درس خارج اصول استاد رضازاده

94/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/اصولی بودن اصول عملیه/اصل برائت
بحث در اصل برائت و استفاده اين اصل از آيات قرآن بود.
آیه تعذیب ذکر شد و در این آیه سه بحث است:
1. تقریب استدلال به آیه تعذیب چگونه است که دیروز بیان شد که مراد از نفی، نفی استحقاق باشد و مراد به وصول، اتمام حجت باشد.
2. رد استدلال به آیه که منفی فعلیت عقاب است نه استحقاق عقاب. و از این فهیمده می شود که استدلال متوقف بر این است که مراد از نفی، باید نفی استحقاق باشد.
3. رد ملازمه، اگر کسی مثل مرحوم شیخ ادعا کند که اگرچه ظاهر آیه نفی فعلیت است، ولی بین نفی فعلیت با نفی استحقاق ملازمه است، کفایه این ملازمه را با دو وجه رد می کند:
الف: خصم ما که اخباری باشد این ملازمه را قبول ندارد، چون امکان دارد استحقاق باشد و فعلیت عذاب نباشد حتی در صورت معصیت حقیقیه که فعلیت نیست بخاطر اینکه شارع فرد را عفو کرده.
به بیان دیگر: بر فرض که خصم ملازمه را قبول داشته باشد، این استدلال مثبت مدعا نیست. چون این امر جعلی است و متفرع بر مقدماتی است که خصم قبول دارد و استدلال جعلی برای اسکات خصم صحیح است نه برای اثبات مدعا.
کفایه با این عبارت به این مطلب اشاره می کند: «ولو سلّم اعتراف الخصم بالملازمة بين الاستحقاق والفعلية... فافهم».
[1]

