1401/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/ تعریف مفهوم / تقریر بیان مرحوم آخوند و محقق بروجردی در تعریف مفهوم
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
امسال بحث را از مفاهیم شروع می کنیم و طبق روال سنوات گذشته بر اساس مباحثی که مرحوم آخوند در کفایه طرح نموده است ما هم مطالب را براساس همان جلو می بریم و کلمات اعلام را ذیل فرمایشات مرحوم آخوند متعرض می شویم.
مباحث مقدماتی مفاهیم
در مقدمه مباحث مفاهیم مرحوم آخوند چند نکته را متذکّر می شوند:
نکته اول تعریف مفهوم است که مفهومی که ما در علم اصول متعرّض می شویم به چه معناست؟ و البته برخی از آقایان اصولیّن قبل از این که وارد تعریف مفهوم بشوند، اهمیت بحث را، این مسئله ایا مسئله اصولی است مسئله اصولی نیست؟ و مباحث دیگری را هم طرح کرده اند. ما این مباحث را در خلال کلمات اعلام متعرّض می شویم لذا نیاز نیست که مستقلّا هم به آن بپردازیم، در اهمّیت مبحث مفاهیم خیلی نیاز به ورود ندارد. این بحث بسیار مهمّی است. ما اگر مفهوم را قائل شویم (شما معمولا با این عنوان مطالعه می کنید که می گویند حجّیت مفهوم ولی آخوند در نکته دوّمی که متذکّر می شوند می فرمایند فی الواقع بحث از ثبوت مفهوم است، نه بحث حجیت مفهوم، فی الواقع نزاع صغروی است، در این مباحثی که ما متعرض می شویم مثل وصف و مثل شرط و غایت آیا کلام مفهوم دارد یا ندارد؟ فی الثبوت المفهوم للغایة و الشرط بحث می کنیم و الا مفهوم باشد حجّیت مفاهیم را ذیل حجّیت ظهورات ما تحلیل می کنیم و ان جا نزاع کبروی جایی برای مناقشه و منازعه نیست.
در اهمیت بحث مفاهیم همین کفایت می کند که اگر بحث مفهوم را برای برخی از جمل محقق دانستید تعارض بین مفاهیم و منطوقها به وجود می آید، فرض کنید روایت شریفه فرموده است الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه شیء اگر این مفهوم داشته باشد یعنی با عدم بلوغ به قدر کرّ ینجسه شیء، این با برخی از روایتی که بحث انفعال و عدم انفعال ماء قلیل است بدون تغیّر اوصاف ثلاثه، احتمال دارد کسی بگوید بین این مفهومی که از اذا بلغ قدر کرّ لا ینجسه شیء با منطوق آن روایات [تعارض] به وجود می آید. لذا بحث مفهوم بحث کاربردی است، و تعیین و تکلیف برای ثبوت مفهوم در این جملی که مشهور است که من چندتا را متعرض شدم قابل توجه است.
تعریف مفهوم
مفهوم تعریفش چیست؟ یکی تعریفی را قدماء داده اند که معمول اصولین ما بحث ها را ناظر به ان تعریف جلو برده اند که ما دلّ علیه اللفظ فی محلّ النطق، این منطوق می شود. و ما دلّ علیه اللفظ لا فی محل النطق مفهوم می شود. آن مدلولی که در محل نطق منطوق و ملفوظ نیست آن را مفهوم می گوییم، حال یا این تعریف اشکال دارد یا ندارد، جامعیتش چطور است مانعیتش چطور است، این ها را باید بررسی کنیم، از جمله مرحوم آخوند به این تعریف اشکال دارد لذا مرحوم آخوند تعریف دیگری را در بحث مفهوم مطرح می کنند که تعریف آخوند را هم باید طرح کنیم. فرمایش مرحوم آخوند را در کفایه متعرض بشویم بعد از این بیان ایشان را روشن کردیم کلمات متاخر از اخوند را هم این جا متعرّض خواهیم شد.
