درس خارج اصول استاد استاد حسینعلی سعدی

1401/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/ مفهوم شرط / تحلیل کلام محقق نائینی و محقق بروجردی در انحصاریت جمل شرطیه

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

سخن در مفهوم شرط بود و عرض شد که موافقین مفهوم از چند راه و چند تقریب باید دلالت جمله شرطیه بر مفهوم را اثبات کنند، اولین تقریب این است که بالوضع اثبات کنند که جمله شرطیه دلالت بر مفهوم می کند، عرض کردیم ادات شرط را این جا می گویند بالوضع دلالت بر علّیت انحصاری می کند که برخی از کلمات اعلام مطرح شد و برخی اش هم می ماند در تحلیل رای مرحوم کمپانی تفصیلا دوباره متعرّض خواهیم شد.

اثبات علّیت انحصاری در کلام مرحوم نائینی

راه دوم این است که بالوضع را ما نپذیریم و بگوییم به مقدمات عامّه، به قرینه عامه، به مقدمات حکمت دلالت بر مفهوم می کند. در تقریب بیان مرحوم نائینی بودیم ایشان می خواهند بفرمایند که ما به اطلاق الشرط تمسک کنیم و از طریق اطلاق الشرط بخواهیم اثبات کنیم که جمله شرطیه مفهوم دارد. بیان ذلک این است که وقتی مولی حکم را مترتّب می کند بر شرطی، اکرام و وجوب اکرام را مترتّب بر مجیء زید کرده است ان جاءک زید فاکرمه، اگر غیر از مجیء چیزی می توانست در اکرام نقش داشته باشد، تشریع که در علّیت داشته باشد لکان علیه البیان بالواو العاطفه، بگوید ان جائک زید و سلّم علیک، یا اگر چیزی می توانست علی نحو البدلیه نقشی ایفاء در ترتّب الجزاء آن هم لکان علیه البیان باو، مثل ان جائک زید او سلّم علیک فاکرمه، وقتی مولی در مقام بیان هست و تشریک نمی کند، علّیت مجیء را با چیزی شریک نمی کند یا بدلش را ذکر نمی کند ما با اطلاق الشرط استفاده کنیم علّیت منحصره، گویا در ذهن شارع این بوده است که آن چه که برای اکرام علّیت دارد و علّیتش هم انحصاری است این همان مجیء است. اگر این بود لکان علیه البیان.

این فرمایش مرحوم نائینی در اجود التقریرات ج1 ص 418 [مطرح شده است] ایشان جمل شرطیه را دو گونه کرد، شرط محقق موضوع را خارج کرد و شروطی که محقق موضوع نیستند این بحثی که مطرح کردیم را مطرح می کنند. می گویند في هذا القسم ... یعنی جایی که مححقق موضوع نیست، فهو لا يخلو من ان يكون مطلقاً بالإضافة إلى وجود الشرط المذكور في القضية الشرطية أو من ان يكون مقيداً به ان جائک زید فاکرمه، اکرام رابطه اش نسبت با مجیء چیست؟ مطلق است یعنی مجیء نقشی ندارد؟ اگر نقش ندارد که لغویت قید می شود. یا نقش دارد و بما انه رتب في ظاهر القضية الشرطية على وجود الشرط يمتنع الإطلاق این جا نمی توانیم بگوییم مطلق است فيكون مقيداً بوجود الشرط لا محالة و بما ان المتكلم في مقام البيان قد أتى بقيد واحد متکلم یک قید واحد را آورده است یعنی مجیء را آورده است و لم يقيده بشيء آخر فقط گفته اند ان جائک زید فاکرمه چیز دیگری را مطرح نکرده است. این که همین قید را مطرح کرده است سواء كان التقييد بذكر عدل له في الكلام أم كان التقييد بمثل العطف بالواو فرقی نمی کند که عدل با او بیاورد یا با واو بیاورد، از خارج توضیح دادم اطلاق واوی و اطلاق اویی هر دو را می توانیم این جا مطرح کنیم. اگر این را دقت کنید يستكشف من ذلك انحصار القيد بخصوص ما ذكر في القضية الشرطية ... و ان كانت بحسب الوضع لا تدل على تقييد الجزاء بوجود الشرط[1] وضعا جمله شرطیه دلالت بر علّیت نمی کند چه رسد به علّیت انحصاری. اگر این را نگاه کنیم با اطلاق جمله شرطیه ما می توانیم مفهوم را برای جمله شرطیه اثبات کنیم.