اقول: برای تمام شدن تقریب استدلال، نیاز به یک متمم است. اگر بعث رسل که کنایه از اتمام حجت باشد، باید در تمام مسائل باشد و الا اگر حجت در یک مساله به ما واصل شود و در دیگری واصل نشود، نمی توان در آن برائت جاری کرد و باید قیام حجت در تمام مسائل باشد. این متمم را مرحوم آیت الله میلانی بیان می کند.
حال بعد از تمام شدن تقریب استدلال، بر آنچه که کفایه بیان کرد (منفی، فعلیت عقاب است چون معذبین ظهور در فعلیت دارد و علی تقدیر التنزل، مجمل است)، دارای اشکال است.
و همچنین شما گفتید بین نفی فعلیت و نفی استحقاق ملازمه ای نیست (چون نفی فعلیت اعم از ثبوت استحقاق و عدم استحقاق است) و این هم دارای اشکال است.
بر استعمالات این اشکالات وارد است: فعل ماضی در مثل «ما کنا معذبین» و امثال این فعل در خصوص ماده کان منسلخ از زمان هستند و دال بر زمان نیستند و زمانی که منسلخ از زمان بود، مفاد آیه می شود عذاب، لایق به شأن خداوند عالم نیست و صدورش از خداوند درست نمی باشد. و این به حکم آیات دیگر است. مثلا گفته شده «ما کان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم» که این فعل ماضی دال بر زمان نیست بلکه می گوید شان خداوند نیست که بعد از اینکه قومی را هدایت کرد، گمراه کند. و یا آیه «ما کان الله لیذرالمومنین» خداوند مومنین را واگذار نمی کند، یعنی شان خداوند نیست که بنده مطیع خود را به خودش واگذار کند و یا آیه «ما کان الله معذبهم و انت فیهم» یعنی شان خداوند نیست با وجود اینکه تو در میان مردم هستی، مردم به عذاب گرفتار شوند. و یا آیه «ما کنت متخذ المضلین عضدا» شان خداوند نیست که گمراهان را پشتیبان باشد.
حال در ما نحن فیه هم شان خداوند نیست تا زمانی که برای بنده حجت برسد، او را عذاب دنیوی یا اخروی کند. و به تعبیر دیگر مدلول مطابقی آیه اگرچه نفی فعلیت عذاب است ولی با توجه به آنچه گفته شد، این آیه اگر مدلول مطابقی آن نفی عذاب فعلی است، اما مدلول التزامی آن این است که عذاب لایق به شان خداوند نیست و فرد استحقاق عذاب ندارد. در نتیجه استدلال جدلی نیست و مثبت مدعا است که قبل از اتمام حجت، فرد مستحق عقاب نیست و بدرد برائت می خورد.
بعد می فرمایند: اگر صدر آیه به جای «کنّا»، «ما عذّبنا حتی نبعث رسولا» بود، دیگر این اشکال وارد نمی شد و مدلول التزامی فهمیده نمی شد و استدلال نا تمام بود.
و با این حرف که فعل ماضی کان در خداوند زمان ندارد، اشکال دیگری دفع می شود که بعضی گفته اند این آیه مختص امتهای سابق است و مراد به عذاب، عذاب دنیوی است که گفته اند دلیل ما «ما کنا معذبین» است. و دفع به این است که فعل ماضی کان در مورد خداوند دال بر زمان نیست و گذشته بر این متعلق در اینجا حذف شده و حذف متعلق افاده عموم می کند و شامل عدم عذاب در دنیا و آخرت می شود.
و نسبت به علت اینکه حذف متعلق مفید عموم است را این گونه بیان می کنند: اگر متعلق ذکر می شد، دال بر عموم نبود و کلام مطول می شود و حال که متعلق حذف شد، عموم استفاده می شد و کلام مختصر می شود و دلیل آن این است که ترجیح یکی بر دیگری بدون دلیل پیش نیاید. [2]و[3]
خلاصه اینکه استدلال به اين آيه بر برائت با این بیانی که گفتیم تمام است.
التقرير العربي:
بعبارة اخری المستفاد من الکفایة هیهنا امور:
1.تقریب الاستدلال بها علی اثبات البرائة اشار الیه فی ضمن الامر الثانی.
2.رد الاستدلال و ان المنفی لیس هو الاستحقاق بل الفعلیة.
3.رد الملازمة فی نظر الخصم بین نفی الفعلیة و نفی الاستحقاق کما ادعاه الرسائل بوجهین:
احدهما: منع قبول الخصم هذه الملازمة لعدم الملازمة بین المعصیة الحقیقیة عند العلم بالتکلیف و مخالفته مع فعلیة العذاب لان مکان العفو و الشفاعة.
و الثانی: علی تقدیر قبوله لها، یکون الاستدلال بالآیة جدلا الذی یعتمد فیه علی مقدمات مقبولة لدی الخصم و لو کانت باطلة و الجدل مفید لاسکات الخصم لا لاثبات المدعی.
اشار الیهما بقوله: «ولو سلّم اعتراف الخصم بالملازمة بين الاستحقاق والفعلية... فافهم».[4]
اقول: بعد تتمیم تقریب الاستدلال باضافة کون قیام الحجة فی کل مسئلة مسئلظ و عدم کفایة قیامها فی مسئلة لمسئلة اخری و بعبارة اخری وصول الحکم فی کل مسئلة  علی ما افاده السیدنا الاستاذ المیلانی.
یرد علی ما اورده من ان النفی فیها هو قضیته العقاب لا الاستحقاق و لا ملازمة بینهما:
اما الاول –نفی الفعلیة- لظهور کلمة معذبین فی الفعلیة و لا اقل من الاجمال فلایصلح للاستدلال.
و اما الثانی –لا ملازمة بینهما- فلان نفی الفعلیة اعم من وجود الاستحقاق و عدمه.
یرد علیه ان فعل الماضی فی مثل «ما کنا» او ما کان و امثالها من هذه المادة منسلخة عن الزمان و یفید ان الفعل – التعذیب قبل البعث الرسل فی المقام- غیر لائق بشانه تعالق و لا یناسب صدوره منه یظهر ذلک من استقراء موارد استعمالها مثل قوله تعالی:
«ما کان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم»
«و ما کان الله لیذر المومنین»
«ما کان الله معذبهم و انت فیهم»
«ما کنت متخذ المضلین عضدا» و نظائرها.
و معلوم ان عدم لیاقة العذاب دنیویا کان او اخرویا قبل اتمام الحجة لیفید عدم استحقاق العبد للعذاب اذ لو کان العبد مستحقا للعقاب لکان العقاب لائقا بشانه لا غیر لائق فالمدلول المطابقی للآیة و ان کان نفی فعلیة العذاب الا انها تدل علی نفی الاستحقاق بالالتزام فالملازمة ثابتة بین نفی الفعلیة و نفی الاستحقاق فتکون دلیلا علی اثبات البرائة و لا یکون الاستدلال جدلیا.
نعم، لو کان صدر الآیظ هکذا «و ما عذبنا حتی...» لا یرد ما ذکرنا.
و قد ظهر مما ذکر اندفاع الاشکال باختصاص الآیة بالامم السابقة و العذاب بالعذاب الدنیویة بقرینة التعبیر بلفظ فعل الماضی و یکون اخبارا عن وقوع العذاب الدنیوی علیهم بعد البعث هذا مضافا الی ان حذف المتعلق یفید العموم کما ثبت فی محله.[5]و[6]



[1] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص339.
[2] حاشیة مشکینی، مشکینی، ج2، ص 156.
[3] مطول، تفتازانی، ص 154.
[4] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص339.
[5] حاشیة مشکینی، مشکینی، ج2، ص 156.
[6] مطول، تفتازانی، ص 154.