1401/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/ مفهوم شرط / تنبیهات مفهوم شرط
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
مرحوم آخوند بعد از این که مفهوم شرط را منکر می شوند و می گویند علّیت انحصاری را باید فهم کنیم و نه بالوضع و نه بالاطلاق قابلیت استفاده نیست لذا منکر مفهوم شرط می شوند. ما در این جا عرائض مبسوطی را در تقریر فرمایشات اعلام نسبت به این که بخواهیم برای جمله شرطیه مفهوم قائل شویم راهش چیست؟ این عرائض مبسوط گذشت.
تنبیهات
تنبیه اول؛ انتفاء سنخ الحکم
مرحوم آخوند بعد از بحث مفهوم شرط چند مسئله را با عنوان بقی هنا امور مطرح می کنند.
مسئله اول ایشان این است که می فرمایند ما در مفهوم دنبال این هستیم که سنخ الحکم منتفی شود نه شخص الحکم، این را ما مبسوط توضیح دادیم که نوع الحکم و سنخ الحکم یعنی چه و چرا در تحقق مفهوم ما باید دنبال انتفاء سنخ الحکم بگردیم دیگر نسبت به این مسئله مستقلا بحث نمی کنیم و مبسوط متعرّض شدیم.
تنبیه دوم؛ تعارض مفهوم یک جمله با منطوق جمله دیگر
امر دومی که ایشان مطرح می کنند که ما هم طرح نکردیم و باید امروز متذکّر بشویم صورتی است که جمله شرطیه ما با تعدد شرط همراه باشد. ما تا الان این را بحث می کردیم که مثلا اذا جائک زید فاکرمه، جمله شرطیه ما با یک شرط مواجه بود حال یا منکرین مفهوم شرط بودند که می گفتند شرط مفهوم ندارد یا مثبتین بودند که قائل به مفهوم شرط می شدند با اشکالی مواجه نمی شدیم.
منتها در جایی که با تعدد شرط مواجهیم با یک اشکالی مواجه می شویم، که این اشکال تعارض باید به گونه ای حل شود. تعدد شرط مثالش این است: اذا خفی الاذان فقصّر، این جمله شرطیه قصر را منوط به خفاء اذان کرده است. جمله دوم می گوید اذا خفی الجدران فقصّر، یکی سمعی و دیگری بصری است. ما اگر مثل مرحوم آخوند قائل به مفهوم شرط نباشیم فی فسحة راحت هستند، مشکلی ندارند، این جملات که شرط ندارد. اثبات شیء هم که نفی ما عدا نمی کند و با مشکلی مواجه نخواهیم بود، ولی اگر قائل به مفهوم شرط باشیم در این جا گرفتار یک تعارض می شویم. مرحوم آخوند که خودشان قائل به مفهوم شرط نیستند بر مذاق مشهور مشی کرده اند، گفته اند حالا شما که می گویید جمله شرطیه مفهوم دارد در این جمله شرطی که ما با تعدد شرط مواجهیم مسئله را چطور حل می کنید؟ جناب آخوند اولا می فرمایند تعارض داریم بین مفهوم و منطوق این جمل، که این را باید بحث کنیم که آیا تعارض بین مفهوم و منطوق است یا تعارض بین المنطوقین اتّفاق می افتد کما علیه المحقق الامام، ببینید اگر گفتیم اذا خفی الاذان فقصّر، مفهومش چه می شود؟ اگر اذان مخفی نباشد فلا یجب القصر، این فلا یجب القصر اطلاق دارد یعنی مفهوم اطلاق دارد. اگر مفهوم اطلاق داشته باشد یعنی و ان خفی الجدران، اگر اذان مخفی نباشد فلا یجب القصر و ان الخفی الجدران این مفهوم جمله اول با منطوق جمله دوّم گرفتار تعارض می شود. منطوق جمله دوّم چه بود؟ اذا خفی الجدران فقصّر، مفهوم اول می گوید و ان لم یخف الجدران اگر چه که جدران مخفی نشود فقصّر آن بالا گفت، اطلاق مفهوم بود. اذا خفی الاذان فقصّر مفهومش این می شود اذا لم یخف الاذان فلایجب القصر و ان خفی الجدران، اطلاقش این را می گیرد.