اشکال نقضی به کلام مرحوم نائینی

عرض شد که حداقل دو اشکال فعلا وارد است. اشکال اول نقضی است به مفهوم وصف، خود مرحوم نائینی نمی پذیرند. معمولا فقها ذیل آیه نباء این را بحث کرده اند؛ ﴿ان جائکم فاسق بنباء﴾ به چند تقریب آن جا بحث حجّیت خبر واحد را اثبات کرده اند، یکی به نحو شرطی این بحث را جلو می بردند و یکی به نحو وصفی می بردند. آقایان آنجا بحث کرده اند.

مفهوم وصف را مرحوم نائینی نپذیرفته اند حال مسئلة این کلام شما به مفهوم وصف نقض می شود، اگر ما بخواهیم این تقریب شما را جلو ببریم علی القاعده باید قائل به مفهوم وصف هم بشویم، چرا آن جا نمی شوید؟ الکلام الکلام. مولی گفته است اکرم العالم العادل، العالم العادل فاکرمه، همین کلامی که این جا گفته اید آن جا هم مطرح کنید که نسبت حکم وجوب اکرام به موضوع را باید بررسی کنیم. مولی در مقام بیان این که عادل را ذکر کرده است آیا حکم نسبت به این وصف اطلاق دارد یا اطلاق ندارد؟ اگر حکم نسبت به قید اطلاق دارد پس ذکر القید لغو، شما می گویید العالم العادل اکرمه بعد می گویید این وجوب اکرام رابطه اش نسبت به عادل چیست؟ به وصف عدل چیست؟ شما می گویید هیچ! وجوب اکرام نسبت به قید عدالت اطلاق دارد، اگر اطلاق دارد این قید را مولای حکیم در مقام بیان برای چه آورده است؟ یلزم اللغویة، اگر گفتید وجوب اکرام اطلاق ندارد و به نحوی تقیید خورده است به عدالت، اگر تقیید خورده است همه بحثهایی که این جا مطرح کردید آن جا هم مطرح می شود. پس اشکال اول اشکال نقضی است به مفهوم وصف و بقیه مفاهیم، چون بقیه مفاهیم را هم باید با این استدلال بپذیرند. این اشکال نقضی است، ما یک موقع عرض کردیم اشکال نقضی حیث علمی ندارد و فقط صاحب آن نظریه را اسکات می کند، منتهی حلّی نیست.

 

اشکال حلّی به کلام مرحوم نائینی

اما آن چه که حلّی می خواهیم بگوییم نکته بسیار مهمّی است، برخی از اعاظم متاخّر از مرحوم نائینی به این متعرّض شده اند و مزحوم امام به نوعی این اشکال را به تقریب مرحوم بروجردی (که امروز متعرّض می شویم) به نوعی ان جا مطرح کرده اند. این جا هم برخی از شاگردان مرحوم نائینی بعضا متعرّض شده اند.

