1401/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/ مایز بین مفهوم و مدلول التزامی / تحلیل رای مرحوم نائینی در مایز بین مفهوم و مدلول التزامی
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
بحث ما در کلمات اعلام پیرامون تعریف مفهوم بود. فرمایش پایانی مرحوم آخوند و کلمات اعلام را هم ذیل فرمایش آخوند متعرّض شدیم، یکی از این فرمایشات، کلام مرحوم نائینی رحمت الله علیه است، مرحوم سید خویی در محاضرات مبسوط به رای ایشان پرداخته است و با اصلاحاتی مشخّصا در دو حوزه روی تعریفی که استادشان انجام داده اند به عنوان رای اتّخاذی خودشان در تعریف مفهوم در محاضرات بیان می کند.
این ملاحظات را که مبسوط فرموده اند در اجود التقریرات هم در پاورقی اجود متعرّض شده اند، اجود التقریرات ج1 ص413 و محاضرات ج5 ص 58 من به خاطر فاصله ای که افتاده خلاصه رای مرحوم نائینی را تکرار کنم و بعد فرمایشات آقایان را ذیل بیان مرحوم نائینی عرضه کنیم.
مایز بین مفهوم و مدالیل التزامی
اصل این که مایزی بین مفهوم و مدالیل التزامی بخواهیم بیان کنیم این یکی از نکات الزامی تعریف ما و مولّفه های تعریف ما از مفهوم است، یعنی شما باید مدّ نظرتان باشد بعضی از اعلام معاصر تعریفشان از مفهوم به گونه است که مانع اغیار نیست می گویند ما دلّ علیه فی محل النطق این تعریف قدمایی یک جوری به روز کرده اند، بازخوانی کرده اند ما دلّ علیه فی محلّ النطق منطوق می شود، حالا می خواهید عبارت دیگری برایش بگذارید و بگویید منطوق یعنی حکم مذکور، ان جائک زید فاکرمه، وجوب اکرام عند المجیء می شود حکم المذکور فی القضیه، حالا مذکور بالموضوع است یا بالمحمول است؟ یعنی قضیه باید قضیه مذکوره باشد یا حکم باید حکم مذکور باشد؟ حکم یعنی چه؟ وجوب الاکرام عند المجیء، یا قضیه، قضیه مذکوره است. این را تفصیلا در نقد بعضی از تعاریف متعرّض می شویم.
الان وقتی ما مایز بین مدلول التزامی و مفهوم را می خواهیم بگوییم، شما مدالیل التزامی را ما دلّ علیه اللفظ فی غیر محلّ النطق را بگویید مفهوم است، این تعریفی که قدما گفته اند و برخی از معاصرین هم گفته اند همین تعریف خوب است و همین تعریف را به عنوان تعریف مفهوم بگذارید، ما دلّ علیه اللفظ فی غیر محلّ النطق این تعریف مانع اغیار نیست یعنی مدالیل التزامی مشمول این تعریفند و قیدی که مدالیل التزامی را اخراج کند شما باید برای تعریفتان بیاورید. مدالیل التزامی یعنی چه؟ شما می گویید ما از اقم الصلاة، وجوب صلات را فهم می کنیم، این منطوق قضیه است. وجوب مقدمه صلات را چطور فهم می کنید؟ پس مادل علیه اللفظ فی غیر محلّ النطق است. آیا کسی گفته است که وجوب مقدمه مفهوم است؟ حتی کسانی که تبعیت در انفهام را معنا کردند، این را هم بگویم چون اشکال مشترک الورود است، بعضی از اعلام فرموده اند که ما دو مدل مدلول داریم، یک مدلول بالذات و یک مدلول بالتبع، به تعبیر دیگر تبعیت در انفهام باید باشد. اگر تبعیت در انفهام بود ما به تابع در انفهام اطلاق مفهوم می کنیم. اگر ما این تعریف را به عنوان تعریف مفهوم بپذیریم اشکالی که الان وارد کردیم به این تبعیت فی الانفهام هم وارد است، وجوب المقدمه تبعیت فی الانفهام دارد، یعنی آنی که مدلول بالذات است و اوّلا و بالذات مدلول است وجوب بالذات مدلول است وجوب صلات است، این جا تبعیت فی الانفهام مطرح می شود، تبعیت فی الانفهام مطرح می شود، در وجوب المقدمه اگر گفتیم ما دل علیه فی غیر محل النطق بر ان صادق است، اگر گفتیم مفهوم تابع فی الانفهام است باز هم صادق است، پس یک قیدی می خواهد که اخراج کند اغیار، این مدالیل التزامیه را که با ان اطلاق مفهوم نمی شود از تعریف اخراج کنیم. آن قید چه می تواند باشد؟
مایز بین مفهوم و مدالیل التزامی در کلام مرحوم نائینی
مرحوم نائینی مشخصا پیشنهاد و نظریه شان این است که ما که می گوییم مفهوم و مدالیل التزامی، وقتی جنس در تعریف ذکر می کنیم همه را وارد می کند و با فصل همه اغیار را خارج می کنیم. مفهوم و مدلول التزامی که وارد شد قیدی می خواهیم که اخراج کند مدالیل التزامی که لا یطلق علیه المفهوم، آن قید چیست که مایز باشد؟ ایشان می فرمایند بیّن بالمعنی الاعم مدلول التزامی است، و خارج می شود و بیّن بالمعنی الاخص مفهوم می شود.
