درس خارج اصول استاد رضازاده

93/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ادله حجیت خبر واحد/آیه نبا
کلام آقای خوئی را در مصباح[1] و مبانی الاستنباط[2] در ارتباط با استدال به آیه نبا از حیث مفهوم وصف را در جلسه قبل بیان کردیم.

اما کلام مرحوم آقای خوئی در دراسات
در دراسات می فرمایند:
«و فیه: انه لیس للوصف ظهور فی المفهوم کما مر بیانه فی بحث المفاهیم»[3]
این عبارت حاکی از این است که به نظر ایشان وصف مفهوم ندارد در حالیکه عبارتی که از مصباح نقل کردیم و در مبانی هم همان عبارت حدودا وجود دارد حاکی از این است که وصف مفهوم دارد حیث قال: «لان الوصف و ان کان یدل علی المفهوم»[4] در نتیجه بین این دو تقریر تنافی وجود دارد لکن ممکن است که بین این دو تقریر جمع کرد ایشان در محاضرات[5] در ارتباط با مفهوم وصف تعبیری دارند که غیر تعبیر اصطلاحی است و با آنچه که در محاضرات آمده است می توان بین تقریرات ایشان جمع کرد باینکه آنچه در مصباح فرموده اند که وصف مفهوم دارد مرادشان این است که نسبت به طبیعت موضوع مفهوم دارد وقتی می گوییم اکرم رجلا عادلا این عادل مفهومش این است که اکرام بر طبیعت رجل وارد نشده است بلکه بر صنف خاص که رجل عادل باشد وارد شده است چرا که اصل در قید احترازیت می باشد و با این وصف عادل، احتراز می شود از ثبوت حکم برای طبیعت رجل و اما اینکه در دراسات فرمودند وصف مفهوم ندارد مرادشان نسبت به غیر موضوع در کلام می باشد می گوییم این عادل نسبت به رجل عالم مفهوم ندارد یعنی دلالت نمی کند که رجل عالم وجوب اکرام ندارد.
حال در آیه نبا مصباح می فرمایند که وصف مفهوم دارد یعنی تبین برای طبیعت نبا نیست و دراسات می فرمایند قید فاسق نسبت به نبا عادل نفی تبین نمی کند.

کلام منتقی الاصول
منتقی[6] می فرمایند آیه نبا با مفهوم وصف دلالت بر حجیت خبر عادل ندارد و مقتضی حجیت خبر عادل از حیث مفهوم وصف در این آیه وجود ندارد.
خلاصه کلام ایشان این است که اساس مفهوم بر فهم علیت منحصره از وصف می باشد اگر از وصف در کلام مثل فاسق در آیه، علیت منحصره را بفهمیم یعنی علت منحصره تبین، فاسق بودن راوی باشد در این صورت لامحالة آیه مفهوم دارد و اینکه از علت منحصره مفهوم فهمیده می شود بخاطر این است که اگر علت منحصره مفهوم نداشته باشد ذکرش لغو خواهد بود اگر فاسق علت منحصره تبین باشد ولی با این حال نفی تبین از خبر غیر فاسق نکند ذکر این فاسق لغو خواهد بود پس بنابر این هر جا از وصف علیت منحصره فهمیده شود مفهوم دارد تا لغویت لازم نیاید.
بعد منتقی می فرمایند که این کلام مورد خدشه است زیرا ممکن است وصف ذکر شده باشد ولی به جهت دیگری ذکر شده باشد به این بیان که تبین در همه خبرها لازم است ولی بخاطر اهمیت خبر فاسق، فاسق ذکر شده است یا بخاطر اینکه مورد سوال خبر فاسق بوده است و در این آیه هم ممکن است ذکر فاسق تنبیه بر فسق ولید باشد لذا نمی شود از ذکر فاسق علیت منحصره را بفهمیم تا بعد بگوییم مفهوم دارد.