کلام مرحوم آخوند در تعریف مفهوم
مرحوم آخوند در کفایه در مقدمه بحث مفاهیم ص 230 المقصد الثالث فی المفاهیم می فرمایند و هي أن المفهوم - كما يظهر من موارد إطلاقه – شما مفهوم را بروید و اطلاقات این کلمه را نگاه کنید این معنا و تعریف برایتان روشن می شود که هو عبارة عن حكم[1] پس مفهوم حکم است، این اولین رکیزه و خصیصه [مفهوم است] چی را خارج می کنیم؟ برخی از مفاهیم، مفاهیم افرادی هستند نه مفاهیم ترکیبی این ها باید تعیین و تکلیف بشود، مرحوم نائینی در اجود التقریرات و به تبع ایشان مرحوم سید خویی در محاضرات و مصباح و بقیه تقریراتی که از ایشان هست یک نکته ای را در این جا مطرح کرده اند. مرحوم نائنی در اجود بحث اشتراک لفظی کلمه مفهوم بین معانی مختلف را بیان می کنند، مرحوم شیخ حسین حلّی در اصول الفقه نقدی را به استادشان مرحوم نائینی بیان می کنند که این فرمایش شما که اشتراک لفظی است این باید تحلیل شود، ببینیم مفهوم بین این معانی به نحو اشتراک لفظی است یا به نحو اشتراک لفظی نیست، ما می توانیم اشتراک معنوی بگیریم، لذا مرحوم سید خویی به تبع شیخشان مرحوم نائینی در محاضرات ص 54 آورده اند که قد يطلق المفهوم و يراد منه كل معنى يفهم من اللفظ فحسب سواء أ كان من المفاهيم الإفرادية أو التركيبية، مفهوم مطلق ما یفهم من اللفظ است، حال می خواهد لفظ مفرد باشد می خواهد جمله ترکیبی باشد، این یک معنا از مفهوم است، وقتی ما تفوّه به کلمه زید می کنیم مایفهم من هذا اللفظ که ان معنا در ذهن شما احضار می شود آن معنا، به این اطلاق مفهوم می کنیم و می گوییم مفهوم نار چیست؟ مفهوم کتاب چیست؟ مفهوم زید چیست؟ این یک مفهوم افرادی است، مفهوم مفرد است، مرحوم آخوند فرمودند مفهوم عبارت است از حکم، حکم مفاد قضیه است پس مفاهیم افرادی اگر چه که علمای میزان و اهل منطق جزء مفهوم حسابش کرده اند اما انی که منظور علمای اصولین هست در بحث مفهوم، علی القاعده ناظر به بحث علمای میزان و منطق نخواهد بود، ان معنا را تعمیم دادند، یک معنای دوّمی برای مفهوم ذکر می کنند که این جا ما گفته ایم ما یفهم من اللفظ حتی می خواهیم لفظ را هم تعمیم بدهیم، [و بگوییم] ... ما يفهم من الشيء سواء أ كان ذلك الشيء لفظاً أم كان غيره كالإشارة أو الكتابة اشاره لفظ نیست اما بنده اشاره ای می کنم به شما و شما از اشاره، مایفهم من الاشاره یک مفهومی را برداشت می کنیم، یمکن ان یطلق کلمه مفهوم بر این، این ما یفهم من اللفظ نیست و ما یفهم از اعم از لفظ است. این هم یمکن ان یطلق علیه المفهوم یصح ان یطلق علیه المفهوم، ما نمی خواهیم منازعه کنیم در صدق کلمه مفهوم بر این معانی ولو هم اطلاق مفهوم بر این ها بشود آن چه که مراد از اصولیون در بحث مفهوم هست این مفاهیم نیست. این در ذهنتان باشد وقتی کلمات مرحوم نائینی را نقل کردم آن جا هم نقد و تحلیل خواهیم کرد، که این معنایی که مد نظر اصولیون از مفهوم هست آیا به اشتراک لفظی با بقیه مفاهیم قابلیت تحلیل دارد یا اشتراک لفظی نیست، این را باید بحث کرد. هم مرحوم نائین و هم مرحوم خویی و هم اعاظم دیگری که متعرض شده اند فرموده اند که ...غير خفي أن هذين الإطلاقين خارجان عن محل الكلام[2] در بحث اصول ما نمی خواهیم ما یفهم من اللفظ، ما یفهم من الاشاره را بحث کنیم، لذا این فرمایش جناب آخوند مدّ نظر باشد تا در جمع بندی نهایی به ان برسیم.
