درس خارج اصول استاد رضازاده

ویرایش دوم

92/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/حجیت اجماع/اجماع منقول
بقی امور
الاول:
منتقی[1] می فرمایند عمده ترین وجه کشف قول معصوم از اجماع، وجهی است[2] که عبارت است از اتفاق علماء در تمام  اعصار که ملازمه عادیه با کشف رای معصوم داشت وقتی همه علماء نسبت به حکمی اتفاق داشته باشند و دلیلی هم وجود نداشته باشد کشف می کنیم که قطعا این علماء دلیلی داشته اند که به ما نرسیده است بعد فرموده اند این وجه هم مردود است یعنی با این وجه هم نمی شود قول امام را حدس بزنیم زیرا اگر این اتفاق در عرض واحد می بود یعنی در یک زمان نظر همه علماء یکی بود ممکن است که این ملازمه ثابت باشد اما اگر به نحو تعاقب و زمانهای مختلف باشد این اثر بر این اجماع بار نمی شود زیرا ما احتمال می دهیم که علماء قبل از زمان ما که بر امری اتفاق کرده اند ملاک اتفاقشان قاعده لطف بوده است و همینطور طبقات قبلی تا به غیبت صغری برسیم و علماء آن زمان هم عده زیادی نبوده اند تا اتفاقشان کشف از قول معصوم کند زیرا ممکن است آن چند نفری که اتفاق بر حکمی کرده اند هر کدام دلیل خاصی داشته اند که به نظر خودشان معتبر بوده است اما اگر آن دلیل به دست ما می رسید به نظر ما آن دلیل تمام نبود نتیجه اینکه این مهمترین وجه برای کشف قول معصوم نیز مخدوش است.
نظیر کلام منتقی را تبیان[3]  قائل می باشند.
ولی انوار[4]می فرمایند این اتفاق کذایی کشف از دلیل معتبری که از امام صادر شده است، می کند یا کشف می کند که در عصر ائمه علیهم السلام حکم همین بوده است تا به ما رسیده است لذا این وجه قائل خدشه نیست.

اقول:
کلام انوار ظاهرا صحیح است زیرا در جلسه قبل اشاره شد که عمده دلیل بر حجیت خبر بناء عقلاء می باشد و عقلاء به خبری عمل می کنند که وثوق و اطمینان به آن دارند چه مخبر عن حس اخبار کند یا عن حدس اخبار کند و ادله لفظیه حجیت خبر نیز امضائی می باشد و تایید بناء عقلاء می باشد و این وجه از وجوه اجماع که از زمان غیبت صغری تا زمان ما همه علماء یا اکثر قریب با اتفاقشان بر حکم اتفاق داشته باشند انسان وثوق پیدا می کند که نمی شود بدون دلیل این حکم را گفته باشند و حتما دلیل معتبری داشته اند بالخصوص که مبانی مختلفی هم داشته اند اما با این حال همه بر این حکم اتفاق کرده اند لذا به نظر ما این اجماع کاشف قول معصوم می باشد و ادله حجیت خبر هم شامل آن می شود.

امر دوم
تا کنون بحث ما در اجماع منقول نسبت به نقل مسبب – رای معصوم- بود که آیا با اجماع منقول رای معصوم ثابت می شود یا نه؟ اما نسبت به نقل سبب که نفس اجماع باشد مثلا اگر اجماع حدسی بود و حاکی فقط سبب را نقل کرده است و منقول الیه هم این ملازمه را قائل است که اتفاق علماء کاشف از رای معصوم می باشد پس قهرا حاکی اجماع فقط سبب را برای ما نقل کرده است و ملازمه را خود ما ثابت دانسته ایم اگر نقل این سبب حجت باشد مثل این است که خودما این اجماع را حاصل کرده ایم و اگر حجت نباشد این نقل برای اما اثری ندارد.
نتیجه اینکه اصل بحث این شد که آیا نقل سبب برای ما حجت است یا نه؟
صاحب کفایة[5] و انوار[6] و تبیان[7] و نهایة الافکار[8] می فرمایند این قولِ ناقل اجماع از حیث سبب برای ما حجت است و ادله حجیت خبر شامل آن می شود اگر چه قول امام را برای ما نقل نکرده است و فقط سبب آن را نقل کرده است در نتیجه مثل این است که گویا خود ما این سبب را تحصیل کرده ایم لذا اگر این سبب در نزد منقول الیه سبب تام بود و کاشف از قول معصوم بود ادله حجیت خبر شامل آن می شود و گویا خود منقول الیه آن اجماع را تحصیل کرده است اما اگر سببی که برای منقول الیه نقل شده است سبب تام نباشد در این مورد هم اگر ما بتوانیم با ضمیمه مقدار ناقص سبب را کامل کنیم ادله حجیت خبر شامل آن می شود البته بشرط اینکه افرادی که ما ضمیمه می کنیم غیر افرادی باشد که ناقل اجماع آن حکم را از این افراد نقل کرده است.
ان قلت:
در جلسه 5/11/92 بیان شد که ادله جیت خبر شامل خبری است که یا اخبار از حکم شرعی باشد یا از موضوعی که اثر شرعی داشته باشد و الا اگر ناقل از چیزی اخبار کند که نه حکم شرعی است و نه اثر شرعی دارد، ادله حجیت خبر شامل آن نیست و در ما نحن فیه سببی که قول علماء باشد و ناقل اجماع آن را نقل کرده است نه خود قول علماء حکم شرعی است و نه اثر شرعی دارد لذا ادله حجیت خبر شامل آن نمی شود.
قلت:
قبلا اشاره کردیم که خبر بلحاظ مدلول التزامی اگر مدلول التزامی آن حکم شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی باشد حجت است ولو بلحاظ مدلول مطابقی آن حجت نباشد به عبارت دیگر مدلول التزامی تابع مدلول مطابقی است در اصل وجودش اما در حجیتش تابع مدلول مطابقی نیست و ممکن است مدلول مطابقی حجت نباشد اما مدلول التزامی حجت باشد و ما نحن فیه اینگونه است که مدلول مطابقی چون حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی نیست حجت نیست اما مدلول التزامی چون حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی است حجت می باشد.

