر یا فلا یجب القصر و ان خفی الجدران، اطلاق مفهوم معنایش این است. اگر ما بخواهیم به اطلاق مفاهیم اخذ کنیم اطلاق المفهوم (مفهوم جمله الف) با منطوق جمله ب در تعارض است. اذا خفی الجدران فقصّر خواه اذان مخفی باشد خواه نباشد، این با منطوق جمله دوّم در تعارض قرار می گیرد ما چه بکنیم؟ جناب آخوند چهار وجه را ثبوتا مطرح فرمودند، دیروز مبسوط بحث کردیم، وجه ثانی را فرمودند عرف تایید می کند، وجه رابع را هم که به استناد قاعده الواحد بحث کردیم، ایشان می فرمایند وجه معیّن عقلی دارد. امروز بنا شد رای مرحوم نائینی را بگوییم، به نحوی مباحث گذشته را تکرار می کنیم اما با دسته بندی مرحوم نائینی که رای مرحوم نائینی را ما اینجا بتوانیم بررسی کنیم. رای آخوند بررسی شد.
تقریب فرمایش مرحوم نائینی در تعارض منطوق و مفهوم دو جمله
مرحوم نائینی در اجود التقریرات ج1 ص 423 می فرمایند: الأمر الثالث إذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء مثالشان همین مثال معروف است كما في قضيتي إذا خفي الأذان فقصر و إذا خفيت الجدران فقصر ففيه احتمالات ما پنج احتمال را فعلا مطرح می کنیم تا بعد ببینیم کدام یک از این ها را [انتخاب می کنند] مرحوم نائینی محتملات را به دو محتمل ارجاع می دهند و دو فرضیه درست می کنند، روی آن دو فرضیه نهایی ما باید بحث را جلو ببریم؛ (الأول) ان يكون الشرط في الحقيقة هو الكلي الجامع بين الأمرين ما شرط را بگوییم خصوص خفاء جدران یا خصوص خفاء اذان، خصوصیت نقشی ندارد، شرط نیست. جامع بین این هاست، جامع هم مثلا می تواند یک بعد مسافتی باشد، شما می گویید مثلا جامع بین خفاء اذان و خفاء جدران سه کیلومتر است، دو و نیم کیلومتر است، ما جامع را به عنوان شرط بگذاریم فكل واحد من الشرطين المذكورين این خفاء اذان یا خفاء جدران در واقع في القضيتين محقق له و مصداقه آنی که برای وصف شرطیت دارد یک بعد مسافتی است مثلا سه کیلومتر. این احتمال که اسمش را یان می گذاریم که جامع شرطیت داشته باشد. (الثاني) ان يكون الشرط في الحقيقة مركبا من الشرطين المذكورين في القضيتين ترکیب این دو شرطیت را برای تفسیر درست کند، فكل واحد منهما جزء للشرط باید بگوییم این ها معا شرطیت دارند در واقع باید چه کنیم؟ اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر، جزء العلّه معنایش این می شود، این هم یک احتمال که ما این طور مطرح کنیم و بگوییم شرط در حقیقت مرکب از دو شرط مذکور است. و عليه اگر بگوییم دو قضیه منفصله مستقله داشتیم یک اتّفاقی می افتد، حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند اذا خفی الاذان و حضرت باقر سلام الله علیه فرمودند اذا خفی الجدران، منفصله را به این معنا بگیرید. البته ما متّصله و منفصله را مبسوط بحث کرده ایم که جایی که قرینه متصله مانع انعقاد ظهور است، قرینه متّصله اتّصال در مقام خطابه نیست، اتّصال در انعقاد جمله است. لذا اگر یک جمله ای بالاتر گفت و مجلس خطابه اش هم تمام نشد این را مبسوط بحث کرده ایم يترتب لزوم تقييد كل من الشرطين المذكورين في القضيتين بانضمامه إلى الشرط الآخر ما اگر می گفته ایم اذا خفی الاذان فقصّر این شرطیت مستقله داشت، حالا که می گوییم اذا خفی الجدران فقصّر این ها معا شرطیت دارند یعنی از باب تشریک باید کنارشان بگذاریم، این احتمال دوم. ...