پس فرمایش مرحوم نائینی این می شود که بگوییم مفهوم مدلول التزامی است و التزامی هم باید لازم بین بالمعنی الاخص باشد تا او را مفهوم بدانیم. اگر بیّن بالمعنی الاخص نباشد نمی توانیم اطلاق مفهوم کنیم. بعد ایشان مصادیقی را ذکر کرده اند برای لازم بالمعنی الاعم.
اشکال اول بر فرمایش مرحوم نائینی و دفع آن
مرحوم خویی در حاشیه اجود و در محاضرات به استادشان گرفته اند و این اشکال وارد است. [می فرمایند] شما بین بیّن بالمعنی الاعم و ملازمه غیر بیّن خلط کرده اید، مثلا مقدمه وجوب ایا لازم بیّن است بالمعنی الاعم یا غیر بیّن است؟
اعاظم زحمت کشیده اند مثل مرحوم خویی و مرحوم محقق عراقی، این بحثی که تفاوت بین بیّن بالمعنی الاعم و غیر بیّن چیست، به نهایه الافکار ج2 ص 468 مرحوم اقاضیاء خیلی مبسوط ورود کرده اند. فنقول انّ اللزوم علی مراتب بعد انواع ملازمه را مطرح کرده اند بین المتلازمین سه صورت می توان تصور کرد. بین دو مفهومی که شما به عنوان متلازمین مطرحش می کنید سه صورت می توانیم تصور کنیم:
یا اثبات الملازمه نیاز به برهان دارد، به تعبیر مرحوم محقق خویی مقدمه خارجیه دارد، چه عقلیه باشد چه انواع دیگری باشد. به تعبیر دیگر اثبات الملازمه بیّن نیست، شما می خواهید ملازمه ایجاد کنید بین یک موضوع و محمولی، مثلا می گویید این عالم حادث است، اثبات التلازم و ملازمه بین عالم و حدوث بیّن نیست، لذا یک مقدمه خارجیه می خواهید، مقدمه خارجیه این است که اوّل اثبات می کنید که عالم متغیّر است، العالم متغیّر و کلّ متغیّر حادث، از طریق این که متغیّر باید حادث باشد و عالم متغیر است، با این مقدمه اثبات ملازمه بین عالم و حدوث کردید، ولی این که بین شمس و ضوء ملازمه هست تصوّرش هم شما را منتقل به ضوء می کند حتی در اعمی و بصر هم این حرف را زده اند که تصوّر اعمی شما را منتقل به بصر می کند. تصور الملزوم یکفی در انتقال به لازم بدون نیاز به تصوّر دیگری، به این ها لزوم بیّن بالمعنی الاخص می گویند، مثل تصوّر شمس و ضوء، شمس را تصور کنید روشنایی تصوّر کرده اید. پس اثبات الملازمه بین شمس و ضوء با اثبات ملازمه بین عالم و حدوث فرق می کند. آن غیر بیّن بود و اثباتش نیاز به مقدمه خارجیه داشت، این برای انتقال از ملزوم به لازم نیاز به هیچ تصور دیگری ندارد، این می شود دو طرف قضیه، بیّن بالمعنی الاخص و غیر بیّن.
