درس خارج اصول استاد رضازاده

92/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/شهرت/دلیل حجیت
دلیل قول اول: حجیت شهرت مطلقا
1-مرفوعه زاراه
«قَالَ سَأَلْتُ الْبَاقِرَ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَأْتِي عَنْكُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِيثَانِ الْمُتَعَارِضَانِ فَبِأَيِّهِمَا آخُذُ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمَا مَعاً مَشْهُورَانِ مَرْوِيَّانِ مَأْثُورَانِ عَنْكُمْ».[1] [2]
به این روایت استدلال شده است باینکه همانطور که مجتهد می تواند به خبر واحد یا اجماع عمل کند، می تواند به شهرت عمل کند.
تقریب استدلال:
مقدمة:
در محل خودش در جامع المقدمات[3] و صرف ساده[4] بیان شد:« المصول ما وضع ليستعمل في معين يُعيّن بجملة بعده»یعنی موصول چیزی است که در معنای خاصی اسعتمال شده است ولی مستعمل فیه از نفس موصول فهمیده نمی شود بلکه از موصول بکمک جمله ای که بعد از آن واقع شده است مشخص می شود که مراد از این موصول چیست به بیان دیگر مای موصوله از معارف و مبهمات می باشد که معنای آن با جمله بعد از خودش معین می شود و به آن موصوله می گویند بخاطر اتصالش به چیزی که آن را توضیح می دهد که همان صله باشد.

فنقول:
در این حدیث شریف امام علیه السلام امر فرمودند که «خذ بما اشتهر بین اصحابک» یعنی عمل کن به آنچه بین اصحابت مشهور است با این بیان امام هم شهرت فتوائیه را حجت کرده اند و هم شهرت روایی را به این بیان که «ما» در «ما اشتهر» موصوله می باشد و به تنهایی معنای «ما» مبهم است و بوسیله اشتهر که بعداز «ما» واقع شده است معنای این «ما» معلوم می شود و اشتهر هم عام می باشد و مقید به قیدی مانند روایة یا فتوی نشده است لذا شامل هر دو شهرت- روایی و فتوایی- می شود.
و فیه:
اولا: اشکال سندی
مرحوم آقای خوئی و همچنین شیخ[5] در رسائل اشکال سندی بر این روایت کرده اند و فرموده اند سند این روایت ضعیف است زیرا این حدیث مرفوعه می باشد علامه این روایت را ذکر کرده است و در کتب علامه هم موجود نیست و از کتاب عوالی الئالی نقل شده است و این کتاب هم مورد اعتماد نیست.
ثانیا: اشکال دلالی
مراد از مشهور در «خذ بما اشتهر» معنای اصطاحی- شهرت فتوایی و روایی- نیست بلکه مراد معنای لغوی شهرت می باشد یعنی به آنچه که معنای آن واضح است عمل کن زیرا در لغت شهرت به معنای وضوح و ظهور می باشد لذا وقتی گفته می شود «فلان شهر صیفه» یعنی شمشیرش را ظاهر کرد..
ثالثا: بر فرض عدم اراده معنای لغوی، اختصاص به شهرت روایی دارد و شامل شهرت فتوایی نمی شود زیرا مورد این روایت خبرین متعارضین می باشد و جواب باید مطابق سوال باشد و اینکه سوال سائل قرینه بر این است که مراد شهرت روایی است نه این باب است که عموم جواب بوسیله خصوص سوال تخصیص زده می شود بلکه کلام در این است که این سوال اجازه نمی دهد که اطلاق و عمومی محقق شود به این بیان که چون مای موصوله مبهم است ابهام آن بوسیله سوال و صله از بین می رود[6]بعد می فرمایند اگر کسی بگوید:«ای الرمان احب الیک» بعد مخاطب بگوید:«ما یکون اکبر» نمی توان گفت ما یکون اکبر عام است و خیار بزرگتر را هم شامل می شود[7].
و شاهد دیگر بر اینکه این سوال اختصاص به شهرت روایی است و جواب هم در خصوص شهرت روایی است این است که در این روایت سائل سوال می کند که «انهما معا مشهوران» واین جمله با شهرت فتوایی سازگاری ندارد زیرا در یک زمان واحد نمی شود مشهور دو فتوای متعارض هم داشته باشد اما در روایات این امکان دارد که مشهور دو روایت را که تعارض دارند نقل کرده باشند[8][9].
ان قلت:
اگر چه در یک زمان ممکن نیست دو شهرت فتوایی وجود پیدا کند اما ممکن است مراد سائل شهرت در دو زمان باشد.
قلت:
مرحوم شیخ در رسائل در رد این اشکال می فرمایند:
« ومما يضحك الثكلى في هذا المقام، توجيه قوله: " هما معا مشهوران " بإمكان انعقاد الشهرة في عصر على فتوى وفي عصر آخر على خلافها، كما قد يتفق بين القدماء والمتأخرين، فتدبر».[10]
خود سوال صریح در این است که دو حدیث نقل شده است و هر دو مشهور می باشند(يَأْتِي عَنْكُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِيثَانِ) چگونه می توان این شهرت حمل بر شهرت فتوائیه در دو زمان کرد.