آن این است که یک بخش را شما درست می گویید، یک حوزه فرمایش شما درست است و آن این است که متکلّم حکیم که در مقام بیان است اگر قیدی آورد و این قید فرقی نمی کند شرط باشد یا وصف باشد، در این جهت فرقی بین شرط و وصف نیست. متکلّم حکیم که قیدی را می آورد این قید دخالت در حکم دارد، به تعبیر دیگر حکم نسبت به این قید وصفا کان او شرطا، حکم نسبت به این قید اطلاق ندارد، این جا را ما با شما موافقیم، اگر بگوییم ان جائک زید فاکرمه اکرام نسبت به مجیء اطلاق ندارد، یعنی عند المجیء اکرام هست نه این که اگر مجیء هم نبود اکرام هست، پس این قید که در این جا شرط هست، دخالت در حکم دارد، پس اتیان القید یدلّ علی دخالته فی الحکم، این قبول. قید را شما وصف هم بگیرید دخالت دارد، العالم العادل اکرمه این قید که این جا وصف است (العالم العادل) این یدلّ علی دخالته فی الحکم، درست می فرمایید. این جا وصف هم دخالت در حکم دارد، به تعبیر دیگر تا این جای کار درست است. اما شما غیر از دخالت و علّیت یک چیز دیگری هم نیاز دارید و آن است که مفهوم را درست می کند و آن انحصار است. انحصار را با این استدلال نمی توانید اثبات کنید. یعنی چه؟ شما می توانید بگویید ان جائک زید فاکرمه مجیء علّیت در اکرام دارد. اما این که بگوییم اکرام منحصر است به تحقق مجیء این را چطور ثابت می کنید؟

فصرف عدم لغويّة القيود لا يدلّ على المفهوم ما لم تفد الحصر[2] این عبارت امام است، مناهج ج2 ص 182.

این هم اشکال حلّی که می شود به ایشان مطرح کرد.

یک تامّلی در این نقد تحلیلی داشته باشیم، یمکن که کسی بگوید ما انحصار را هم می توانیم بفهمیم، انحصار در این است که مولی در مقام بیان علّیت الاکرام باشد و چیز دیگری را نگوید انحصار این شرط را ما فهم می کنیم. منتهی این که ما با این جمله شرطیه که جزاء به ان مترتّب شده است، مولی را در مقام بیان از این حیث هم بدانید به تعبیر مرحوم سید خویی و انّا لنا باثبات کون المتکلّم در ص 275 مصباح الاصول است. این دو اشکال نقضی و حلّی را مرحوم سید خویی هم به مرحوم نائینی وارد کرده اند. ایشان می فرمایند النقض بالوصف، که ما تقریرا از خارج عرض کردم که چطور می توانیم نظریه مرحوم نائینی را نقض کنیم به مفهوم وصف، و مرحوم محقق نائینی منکر حجّیت مفهوم وصف هستند. ... و ثانيا: الحلّ‌، بأنّه اذا احرز كون المتكلّم في مقام بيان أنّ الشرط للحكم الفلاني كذا، صحّ ما ذكره رحمه اللّه، من أنّ اطلاق الشرط يقتضي الانحصار على ما تقدّم بيانه، ولی و أنّى لنا باثبات كون المتكلّم في مقام بيان هذا المعنى، جمله شرطیه اذ ظاهر الجملة الشرطية آخرین چیزی که از جمله شرطیه می توانید بفهمید این استكونه في مقام بيان ترتّب الجزاء على الشرط اکرام بر مجیء محقق می شود، این را می گوید و عدم انفكاكه عنه یعنی عدم انفکاک اکرام از مجیء، اگر مجیء بود اکرام منفکّ از مجیء نمی شود. اما... ترتّب الجزاء على الشرط المنحصر ليس مغايرا في السنخ لترتّبه على غير المنحصر[3] ، یک بحثی را در ترتّب علّیت منحصره و غیر منحصره داشتیم که این ها سنخا متعدد بودند یا سنخ متعدد نیستند. حالا مرحوم نائینی یک نقدی به آخوند خراسانی کرده اند که این در آن تحلیل نهایی عرض خواهد شد که آیا هم چنان که شما می گویید ظهور صیغه امر دلالت بر وجوب تعیینی می کند نه تخییری، این جا هم همین استدلال را می توانیم جلو ببریم یا نمی توانیم.