پس مفهوم جمله اول با منطوق جمله دوم در تعارض است، این را چه بکنیم؟ یا بگوییم مفهوم ها با هم تعارض دارند، اطلاق مفهوم جمله اول با اطلاق مفهوم جمله دوّم تعارض دارد، این تعارض را چطور می توانیم حل کنیم؟ بعد ان شاء الله باید فی وقوع التعارض بحث کنیم که تعارض بین المفهوم و المنطوق است یا بنا به تحلیلی که مرحوم امام دارند اصلا تعارض بین مفهوم و منطوق نیست بین المنطوقین است. اوّلا و بالذات تعارض بین المنطوقین است و ثانیا و بالعرض این تعارض به حوزه مفاهیم ورود پیدا می کند. این باید تحلیل شود، بعدا تفصیلی بحث می شود.
احتمالات چهار گانه مرحوم آخوند در رفع تعارض
مرحوم آخوند در کفایه پیشنهاد می دهند که ثبوتا [بررسی شود] احتمالات چهارگانه را مطرح می کنند، البته یک احتمال اخری را هم می دهند که آن را رد می کنند، بعد باید آن را بررسی کنیم. ثبوتا این احتمالات را داریم، اثباتا باید ببینیم عرف کدام یک از این احتمالاتی که ثبوتا قابل فرض است را می پذیرد.
ما چند نکته داریم که باید به آن توجّه کنید؛
یک) اطلاق مفهوم، اذا خفی الاذان فقصّر مفهومش چیست؟ اذا لم یخف الاذان لا یجب القصر، این اطلاق دارد، یعنی و ان خفی الجدران، می خواهد جدران مخفی باشد می خواهد نباشد. پس از این حیث اطلاق دارد. از حیث خفاء جدران اطلاق دارد؛ این نکته اوّل.
دو) نکته دوّمی که باید توجه کنیم؛ علّیت دو تا ظهور دارد، یکی ظهور در انحصار دارد و دو ظهور در استقلال دارد. مرحوم نائینی می فرمایند ظهور در انحصار اقوی از ظهور در استقلال است. وقتی می گوییم ان جائک زید فاکرمه این جمله شرطیه هم در استقلال مجیء یعنی علّیت، علّیت مستقلّه است، علّیت مستقله است یعنی نفی تشریک می کند، چیزی شریکش نیست. نمی خواهد بگوید ان جائک و سلّم علیک، کثیر را شریک العلّة نمی خواهیم قرار بدهیم، پس ظهور علّیت ظهور در استقلال در تاثیر است. شما می گویید اذا خفی الاذان فقصّر، خفاء اذان در قصر، اگر شما گفتید خفاء در جدران هم علّت برای قصر است این استقلال را شکسته اید. یعنی گویا کسی این طور می گوید اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر، اگر کسی این حرف را بزند استقلال در علّیت را که ظهور علّیت در استقلالیتش را شکسته است و خلاف ظاهر را مرتکب شده است.
سه) نکته سوم؛ علیت همان طور که در استقلال ظهور دارد در انحصار هم ظهور دارد. انحصار نفی بدیل می کند و استقلال نفی شریک می کند. ما یک نفی تشریک داریم و یک نفی بدیل داریم، شریک یعنی جزء العلّة هست، اذا جائک زید و سلّم علیک این تشکیک در علّیت می شود، یعنی اگر احدهما بودند لا یجب الاکرام، گاهی اوقات ما نفی بدیل می کنیم؛ یعنی چه؟ ان جائک او سلّم علیک فاکرمه، او که آوردیم برایش بدیل می آوریم، اگر علّتی در مقام علّیت مطرح شد هم باید نفی تشریک کنیم و هم نفی عدل و بدیل کنیم. اگر یک جایی برایش بدیل آوردیم معنایش این است که خلاف ظاهر عمل کرده ایم. تا این جا درست! ما سه ظهور برایتان درست کردیم: یک) ظهور مفاهیم در اطلاق، دو) انحصاری بودن علّت، یعنی وقتی رفع ید از انحصاریت کردید خلاف ظاهر مرتکب شدید. سه) استقلال.