این جا یک وسطی داریم که این ملازمه هست و بیّن است یعنی نیاز به مقدمه خارجیه ندارد، ولی بالمعنی الاعم بیّن است نه بالمعنی الاخص، یعنی تصوّر لازم را می خواهد تصوّر ملزوم را می خواهد ملازمه را فهم و تصوّر باید بکنید این تصوّر ها که شد تصدیق می شود، این لزوم بیّن می شود، بیّن است یعنی به اثبات مقدمه خارجیه در اثبات تلازم نیاز ندارد، بیّن بالمعنی الاعم است یعنی نفس تصوّر ملزوم کفایت نمی کند. این که اهل منطق و میزان فرموده اند این است. حال کلماتی که مرحوم نائینی در ملازمه به لزوم بیّن بالمعنی مطرح کرده اند اصلا غیر بیّن است، نیاز به مقدمه خارجیه دارد. پس خلط اول، خلط بیّن بالمعنی الاعم و غیر بیّن است، این اشکال اول و اشکال هم وارد است.
لقائل ان یقول؛ یمکن کسی بگوید اصطلاح اصولیین تماما بر اصطلاح اهل منطق منطبق نیست، اراده ای که اصولین از بیّن بالمعنی الاخص کرده اند صرفا همان اراده ای که اهل منطق کرده اند نیست، یک جاهایی می شود تفاوت هایی را مطرح کرد ان شاء الله در کلمات اعلام جلوتر برویم به این بحث خواهیم رسید.
اشکال دوم بر فرمایش مرحوم نائینی
اشکال دوّم به مرحوم نائینی این است که اگر ما بگوییم مفهوم یعنی بیّن بالمعنی الاخص و بیّن بالمعنی الاخص را هم بگوییم نفس تصور ملزوم کفایت می کند برای انتقال به لازم، اگر این حرف را بگوییم (گفت لیس فی الدار غیره دیّار) چیزی به نام مفهوم نخواهیم داشت. اوضح مصادیق حوزه مفهوم، مفهوم شرط است و اوّلین مفهومی هم که ورود می کنیم مفهوم شرط است. شما در مفهوم شرط استدلالهای قوم را مشاهده می کنید، ان دلالت بر لزوم می کند، تلازم می کند، تلازم رابطه علّی باید باشد، رابطه علّی هم علّی انحصاری باید باشد، این که استدلال می کنند یعنی نیاز است به یک مقدمه خارجیه ای برای اثبات التلازم، و شمای نائینی رحمت الله علیک بیان فرمودید که اگر لزوم بیّن بالمعنی الاخص نباشد مفهوم نیست، پس این ضابط شما بر اجلی المصادیق مفهوم قابلیت انطباق ندارد، اگر این اشکال به این معنا وارد باشد اشکال اساسی است یعنی شما باید تعریفی ارائه دهید که [مصداق داشته باشد] در حالی که باید مصادیق داشته باشد. مفهومی که اصولیین و فقهاء در کلماتشان به آن متعرّض شدند این تعریف شما بر آن صدق نمی کند.