بیان مرحوم بروجردی

به همین اندازه نگهدارید تا بیان مرحوم بروجردی را هم تقریر کنم ببینید این اشکال به تقریر ایشان هم می تواند به نحوی وارد باشد یا نمی تواند؟

بیان مرحوم بروجردی این است که ایشان می فرمایند متاخّرین غور در کلمات قدماء نکرده اند، دقّت در کلمات قدماء نکرده اند خواسته اند با دلالت وضعیه، با دلالت لفظیه مفهوم را از جمله شرطیه استنباط کنند، لذا در حیص و بیص افتاده اند که این را از ادات شرط بفهمیم از فاء جواب این را بفهمیم، از هیئت جمله بفهمیم، از کجا علّیت منحصره را بفهمیم. در صورتی که در کلمات قدماء بحث دلالت لفظیه بر جمله شرطیه در مفهوم نیست. اگر کلمات قدماء را دقّت می کردند گرفتار این حیص و بیص نمی شدند. در حاشیه بر کفایه ایشان این فرمایش را آورده اند ولی در لمحات این بحث را مفصّل و مبسوط آورده اند. و بالجملة: إنّ دلالة المفهوم خارجة عن الدلالات الثلاث، التي هي في محلّ النطق چرا مفاهیم را ذیل دلالت التزامی بحث کردید؟ این دلالات ثلاث ذیل دلالت التزامی بحث می شوند فی محلّ النطق است. لكنّ المتأخّرين لمّا لم يتأمّلوا في كلام القدماء حقّ التأمّل، و ظنّوا أنّ دلالة المفهوم من قبيل دلالة الالتزام ...وقعوا في «حيصَ بيصَ‌» في توجيه المفاهيم، فقالوا: بعضی هایشان این طور گفته اند، صاحب فصول مثلا این طور گفته اند إنّ أداة الشرط تدلّ على العلّيّة المنحصرة ما علّیت منحصره را بالوضع از ادات شرط می دانیم، إن چنین دلالتی دارد. لذا بحث کرده اند که آیا ما ادات شرط را یک کاسه تحلیل کنیم یا حتی بین ادات شرط هم تفصیل قائل شویم؟ احتمال دارد کسی بگوید بین اذا و ان فرق است. این ها را بحث کرده اند. مرحوم صاحب فصول می گویند إنّ أداة الشرط تدلّ على العلّيّة المنحصرة بعضی از آقایان از طرق دیگری رفته اند فرض کنید مرحوم کمپانی که رایشان را خواهیم گفت از فاء ترتّب می خواهند بفهمند. و... و هكذا وقعوا في حيرة اُخرىٰ‌؛ یک حیرت دیگری هم افتاده اند که کلام قدما که می گفته اند این مفهوم حجّت است یا نیست، گیر می کرده اند. كلّ ذلك للاختلاط الواقع منهم؛ لأجل قلّة التتبّع في كلام القوم، و ما يظهر للمتأمّل فيه بعد التتبّع اگر شما کلمات قدماء را نگاه کنید می فهمید أنّ دلالة المفهوم عندهم دلالة اُخرىٰ خارجة عن الدلالات اللفظيّة، اصلا بحث دلالات لفظیه نیست که این اقایان این بحث ها را مطرح کرده اند. بعد مفصل ایشان بحث را جلو می آورند. بعد می فرمایند یک استدلال فنّی قدما بر اثبات مفهوم مطرح کرده اند و آن استدلال فنی این است: أنّ مدار استدلال القوم في باب المفاهيم مطلقاً هو إيراد المتكلّم القيد الزائد في الكلام، و هو يدلّ بر دو چیز، یک) على أنّ الحكم لمورد القيد، به هر حال یک قیدی آورده است، ان جائک زید فاکرمه، مجیء را برای چه این جا آورده است؟ مجیء دو حرف دارد؟ یک) اکرام برای مجیء است و دو) و عند فقده نتفي الحكم اگر مجیء نباشد اکرام هم نیست، انتفاء حکم است. و این هم یعنی مفهوم، الانتفاء عند الانتفاء یعنی مفهوم، پس فرمایش مرحوم محقق بروجردی روشن شد که مدار استدلال عند القدماء چیست؟

