درس خارج اصول استاد رضازاده

94/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ادله حجیت خبر واحد/ حجیت خبر واحد در امور اعتقادی
مرحوم شیخ می فرمایند:
«فنقول - مستعينا بالله -:إن مسائل أصول الدين، وهي التي لا يطلب فيها أولا وبالذات إلا الاعتقاد باطنا والتدين ظاهرا وإن ترتب على وجوب ذلك بعض الآثار العملية، على قسمين:
أحدهما: ما يجب على المكلف الاعتقاد والتدين به غير مشروط بحصول العلم كالمعارف، فيكون تحصيل العلم من مقدمات الواجب المطلق، فيجب.
الثاني: ما يجب الاعتقاد والتدين به إذا اتفق حصول العلم به، كبعض تفاصيل المعارف».[1]
می فرمایند در معارف اصول دین اولا عقد قلب و اعتقاد لازم است اگر چه در بعضی موارد آثار عملیه هم بر آن بار می شود مانند نجاست و پاکی بدن و معارف دو قسم هستند.
1-آنچه که اعتقاد و تدین در آن لازم است و شرطش حصول علم نیست و واجب مطلق است و تحصیل علم مقدمه است برای رسیدن به این ذی المقدمه.
2-آنچه از معارف که اعتقاد و تدین در آن لازم است اما در صورتی که برای انسان علم و معرفت حاصل شد مثل بعض دیگر از معارف که اگر انسان علم داشت اعتقاد لازم است و الا لازم نیست.
... «ثم، إن الفرق بين القسمين المذكورين (الواجب المطلق و المشروط بحصول العلم)، وتمييز ما يجب تحصيل العلم به عما لا يجب في غاية الإشكال».[2]
می فرمایند فرق بین این دو قسم از معارف- که یکی واجب مطلق بود و دیگری مشروط به حصول علم- و تمیز این دو قسم از یکدیگر امری بسیار مشکل است.
... «وكيف كان: فالأقوى كفاية الجزم الحاصل من التقليد، لعدم الدليل على اعتبار الزائد على المعرفة والتصديق والاعتقاد، وتقييدها بطريق خاص لا دليل عليه».[3]
می فرمایند لازم نیست این علم از راه برهان باشد بلکه اگر از تقلید هم باشد کافی است زیرا دلیل نداریم که معرفت زائد بر تقلید بر ما واجب باشد و اینکه جزم را مقید کنیم که باید از طریق خاص بدست بیاید دلیلی ندارد.
... «الذي يقتضيه الإنصاف: شهادة الوجدان بقصور بعض المكلفين».[4]
... «فالظاهر فيه عدم وجوب تحصيل الظن»[5]
انصاف این است که وجدان حکم می کند که بعضی از مکلفین قاصرند و نمی توانند به معارفشان اعتقاد پیدا کنند بر این قشر از مردم تحصیل ظن لازم نیست و همان عقیده ای که دارند کافی است.
... «بقاءه على الظن بالحق أولى من رجوعه إلى الشك أو الظن بالباطل»[6]
اگر کسی ظن به بخشی از اصول دین پیدا کرده است اکتفا به این ظن بهتر از این است که بخاطر طلب معرفت و علم به آن دچار شک یا ظن به باطل شود.
... «فإن اكتفينا في الإسلام بظاهر الشهادتين وعدم الإنكار ظاهرا وإن لم يعتقد باطنا فهو مسلم. وإن اعتبرنا في الإسلام الشهادتين مع احتمال الاعتقاد على طبقهما - حتى يكون الشهادتان أمارة على الاعتقاد الباطني - فلا إشكال في عدم إسلام الشاك لو علم منه الشك، فلا يجري عليه أحكام المسلمين: من جواز المناكحة والتوارث وغيرهما. وهل يحكم بكفره ونجاسته حينئذ؟ فيه إشكال: من تقييد كفر الشاك في غير واحد من الأخبار بالجحود. هذا كله في الظان بالحق، أما الظان بالباطل فالظاهر كفره».[7]
اگر ما به گفتن ظاهری شهادتین اکتفا کنیم اگر چه در باطن معلوم نباشد که شهادتین برای قائل آن ثابت شده باشد این فرد مسلمان است و اگر در اسلام گفتن شهادتین با عقده باطنی را شرط بدانیم به این معنی که گفتن شهادتین طریقی برای کشف اعتقاد باطنی باشد در این صورت فرد شاک مسلمان نیست و احکام اسلام مانند - نکاح و ارث - بر او بار نمی شود حال آیا در این فرض احکام کفر بر این فرد جاری می شود یا نه اشکال است زیرا در بسیاری از روایات کفر شاک، مقید به حجود است یعنی شاکی که در واقع منکر باشد محکوم به کفر است.
اما اگر کسی ظن به باطل داشته باشد حکم کافر بر او بار می شود.

التقرير العربي:
«فنقول - مستعينا بالله -:إن مسائل أصول الدين، وهي التي لا يطلب فيها أولا وبالذات إلا الاعتقاد باطنا والتدين ظاهرا وإن ترتب على وجوب ذلك بعض الآثار العملية، على قسمين:
أحدهما: ما يجب على المكلف الاعتقاد والتدين به غير مشروط بحصول العلم كالمعارف، فيكون تحصيل العلم من مقدمات الواجب المطلق، فيجب.
الثاني: ما يجب الاعتقاد والتدين به إذا اتفق حصول العلم به، كبعض تفاصيل المعارف».[8]
... «ثم، إن الفرق بين القسمين المذكورين (الواجب المطلق و المشروط بحصول العلم)، وتمييز ما يجب تحصيل العلم به عما لا يجب في غاية الإشكال».[9]
... «وكيف كان: فالأقوى كفاية الجزم الحاصل من التقليد، لعدم الدليل على اعتبار الزائد على المعرفة والتصديق والاعتقاد، وتقييدها بطريق خاص لا دليل عليه».[10]
... «الذي يقتضيه الإنصاف: شهادة الوجدان بقصور بعض المكلفين».[11]
... «فالظاهر فيه عدم وجوب تحصيل الظن»[12] یعنی علی العاجز من تحصیل العلم و المعرفة.
... «بقاءه على الظن بالحق أولى من رجوعه إلى الشك أو الظن بالباطل»[13] یعنی یجب علی الظان بالمعارف مثل النبوة و الامامة تحصیل العلم بها و لکن لو خاف ان تحصیل العلم له یمکن ان ینتهی الی حصول ظن له بالباطل او الشک فی المعارف لابد من اکتفائه بظنه بالنبوة و الامامة.
... «فإن اكتفينا في الإسلام بظاهر الشهادتين وعدم الإنكار ظاهرا وإن لم يعتقد باطنا فهو مسلم. وإن اعتبرنا في الإسلام الشهادتين مع احتمال الاعتقاد على طبقهما - حتى يكون الشهادتان أمارة على الاعتقاد الباطني - فلا إشكال في عدم إسلام الشاك لو علم منه الشك، فلا يجري عليه أحكام المسلمين: من جواز المناكحة والتوارث وغيرهما. وهل يحكم بكفره ونجاسته حينئذ؟ فيه إشكال: من تقييد كفر الشاك في غير واحد من الأخبار بالجحود. هذا كله في الظان بالحق، أما الظان بالباطل فالظاهر كفره».[14]



[1] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص555.
[2] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص559.
[3] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص574.
[4] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص576.
[5] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص576.
[6] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص570.
[7] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص571.
[8] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص555.
[9] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص559.
[10] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص574.
[11] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص576.
[12] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص576.
[13] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص570.
[14] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص571.