عبارت مرحوم آخوند این است ان المفهوم عبارة عن حکم با این کلمه حکم ما قضیه را وارد کردیم و عرض کردم مفاد قضیه و مفاهیم افرادی را از بحث مفهوم اصول خارج کردیم این یک. این حکم مرحوم آخوند می فرمایند فرق نمی کند عبارة عن حکم إنشائي أو إخباري حکم می خواهد اخباری باشد می خواهد انشائی باشد این در ماهیت حکم دخیل نیست و تفاوتی ایجاد نمی کند. حکم انشائی مثلا می گوییم ان جاءک زیدٌ فاکرمه، حکمی که در محلّ نطق به ان تعرض شده است وجوب الاکرام عند المجیء هست، این کلمه ای که اعلام فرموده اند ثبوت عند الثبوت و الانتفاء عند الانتفاء، ان جاءک زید، اگر مجیء ثبوت یافت فاکرمه، ثبوت وجوب الاکرام عند ثبوت المجیء، این می شود ما دلّ علیه اللفظ فی محلّ النطق، این منطوق است. اما یک الانتفاء عند الانتفاء هم داریم یعنی انتفاء وجوب الاکرام عند انتفاء المجیء اگر مجیء منتفی بود وجوب الاکرام هم منتفی است، این انتفاء وجوب اکرام عند انتفاء المجیء دلّ علیه اللفظ ما از جمله این را می فهمیم، حال چطور می فهمیم؟ از کجا می فهمیم؟ چرا می فهمیم؟ این را باید بحث کنیم، این انتفاء عند الانتفاء را می فهمیم دلّ علیه اللفظ فی محلّ النطق؟ نه! لا فی محلّ النطق است، این که کلمات [کسانی مثل] حاجبی و عضدی که متعرّض خواهیم شد یمکن کلام این ها را مثل مرحوم امام رحمت الله علیه که خواستند توجیه کنند این کلمات و تعاریف قدما را، یک وجه توجیهش همین است که از همین مسیر وارد بشوند. ما دلّ علیه اللفظ لا فی محلّ النطق، این جا این حکم انشائی شده، او اخباری، گاهی اوقات، مفاد قضیه این حکمی که مفاده قضیه هست مفاده قضیه اخباری هست، مثلا می گوییم اکرمک ان جئتنی، این یک جمله خبری است که ثبوت اکرام عند المجیء را اخبار کردیم، البته مفهومش یک حکم اخباری می شود که علی القاعده لا اکرمک، اگر مجیء منتفی بشود من اکرامت نمی کنم، یا بفرمایید وجوب اکرام یا تحقق اکرام را نفی می کنیم، این حکم انشائی یا اخباری را مرحوم آخوند یک کلمه فنی دارند، تستتبعه خصوصية المعنى الذي أريد من اللفظ بتلك الخصوصية مرحوم محقق اصفهانی بحثی را مطرح می کنند، تبعیت فی الانفهام است، تستتبعه خصوصية المعنى الذي أريد من اللفظ این منطوق و این لفظ یک خصوصیتی دارد که این خصوصیت یستتبع ان حکم را، یجعله تابعا، آن حکمی که به عنوان مفهوم ذکر می کنیم تابع فی الانفهام است و این تبعیت، تبعیت از ان خصوصیتی است که در این منطوق و کلام ملفوظ وجود دارد، که ان خصوصیت را ان شاء الله باید به آن ورود کنیم. این خصوصیت چیست؟ فرض کنید علّیت منحصره، کلام علّیت منحصره دارد، این خصوصیت کلام می شود، این علّیت منحصره یستتبع آن حکم را در مفهوم، ایجاد می کند و تولید می کند، اگر ما گفتیم جمل شرطیه دلالت دارد یک) بر علّیت دو) علیّت انحصاری، که باید ببینیم این علّیت انحصاری را با اطلاق می فهمیم یا با اطلاق نمی فهمیم، ان جاءک زید فاکرمه این کلمه ملفوظه منطوقه یک خصوصیتی دارد که فرض بفرمایید این خصوصیت را ما از ادات شرط می فهمیم، این کیفیت فهم مباحثی است که بعد خواهیم گفت که مجیء علّیت دارد برای اکرام، این را از کجا می فهمیم؟ از تعلیق و شرط، ان جئتنی، ان جائک این تعلیق را ما از این مفهمیم، دو) این علّیت منحصره است که اگر این علّیت را هم فهم نکنیم لا یستتبع المفهوم، چون احتمال دارد که بگویید ایا اکرام و شهریه دادن واقعا یک علّت منحصره که حضور در کلاس است دارد؟ یا اگر فرض کنید یک علّت دیگر هم بود فرض کنید ان جا هم اکرام محقق می شود، دیگر جمله شرطیه مفهوم نخواهد داشت، یعنی اگر علّیت انحصاری را ما از این منطوق استظهار نکنیم لا یستتبع آن حکم را که ما به عنوان مفهوم از آن یاد می کنیم، علّیت انحصاری نباشد مفهوم ندارد، فرض کنید جناب عالی عبادت می کنید و ما هم به خاطر عبادتان اکرامتان می کنیم. پس ان جائک زید فاکرمه این کلام یک خصوصیتی دارد که این خصوصیت یستتبع آن حکم را که ما اسمش را مفهوم گذاشتیم، بعد مرحوم آخوند می فرمایند ... وافقه في الإيجاب و السلب أو خالفه این جا مفهوم چه موافق باشد چه مخالف باشد برای ما فرقی نمی کند، بعد می فرمایند ...فصح أن يقال ما این طور مفهوم را تعریف کنیم، با این مقدماتی که مبسوطا گفتیم و رکائزی که در تعریف آوردیم این طور تعریف کنیم؛ إن المفهوم إنما هو حكم غير مذكور لا أنه حكم ل غير مذكور[3] این حکم لغیر مذکور ابطال تعریف قدمای عامه است که با ان متعرض می شویم، برخی از اصولین عامه تعریف کرده اند (که البته در بین اصولین ما هم وارد شد) لا أنه حكم ل غير مذكور ما یک حکم برای مذکور داریم و یک حکم برای غیر مذکور داریم، العالم العادل اکرمه، در مفهوم وصف، یک حکم برای مذکور داریم که العالم العادل است و ان وجوب اکرام است، و یک حکم داریم لغیر مذکور، عالم فاسق را چه بکنیم؟ عالم فاسق که مذکور نیست، حکمش که عدم وجوب اکرام است را مفهوم می گویند. پس این طور بگوییم کانّه اصولین عامه میگفته اند مفهوم این طور باشد حکم لغیر مذکور، این تعریف با اشکال مواجه است، در وصف شاید بتوانید درستش کنید اما در شرط نمی توانید، در مفهوم وصف شاید بتوانید یک تعریف و توضیحی برایش داشته باشید ولی قطعا در شرط نمی توانید این تعریف را محقق کنید، چون در شرط ان جاءک زید فاکرمه موضوع مجیء زید است و در مفهوم هم مجیء زید است و چیز غیر مذکور نیست. لذا آخوند می فرمایند اگر هم بنا باشد از کلمات همان آقایان استفاده کنیم این تعریف را نگوییم لا انّه حکم لغیر مذکور، این را نگوییم، بگوییم انه حکم غیر مذکور، حکمی است که مذکور در جمله نیست، پس می فرماید یدل علیه اللفظ لا فی محل النطق، حکم غیر مذکور، حکمی است که ذکر نشده است. وجوب اکرام ذکر شده است عدم وجوب اکرام هم یک حکمی است مستفاد از این قضیه ملفوظه لکن مذکور نشده است که این را مفهوم بگوییم، این تعریف هم در تعریف شرط صادق است هم در تعریف وصف صادق است که اگر بگوییم حکم غیر مذکور، در همه این بحث که چهارتایش مفهوم اصلی است صادق است و در بقیه مفاهیم هم می توانیم صدقش را نشان بدهیم.
اشکال فنی اش این است که شما دلالت التزامی را چطور بینشان با مفهوم تمایز ایجاد می کنید؟ آیا هر دلالت التزامی مفهوم است؟ اشکال فنی اش این است. شما می گویید حکم غیر مذکور، دلالت التزامی را چطور تمایز می دهید؟ مایز بین دلالات التزامیه و مفهوم چیست؟ ما می گوییم الماء اذا بلغ قدر کرّ لا ینجّسه شیء شما مفهوم می گیرد، ان جاءک زید فاکرمه شما مفهوم می گیرید، یک حکمی است غیر مذکور در جمله که به ان مفهوم می گویید. در بحث مقدمه واجب هم گفتیم اگر چیزی واجب شد مثل تجب الصلاة اگر صلاة وجوب پیدا کرد وجوب مقدمه هم به ان منتقل می شود با دلالت التزامیه، ما الفرق بین وجوب المقدمه (چون وجوب مقدمه را از عدم صلاة شما فهم کردید، پس بفرمایید حکم وجوب مقدمه حکمٌ غیر مذکور، وجوب مقدمه در اقم الصلاه، تجب الصلاه که متعرض نشدیم، ما الفارق بین این دلالت التزامی و بین مفاهیم؟ شما وجوب مقدمه را که اتفاقا حکم است، اگر انشائی بگوییم این جا هم انشائی می شود، اگر اخباری بگوییم این جا هم اخباری می شود، یک حکمی است و غیر مذکور هم هست و بین دلالات التزامی و مفاهیم باید تمایز ایجاد کنید، این اشکال فنی تعریف است که باید به ان متعرّض شویم.