احتمال سوّم (الثالث) ان يكون كل منهما شرطا مستقلا ان بالا ترکیبی بود شرطیت مستقله نداشت، تشریک بود. در احتمال سوّم می گوییم شرطیت مستقله دارد یعنی اذا خفی الاذان شد و شما از شهر بیرون می روید اول خفاء اذان شد اشکال ندارد همان جا فقصّر، اول خفاء جدران شد [فقصّر] معنای شرطیه مستقله این است که هر کدام که اوّل امدند قصر را در پی دارند، و عليه يترتب لزوم تقييد إطلاق كل من الشرطين المذكورين في القضيتين بإثبات العدل له این جا «او» می شود، اذا خفی الاذان او خفی الجدران عدل برایش بگذار هر کدام جلوتر آمد، به این عدل اطلاق اویی می گوییم. ... چهار، نفی مفهوم بکنیم بگوییم (الرابع) ان يرفع اليد عن ظهور كل من القضيتين في المفهوم ليرتفع التعارض بينهما بگوییم اگر ما بخواهیم برای جمله الف (اذا خفی الاذان فقصّر) یا برای جمله ب (اذا خفی الجدران فقصّر) برای هر دو بخواهیم مفهوم قائل بشویم تعارض درست می شود و برای حل تعارض بگوییم این جمل مفهوم ندارند، جمل شرطیه مفهوم ندارند. [اگر گفته شود] شما که قائل به مفهوم بودید؟ می گویند این جا که گرفتار تعارض شدیم از اصل دلالت بر مفهوم را انکار می کنیم. این هم یک احتمال است که نفی مفهوم بکنیم. اتّفاقا ما همین را علی المبنا می خواهیم تقویت کنیم، همین که نفی مفهوم بکنیم را باید تقویت کنیم، اگر فرصت شد بعد از تقریر رای مرحوم نائینی وجهش را بیان می کنیم. (الخامس) ان يقيد مفهوم كل منهما بمنطوق الآخر این کاری که تا الان می کردیم که منطوق جمله اذا خفی الاذان فقصّر خواه جدران مخفی باشد خواه نباشد، ما به مفهوم جمله منطوق جمله بالا را تقیید بزنیم، منطوق اذا خفی الجدران می آید، مفهوم بالایی را تقیید می زند پس ما بخواهیم منطوق را مقیّد قرار بدهیم برای اطلاق المفهوم، اگر این کار را بکنیم این هم یک فرضیه است. مرحوم نائینی در این وجوه پنجگانه دو تا را ارجاع میدهد، یکی را ابطال می کنند ته قضیه دوتا بیشتر نمی ماند.
اولا ابطال این فرضیه پنجم می کنند که شما می گویید مفهوم که اطلاق دارد با منطوق بعدی تقییدش می زنید، این اشکالش چیست؟ اشکالش این است که می فرمایند ما مفهوم را دلالت التزامی تبعی می دانیم، در تعریف مفهوم این را گفتیم. شما می گویید با منطوف مفهوم دیگری را تقیید می زنیم، مفهوم دیگری را تقیید می زنیم یعنی با منطوقش کاری نداریم، حالا سوال این است که آیا شما می توانید بدون دستکاری در منطوق تقیید مفهوم را که یک دلالت تبعی التزامی است انجام دهید؟ اگر بخواهید در دلالات تبعی تصرّف کنید، تقیید بزنید و تخصیص بزنید در تابع نمی توانید تصرّف کنید الّا تبعا للمتبوع، این که عرض کردم امام رحمت الله علیه می فرمایند محطّ تعارض اوّلا و بالذات مفهوم است یا منطوق است؟ در این نظریه پنجم در بیان مرحوم نائینی می فرمایند اذا خفی الاذان فقصّر مفهومش اطلاق دارد، ما به منطوق اذا خفی الاذان دست نمی زنیم، با اذا خفی الجدران اطلاق مفهوم خفی الاذان را تقیید می زنیم، مگر می شود اوّلا و بالذات و مستقیم به سراغ یک مفهوم تبعی رفت؟ یک دلالت التزامی تبعی رفت بدون این که دلالت متبوعش را تصرّف کنیم؟ این یک بحث فنی است. در تعارض بحث شده است که اگر دلالت مطابقی یک قضیه سقوط کند آیا می توانیم به دلالت التزامی اش اخذ کنیم؟ اختلاف مبنا هم بود. امروز این بحث مطرح می شود که آیا می توانیم به سراغ یک دلالت التزامی تبعی بروید و تصرّفی در آن انجام دهید بدون این که تقیید یا تصرّفی در منطوق انجام داده باشید؟ مرحوم نائینی می فرمایند این استحاله دارد و نمی توان این کار را انجام داد. اگر تحلیلی دارید باید بگویید، لقائل ان یقول وقتی که مفهوم شکل گرفت، در وجود این ها تابع هستند، وجودا تابع است اما در حجّیت ما قلمرویش را تقیید بزنیم و تخصیص بزنیم، چه اشکالی دارد؟ بدون تبعیت آن امکان تبعیض در مفهوم داشته باشد ولی فعلا مرحوم نائینی بعید هم نیست که این حرف را این جا قبول کند، مرحوم نائینی می فرمایند شما به سراغ دلالت مفهومی نمی توانید بروید چون دلالت التزامی تبعی است نمی توانید بروید، مگر این که تصرّفی در منطوق انجام دهید، پس این فرضیه را ما فعلا رد می کنیم، تقریر بیان مرحوم نائینی است، این فرضیه پنجم را کنار می گذاریم. جای اشکال را هم عرض کردیم که کجاست، اگر خواستید اشکال کنید بدانید کجاست. بقیه فروضی که مطرح می کنند باقی می ماند. ایشان می فرمایند آن فرضیه اوّل هم خیلی قابل دفاع نیست ما جامع را شرط قرار بدهیم، ...(و لا يخفى) انه في ما إذا لم يكن هناك جامع عرفي بين الشرطين المذكورين في القضيتين ما چه کنیم؟ خیلی از جاها جامع عرفی نیست، شما می خواهید حل مسئله کنید ما بین شرطین جامع عرفی نمی توانیم پیدا کنیم، اگر جامع عرفی نتوانستید پیدا کنید این شرط ارجاع می شود، می فرمایند باید وجه اوّل را به وجه ثلاث برگردانید، وجه ثالث چه بود؟ احدهما بود. ببینید وقتی شما نتوانستید جامع پیدا کنید، حالا ما برای خفاء اذان و خفاء جدران یک جامعی پیدا کردیم، گفتیم البعد عن الوطن مثلا، ولی در خیلی از شروط نمی توانید جامع عرفی پیدا کنید. بله تباین مقولی دارند اگر با فرض این که ما نتوانستیم جامع برایشان پیدا کنیم این وجه اوّلتان فی الواقع به وجه ثالث بر می گردد، وجه ثالث چه بود؟ شرطیت احدهما، وقتی نتوانید جامع تصوّر کنید باید بگویید احدهما، هر کدام که اوّل بود ان شرطیت دارد. پس فی الواقع ما فرض اوّل را به فرضیه سوّم ما ارجاع می دهیم که احدهما باشد. ...اما الوجه الرابع ایشان می گویند فیرجع الی وجه الثالث، وجه رابع چه بود؟ نفی مفهوم کنیم. نفی مفهوم هم یک جوری برگشتش به وجه ثالث است، فهو أيضاً يرجع إلى التصرف في منطوق كل من القضيتين بإثبات العدل له[1] نفی مفهوم می کنید یعنی چه؟ نفی مفهوم می کنید یعنی عدلی را برای آن قضیه منطوقه اولی قائلید، شما می گفتید که اذا خفی الاذان فقصّر، اگر مفهوم می گذاشت چه بود؟ اذا لم یخف الاذان لا یجب القصر، شما می گویید ما نفی مفهوم می کنیم، نفی مفهوم می کنیم یعنی چه؟ یعنی برای خفاء اذان عدلی را به نام خفاء جدران قائل می شوید، نفی مفهوم می کنید می خواهید اثبات العدل کنید، پس فی الواقع رجوعش می شود به همان قول ثالث، قول ثالث چه بود؟ احدهما علّیت داشته باشد. احدهما عدل بود. پس این هم فی الواقع به ثالث ارجاع می شود. ایشان می گویند ته کاسه ما یک را باطل کردیم، پنج را باطل کردیم، چهار را هم باطل کردیم، دو فرضه می ماند. تا این جا مقدمه بود. مرحوم نائینی می فرمایند پس فی الواقع این که می فرمایید محتملات ثبوتا پنج وجه است این پنج وجه را ما به دو وجه ارجاع می دهیم. می گوییم شما دو کار می توانید بکنید! ما یک اطلاق واوی داریم و یک اطلاق اویی داریم، یکی تشریک است و شریک می آوریم، یکی عدل می آوریم. از یکی از این اطلاق ها باید دست بکشیم. چون اگر هر دو اطلاق را نگه داریم تعارض به وجود می آید. ببینید اذا خفی الاذان فقصّر اذا خفی الجدران فقصّر، بخواهیم مفهوم را نگه داریم تعارض ایجاد می شود، راه برون رفت از تعارض چیست؟ هر علّتی هر شرطی ظهور در علّیت تامه دارد و ظهور در علّیت انحصاری دارد، این دو ظهور را ما در علّیت داریم. یعنی اگر گفتیم ان جائک زید فاکرمه این دو تا ظهور دارد -با فرض این که ظهور در مفهومش را پذیرفتیم- ظهور اوّلش این است که مجیء علّیت تامّه دارد یعنی به محضی که مجیء محقق شد وجوب الاکرام هم می آید. علّیت تامه چی را خارج می کند؟ تشریک را، یعنی چیزی علّت تامه نیست، این علّیتش تامه است، یعنی به تعبیری اطلاق واوی را این جا می خواهیم مطرح کنیم. ان جائک زید و سلّم علیک فاکرمه، یک واوی شما آوردید، پس اولین ظهوری که علّت دارد علّیت تامه را، یعنی اطلاق واوی را ما در این جا مطرح می کنیم که تقیید واوی را از بین ببریم. ظهور دوّمی که علّت دارد چیست؟ علّیت انحصاری است. انحصاری یعنی چه؟ انحصاری با تامّه بودن فرق می کند، علّت انحصاری یعنی او ندارد. ما اگر می گفتیم ان جائک زید او سلّم علیک فاکرمه، این جا تقیید به او آوردیم یعنی بدل دارد، عدل دارد، مجیء عدلش سلام و تسلیم است. مثل بالا نبود که تشریک العلّه بشود، تام بودن علّیت زیر سوال برود، انحصاری بودنش زیر سوال می رود. دو استظهار می توانیم از علّت بکنیم، یک) استظهار در تامه بودن، دو) استظهار در انحصاری بودن. این اطلاقات دو تقیید را از بین می برد، اولی تقیید به واو را از بین می برد، دوّمی تقیید «او» را، حال از شما بپرسیم ما یکی از این تقیید ها باید بپذریم، دست از یک اطلاق باید برداریم به هر حال، هر دو اطلاق را بخواهیم تحفّظ کنیم حلّ تعارض نمی شود، منشاء تعارض تحفّظ بر این دو اطلاق است. حالا چه بکنیم؟ محتملات را دقّت کنید تا بیان مرحوم نائینی روشن شود، یک این که بگوییم اقوی الاطلاقین را نگه می داریم، آن اطلاق دوم را که ضعیف تر است علی القاعده نمی توانیم نگه داریم. مبنایش هم تقدّم اظهر بر ظاهر است، آنی که اقوی الظهورین است را نگه می داریم. قیل به این که اطلاق اوّلی را نگه داریم و اطلاق اویی را بشکنیم، چرا؟ چون ما یک علّیت داریم یک انحصاری بودن داریم، انحصاری بودن برایش عدل مطرح می شود، پس تقیید به او می شود، علّیت مقدم است بر انحصاری بودن، اوّل باید علّیت تامه شکل بگیرد پس در طول آن شکل گیری علّیت تامه است که انحصاری بودن علّیت شکل می گیرد، اوّل باید علّیتی درست بشود تا بعد شما بحث انحصاری بودنش را مطرح کنید، پس اطلاقی که مقابل تقیید به واو است وقتی که محکّم شد اطلاق مقابل او را می شکند.