مدار الاستدلال عند القدماء، و الوجه الفريد الذي كانوا يعتمدون عليه؛ و هو أنّ إيراد القيد الزائد لو لم يكن لإفادة المفهوم، كان لغواً لا يصدر من الحكيم. [4] حتی بعضی از اقایان گفته اند شما بعد از جمله شرطیه می توانید مفهوم را هم بگذارید، این قدر بیّن است. ان جائک زید فاکرمه و الّا فلا. و الا فلا یعنی مفهومش، این را در بعضی قضایا به ان تلفّظ نمی کنند اما می شود راحت تلفّظ کرد. پس هم اثبات می کند که حکم لمورد القید است و هم اثبات می کند که عند فقده ینتفی الحکم.

مناقشه مرحوم امام در کلام سید بروجردی

مرحوم امام در مناهج ص 297 این بیان مرحوم بروجردی را که می خواهند نقد کنند، همین جمله را ایشان مطرح می کنند. شما اگر در روایات نگاه کنید، روایت عجیب است، مرحوم شهید صدر هم به این روایت استدلال می کنند کلام ایشان را هم ان شاء الله تقریر خواهیم کرد. از حضرت می گوید که عن احدهما علیهما السلام سوال شد که عن اناء اهل الکتاب، از ظروفشان استفاده کنیم یا نکنیم؟ حضرت فرمودند ان کان حضرت جمله شرطیه گفتند این ها اگر در این ظرف لحم خنزیر و خمر استفاده می کنند، فلا! به این روایت استدلال کرده اند بر طهارت ذاتی اهل کتاب، این مفهوم است دیگر. اگر ظروفشان را برای خمر و خنزیر استفاده می کنند فلا، یعنی نجاست ذاتی ندارند، به خاطر استعمال نجس یا متنجّس هست.

مرحوم امام در نقد آقای بروجردی این جمله را دارند، ایشان می فرمایند که این اصل عقلائی که ایشان در حاشیه بر کفایه ج1 ص 438 مطرح می کنند، و هم در لمحات که عرض کردیم ص 182، ایشان می فرمایند: و لا إشكال في جريان الأصل العقلائيّ في القيود الزائدة في الكلام، فإذا شكّ في قيد أنّه أتي به لغوا أو لغرض يحمل على الثاني، یک قیدی در کلام متکلّم آمده است و ما شک می کنیم که این قید لغو است یا لغرضی آورده اند، گفته ان جائک زید فاکرمه نگفته زید فاکرمه، زید را مقیّد به یک حالتی کرده است. این ان جائک لغو است یا لغرض، اگر شما شک کنید یحمل علی الثانی، اصل عقلائی می گوید که قیود زائد در کلام نقش دارد. چند نکته دیگر هم ایشان می فرمایند: و إذا شكّ أنّه للتفهيم أو غيره حمل على الأوّل. چند اصل را مطرح می کنند که ما فعلا به انها کار نداریم. ...أنّ جعله مقيّدا لأجل كون الموضوع هو الذات مع القيد، همه این حرف ها درست، ما این حرفها را قبول داریم. ...فتحصّل من ذلك: أن إتيان القيد يدل على دخالته في الحكم، کار مولا و متکلّم حکیم لغو نیست. اتیان القیدیی یدل علی دخالته فی الحکم، این که مجیء یا عدالت دخالت در حکم دارد ما قبول داریم و أنت خبير بأنّ ذلك لا يفيد دخالت قید در حکم به درد ما نمی خورد. این چیزی که شما اثباتش می کنید برای اثبات مفهوم فایده ای ندارد. ما لم يضمّ إليه شيء آخر، یک ضمیمه دیگری باید بیاید که آن ضمیمه دوم را ما در آن دعوا داریم. پس اگر ما باشیم و خودمان اتیان القید یدل علی دخالته فی الحکم لا یفید ما لم یضمّ الیه شیء آخر، آن شیئ آخری که باید ضمیمه بشود تا مفهوم محقق بشود چیست؟ و هو أن عدم الإتيان بشيء آخر في مقام البيان يدلّ على عدم القرين له، و به يتم المطلوب، این که ما کنار مجیء سلام را مطرح نکردیم، یعنی ان سلّم علیک فاکرمه، ما تسلیم را کنار مجیء مطرح نکردیم این یدل علی عدم القرین له، به تعبیر سید خویی و انّا لنا اثبات ذلک، مولی در این که مجیء دخالت در اکرام دارد را از این کلامش می فهمیم، اما این که سلام اکرام ندارد را از کجا ما فهم بکنیم؟ و هو أن عدم الإتيان بشيء آخر مثل سلام و اینها ...يدلّ على عدم القرين له، و به یعنی اگر این انحصار را بیاورد يتمّ المطلوب و إلاّ فصرف عدم لغويّة القيود لا يدلّ على المفهوم ما لم تفد الحصر. این بیان مرحوم امام در نقد فرمایش محقق بروجردی رحمت الله علیه.