ایشان می فرمایند ما چهار محتمل را ثبوتا می توانیم مطرح کنیم. گفتیم اذا خفی الاذان فقصّر، مفهوم مطلقش شکل گرفت، اطلاق مفهومی ندارد، اذا لم یخف الاذان فلا یجب القصر، بعد گفتیم اذا خفی الجدران فقصّر، یعنی در صورت عدم خفاء جدران لا یجب القصر، این مفهومها اگر بخواهد اطلاق داشته باشد اوّلین فرضیه ای که مطرح می کنیم این است (کفایه ص 201) امّا بتخصیص مفهوم کلّ منهما بمنطوق الاخر منطوق هر دلیلی مفهوم دلیل دیگر را تخصیص بزند، مفهوم جمله بالا چه بود؟ اذا لم یخف الاذان لا یجب القصر، این اطلاق دارد، می خواهد جدران مخفی باشد می خواهد نباشد. این اطلاق مفهوم را ما با منطوق جدران تخصیص بزنیم، ان خفی الجدران فقصّر این بیاید اطلاق را به هم بزند، اشکالی ندارد ما در اصول و در فقه خیلی از موارد داریم که حتی اطلاق منطوقی را با یک مقیّدی تخصیص زدیم، با یک دلیل مقیّدی تقیید زدیم، اشکالی ندارد، حتی اطلاق منطوق را می توان [به هم زد] این که اطلاق مفهوم است. این فرضیه اول است؛ امّا بتخصیص مفهوم کلّ منهما بمنطوق الاخر می توانیم این کار را بکنیم؟ بله! به لحاظ فنّی و صناعی تخصیص خیلی مئونه بردار نیست، در واقع ما یک مطلقی داریم (مفهوم) یک مقیّد داریم، که مقید ما چیست؟ منطوق، اذا خفی الجدران. این دلیل المقیَّد، مقیِّد می شود و تقیید می زند اطلاق المفهوم را، این فرضیه اوّل، نتیجه چه می شود؟ اگر ما عموم مفهوم را با منطوق دیگری تخصیص زدیم نتیجه این می شود که باید از انحصار رفع ید کنیم، از انحصاری بودن علّیت باید رفع ید کنیم. در واقع حصر را اضافی می کنیم که در روایات، در فقه و اصول حصر اضافی داریم، شاید بشود ادّعا کنیم اکثر حصر هایی که امده است اضافی است. چطور از انحصار رفع ید کردیم؟ اگر ما یک جمله داشتیم و می گفتیم اذا خفی الاذان فقصّر، مفهومش هم این بود که ذا لم یخفی الاذان لا یجب القصر، این علّیت انحصاری داشت که در این عالم یک چیز موجب قصر است و آن خفاء اذان است. و اگر خفاء اذان اتّفاق نیافتد لا یجب القصر، هیچ چیز موجب قصر نمی شود. این اطلاق است، یعنی انحصاری بودن خفاء اذان را برای قصر، برای ما ثابت می کرد. اگر ما آمدیم با منطوق اذا خفی الجدران فقصّر اطلاق مفهوم جمله بالا را تقیید زدیم معنایش این است که انحصاریت دلیل و انحصاریت اذان را شکستیم. اشکالی ایجاد می کند؟ نه! چه اشکالی؟ می گویند اقا دلیل با منحصر می شد، می گوییم حصر اضافی است. در فقه هم زیاد داریم که حصر، حصر اضافی باشد.
فرضیه دوم، آخوند می فرمایند اما برفع الید عن المفهوم فیهما، بگوییم کلّا رفع الید از مفهوم بکنیم. بگوییم در این جملی که مفهومش با منطوق دیگری دچار معارضه می شود دست از مفهوم می کشیم، چرا؟ شما که قائل به مفهوم شرط بودید؟ می گویند ما در جایی قائل به مفهوم شرط بودیم که گرفتار به چنین معارضه ای نباشیم، در جاهایی که دو جمله داریم که تعارض می کنند فی الواقع تعارض می خواهد به ما برساند که علّیت انحصاری برای خفاء اذان نیست، وقتی علّیت انحصاری برای خفاء اذان نباشد پس آن الخصوصیة المستتبعه للمفهوم شکسته شده است، این جملی که گرفتار معارضه می شوند اصلا دارای مفهوم نیست. چون ما قائل به مفهوم شرط شدیم در جمل سالم نه جملی که گرفتار معارضه هستند، که این هم می شود یک فرضیه، و اما برفع الید عن المفهوم فیهما، اگر رفع الید از مفهوم کردیم راسا، در هر دو، چه اتفاقی می افتد؟ نتیجه چه می شود؟ نتیجه این است که هر دو شرط مستقلا وجوب قصر را دارد. اذا خفی الاذان فقصّر، ما می بینیم خفاء اذان به وجود می آید به منطوق این دلیل اول ما نماز را شکسته می خوانیم دلیل دوم می گوید اذا خفی الجدران فقصر به منطوق جمله دوّم هم نمازمان را شکسته می خوانیم این دو جمله مفهوم ندارند که گرفتار تعارض بشویم. نتیجه اش این است که هر دو شرط مستقلا در جزاء اثر می گذارند و جزاء را در پی دارند.
