درس خارج اصول استاد رضازاده

93/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خلاصه/حجیت ظن/خبر واحد/ادله حجیت خبر واحد/آیه سوال
آنچه مرحوم آقای میلانی در مورد آیه سوال فرموده اند:
1-تقریب استدلال به ملازمه بین وجوب سوال و وجوب قبول تعبدا صحیح نیست.
2-تقریب استدلال به نحوی است که در جلسه 5/9/93 بیان شد باینکه اثبات حجیت قول اهل ذکر از ارجاع سوال به اهل ذکر استفاده می شود؛ نفس ارجاع به معنای این است که قبول لازم است.
3-حجیت قول اهل ذکر قبل از سوال می باشد نه اینکه بعد از سوال حجت می شود پس سوال سائل دخالتی در حجیت قول اهل ذکر ندارد.
4-از جمله «ان کنتم لاتعلمون» می فهمیم که آنچه بعد از سوال لازم است، ترتیب آثار علم می باشد نه تحصیل علم وجدانی زیرا تحصیل علم وجدانی غیر اختیاری است.
و فیه: ترتیب آثار علم بعینه همان قبول تعبدی می باشد وقتی ما قول کسی را تعبدا قبول می کنیم با اینکه مفید علم نیست یعنی آثار علم را بر آن بار می کنیم درحالیکه شما قبول تعبدی را انکار کردید.
5-بعید نیست که از آیه سوال بتوان یک قاعده کلی را استفاده کرد باینکه در هر فن و حرفه ای باید شخص جاهل به عالم آن فن مراجعه کند پس اهل ذکر اختصاص به علماء اهل کتاب یا ائمه علیهم السلام یا روات ندارد و این قاعده کلی را محقق اصفهانی در نهایة الدرایة[1] و مرحوم آقای خوئی در مصباح[2] نیز قبول دارند مرحوم آقای خوئی در مصباح تصریح می کنند باینکه روات به نسبه ی با فقهاء اهل ذکر هستند زیرا فقهاء در جهلی که دارند به روات مراجعه می کنند.
6-حجیت قول اهل ذکر تاسیسی نیست بلکه امضائی است یعنی آنچه را عقلاء قبول دارند -که مراجعه در هر فنی به عالم آن فن باشد -را آیه امضاء کرده است پس آیه دلیل لفظی مستقلی بر حجیت خبر واحد نیست بلکه امضاء سیره عقلائیه می باشد کما عن نهایة النهایة[3]و المیزان[4]. قبلا هم در ذیل آیه نفر بیان شد که اگر در این آیه کلمه لعل به معنای احتمال و شاید باشد- که محقق اصفهانی و میلانی فرمودند- این آیه دلیل امضائی است نه دلیل تاسیسی.
تکملة:
1-منتقی بر کلام محقق اصفهانی در نهایة الدرایة که فرموده است«فلا یکون لقوله الا حیثیة الخبر عن الحکم».[5] اشکال می کنند و می فرمایند«بل مطلق الرای و الاعتقاد...».[6] آیه اختصاص به خبر ندارد بلکه مطلق رای و اعتقاد را هم شامل می شود، این ایراد منتقی بر نهایة خالی از اشکال نیست.
2-منتقی بر کلام مصباح که فرموده است«ولا يصح أن يراد في هذا المقام الأئمة (عليهم السلام)».[7]اشکال می کنند و می فرمایند: «و الجواب: ان التفسیر بمثل ذلک...»[8]
این ایراد منتقی هم خالی از اشکال نیست زیرا خود مصباح[9] متعرض این اشکال منتقی شده است و غافل از این اشکال نبوده است لذا جای این اشکال بر مصباح نیست.
3- بین آنچه مصباح[10] و دراسات[11]  فرموده اند«التعلیق علی عدم العلم ظاهر فی ان الغرض منه و حصول العلم لا التعبد بالجواب». با آنچه از التنقیح نقل کردیم تنافیوجود دارد زیرا التنقیح می فرمایند فاسئلوا اگر در بیان اهمیت علم و عالم باشد می توان گفت از ان کنتم لاتعلمون استفاده تحصیل علم می شود اما آیه در مقام بیان وظیفه جاهل می باشد لذا ا ز ان کنتم لاتعلمون استفاده تحصیل علم نخواهد شد.
مختار ما در آیه سوال
1-آنچه مرحوم آقای میلانی و خوئی فرمودند که آیه سوال قاعده کلی را بیان می کند که حجیت قول عالم در هر فنی است؛ مورد قبول ما نیز می باشد و اینکه فرمودند امر در آیه نیز ارشادی است ایضا مورد قبول ما می باشد پس آیه دلیل لفظی مستقلی نیست و سیره که بوسیله آیه امضاء شده است اگر چه دلیل لبی است لکن در جلسه 25/ 8 گفتیم در دلیل لبی زمانی اخذ به قدرمتیقن می شود که امضاء این دلیل، با لفظ نباشد اما اگر با لفظ باشد این نوع از سیره اطلاق دارد.

