درس خارج اصول استاد رضازاده

96/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقام چهارم/ متباينين/ اصالت الاشتغال/ اصول عمليه

مقدمه دوم: معناي انحلال

مرحوم مشکيني در حاشيه خود بر کفايه، نسبت به معناي انحلال مي فرمايند: «أنّ الانحلال عبارة عن كون أحد طرفي العلم الإجمالي معلوم التنجّز على كل تقدير، تقدير كون المعلوم بالإجمال فيه، و على تقدير كونه في غيره، و الآخر مشكوكه‌».[1]

مي فرمايند: انحلال عبارت از اين است که يکي از اطراف علم اجمالي، معلوم التنجز است، يعني يقين داريم تکيلف اينجا بر ما منجز است، چه معلوم به علم اجمالي در اين طرف باشد و چه نباشد و اطراف ديگر، مشکوک التنجز است.

توضيح کلام ايشان: علم اجمالي موجب تنجز تکليف مي شود، يعني بايد در همه اطراف، معلوم به علم اجمالي، رعايت شود، کما اينکه علم تفصيلي، در مورد واحدي که دارد، منجز است، علم اجمالي در همه اطراف، منجز تکليف است، حال اگر علم اجمالي منحل شد، بعد از انحلال، در بعضي از اطراف، تنجز تکليف است و نسبت به بعضي از اطراف، شک داريم و لذا اثر علم اجمالي اين است که تمام اطراف منجز است و گفتيم مرحوم آقاي ميلاني مي فرمايند که اگر بدون دليل اقدام به يکي از اطراف علم اجمالي کند، داخل در بحث تجري است. حال با انحلال، تنجز تقسيم يم شود، در بعضي از اطراف اين تنجز است و در بعضي نيست، يعني انحلال را نسبت به اثر گرفته اند.

دراسات اينگونه بيان مي فرمايند: «لا بد في انحلال العلم الإجمالي من ثبوت دليل على نفي التكليف عن بعض الأطراف، اما مطابقة و اما التزاما، و إلّا فالتنجز يبقى على حاله».[2]

مي فرمايند: انحلال در جايي است که ما يقين داشته باشيم که دليل است بر نفي تکليف از بعضي از اطراف و اين يا بالمطابقه است مثلا اماره بگويد فرش سمت راست نجس نيست و يا بالالتزام است مثلا اماره بگويد فرش سمت چپ نجس است که لازمه اش اين است که فرش سمت راست نجس نيست. اما اگر تکليف نفي شد، تنجيز بر حال خودش باقي است.

اين بيان شايد قابل خدشه باشد که اين در واقع معناي انحلال است و در حقيقت بيان سبب انحلال است.

مرحوم آقاي ميلاني نسبت به فرمايش انحلال مي فرمايند: معناي انحلال يا اين است که علم اجمالي که مکلف داشته يا باقي نيست، يا اين است که علم اجمالي که مکلف داشته، فکر مي کرده که علم اجمالي داشته اما چنين علمي نبوده، مثل اينکه فرد يقين دارد که يک قطره خون در يکي از دو ظرف موجود افتاده و معلوم نيست در کدام افتاده، بعد از حصول اين علم، علم وجداني پيدا مي کند يا بينه قائم مي شود که يکي از ظروف معينا، قبل از علم اجمالي نجس بوده، پس علم اجمالي اصلا حاصل نشده است و قبلا از مرحوم آقاي ميلاني نقل کرديم که براي تنجيز علم اجمالي، چند شرط وجود دارد و يکي اين بود که تکليفي بخاطر علم اجمالي حادث شود که به واسطه آن يک اجتنب حاصل مي شود.

اشکال: اگر گفته شود علم اجمالي بوده و حالا از بين رفته، انحلال مي شود و اگر گفته شود علم اجمالي از اول حادث نشده، اصلا علمي نبوده که بگوئيم منحل شده است.

پس مي توان گفت که بياني که کمتر خدشه دارد، بيان مرحوم مشکيني است.

مقدمه سوم: اقسام انحلال

انحلال به دو گونه منحل مي شود:

اول: انحلال حقيقي تکويني، مثلا علم تفصيلي پيدا مي کند که فرش سمت راست نجس شده است، در اينجا علم اجمالي حقيقتا منحل شده است.

دوم: انحلال حکمي و تعبدي، مثلا بينه مي گويد که فرش سمت راست نجس شده است، در اينجا علم اجمالي تعبدا منحل شده است نه حقيقتا.

مقدمه چهارم: اسباب انحلال

انحلال از چند راه حاصل مي شود:

اول: حصول علم تفصيلي

دوم: اماره قائم شود

سوم: اصل مثبت تکليف و حکم قائم شود مثل استصحاب


[1] حاشيه کفايه، مشکيني، ج4، ص234.
[2] دراسات، محقق خويي، ج3، ص282.