اگر علّیت را ملاحظه کنید یعنی تامه بودن. اقایان ادّعایشان این است که اگر علّیت تحقق پیدا کند علّیت یعنی تامّه بودن، آنی که علّیتش تامه نیست در واقع علّیت ندارد. لذا به جزء العله حقیقتا نمی توانید علّت بگویید باید بگویید جزء العلّه. جزء العله می تواند مقتضی باشد می تواند عدم مانع باشد می تواند شرط باشد. همه علل ناقصه اند. به لحاظ دقّی به علل ناقصه اطلاق العله نمی شود. علّه حقیقتا به جایی اطلاق می شود که تمامیت در علّیت داشته باشد. تا این جا که می شود همراهی کرد ولی لزوما اگر علّیت شکل گرفت انحصاری بودنش شکل نمی گیرد. برای حرارت این دار، خورشید هم علّیت تامه دارد بخاری هم فرضا علّیت تامه دارد. یعنی انحصاری بودن از تامّل در مفهوم تمام العلّه نمی توانیم فهم کنیم. مرحوم نائینی اشکالشان این است که اطلاق مقابل واو مقدم است بر اطلاق مقابل او، علّتش هم این است که ما یک علم اجمالی داریم که نسبت آن علم اجمالی به این دو اطلاق سیّان است. یعنی چه؟ ما یک علم اجمالی داریم که یا علّیت تامه مخدوشه است این جا یا علّیت انحصاری مخدوش است و شکل نمی گیرد. نسبت آن علم اجمالی به این دو اطلاق ترتّبی نیست. آن علم اجمالی است که فی الواقع مانع تحقق و تکوّن این دو اطلاق می شود. و مانعیت علم اجمالی نسبت به این دو اطلاق سیّان است. لذا نفرمایید ان تقدّم رتبی دارد و این تقدّم رتبی ندارد. این یک مناقشه ای است که ایشان دارد.
مناقشه دیگری هم می شود کرد که در شکل گیری این اطلاق ها آن بحث ترتّبی اش را انکار کنیم یعنی مناقشه صغروی کنیم. پس این فرضیه را با این نقدی که خود مرحوم نائینی دارند که علم اجمالی مانع این ها هست و رابطه اش مساوی است کنار می گذاریم. این فرضیه کنار رفت، جناب نائینی چه بکنیم؟ ایشان می فرمایند ما هستیم و دو اطلاقی که با هم گرفتار تعارض شده اند این ها تساقط و سقوط می کنند. وقتی ما نمی توانیم تکلیف این دو اطلاق را روشن که کنیم که چه باید کرد و کدام را باید نگه داشت بگوییم هر دو سقوط می کنند. بیان مرحوم نائینی روشن شود، یک) ایشان می فرمایند این دو مفهوم به اطلاقه اگر باشد گرفتار معارضه می شوند، دو) گرفتار معارضه شد تساقط می کنند و هر دو از کار می افتند. سه) بعد از تساقط چه کار کنیم؟ (این ها دقت کنید هر سه این ها منشاء اشکال است) وقتی تساقط کرد به اصول عملیه رجوع می کنیم. اصل عملی این جا چیست؟ اصل عملی این است که هر دو علّت را می خواهیم. یعنی می خواهیم ادّعا کنیم که نتیجه اجرای اصل عملی همان اطلاق واوی می شود، با ان اطلاق واوی همراه میشود، چرا؟ می گوییم ان خفی الاذان فقصّر مفهومش هم مطلق ماند. ان خفی الجدران فقصّر، مفهومش هم مطلق ماند، دو اطلاق گرفتار معارضه می شوند و سقوط می کنند. اگر یک جایی خفاء اذان شد و خفاء جدران شد قطعا وجوب التقصیر می آید. ما 5-6 کیلومتر فاصله گرفتیم، می گوییم این جا خفی الاذان و خفی الجدران، اگر گفتیم خفی الاذان و خفی الجدران شما به قطع می فرمایید فقصّر، حالا یک جایی رفتیم که خفی الاذان شد خفی الجدران نشد، چه بکنیم؟ مفاد اصل عملی چیست؟ این جا رجوع می شود به اصل برائت از وجوب تقصیر، چون ما در تحقق و به تعبیر وجوب تقصیر، در اصل توجه تکلیف شک می کنیم که آیا این جا فقصّر وجوب تقصیر آمده است یا نه؟ خفاء اذان شده است، خفاء جدران که نشده است، چشممان می بیند. این جا اصل برائت جاری می کنیم. ان شرط دوم هم اگر به تنهایی اتّفاق بیافتد برائت جاری می کنیم، نتیجه اصل برائت موافق می شود با اطلاقی که مقابل واو است، یعنی خروجی اش این می شود که جایی که خفی الاذان و خفی الجدران شد قصر می شود. ولی اذا خفی الاذان او خفی الجدران یعنی احدهما شد شک در وجوب قصر می کنیم و برائت از وجوب القصر می جوییم. پس جناب نائینی رایشان با این عرضی که داشتیم تمام شد. مجرای اصول عملیه می شود و در جایی که مجرای اصل عملی بشود نتیجه اش همراه می شود با این فعلا کاری نداریم، طریق اول از طریق ادله لفظیه جلو رفتیم، اطلاق ها را شکستیم و یک اطلاقی وسط کار نگه داشتیم. ولی در پیشنهاد ایشان از طریق اصول عملیه می رویم.
ملاحظه بر کلام مرحوم نائینی
یلاحظه به فرمایش مرحوم نائینی عدّة ملاحظات، ما فعلا به همه ملاحظاتش کاری نداریم. یک ملاحظه را به بیان خود مرحوم نائینی برخی از اعلام به فتوا و نظر ایشان اشکال گرفته اند و آن این است که مرحوم نائینی در کتاب الصلاة که مرحوم شیخ محمد تقی آملی تقریر کردند، ایشان [نکته ای گفته است] به لحاظ فنی و اصولی می دانید اگر عامّ فوقانی لفظی داشته باشیم هیچ وقت رجوع به اصول عملیه نمی شود. ما سوالمان این است که جناب نائینی با فرض این که این ها تعارض و تساقط کنند چرا صریحا و سریعا فرمودید ما رجوع به اصول عملیه می کنیم؟ بایستی می فرمودید باید ببینیم عام فوقانی لفظی در این جا داریم یا نداریم. جنابعالی در کتاب الصلاة فرموده اید خیلی از آقایان دیگر هم فرموده اند که ما یک عام فوقانی لفظی داریم که المسافر یقصّر، این عامّ فوقانی است. اگر عام فوقانی لفظی داشتیم که المسافر یقصّر چرا می فرمایید رجوع به اصل برائت می شود؟ می دانید تا اصول لفظیه باشد اصلا نوبت به رجوع به اصول عملیه نمی رسد و شما در کتاب الصلاه به این المسافر یقصّر به عنوان عام فوقانی استناد کردید.
ملاحظات دیگری هم هست که مرحوم سید خویی در محاضرات به ایشان وارد کرده اند و اگر بنا شد مفصّلا عرض کنیم به این ها متعرّض خواهیم شد و اگر نشد خودتان ملاحظه بفرمایید.
خب چه کنیم؟ بیان مرحوم آخوند و بیان مرحوم نائینی تقریر شد، فی الواقع بقیه اقوال در بطن و متن این دو قول نهفته است، یعنی شما بقیه اقوال را می توانید با این عرائضی که عرض کردیم تحلیل کنید.