اشاره ای به کلام مرحوم بروجردی
یک نکته دیگر امروز متعرّض شویم در بیان جناب آخوند، مرحوم اقای بروجردی هم در حاشیه شان بر کفایه و هم در نهایة الاصول این یک فرمایشی را مطرح کرده اند. مرحوم امام در منهاج تردیدی در نسبتی که مرحوم آقای بروجردی فرموده است داده اند و برخی از اعلام شاگردان مرحوم امام مبسوط این تردید امام را بحث کردند که در اسناد مرحوم محقق بروجردی به قدما ایا فی محلّه است یا نیست؟ مرحوم بروجردی معترّض این مطلب شده اند، (یکی از خصائص مرحوم محقق بروجردی رحمت الله علیه توجّه به تاریخ مسئله است) ایشان می فرمایند قدمای اصولی ما و عامّه با متاخرین یک تفاوتی در این خصوصیت قائل بودند، این که گفتیم در کلام خصوصیتی است که تستتبع این مفهوم را، قدمای ما، برخی از کلمات مرحوم سید مرتضی را نگاه کنید مویّد این برداشت مرحوم بروجردی هست، قدماء ان خصوصیت را عقلی می دانستند، متاخرین این خصوصیت را در لفظ جستجو می کنند، و یک اختلافی در نوع نگاه به تعریف مفهوم به حجّیت مفهوم، به ثبوت مفهوم ایجاد می کنند، ایشان می فرمایند قدماء ان خصوصیت را عقلی می گرفتند به این بیان که متکلّم حکیم است، حکیم در مقام افاده کار لغو انجام نمی دهد، وقتی من متکلّم می گویم ان جاءک زید فاکرمه در غالب شرط وجوب اکرام را بیان می کنم با فرض حکمتم که لغو در کلام نباشد این که آمده وجوب اکرام را منوط و معلّق به شرط می کنم چه می فهمید شما؟ این اناطه، عقل می گوید به مقتضای حکمت کلام حکیم عقل می گوید باید علّیت انحصاری را فهم کنید، یعنی الانتفاع عند الانتفاع را که مفهوم می گویید به حکم عقل استفاده کنیم، و این آقایان متاخرین اصولیین آمده اند روی بحث این که آیا [در] جمله شرطیه ادات شرط را می شود چنین استفاده ای کرد این خصوصیت را یا نمی شود؟ لذا بحث می کنند که تعلیق به هیئت می خورد یا به ماده می خورد؟ اگر به هیئت بخورد تعلیق یک معنا دارد اگر به ماده بخورد یک جور داریم، یعنی بحث مفهوم را باید به ان رجوع القید الی الماده و الهیئه هم تحلیل کنیم.
اشکال صغروی مرحوم امام به مرحوم بروجردی
این کلام ایشان از یک نگاه قابل توجه است از این تغییر و تحوّلی که در تاریخ مسئله به وجود آمده است. یک بحث صغروی هم دارد که ایا اسناد ایشان به قدما که قدماء چنین نوع نگاهی داشته اند ایا این نوع نگاه فی محلّه هست یا نیست؟ اجازه بدهید مرحوم امام رابخوانم؛ مناهج ج2 ص 175 و أما على مسلك القُدماء - على ما نَسب إليهم بعض أجلّة العصر- که مرحوم بروجردی است در نهایة الاصول و حاشیه ایشان بر کفایه، بعد ایشان می فرمایند ایا می توانیم تعریف حاجبی را بر تعریف قدما منطبق کنیم یا نمی توانیم؟ این یک بحثی است فی محل النطق و لا فی محلّ النطق یک بحثی است، عبارت محل استشهاد این جاست؛ و بالجملة: في صحّة النسبة المتقدّمة إلى القدماء تردد[4] ، این که ایا قدما این حرف را گفته اند یا نگفته اند تردد است، بعضی از شاگردان مرحوم امام این را مبسوط بحث کرده اند، کلام سید مرتضی را [بررسی کرده اند] بعد جلوتر آمده اند که آیا می شود چنین نسبتی داد یا نمی شود داد؟ به هر حال مرحوم سید بروجردی اشراف به اقوال قدماء داشته است، این قابل توجه است.
ان شاء الله در تحلیل تعریف مختار متعرّضش خواهیم شد.
والحمد لله ربّ العالمین.