درس خارج اصول استاد رضازاده

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده قبح عقاب بلا بیان/دلیل چهارم/دلیل عقلی/برائت/اصول عملیه

بحث در دلیل عقلی – قبح عقاب بلابیان- بود.

منتقی الاصول[1] می فرمایند این قاعده هیچ اساس و پایه ای ندارد.

توضیح کلام ایشان متوقف بر بیان دو مقدمه است.

مقدمه اول: در باره حکم عقل به قبح یا حسن که مراد چیست دو مسلک است:

لایتصور للعقل حکم، عقل از خودش حکمی ندارد اصدار حکم شان مولی است و شان عقل ادراک حکم است چه شرعی باشد و چه عقلی. بنابر این مسلک، حکم عقل، به ثبوت احکام عقلائیه رجوع می کند احکامی که آراء عقلاء بر آن برای حفظ نوع بشر از فساد توافق کرده اند و شارع هم عقلاء را بر این حکمشان موافقت کرده است زیرا شارع رئیس العقلاء است و در راس عقلاء این حکم را قبول دارد پس قاعده قبح عقاب بلابیان هیچ واقعیتی غیر از اتفاق عقلاء عملا در قبح عقاب بلابیان، ندارد.

از حکم عقل به قبح یا حسن افعال، اراده می شود ملائم بودن شیء با قوه عاقله و منافر بودنش با این قوه عاقله زیرا اسان درای قوای متعددی است مثل قوه باصره و لامسه و امثال این دو، از جمله این قوه های انسان، قوه عاقله می باشد و کما اینکه برای سایر قوای انسان مانند لامسه و باصره ملائمات و منافراتی است قوه باصره از دیدن بعضی چیزهای خوشش می آید و از بعضی دیگر بدش می آید همچنین قوه عاقله هم ملائماتی دارد و منافراتی دارد مثلا احسان کردن به یتیمی که مریض است و هیچ شخصی را هم ندارد، ملائم با قوه عاقله است و اذیت کردن این یتیم و مریض منافر با قوه عاقله است، عقل احسان به یتیم مریض را حسن می داند و اذیتش را قبیح می داند بنابر این مسلک، مرجع قبح عقاب بلابیان به منافر بودن عقاب بدون بیان با قوه عاقله است.

بنابر اینکه این قاعده حکم قوه عاقله نیست بلکه از منافرات قوه عاقله است ما قاعده ای به نام قبح عقاب بلا بیان نداریم.

و فرق این دو مسلک این است که -بنابر مسلک اول عقل اصلا حکمی ندارد و بنابر مسلک دوم که مراد از حسن و قبح همان ملائمت و منافرت می باشد - فرق بین این دو مسلک در اینجا ظاهر می شود که اگر شک کردیم این فعل خاص مصداق ظلم است یا نه؟ بنابر مسلک اول مرجع در رفع شک ،عقلاء می باشند یعنی به بناء عقلاء در مقام عمل مراجعه می کنیم اما بنابر مسلک دوم در مورد شک هیچ وسیله ای برای رفع شک نداریم تا وظیفه مشخص شود مگر وجدان و وجدان هم در این موارد مشکک است و قائل به مراتب است لذا شک مابه حال خودش باقی است و مرجع احکام عقلیه که گاهی حکم به قبح و گاهی به حسن می کند بر هر دو مسلک به حسن عدل و قبح ظلم است.

مقدمه دوم: نسبت به ماهیت ثواب و عقاب اخری سه نظریه است.

نظریه اول: ثواب و عقاب همان تجسم اعمال است اعمال دنیوی ما در آخرت به صورت عذابهای جهنم و ثوابهای بهشت در می آیند عمل مانند بذری است که در آخرت ثمر می دهد.

نظریه دوم: سیاتی انشاء الله

 

التقرير العربي:

افاد منتقی الاصول[2] ما ینتهی الی انه قاعدة قبح العقاب بلابیان لا اساس لها.

و یتوقف توضیحه علی بیان مقدمتین:

الاول: انه لا يتصور للعقل حكم و انما نشاته ادارك الاشياء شرعية كانت او عقلية.

و عليه يرجع حكم العقل الي ثبوت احكام عقلائية توافقت عليه آراءهم حفظا للنوع من الفساد و وافقهم الشارع لانه راس العقلاء و كبيرهم.

فحكم العقل بقبح العقاب بلابيان مثلا لا واقع له سوي اتفاق العقلاء عملا علي قبح ذلك.

الثاني ان يراد من الحكم العقلي بالحسن و القبح:

الشيء للقوة العاقلة و منافرته لها اذ الانسان مشتمل علي قوي المتعددة كالباصرة و اللامسة و منها القوة العاقلة و كما يكون لسائر القوي ملائمات و منافرات كذلك للقوة العاقلة مثلا الاحسان بايتيم المريض فلائم للقوة العاقلة و ايذائه بلاموجب منافرا لها و يعد الاول حسنا و الثاني قبيحا.

و عليه فمرجع قبح العقاب بلابيان علي هذا المسلك الي منافرة العقاب بلاحجة للقوة العاقلة.

و الفرق بين المسلكين هو: انه مع الشك في مصداقية شيء للظلم يكون المرجع علي المسلك الاول هو العقلي و ينظر ما هو بناءهم العملي فيرتفع الشك.

و علي المسلك الثاني فلاطريق الي تشخيص ذلك غير وجدان الشخص و المفروض انه مشكك فيبقي الشك علي حاله.

و مرجع الاحكام العقلية علي كلا المسلكين بقبح الاشياء و حسنها الي حكمه لقبح الظلم و حسن العدل.

الثانية: ان الآراء في العقاب الاخروي و الثواب فيه ثلاثة:

الاول: انه من باب تجسم الاعمال فحال العمل كحال البذرة التي تصير زرعا طيبا او غير طيب باختلاف جنس البذر.

فالمعصية تتجسم فتصير عقربا مثلا و الطاعة تتجسم فتصير شجرة طيبة.


[1] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، 4، ص438 الي 442.
[2] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، 4، ص438 الي 442.