اشاره به فرمایش امام خمینی رحمت الله علیه
من یک جمله ای را عرض کنم که این جا تمام شود. مرحوم امام فرمایشی دارند می فرمایند ما علی المبنی باید جلو برویم، این فرمایش تا این جا درست. ما در مفهوم شرط مبانی متعددی را مطرح کردیم، حالا در تعارض بین مفهوم و منطوق یا بین المفهومین یا بین المنطوقین باید علی المبنا صحبت کنید یعنی اگر مبنای شما این شد که جمل شرطیه این شد که وضعا دلالت بر مفهوم می کند باید با یک مبنی جلو بروید، اگر گفتیم وضعا دلالت می کند تعارض بین المنطوقین است. یعنی اگر گفته در جمله شرطیه، ان شرط، ان جائک زید فاکرمه این هیئت شرطیه دلالت بر علّیت انحصاری می کند، ان الخصوصیة المستتبعه ای مرحوم آخوند می فرمودند، اگر وضعا دلالت بر ان خصوصیت مستتبعه می کند خوب پس بالوضع دلالت بر شرط می کرد، اگر وضعا این جمله دلالت بر شرط کند تعارض بین المنطوقین شاید به وجود بیاد، شما باید ان جا را حل کنی!
اشاره به نظر مختار
بر مبنای ما که عرض کردیم با اطلاق مقامی قائل به مفهوم هستیم یعنی وضع را و سه تقریبی که آقایان در اطلاق لفظی اوردند، مبسوط بحث کردیم و نپذیرفتیم. یعنی گفتیم جمله شرطیه بالوضع دلالت بر مفهوم ندارد چون علّیت انحصاری را بالوضع نمی توانیم بفهمیم. به اطلاق شرط به اطلاق ادات و به اطلاق هیئت هم نتوانستیم بپذیریم، آن ها را هم نپذیرفتیم عرض کردیم به اطلاق مقامی ما برای جمله شرط مفهوم قائلیم، لذا پای خطابات قانونی را به معرکه باز کردیم، گفتیم یک وقت ایشان به عنوان یک فرد عرفی یک جمله ای می گوید که ان جائک زید فاکرمه حال اگر سلّم علیک چه کار کنم؟ این را هم می گوید فاکرمه، من که در مقام ضرب القاعده نبودم که همه شروط تحقق اکرام را بیان کنم. لذا در جمل عرفی عادی ما برای شرط مفهوم قائل نبودیم، چون علّیت انحصاری فهم نمی شود ولی مولا در مقام بیان است، وقتی در مقام بیان است و می توانست شروط دیگری را برای وجوب اکرام بگوید و نگفت ما از آن علّیت انحصاری را فهم می کنیم. اگر علّیت انحصاری را فهم کردیم برای جمله قائل به مفهوم می شویم. حالا با این مبنا می خواهیم این جا عرض کنیم مولی در مقام بیان اگر باشد و شرطی نیاورد علّیت انحصاری نیاورد علّیت انحصاری دارد و مفهوم دارد، حالا ان خفی الاذان فقصّر که مولی یک شرط دیگری در مقام بیان گفته است در مقام بیان. ان خفی الجدران هم گفته است. پس معلوم می شود ان خفی الاذان این جمله اش اصلا علّیت انحصاری ندارد و جمله مفهوم ندارد. ابتدا که تقریر می کردم گفتم شاید ما علی المبنا منکر مفهوم برای این دو جمله بشویم. چون مفهوم در جملی است که علّیت انحصاری اش فهم بشود، علّیت انحصاری اش هم در جایی که مولی در مقام بیان باشد، در مقام بیان بوده است و یک قید دیگری آورده است. پس معلوم است که علّیت انحصاری ندارد. ولی نسبت به ثالث مفهوم دارد، این دو جمله نسبت به هم مفهوم ندارند، یعنی در مثال ان خفی الاذان فقصر و ان خفی الجدران فقصّر، ثالثی دخیل نیست، یعنی مثلا نسبت به خسته شدن و قصر، مفهوم دارد. پس این دو جمله نسبت به نفی ثالث مفهوم دارند چون انحصار بودن را نسبت به ثالث فهم کردیم ولی نسبت به هم به سراغ این بحث برویم که این ها علی المبنا چون مولی در مقام بیان، بیانی را اورده است غیری را اورده است نسبت به هم مفهوم نخواهند داشت.
والحمد لله رب العالمین