درس خارج اصول استاد رضازاده

94/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: فقره مالایعلمون/کلمه خصال/حدیث رفع/برائت/اصول عملیه
حديث رفع، با اختلاف مباني و استظهار از آن، سعة و ضيقا مختلف مي شود و از حيث سند در آن اشكالي نيست.
شاهد: اگر از حديث استظهار شود كه در مقام امتنان است، همانطور كه انوار فرموده، اموري بر اين حديث مترتب مي شود، از جمله:[1]
1. اين حديث شامل ضمان نمي شود. اگر كسي مال ديگري را خطأً يا نسيان تلف كرد، نمي توانيم با توجه به حديث رفع بگوئيم فرد ضامن نيست. چون منتي كه در حديث آمده است، منت نوعي است نه شخصي و در مورد اتلاف مال غير، اگر به حديث تمسك شود، براي صاحب مال، منتي نيست و بلكه خلاف منت است.
2. اين حديث شامل چيزي كه اختياري و مقدور ما نيست، نمي شود. چون امور غيراختياري متعلق تكليف واقع نمي شوند و اثر شرعي ندارند تا با حديث رفع، اين اثر يا تكليف برداشته شود.
3. اين حديث شامل تكليف غير الزامي هم نمي شود مثل مستحبات. چون در تكاليف غير الزامي، ترك آن شرعا براي ما جايز است و جريان حديث رفع براي آنها لغو مي باشد.
4. اين حديث شامل جايي که اجراي حديث و رفع يكي از فقرات، موجب اثبات اثر و كلفت بر مكلف باشد، نمي شود. چون اين خلاف امتنان است.
و نظير اين موارد كه در صورت امتناني بودن، حديث رفع جاري نمي شود.
اما اگر گفتيم حديث متكفل تسهيل براي مكلف است نه امتنان، همانطور كه منتقي قائل است؛ ايشان مي فرمايد:
«تنبيه: تكرر في بعض الكلمات ورود هذا الحديث مورد الامتنان على الامة الظاهر في الامتنان بحسب النوع... ولكن هذه الدعوى لا شاهد عليها، بل غاية ما يستفاد من الحديث هو وروده مورد التسهيل، وهو ظاهر في التسهيل الشخصي نظير رفع الحرج».
[2]
مي فرمايند: بارها تكرار شده است كه حديث رفع امتناني است و منت بر امت نوعی است كه بر اين مدعا شاهدي نمي باشد و آنچه از حديث فهميده مي شود، اين حديث در مقام تسهيل امر براي مكلف است و اين نظير «لاحرج في الاسلام» است كه شخصي مي باشد.
وقتي حديث رفع شخصي شود، خيلي از مواردي را كه در بالا اشاره كرديم، ذيل حديث رفع گنجانده مي شود.
مفاد «ما لا يعلمون»
نسبت به معناي «مالايعلمون» و اينكه از آن چه چيزي فهميده مي شود، در دو مقام بايد بررسي شود:
اول: آيا آنچه در حديث بيان شده، تعبير به خصال مي شود؟
دوم: آيا آنچه در حديث بيان شده، تعبير به شيء مي شود؟ قبلا هم در جلسه 17/6/94 بيان كرديم كه حديث به دو نحو بيان شده است «تسعة اشياء» و «تسعة خصال».
حال اگر «خصال» باشد، چند حديث را ذكر مي كنيم كه در آن اين كلمه به كار رفته و همچنين معناي خصال را ذكر خواهيم كرد.
از جمله احاديث:
مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ‏ مِنَ‏ الْعَقْلِ‏ وَ مَا تَمَ‏ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ.
[3]
راوی می گوید امام کاظم به هشام فرمودند امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند چیزی افضل از عبادت با عقل نیست و عقل فردی کامل نمی شود مگر چندین خصلت در آن باشد:
1. کفر و شر از او مامون است 3. مردم از او توقع رشد و خیر دارند. 3. مالش را می بخشد. 4. حرف زائد نمی زند. 5. دنبال دنیا به اندازه معیشت خود می گردد. 6. در طول عمرش همیشه طالب علم است. 7. ذلت و گمنامی در مسیر خداوند را بهتر می داند از عزت در نزد غیر خدا. 8. تواضع برای او بهتر از شرف و بزرگی برای اوست. 9. کار خوبی که از دیگران صادر می شود اگرچه کم باشد، در نظرش زیاد جلوه می کند. 10. کارهای خیر زیادی که خودش انجام می دهد، در نظرش خیلی کم جلوه می کند. 11. همه مردم را از خودش بهتر فرض می کند و خودش را بدتر از همه می داند. این مورد آخر تمام عقل است.
التقرير العربي:
حديث الرفع سعة و ضيقا، يختلف باختلاف المباني و الاستظهار منه.
بعد ما لم يكن فيه كلام معنا به، من حيث السند و تماميته سندا عند الاعاظم فالاختلاف دلالة، فان قلنا ان الظاهر منه كونه في مورد الامتنان يترتب عليه امور:[4]
منها: عدم شموله الضمان في مورد اتلاف مال الغير خطأ او غيره فان المنة نوعي لا شخصي.
منها: عدم شموله ما لم يكن اختيارا، و مقدورا لعدم تعلق تكليف و لا اثر عليه حتي يرفعه.
منها: عدم شموله احكام الغير الالزامية لجواز تركها، و عدم الالزام بفعلها.
منها: عدم شموله، موارد الذی یوجب و یستلزم الرفع اثبات کلفة علي المكلف.
و غير ما ذكر مما يتفرع علي الامتنان.
و اما لو استظهرنا منه كونه في مورد التسهيل فلايجري بعض ما ذكر كما استظهره ذلك صاحب المنتقي، نصه: «تنبيه: تكرر في بعض الكلمات ورود هذا الحديث مورد الامتنان على الامة الظاهر في الامتنان بحسب النوع... ولكن هذه الدعوى لا شاهد عليها، بل غاية ما يستفاد من الحديث هو وروده مورد التسهيل، وهو ظاهر في التسهيل الشخصي نظير رفع الحرج».[5]
اقول: الكلام في ما تضمن فقرة «ما لا يعلمون» في مقامين:
احدهما: بناء علي كونها من الخصال، كما في بعض الروايات تقدم جلسة 17/6/94.
ثانيها: بناء علي كون من الاشياء كما في حديث الرفع المعروف المتقدم ايضا.
اما المقام الاول: فنقول نذكر عددا من الاحاديث فيها لفظة خصال:
منها: ما في وسائل: «مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ‏ مِنَ‏ الْعَقْلِ‏ وَ مَا تَمَ‏ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ».[6]



[1].انوار، امام خميني، ج2، ص 35.
[2].منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص 420.
[3].وسائل الشیعه، حرعاملی، ج15، ص187، ابواب جهاد النفس، باب 4، ح13.
[4].انوار، امام خميني، ج2، ص 35.
[5].منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص 420.
[6].وسائل الشیعه، حرعاملی، ج15، ص187، ابواب جهاد النفس، باب 4، ح13.