وجهش را عرض کردم، بعد آخوند می فرمایند این فرضیه دوّم را عرف تایید می کند، وجه این که آخوند تایید عرفی پشت این می آورند را خدمتتان بگویم، وجهش این است که عرف مفهوم را در جایی ثابت می کند که علّیت منحصره داشته باشد. وقتی دو تا علّت برای قصر آورد گفت اذا خفی الاذان و جای دیگر گفت اذا خفی الجدران، گویا اس الاساس را زیر سوال برده است انحصاریت علّت را زیر سوال برده است وقتی زیر سوال برده است پس ما نمی توانیم این جا قائل به مفهوم شویم.
فرضیه سوم چیست؟ این است که رفع ید از استقلالیت کنیم یعنی اطلاق واوی را بشکنیم، به تعبیر دیگر شریک برایش ذکر کنیم، به تعبیر ثالث هر کدام جزء العلّه باشند گویا این طور گفتیم اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر کدام اطلاق را شکستیم؟ اطلاق واوی را، تشریک کردیم؛ اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر. به عبارت آخوند توجّه کنید! و امّا بتقیید اطلاق الشرط فی کلّ منهما بالاخر فیکون الشرط هو خفاء الاذان و الجدران معاً نتیجه چه می شود؟ اذا خفیا وجب القصر، تشریک که گفتیم مثل این است که اذا جائک زیدا و سلّم علیک فاکرمه، واو که گفتیم شریک العلّة، جزء العلّة درست کردیم. شریک العلّة و جزء العلّة اگر بود هر کدامشان هم که منتفی بشود جزاء هم منتفی می شود. پس گویا این طور گفته ایم اذا خفی الاذان و خفی الجدران فقصّر، این فرضیه سوم که مجموع و مرکّب علّیت داشته باشد.
فرضیه چهارم؛ قدر جامع علّیت داشته باشد نه مجموع، یعنی به جای واو، «او» بیاوریم عبارت آخوند این است: بجعل الشرط هو القدر المشترک بینهما ما برای علّیت قدر مشترک قائل باشیم بان یکون التعدد الشرط قرینة علی انّ الشرط فی کلّ منهما لیس بعنوانه الخاص، بل بما هو مصداق لما یعّمها[1] ما بگوییم قدر جامع خفاء اذان یا خفاء جدران آن قدر جامع علّیت دارد برای وجوب قصر، قدر جامع باشد یعنی چه؟ قدر جامع هر کدام از این ها محقق بشود وجوب تقصیر را دارد. هر کدام اوّل اتفاق افتاد وجوب تقصیر را دارد. این یعنی قدر جامع علّیت داشته باشد.
اشاره به احتمال پنجم
این وجوه اربعه ای که مرحوم آخوند در بحث ثبوتی فروض و احتمالات مطرح می کنند. البته ایشان یک بحث دیگری را هم مطرح می کنند که در برخی نسخ کفایه هست و در برخی از نسخ کفایه نیست؛ و آن فرضیه جناب ابن ادریس است. در کفایه ما حذفش کرده اند. مرحوم محقق اصفهانی در نهایة الدرایة (طبع قدیم ج1 ص614) در مورد این عبارت کفایه می فرمایند: ضرب عليه خطّ المحو في النسخة المصحّحة و لعلّه أنسب فرضیه پنجم چیست ... رفع اليد عن مفهوم أحدهما.[2] این هم احتمال ثبوتی دارد، ما تا حالا با این فرض می آمدیم که هر دو مفهوم را نگه داریم چهار فرضیه ثبوتی دادیم، یک فرضیه دیگر هم در عالم ثبوت می توانیم بدهیم کما این که علیه ابن ادریس رحمت الله و ان این است که بگوییم ما از احد المفاهیم صرف نظر کنیم، منشاء دعوا بین دو نفر است یک نفر را از اتاق خارج کنید دعوا می خوابد. رفع الید از مفهوم احدهما کنید این هم اشکالاتی دارد، لذا می فرمایند در نسخه مصححه خطّ المحو بر ان زده شده است، از این نظر ولو این که نتوانیم دفاع کنیم به عنوان یک فرضیه در عالم ثبوت مطرح است. اگر بخواهیم منظم عالم ثبوت را از عالم اثبات تفکیک کنیم این هم به عنوان یک محتمل ثبوتا می توانیم مطرح کنیم.