دفع اشکال دوم
این قابلیت پاسخ و دفاع دارد، و آن این است که در بحوث ملاحظه بفرمایید ص 138 بحث مفاهیم را مطرح کرده اند، این حاشیه ای که سیدنا الاستاذ بر فرمایشات شهید صدر زده اند، از این حاشیه استفاده کردم که بگویم جعل اصطلاح اصولیّین لزوما بعینه منطبق بر فرمایشات آقایان منطق شاید نباشد، ایشان نوشته اند: لعلّ المقصود من كونه لازماً بيناً این که مرحوم نائینی فرموده اند لزوم باید باشد، بیّن بالمعنی الاخص هم باید باشد، خود شهید صدر در متن بحوث و دیگران این اشکالی که عرض کردم را به مرحوم نائینی مطرح کرده اند که اگر شما بگویید بیّن بالمعنی الاخص باشد و بر اصطلاح قوم سخن گفته باشید که ما بیّن بالمعنی الاخص را معنا کردیم (عبارت شهید صدر را ببینید فأثبتوا المفهوم في الجملة الشرطية بقانون فلسفي لا يدركه إلاّ الفلاسفة،) بحث های شما را که خیلی از فلاسفه هم نمی فهمند، این علّیت انحصاری را ان شاء الله در مفهوم شرط خواهیم گفت اصل بحث این است که این علّیت انحصاری فهم بشود، اگر فهم نشود اصلا نمی شود مفهوم آن جا شکل بگیرد. ان جاءک زید فاکرمه این مجیء باید علّیت انحصاری برای اکرام داشته باشد استدلالاتی که قوم آورده اند فأثبتوا المفهوم في الجملة الشرطية بقانون فلسفي لا يدركه إلاّ الفلاسفة، به تعبیر دیگر این تعبیر شما مصداقی برای مفهوم نخواهد گذاشت، مرحوم آقای شاهرود در این جا یک حاشیه دارند : لعلّ المقصود ایشان با لعلّ گفته اند، بیشتر از لعلّ هست، این را باید ورود کنیم که مقصود امثال مرحوم نائینی از این که گفته اند مفهوم یعنی لازم بیّن بالمعنی الاخص این باشد، من كونه لازماً بيناً أَنْ يكون مستفاداً من داخل الجملة بلا حاجة إلى ضمّ مقدمة خارجية[1] ، به این ما بیّن می گوییم، یعنی بالمعنی الاعم را هم به نحوی وارد می کنند، مقدمه خارجیه نداشت، نداشت. یک بیان دیگری هم می توانیم داشته باشیم در دفاع از مرحوم نائینی، گاهی اوقات می گوییم در انتقال از ملزوم به لازم، در بیّن نیاز به مقدمه خارجیه ندارد، در انتقال، نه در تبیین کیفیت انتقال، این را دقت کنید این نکته مهمی است، گاهی شما به عرف می گویید آتش، بعد می گویند ذهنت به حرارت هم منتقل شد، می گوید بله! به او می گوییم چطور منتقل می شود؟ عرف عوام چه می داند. شما برای انتقال از ملزوم به لازم که ملازمه ی ثبوتی دارد یک، ملازمه اثباتی هم دارد، یعنی در ذهن متکلّم و سامع هم این اتّفاق افتاد، در تبیین این ملازمه استدلال به کار می بریم، حالا اقایان فلاسفه با استدلال فلسفی آن انتقال عرفیه را تبیین می کنند، توضیح می دهند که ما یک قاعده ای داریم، قاعده علیّت داریم، چرا عرف در این جا منتقل شد در آن جا منتقل نشد؟ مثلا می گوییم آقای عرف ان رزقت ولدا فاختنه این مفهوم دارد و مفهومش هم یعنی این، می گوید نه، بعد می گوییم اگر گفت ان جاءک زید فاکرمه می گوید بله! این مفهوم دارد. عرف انتقال و عدم انتقال برایش شکل می گیرد ولی علما این را تقریر و تبیین می کنند، چرا در جمل شرطیه محقق الموضوع مفهوم نداریم و در این جمله شرطیه داریم؟ چرا در جمل وصفیه عرف منتقل به مفهوم نمی شود ولی در جمله شرطیه منتقل می شود؟ این را تفکیک کنید، اشکالی که بزرگانی مثل مرحوم شهید صدر به مرحوم نائینی وارد کردند یمکن کسی دفاع کند و این اشکال را وارد نداند، با این تفکیکی که عرض کردیم دفاع شود که ما آن انتقال ملازمه را در ذهن عرف داریم و این قواعد فلسفی ناظر به ان انتقال بلا ضمیمه خارجیه نافی او نمی شود. این نکته ای است که باید توجّه شود.