اقول:
ممکن است بگوییم که ذکر فاسق در آیه لغو نیست کما فی المنتقی و اشاره به یک مطلب کلی است و رد یک تفکر جاری در بین مسلمانها بوده است باینکه اصحاب پیامبر فکر می کردند اگر پیامبر به کسی ماموریت بدهد وی حتما عادل است و مشکلی ندارد و این آیه برای رد این تفکر نازل شد که ولید اگر چه از سوی پیامبر مامور بود ولی فرد فاسقی می باشد.
تا اینجا معلوم شد که آیه نبا از حیث مفهوم وصف دال بر حجیت خبر عادل نیست.

مرحوم آقای میلانی می فرمودند وصف بما هو وصف اگر چه مفهوم ندارد لکن گاهی از قرائن چه حالیه و چه مقالیه می فهمیم که متکلم در مقام تحدید می باشد و در مقام بیان حصر می باشد در این صورت این وصف مفهوم دارد مثلا اگر متکلم در مقام  اینکه نباید به حرف غیر عالم گوش داد بگوید: «اذا خطب العالم فاستمع خطبته» این کلام مفهوم دارد و آیه نبا هم ممکن است اینگونه باشد زیرا ما از خارج فهمیده ایم که سیره عقلائیه این است که به خبر عادل چون وثوق دارند عمل می کنند اما در خبر فاسق این سیره وجود ندارد لذا در خبر فاسق تبین می کنند لذا بخاطر قرینه خارجیه که بنای عقلاء بر عمل به خبر عادل بدون تبین می باشد می فهمیم که فاسق در آیه مفهوم دارد زیرا از خارج می دانیم که در خبر عادل تبین لازم نیست لذا می فهمیم که تبین در خصوص خبر فاسق می باشد و در خبر عادل لازم نیست اما این مطلب را از خارج فهمیده ایم نه از خصوص ذکر کلمه فاسق در آیه.

اقول:
کلام آقای میلانی کلام متینی می باشد مرحوم آشتیانی نیز در کتاب القضا می فرمایند: القید و اللقب لو کانا فی مقام التحدید یکون لهما المفهوم لان القیود فی التحدیدات لابد و ان یکون احترازیا و الا لما صح الطرد و المنع.
صحت کلام مرحوم میلانی در صورتی که است که مفهوم آیه نبا حجیت خبر عادل باشد نه حجیت خبر موثوق به در حالیکه ما گفتیم از اینکه نفرموده است خبر فاسق را طرد کنید بلکه فرموده است تبین کنید می فهمیم که ملاک حصول وثوق به خبر می باشد.

نتیجه اینکه از فاسق فهمیده نمی شود که فسق مخبر علت منحصره تبین می باشد و لغویتی که بواسطه آن علیت منحصره از آن فهمیده می شود در آیه نبا لازم نمی آید زیرا در عین حالیکه فاسق علت منحصره نیست اما ذکرش لغو نیست زیرا یا بخاطر تنبیه به فسق ولید ذکر شده است و یا بخاطر رد تفکری که در بین صحابه وجود داشته است در آیه ذکر شده است.
و ثانیا بر فرض اینکه از قید فاسق، علیت منحصره فهمیده شود بازهم مثبت مدعی نیست زیرا مدعی این بود که خبر غیر فاسق حجت است درحالیکه مفاد آیه حجیت خبر موثوق به می باشد نه حجیت خبر عادل.
نتیجه بحث این شد که آیه نبا از حیث مفهوم وصف دلالت بر حجیت خبر عادل ندارد.

التقریر العربی
و قد نقلنا کلام السید الخوئی بالنسبة الیمفهوم الوصف آیة النباء بما عن المصباح[7] و مثله مبانی الاستنباط.[8]
و اما دراسات نصه: «و فيه‏: انه‏ ليس‏ للوصف‏ ظهور في المفهوم كما مر بيانه في بحث المفاهيم‏».[9]

و الظاهر البدوی هو ثبوت التنافی بین المصباح و المبانی و بین دراست حیث صرح فی المصباح بما نصه: «لأن‏ الوصف‏ و ان‏ كان‏ يدل‏ على‏ المفهوم‏...».[10] و مثله المبانی.
و صرح فی الدراسات بما ذکر آنفا بانه لیس للوصف ظهور فی المفهوم.

