درس خارج اصول استاد رضازاده

93/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ادله حجیت خبر واحد/آیه نفر
بحث در فقه الآیه ی، آیه نفر بود.
اما حذر
از قول لغویین استفاده می شود که حذر به معنای خیفه می باشد و بعضی گفته اند حذر به معنای تحذر و امتناع شخصی است که قدرت بر مخالفت و امتناع دارد اگر شیئی امتناع کرد می گویند حذر کرده است
مجمع در ذیل آیه نفر می فرمایند: «الحذر تجنّب الشیء بما فیه من المضرة».[1] تحذر یعنی اجتناب از شئی که در آن ضرر است.
مصباح[2] نیز مانند مجمع حذر را معنا کرده اند.
در مجموع حذر به معنای ترس و وحشت و اجتناب شیء مضر می باشد.
معنای«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّة»:
آیا این جمله، جمله خبریه است که در مقام انشاء وارد شده است و می خواهد نهی کند از نفر جمیع یا  اینکه جمله خبریه است و می خواهد ما هو الخارج را بیان کند که نفر جمیع در خارج محال است در نتیجه وقتی نفر جمیع محال بود شرعا نفر بر جمیع واجب نخواهد بود.
اما جهت دوم از مقام دوم:
گفتیم در مقام دوم که بیان آیه نفر بود از چند چهت بحث می شود یکی فقه الآیه بود که بیان شد و جهت دوم این بود که نظر علماء نسبت به بعضی از کلمات و الفاظ این آیه چیست؟
1-در خصوص جمله«ما کان المومنون لینفروا کافة» چند نظریه بیان شده است:
نظریه اول: این جمله، جمله خبریه است و حکایت از ما فی الخارج می کند یعنی در خارج ممکن نیست که همه مردم کوچ کنند و بالالتزام دلالت بر عدم وجوب شرعی می کند.
نظریه دوم: این جمله، جمله خبریه در مقام انشاء می باشد و خداوند با این جمله نفی وجوب نفر را بر همه مردم انشاء کرده است[3].
نظریه سوم: این جمله نهی از نفر جمیع می باشد[4][5][6].
2-کلمه نفر به چه معناست و هدف از نفر چیست آیا نفر به جهاد می باشد؟ یا نفر در طلب علم می باشد؟ یا تفصیل بین نفر در اول آیه که هدف جهاد است و بین نفر بعد کلمه لولا که هدف تحصیل علم است؟
شیخ در رسائل[7] معنای اول را بیان کرده است و معنای دوم را محقق نائینی و اصول الفقه[8] اشاره فرموده اند و معنای سوم را المیزان[9] اختیار کرده اند پس از این آیه استفاده می کنند که جهاد بر طالب علم واجب نیست کما اینکه مرحوم آقای میلانی نیز می فرمودند ممکن است که بگوییم تعلم دین نوعی جهاد است لذا طالب علم لازم نیست به جهاد برود.
3-کلمه لعل؛ یک اختلاف در معنای لغوی لعل می باشد و یک اختلاف هم در لعل در کلام خداوند می باشد و اختلاف سوم در موضوع له کلمه لعل می باشد.
نظریه اول: موضوع له لعل ترجی محبوب می باشد حقیقتا یعنی در قلبش دوست دارد که این امر واقع شود[10][11].
نظریه دوم: موضوع له لعل ترجی محبوب است ایقاعا و انشائا یعنی ممکن  است قلبا دوست نداشته باشد اما آن را انشاء می کند.
نظریه سوم: موضوع له لعل انتظار حصول شیئی که وثوق به حصولش نیست، می باشد چه آن شیء محبوب باشد و چه مکروه و هو المختار
نظریه چهارم: موضوع له لعل، احتمال می باشد نه ترجی کما عن المحقق الاصفهانی.
اما معنای لعل در کلام خداوند متعال
نظریه اول: لعل در کلام خداوند در موضوع له اش بکار می رود که ترجی ایقاعی باشد فقط داعی خداوند فرق می کند.[12]
نظریه دوم: در ترجی حقیقی استعمال می شود الا اینکه مراد از نفسی که این امید در آن می باشد خداوند نیست بلکه سامعین می باشند.[13]
نظریه سوم: در ترجی حقیقی استعمال می شود چون شخص عالم هم حقیقتا مایل است آنچه قرار است واقع شود، زودتر محقق شود[14].
4-مراد از حذر
نظریه اول: در نفس خود بترسند[15] [16].
نظریه دوم: مراد حذر عملی است[17][18].
التقرير العربي:
و اما الحذر: تقدم ایضا مبحث الاجتهاد و التقلید: ان المستفاد من اللغة، ان الحذر، هو الخیفة، و من بعضهم الحذر هو التحرز و امتناع القادر من الشیء لما فیه من المضرة و عن مجمع البیان: «الحذر تجنّب الشیء بما فیه من المضرة».[19] مثله مصباح الاصول.[20]