اشکال سوم بر فرمایش مرحوم نائینی
یکی بحث دیگری هم به عنوان اشکال مطرح کرده اند (اشکال سوم) برخی از معاصرین به عنوان اشکال خودشان استفاده کرده اند اما فی الواقع از کلمات دیگران هم می شود استفاده کرد. اشکال این است؛ ما یکسری دلالات التزامی بیّنه داریم که این انتقال هم از داخل نیست ونیاز به ضمّ مقدمه خارجیه نیست که علی القاعده طبق فرمایش مرحوم نائینی می بایست اطلاق مفهوم بر ان ها می شد ولی کسی به آن ها مفهوم نمی گوید. به تعبیر دیگر تعبیر شما نسبت به اغیار شمول دارد، مثال زده اند. پس ما یک چیزهایی داریم که به دلالت التزامیه فهم می شود نیاز به مقدمه خارجیه هم شاید نداشته باشیم اما لیس بمفهوم، مثلا دلالت دلیل مطهّریت شیء علی طهارته بالملازمه، اگر ما گفتیم الماء مطهّر این یک منطوقی دارد و دلیل دلالت می کند بر مطهّریت ماء، این دلالت بر طهارت ان شیء هم بالملازمه می کند، پس علی القاعده آب باید طاهر هم باشد. دلیل که نگفتند الماء طاهر، گفتند الماء مطهّر، شما منتقل به طهارتش می شود از منطوق مطهّریت بالدلالة الالتزامیه و نیاز به مقدمه خارجیه هم ندارد، شما می بایست به آن مفهوم می گفتید ولی کسی به این مفهوم نمی گوید. به تعبیر دیگر مستشکل این طور می گوید که ما یک مدالیل التزامی بیّن بالمعنی الاخصی داریم که لا یطلق علی هذه المدالیل، المفهوم. این یک مثال، مثالهای دیگری هم زده اند مثل استفاده وجوب از صیغه امر. این را به عنوان نقض و اشکال فرمایش مرحوم نائینی مطرح می کنند.
دفع اشکال سوم
لکن یمکن که از این اشکال هم پاسخ بدهیم و از نظر مرحوم نائینی دفاع کنیم که چه کسی گفته است مدالیلی که شما می گویید این ها بیّن بالمعنی الاخص است، یعنی دلالت مطهّریت علی طهارت شیء میگوید بیّن بالمعنی الاخص است، کی گفته است بدیهی است؟ ذهن عرف خاصّ با ادله خارجیه و با مقدمه خارجیه چنین انسی گرفته است و الا اگر ببرید پیش کسی که این ادله [را نمی داند، او چنین انسی ندارد] ادله را نیاز نیست هر روز با هم بررسی کنید، یک مثال بزنم؛ این که مجموع زوایای مثلث 180 درجه هست یک قضیه بیّن نیست، غیر بیّن است، چه بالمعنی الاخص چه بالمعنی الاعم، غیر بیّن است یعنی نیاز به مقدمه خارجیه برای اثبات دارد. شما باید این را اثبات کنید. بعدا اگر اثبات شد در ظرف ذهنی شما و مجموعه شما که اهل حساب و ریاضی هستید روشن می شود، هر جا گفتیم مثلث منتقل به 180 درجه می شوید، آیا این قضیه را بیّن کرده است؟ یعنی انقلاب قضیه غیر بیّن به بیّن شده است، قضیه غیّر بیّنی که مبیّن شده است دیگر نیاز به تکرار استدلال برای شما نیست. من اشکال صغروی می کنم، شما یک صغرایی را مطرح کردید، دلالة دلیل مطهریّة شیء علی طهارته بالملازمه باللزوم البیّن بالمعنی الاخص، پس چرا مرحوم نائینی [این مایز را مطرح کرده بودند؟] ما یک ملازمه بالمعنی الاخص به شما نشان دادیم، که طبق تعریف شما باید مفهوم بود و هیچ کس به این مفهوم نمی گوید، پاسخ ما این است که هذا اوّل الکلام، یعنی نقاش در صغری بکنیم که کی گفته است که این ها لزوم بیّن بالمعنی الاخص است، اگر کسی نقاش کند در صغریاتی که آقایان خواسته اند استدلال کنند له وجه، و نمی شود بر یک امری که خودش متنازع فیه است شما برای مدّعا از آن استفاده کنید.
کلمات بقیه اعلام را برای جلسه بعد می گذاریم، این سه ملاحظه ای که بر فرمایش مرحوم نائینی طرح کرده اند یا امکان طرحش هست و می توانیم پاسخ بدهیم.
والحمد لله رب العالمین.