و لکن فی الحقیقة لیس بین العبارتین تناف کما یظهر من محاضرت[11] «مبحث مفهوم الوصف» و حاصله ثبوت المفهوم بالنسبة الی طبیعة الموضوع مثل طبیعة الرجل فی مثل «اکرم رجل العادل» بظهور القید «العادل» فی الاحترازیة فلایکون حکم الاکرام ساریا فی طبیعة الرجل اینما وجدت، و عدم المفهوم بالنسبة الی غیر الموضوع اعنی رجل العادل، مثل «رجل العالم» مثلا.
فما افاده فی المصباح من الاعتراف بالمفهوم انما هو بالنسبة الی طبیعة النباء و ما انکره فی الدراسات من عدم المفهوم انما هو بالنسبة سائر الفراد مثل نباء العادل فی الآیة لعدم تناف عرفا بین وجوب التبین عن نباء العادل مثل وجوبه عن نباء الفاسق ما لم یکن ظاهرا فی علیة المنحصرة بالنسبة الی الحکم.

و اختار صاحب المنتقی[12] ایضا عدم تمامیة الاستدلال بها من ناحیة الوصف و استدل علیه بان اساس المفهوم علی فهم العلیة المنحصرة من التوصیف، و طریق ذلک لیس الا لغویة ذکره لو لم یکن علة منحصرة، و هذا مخدوش بامکان کون ذکره لاهمیة، او وقوعه مورد السوال، و فی الآیة یمکن ان یکون ذکر الوصف لغرض التبینه علی فسق الولید وانه لا یجتنب عن الکذب وان کان مسلما.

اقول: و یمکن ان یکون اشارة الی رد تفکر کان ساریا بین المسلمین فی تلک العصر، و هو تفکر صداقة امراء و من هو منصوب من قبل الرسول صلی الله علیه و آله و ان کانوا فاسقین قبل النصب، فتکون الآیة مقام اثبات ان تفویض الامارة او المنصب، لایکون موجبا لتطهیر الشخص و الاعتماد علی قوله و عمله.

فتلخص: الآن عدم دلالة الآیة من ناحیة الوصف علی حجیة خبر غیر الفاسق.

هذا و لکن محق الاستاذ المیلانی افاد ان الوصف بما هو و ان لم یکن له مفهوم، و لکن لو فهم من القرائن الحالیة و المقالیة ان المتکلم یکون فی مقام التحدید و الانحصار، فلامحالة تدل علی المفهوم مثل «اذا خطب السالم فاستمع خطبته» حیث ان المتکلم فی مقام عدم استماع کلام غیر العالم، و المقام کذلک، و ان السیرة و بناء العقلاء و ان کان علی العمل بخبر العادل و لکن فی العمل بخبر الفاسق لابد قبل العمل من التبیّن و الفحص، فتکون نوع التبیّن و سنخه مخصوصا لخبر الفاسق بواسطة انحصار المهفوم من الآیة.

اقول: کلام الاستاذ و ان کان متیقنا علی تقدیر فهم الانحصار من القرائن و لکن المدعی و هو حجیة خبر العادل، لایثبت من هذه الآیة لما تقدم منا من ظهور الآیة فی اثبات حجیة خبر الموثوق به مطلقا، کان راویه عادلا او فاسقا، کا هو المستفاد من کلمة «فتبینوا».



[1]مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج2، ص 153.
[2]مبانی الاستنباط، سیدابوالقاسم خویی، ج1، ص 285.
[3]دراسات، سیدابوالقاسم خویی،ج3، ص156.
[4]مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج2، ص 153.
[5]محاضرات فی علم الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج5، ص 133.
[6]منتقی الاصول، روحانی، ج4، ص 257.
[7]مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج2، ص 153.
[8]مبانی الاستنباط، سیدابوالقاسم خویی، ج1، ص 285.
[9]دراسات، سیدابوالقاسم خویی،ج3، ص156.
[10]مصباح الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج2، ص 153.
[11]محاضرات فی علم الاصول، سیدابوالقاسم خویی، ج5، ص 133.
[12]منتقی الاصول، روحانی، ج4، ص 257.