التقریر العربی
بقی امور:
الاول: انه صرح منتقی[9]: بان عمدة الوجوه لکشف رای المعصوم من الاجماع، هو ما تقدم جلسة 30/10/92 من ان الاتفاق و اجماع جمیع کثیر من العلماء فی العصور المتعاقبة مع العلم بانهم لایتفقون من غیر علم، یکشف بالکشف العقلی عن وجود دلیل معتبرة الواقع، و ان لم یصل الینا.
ثم قال: و هذا الوجه مردود لان هذا الاتفاق لو کان فی عرض واحد یقرب هذه الدعوی اما اذا کان بنحو التعاقب و فی الازمنة المتعاقبة المتعددة، فلا ینفع ما قیل لاحتمال استناد القائلین فی العصر المتاخر الی اجماع عصر السابق لقاعدة اللطف او غیرها الی ان تصل النوبة الی اسبق العصور و هم لایکونوا عددا کبیرا و اتفاقهم لایکشف عن دلیل معتبر لاحتمال استناد کل منهم الی دلیل لایکون حجة بنظرنا و ان کان معتبرا عندهم، فلادلیل علی حجیة الاجماع.
و مثله تقریبا فی رد هذا الوجه بعدم اثبات اعتبار عندنا تبیان[10] خلافا للانوار[11] حیث قال کشف اتفاقهم عن دلیل معتبر، قریبة جدا او کشفه عن ثبوت الحکم فی عصر الائمه.

الامر الثانی: کان الکلام الی هنا فی الاجماع المنقول بالنسبة الی نقل المسبب ای رای الامام.
اما بالنسبة الی نقل السبب بان کان الاجماع حدسیا و عن طریق الملازمة، و کان الحاکی للاجماع ناقلا للسبب فقط و کان المنقول الیه ممن یری الملازمة ایضا.
المستفاد من کفایة[12] و انوار[13] و تبیان[14] و نهایة الافکار[15] هو حجیته بالنسبة الی السبب و یشمله ادلة خبر الواحد.
فان کان السبب تماما لدی المنقول الیه فلاشیء بعده و الا فلابد من الضمیمة من سائر الاقوال مع العلم بان الضمیمة غیر ما نقله الناقل و قهرا یختلف الحال باعتبار ناقل الاجماع و خصوص موضع نقله الاجماع.
ان قلت: تقدم جلسة 5/11/92 مقدمة 6 ان ادلة حجیة الخبر شاملة لما اخبر عن حکم او الموضوع ذی الحکم، و بعبارة اخری لا بد له من اثر شرعی حتی تصح التعبدیة.
و ما نحن فیه لیس کذلک لان السبب ای اقوال العلماء، لا یکون حکما و لا ذی حکم لان رای المعصوم و حکم الشرعی لایترتب علیه و انما یحصل العلم به من طریقة الملازمة کما هو المفروض.
قلت: تقدم ان الاخبار بلحاظ المدلول الالتزامی لو کان حکما کان حجة و ان لم یکن بلحاظ مدلول المطابقی حجة و تقدم ایضا ان مدلول الالتزامی تتبع المطابقی فی اصل التحقق لا فی الحجیة.



[1] منتقی الاصول، مرحوم روحانی، ج4، ص 241.
[2] این وجه در جلسه 30/10/92 بیان شد.
[3] تبیان الاصول، فاضل لنکرانی، ج3، ص 138.
[4] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 258.
[5] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص290.
[6] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 259.
[7] تبیان الاصول، فاضل لنکرانی، ج3، ص 141.
[8] نهایة الافکار، آقاضیاء عراقی، ج3، ص98.
[9] منتقی الاصول، مرحوم روحانی، ج4، ص 241.
[10] تبیان الاصول، فاضل لنکرانی، ج3، ص 138.
[11] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 258.
[12] کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص290.
[13] انوار الهدایة، امام خمینی، ج1، ص 259.
[14] تبیان الاصول، فاضل لنکرانی، ج3، ص 141.
[15] نهایة الافکار، آقاضیاء عراقی، ج3، ص98.