التقریر العربی
و استدل للحجية مطلقا بوجه:
منها: مرفوعة زرارة «قَالَ سَأَلْتُ الْبَاقِرَ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَأْتِي عَنْكُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِيثَانِ الْمُتَعَارِضَانِ فَبِأَيِّهِمَا آخُذُ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّهُمَا مَعاً مَشْهُورَانِ مَرْوِيَّانِ مَأْثُورَانِ عَنْكُمْ».[11] [12]
تقريب الاستدلال يتوقف علي مقدمة و هي ان «ما» الموصولة من المعارف و المبهمات التي تعيّن معناه بجملة بعده و سميت موصولة لاتصالها بما توضيحه و هي الصلة: «المصول ما وضع ليستعمل في معين يُعيّن بجملة بعده».[13] [14]
فنقول: امر علیه السلام بالاخذ، بما اشتهر و حیث ان ما الموصول مبهم تعین معناه کلمة «اشتهر» و حیث ان «اشتهر» عام یشمل کل ما کان مشهورا سواء کان روائیا ام فتوائیا، فالمتسفاد منه هو حجیة الشهرة کانت روائیة ام فتوائیة، فثبت المطلوب.
و اجاب عنه محقق الخوئی بما حاصله:
اولا تکون ضعیفة سندا لانها مرویة عن العلامة مرفوعة عن زرارة و لم توجد فی کتب العلامة.
مضافا الی ما فی اصل کتاب العوالی اللعالی من عدم الاعتماد علیه.
رسائل ایضا.[15]
و ثانیا ان المراد بالمشهور، هو معناه اللغوی ای الظاهر الواضح، لا الشهرة الاصلاحیة، فالمراد بها هو الاخذ بالمقطوع یقال: فلان شهر سیفه اذا ابرزه و اظهره.
و ثالثا علی فرض عدم ارادة معنی اللغوی من الشهرة فی المرفوعة لکنها لاتشمل الشهرة الفتوائیة، لان المورد مخصوص بالخبرین المتعارضین و ذلک لا من جهة تخصیص عموم الجواب «خذ بما اشتهر بین اصحابک» بخصوص السوال حتی یخدش فیه، بل من جهة ان خصوصیة المورد مانعة عن انعقاد العموم للجواب.[16]
الا تری انه لو قال احد: ای الرمانین احب الیک، فقال: ما یکون اکبر، لایکون ظاهرا فی مطلق الاکبر بل خصوص الاکبر من الرمانین.
رسائل ایضا.[17]
و یشهد علی اختصاصها بالشهرة الروائیة، بل یدل علیه، فرض الراوی الشهرة فی کلا المتعارضین «قلت یا سیدی انهما معا مشهوران» اذ لایمکن اشتهار الفتوی فی کلا طرف المسالة، فی عصر واحد. نهایة الافکار[18] و رسائل[19] ایضا.

ان قلت: یمکن انعقاد شهرتین الفتوائیتین فی عصرین.
قلت: افاد الشیخ فی رسائله: « ومما يضحك الثكلى في هذا المقام، توجيه قوله: " هما معا مشهوران " بإمكان انعقاد الشهرة في عصر على فتوى وفي عصر آخر على خلافها، كما قد يتفق بين القدماء والمتأخرين، فتدبر».[20]
و الوجه فی ذلک هو صراحة السوال فی حدیثان و الخبران، فلایشمل الفتوائان.



[1] عوالي اللعالي، ابن جمهور احسايي، ج4، 133.
[2] مباني الاستنباط، سيدابوالقاسم خويي، ج1، ص261.
[3] جامع المقدمات، ص 250.
[4] صرف السادة، ص 176 و 186.
[5] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[6] فوائد الاصول، مرحوم نائینی، ج2، ص 90.
[7] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[8] نهایة الافکار، آقاضیاء عراقی، ج3، ص 100.
[9] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[10] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص235.
[11] عوالي اللعالي، ابن جمهور احسايي، ج4، 133.
[12] مباني الاستنباط، سيدابوالقاسم خويي، ج1، ص261.
[13] صرف السادة، ص 176 و 186.
[14] جامع المقدمات، ص 250.
[15] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[16] فوائد الاصول، مرحوم نائینی، ج2، ص 90.
[17] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[18] نهایة الافکار، آقاضیاء عراقی، ج3، ص 100.
[19] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص234.
[20] رسائل، شیخ انصاری، ج1، ص235.