جمع بندی مرحوم آخوند از احتمالات اربعه
از بین این چهار احتمالی که مرحوم آخوند دادند کدام یک را بپذیریم، آخوند می فرمایند لعل العرف یساعد علی الوجه الثانی اگر بخواهیم به سراغ عرف برویم وجه دوم را [انتخاب می کند] احتمال دوم چه بود؟ برفع الید عن المفهوم فیهما عرف این محتمل دوّم را انتخاب می کند، می گوید جمل شرطیه ای که اطلاق مفهومش با منطوق دیگری در تعارض است از اساس عرف می گوید این جمل مفهوم ندارد. لعل العرف یساعد علی الوجه الثانی چرا؟ چون عرض کردیم که جمله شرطیه یک مسئله اساسی دارد و آن علّیت انحصاری است که شما باید فهم بکنید. عرف می گوید من اگر علّیت انحصاری بفهمم برای جمله مفهوم قائل هستم، شما می گوید اذا خفی الاذان فقصّر، من اگر علّیت انحصاری بفهمم برایش مفهوم قائل هستم، بلا فاصله بعدش می گوید اذا خفی الجدران فقصّر یعنی علّیت انحصاری ندارد. وقتی جملی را مطرح می کنید که علّیت انحصاری ندارد چرا باید زیر بار مفهوم برویم، از همان اوّل می گوییم این جمل مفهوم ندارد، و کلا انکار مفهوم در این جمل می شود که وجهش را هم عرض کردیم. این که فرمایش مرحوم آخوند را بپذیریم یا نپذیریم بحث بعدی است. کما ان العقل ربما یعیّن هذا الوجه[3] ، یعنی وجه رابع، اگر سراغ عقل برویم عقل وجه چهارم ثبوتی را تایید می کند، عرف وجه دوّم را و عقل وجه چهارم را. وجه چهارم یعنی قدر جامع علّیت داشته باشد، ما به سراغ عقل می رویم عقل می گوید این دو دلیل را شما تحلیل کن! دلیل اوّل می گوید اذا خفی الاذان فقصّر، علّیت خفاء اذان در قصر را برای ما مطرح می کند، دلیل دوّم می گوید اذا خفی الجدران فقصّر، دلیل دوّم می گوید خفاء جدران است که وجوب القصر را دارد، آقای عقل این را تحلیل کنید! عقل می گوید من یک قاعده حِکمی داریم یک قاعده عقلی دارم، استحالة صدور معلول الواحد عن علتین معلوم واحد به خاطر قاعده الواحد لا یصدر الّا عن الواحد، قصر معلول واحد است، لا یصدر الّا عن الواحد قطعا لا یصدر عن اثنین اگر صدر عن اثنین بشود قاعده استحاله صدور معلول واحد از اکثر علّة واحده این قاعده اشکال پیدا می کند. پس آقای عقل چه کنیم؟ ایشان می گوید که اگر قاعده الواحد را منثلم نکنیم باید یک قدر جامعی در حوزه علل بگیرید که آن قدر جامع علّت واحده برای صدور معلول واحد بشود. ما قدر جامع را که فرضیه چهارم بود گفتیم قدر جامع خفاء اذان یا خفاء جدران این قدر جامع علّیت در قصر دارد، موثّریت در قصر دارد. عقل این را تایید می کند. پس عقل وجه چهارم و عرف وجه دوّم ثبوتی را قبول می کند. این که عرف قبول می کند ما باید مبسوط و مفصل بحث کنیم و با ان سه فرض جلو برویم.
