درس خارج اصول استاد رضازاده

96/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: متباینین/ اصالت الاشتغال/ اصول عمليه

بحث در مقام این بود که بین علم اجمالی و تفصیلی فرقی است یا خیر، اینها یک سنخ هستند یا دو سنخ هستند.

جلسه قبل بیان شد که به نظر مرحوم آقای میلانی، نه از نظر علم بین این دو فرق است، یعنی هر دو علم هستند و نه از نظر متعلق آنها در خارج یعنی متعلق هر دو در خارج معین و مشخص هستند. فرقی که بین این دو است، در متعلقشون در نفس می باشد، یعنی علم تفصیلی متعلقش که همان معلوم باشد، کما اینکه در خارج مشخص و معین است، در نفس عالم هم مشخص است. می دانم که این فرد نجس است، اما در علم اجمالی، معلوم در نفس معین و مشخص نمی باشد و مردد بین یکی از افراد است، این قالی نجس است یا دیگری.

منتقی هم همین فرمایش را تقریبا قبول دارند و در همین رابطه کلامی دارند: «متعلق علم، فرد واقعی متعین فی نفسه (فی الخارج) لا تردد فی وجوده، و انما التردد لدی العالم به فی انه ای شخص فلا نلتزم بثبوت المردد فی الواقع بل التزمنا بثبوت التردد لدی العالم لجهله بالخصوصیة الممیزة و هذا امر ممکن بلا کلام، ففرق بین التردد لدی العالم و التردد فی الواقع و الخارج و ایراده ناشٍ من خلط التردید فی الواقع مع تردید لدی العالم».[1]

می فرمایند: متعلق علم، فرد واقعی است که در خارج معین است ما در ذهن عالم مردد است (علم اجمالی) پس ما ملتزم نیستیم که در واقع و در خارج است تا اشکال شود آنچه در واقع است، متعین است و مردد وجود خارجی ندارد، بلکه می گوئیم در علم اجمالی در نفس عالم تردد است که این است یا آن و این امر روشنی است. در نتیچه بین تردد نزد نفس عالم و تردد در واقع و خارج فرق است که در خارج تردد وجود ندارد.

بعد ایشان به اشکال محقق ثانی اشاره می کنند و می گویند: اشکال ایشان ناشی از خلط تردید در واقع با تردید نزد عالم است که گفته امکان ندارد مردد وجود خارجی ندارد. مثلا می دانم یک فرش در خارج نجس است، اما بر فرد مردد است. پس آنچه ممکن نیست، وجود خارجی مردد است نه وجود در نفس. اما ایراد دوم محقق ثانی که گفته اند امر دائر بین دو چیز است، یکی اینکه معلوم به اجمالی، یک فرد باشد و یا جامع کلی باشد، حال در خارج فرد نیست چون معین نیست و جامع هم نیست. چون من می دانم یک فرد نجس است نه جامع فرش ها. ایشان در جواب می گویند: ما در اینجا قسم سومی هم داریم و آن فردی است که یک شخص بیشتر نیست، اما خصوصیات شخصیه آن برای ما معلوم نیست. پس معلوم ما یک شخص است که بعضی از خصوصیات شخصیه آن مشخص نیست و این وجدانا در نفس ما است. پس ما در اینجا یک قسم سوم هم داریم.

مثلا از دور یک شخصی را می بینیم و انچه دیده می شود یک فرد است و کلی نیست، اما نمی دانم زید است یا برادرش است و خصوصیات فردیه یکی این است که در صورتش خال دارد و دیگری ندارد، بخاطر اینکه این شخص دور است و خصوصیت فردیه آن مشخص نیست، نمی دانم زید است یا عمر است. پس چیزی که می بینم شخص است اما دلیل تردید، ندیدن خصوصیت شخصیه است. یا اینکه فردی خبر می دهد که فردی آمده که نمی دانیم عمر است یا زید است و کسی که اخبار می کند، از یک نفر اخبار می کند که مردد بین دو نفر است، پس از جامع اخبار نمی کند و این یک امر وجدانی است که تردید در نفس وجود دارد.

پس امکان دارد معلوم، فرد مردد فی الجمله باشد که وجود خارجی دارد و مثال هم برای آن بیان شد.

نتیجه اینکه بین علم افصیلی و اجمالی، از نظر علم فرقی نیست، و در خارج هم بلااشکال فرد وجود دارد و مردد وجود ندارد و تردید موجود، در نفس فرد عالم است که زید است یا عمر و این تردید بخاطر عدم معلوم بودن خصوصیات ممیزه این فرد می باشد.


[1] منتقی الاصول، مرحوم روحانی، ج5، ص51.