و ثانيها: صدر الآية اعني: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّة»
هل هو جملة خبرية في مقام الانشاء و ينفي وجوب النفر علي الجميع، او جملة خبرية محكي عن الخارج و ان النفر العموم متعذر او مستحيل عادة و قهرا تدل علي نفي وجوب نفر العموم بالالتزام.

الجهة الثانیة من المقام الثانی:
انظار الاکابر فی الفاظ الماخوذة فی آیة النفر:
1. «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّة»: هل تکون هذه الفقرة جملة خبریة محکی عن عدم وقوع النفر الجمیع خارجا لکونه مستحیلا او متعذرا عادة و بالالتزام تدل علی عدم وجوب النفر علی الجمیع شرعا.
او تکون جملة خبریة فی مقام الانشاء ای انشاء نفی الوجوب علی الجمیع شرعا.[21]
او تکون نهیا عن نفر الجمیع.[22] و الميزان[23] و نقله رسائل[24] عن بعض.

2. «النفر» الی این؟ هل یکون الی الجهاد، او الی طلب العلم او التفصیل بین النفر فی «لینفروا کافة» فیکون الی الجهاد و بینه فی «لولا نفر» فیکون الی طلب العلم، اشار الی الاول رسائل[25] تحت عنوان «ان قلت: المراد بالنفر النفر الي الجهاد...» و الي الثاني اصول الفقه[26] و الی الثالث المیزان[27] و اضاف فیه ان المستفاد من الآیه هو عدم وجوب الجهاد علی طلاب علم الدین.
و الیه اشار سید نا الاستاذ المحقق المیلانی فی بحثه لاشریف حیث قال: «یمکن القول بان المستفاد من الآیة ان التعلم و التفقه معالم الدین فرع من الجهاد».

3. «لعل» وضعا:
الف: معناه الموضع له هو ترجی المحبوب حقیقتا.
ب: ترجی المحبوب ایقاعا و انشاءا. اختار نهایة الافکار[28] و كفاية[29].
ج: ترجی و انتظار الشیء الذی لاوثوق بحصوله فیکون اعما من المحبوب و المکروه. هو المختار.
د: الاحتمال مرادف «شاید» اختاره محقق الاصفهانی و المیلانی.

4. «لعل» فی کلامه تعالی:
الف: فی معناه الموضوع له ای ترجی الایقاعی الانشائی.[30]
ب: فی معناه الموضوع له و هو ترجی الحقیقی الثابت فی نفی المخاطب او السامع.[31]
ج: ترجي الحقيقي.[32]

5. الحذر:
الف: المراد هو حذر النفسانی.[33] و[34]
ب: المراد هو حذر العملي، اي التجنب عن العمل.[35]و[36]


[1] مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج5، ص143.
[2] مصباح الاصول، سيدابوالقاسم خويي، ج2، ص 183.
[3] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[4] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[5] المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج9، ص404.
[6] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص279.
[7] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص278.
[8] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[9] المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج9، ص404.
[10] نهاية الافكار، آقاضياء عراقي، ج 3، ص126.
[11] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص298.
[12] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص298.
[13] تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ج2، ص 173.
[14] نهایة النهایة، ایروانی، ج2، ص 70.
[15] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 309.
[16] تبيان الاصول، فاضل لنكراني، ج3، ص 168.
[17] مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج 2، ص 183.
[18] فوائد الاصول، نائینی، ج2، ص 108.
[19] مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج5، ص143.
[20] مصباح الاصول، سيدابوالقاسم خويي، ج2، ص 183.
[21] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[22] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[23] المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج9، ص404.
[24] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص279.
[25] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص278.
[26] اصول الفقه، مظفر، ج2، ص69.
[27] المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج9، ص404.
[28] نهاية الافكار، آقاضياء عراقي، ج 3، ص126.
[29] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص298.
[30] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص298.
[31] تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ج2، ص 173.
[32] نهایة النهایة، ایروانی، ج2، ص 70.
[33] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 309.
[34] تبيان الاصول، فاضل لنكراني، ج3، ص 168.
[35] مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج 2، ص 183.
[36] فوائد الاصول، نائینی، ج2، ص 108.