ملاحظات سه گانه بر متعیّن بودن فرضیه چهارم
اما جناب آخوند این که [شما] با قاعده الواحد می خواهید بفرمایید عقل این وجه چهارم (قدر جامع) را تعیین می کند به این فرمایش شما حداقل سه ملاحظه وارد است:
ملاحظه اوّل: ما مفصّل و مکرر بحث کرده ایم که قاعده الواحد، در واحد شخصی جریان دارد نه در واحد نوعی، واحد شخصی، وحدت شخصیه وجود است. این واحد شخصی نمی تواند علّت بیشتر از واحد داشته باشد این قبول، اما در واحد نوعی چطور؟ واحد نوعی می تواند علل متعدد داشته باشد، مثلا گرما در این خانه واحد بالنوع است می تواند علل متعدد داشته باشد، یکی نار باشد، یکی شمس باشد یکی چیز دیگری باشد، شما نگوید استحاله صدور واحد عن الکثیر پیش می آید. این قاعده استحاله صدور واحد عن الکثیر را اگر بپذیریم برای وحدات شخصیه حقیقیه است. این اشکال اوّل، ما در مسائل اصول و مسائل فقهی هیچ گاه وحدت شخصیه را که بحث نمی کنیم، مگر فلسفه است که از وحدت شخصیه بحث کنیم؟ وحدت ما وحدت بالنوع است، غالبا وحدت نوعی را مطرح می کنیم. این اشکال اول در این که شما می گویید عقل وجه چهارم را تعیین می کند.
ملاحظه دوم: با فرض از این که از اشکال اول صرف نظر کنیم اشکال این است که این قاعده (استحاله صدور واحد عن الکثیر) این قاعده در امور علل طبیعی جریان دارد، نه در حوزه علل اعتباری، یعنی در حوزه علل تکوینی جریان دارد. علل تکوینی یعنی حرارت فی الدار، در علل اعتبار این چنین نیست، یک کسی می گوید من رئیسم و این معلول ده علّت است، چه اشکالی دارد؟ استحاله صدور واحد عن الکثیر نسبت به امور اعتباری شمول ندارد. در علل طبیعیه وارد می شود، اقایان در جبر و اختیار هم مفصّل بحث کرده اند. پس اشکال دوم این شد که قاعده الواحد برای امور تکوینی است نه امور اعتباری.
ملاحظه سوم: شما می گویید ما جامع حقیقی بین علل را تصویر می دهیم، بعضی از جاها می شود جامع حقیقی ارائه داد اما در برخی از صور که ما عللی را مطرح می کنیم نمی توانیم جامع حقیقی بگیریم، چرا نمی توانیم؟ چون یک علّت از مقوله کیف است و یک علّت از مقوله کم است، شما چطور می توانید بین کیف و کم جامع حقیقی انتزاع کنید؟ مقولات تباین بالذات دارند اگر از دو مقوله علت مطرح شد شما چطور می توانید بین مقولاتی که متابینین هستند جامع حقیقی انتزاع کنید. این اشکال در همه جا مطرح نیست در جاهایی است که علل از مقولات متباینه یا متعدده باشد. شما چطور در جاهایی که اختلاف بالذات دارد می گویید ما جامع ارائه می دهیم. جامع در جاهایی است که وحدت مقوله داشته باشند نه مقولات متعدده و متباینه. پس این که می فرمایید العقل یعیّن هذا الوجه، با این اشکالات سه گانه خیلی هم تعیینی نیست که شما می فرمایید یعیّن، بیشتر از این هم می شود اشکال کرد. این هم که فرمود العرف یساعد وجه الثانی این را هم باید ان شاء الله بحث کنیم که در ان محتملات سه گانه به سراغ کدام محتمل برویم. پس باید اتّخاذ تصمیم کنیم، مرحوم نائینی در این جا فرمایشاتی دارند که باید فرمایش ایشان را باید بخوانیم، ببینید به هر حال حصر شکستن اولی است یا استقلالی بودن را شکستن؟ یکی را باید بشکنیم، شما نمی توانید اخذ به هر دو اطلاق کنید. قبل از این که این را بحث کنیم فرمایش مرحوم امام را هم باید تحلیل کنیم که این تعارض بین المنطوق و المفهوم است که آقایان مطرح کرده اند یا اوّلا و بالذات بین المنطوق هاست؟ بین المنطوقین است؟ و بعد تسرّی پیدا می کند به حوزه مفاهیم که باید این ها را ان شاء الله جلسه بعد بحث کنیم.
والحمد الله رب العالمین