التقرير العربي:
و افاد السيد الاستاذ محقق الميلاني في بحثه الشريف ما يلي:
1. تقريب الاستدلال بالملازمة بين وجوب السوال و وجوب القبول تعبدا، ساقط قطعا.
2. تقريب الاستدلال يكون بما تقدم جلسة 5/9/93 و هو اثبات حجية قول اهل الذكر من نفس الارجاع اليهم، فتكون القبول واجبا.
3. حجية قول اهل الذكر، تكون قبل السوال لا انها تكون بعد السوال فلاتكون السوال دخيلا في حجية قولهم.
4. يستكشف من «ان كنتم لا تعلمون» ان اللازم هو ترتيب آثار العلم بعد السوال لا تحصيل العلم الوجداني لانه غير اختياري.
فيه: ما تقدم 5/9/93 و هو ان ترتيب آثار العلم لاتحصيله و هو بعينه القبول تعبدا الذي انكره سيدنا الاستاذ تحت رقم 1 آنفا في السابق.
5. لايبعد استفادة القاعدة الكلية من الآية و هو رجوع كل جاهل في كل فن و حرفة الي علمها والخبرة فيها، كان رياضيا او شيميا او حكما شرعيا او غيرها، فلاتخص باهل الذكر من اهل الكتاب و لا بالائمه عليهم السلام.
و هذا هو مختار محقق الاصفهاني علي ما في نهاية الدراية[12] و محقق الخوئي علي ما في المصباح[13] و صرح بان الرواة اهل اذكر بالنسبة الي الفقهاء في زمان الغيبة.
6. حجية قول اهل الذكر تكون امضائية لاتاسيسة فلا يكون آية السوال دليلا لفظيا مستقلا علي الحجية بل تكون امضاءا لما عليه العقلاء من الرجوع الي الخبرة و اهل الذكر في جميع الفنون و العلوم. تقدم ان آية النفر ايضا يكون دليلا امضائيا علي حجية الخبر لو كان كلمة «لعل» معناها الاحتمال و «شايد».
و هذا ايضا مختار صاحب الميزان[14] و نهاية النهاية[15].

تكملة:
1. اورد في المنتقي علي نهاية الدراية: «فلا یکون لقولا الا حیثیة الخبر عن الحکم»[16]، بقوله: «بل مطلق الرای و الاعتقاد»[17]. بمالايخلو عن ايراد.
2. اورد المنتقي علي المصباح: «ولا يصح أن يراد في هذا المقام الأئمة (عليهم السلام[18]، بقوله: «و الجواب: ان التفسیر بمثل ذلک...»[19] و هو ايضا لايخلو عن ايراد لتصريح المصباح[20] بما اورده المنتقي عليه.
3. بين ما افاده مصباح[21] و دراسات[22] بقوله: «التعلیق علی عدم العلم ظاهر فی ان الغرض منه و حصول العلم لا التعبد بالجواب» و بين ما افاده في تنقيح محبث الاجتهاد تناف.

و المختار: هو ما اختاره السید الاستاذ محقق المیلانی و محقق الخویی و غیرهما، من دلالة آیة السوال علی بیان قاعدة کلیة و هو حجیة قول اهل الذکر فی کل علم و فن لغیر العالم فیشمل الفتوی و الروایة.
و لکن الامر فیهما امر ارشادی و تکون الآیة امضاء لسیرة العقلاء فلاتکون دلیلا لفظیا مستقلا و السیرة و ان کانت دلیلا لبیا و لکن لا توخذ بالمتیقن منها فی المقام لان امضائها فی المقام یکون بدلیل اللفظی و تقدم عن سیدنا الاستاذ محقق المیلانی ان الامضاء و لو کان بدلیل لفظی یوخذ باطلاقها، تقدم 25/8/93.



[1] نهایة الدرایة، محقق اصفهانی، ج3، ص246.
[2] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص190.
[3] الميزان، طباطبايي، ج12، ص259.
[4] نهایة النهایة، محقق ایروانی، ج2،ص74.
[5] نهایة الدرایة، محقق اصفهانی، ج3، ص245.
[6] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص292.
[7] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص189.
[8] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص292.
[9] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص190.
[10] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص189.
[11] دراسات، محقق خویی، ج3، 180.
[12] نهایة الدرایة، محقق اصفهانی، ج3، ص246.
[13] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص190.
[14] الميزان، طباطبايي، ج12، ص259.
[15] نهایة النهایة، محقق ایروانی، ج2،ص74.
[16] نهایة الدرایة، محقق اصفهانی، ج3، ص245.
[17] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص292.
[18] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص189.
[19] منتقي الاصول، مرحوم روحاني، ج4، ص292.
[20] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص190.
[21] مصباح الاصول، محقق خویی، ج2، ص189.
[22] دراسات، محقق خویی، ج3، 180.