آن چیزی را که ما در مفهوم می خواهیم حصر است، به تعبیر دیگر انتفاء سنخ الحکم را می خواهیم. طبیعی الحکم را می خواهیم نه شخص الحکم را، یعنی باید ثابت کنیم که در منطق مولی اکرام هیچ دلیلی جز مجیء ندارد.علّیت انحصاری دارد مجیء برای اکرام، این را چطور می خواهید ثابت کنید. با این استدلال حتی بحث قدمایی که شما مطرح می کنید نمی توانید این حرف را ثابت کنید.

و أمّا عدم نيابة قيد آخر عن هذا القيد، احتمال دارد یک قید دیگری از این قید نیابت کند، مثلا ما این جا گفتیم سلام نیابت می کند از مجیء، ان سلّم علیک زید فاکرمه، و عدم صدور حكم آخر سنخه متعلّقا به این قیودی که ما گفتیم ...فلا يكون مقتضى التقييد، و لا مقتضى الإطلاق[5] . این نه مقتضای تقیید است نه مقتضای اطلاق است، به بیان فنّی مولی از این حیث در مقام بیان نیست، این همین اشکالی بود که مرحوم سید خویی به شیخشان مرحوم نائینی می گرفتند. از این حیث ما دیگر نمی توانیم احراز کنیم که مولی در مقام بیان است، لذا نمی شود صحبت کرد. پس تا این جا نقد مرحوم امام را به فرمایش مرحوم بروجردی را داشتیم که فرمایش مرحوم بروجردی که کفایت برای اثبات مفهوم نمی کند. اما یک وجوه دیگری داریم که برای جمله شرطیه اثبات مفهوم بکند یا نه؟ ان شاء الله بعد متعرّض می شویم.

و الحمدلله رب العالمین.

 


[1] نایینی محمدحسین. n.d. أجود التقریرات. Vol. 1. قم - ایران: کتابفروشی مصطفوی.
[2] خمینی‌، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران. 1373. مناهج الوصول إلی علم الأصول. Vol. 2. قم - ایران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س).
[3] خوئی ابوالقاسم. 1422. مصباح الأصول. Vol. 1. قم - ایران: کتابفروشی داوری.
[4] بروجردی حسین. 1379. لمحات الأصول (چاپ قدیم). ایران -: مؤسسة تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی (قدس سره).
[5] خمینی‌، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران. 1373. مناهج الوصول إلی علم الأصول. Vol. 2. قم - ایران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س).