درس خارج اصول استاد رضازاده

92/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حجيت ظن/حجيت ظواهر/هدف از نوشتن کتاب فصل الخطاب
نسبت به کتاب فصل الخطاب مشخص شد که علماء اين کتاب را رد کرده اند و کلام علامه عسکري و علامه بلاغي را در اين زمينه ذکر کرديم و گفتيم که علامه عسکري اين کتاب را به شکل کامل بررسي کرده و اشکالات آن را بيان کرده است.
اما هدف مرحوم حاجي نوري از نوشتن کتاب فصل الخطاب
نسبت به هدف ايشان دو قول مي باشد.
قول اول:
هدف ايشان از نوشتن اين کتاب اثبات تحريف قرآن بوده است يعني اثبات نقصان قرآن و از بين رفتن بعضي از کلمات و آيات قرآن.
قول دوم:
هدف ايشان اثبات عدم تحريف قرآن بوده است.
اما قول اول:
معظم علماء بلکه اجماع علماء شيعه بر اين است که قصد مرحوم حاجي نوري از نوشتن اين کتاب اثبات تحريف قرآن بوده است.
براي مدعاي اين علماء مي توان استدلال کرد به صراحت بعضي از عبارات فصل الخطاب و ظهور بعضي ديگر از عبارات.
اما عبارت صريح:
اين عبارت مقدمه اي است که ايشان در فصل الخطاب بيان کرده است.
نصه:
«بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي انزل علي عبده کتابا... فيقول العبد المظلم المسيئ حسين بن محمد تقي النوري الطبرسي، جعله الله تعالي من الواقفين ببابه المتمسکين بکتابه هذا کتاب لطيف و سفر شريف، عملته في اثبات تحريف القرآن و فضايح اهل الجور و العدوان، و سميته فصل الخطاب في تحريف الکتاب...».
در اين عبارت مي فرمايند من اين کتاب را نوشتم براي اثبات تحريف قرآن.
اما عبارات ظاهر:
عباراتي که در مقدمه اولي ذکر کرده است ظهورش در اين است که هدفش از اين نوشتن اين کتاب اثبات تحريف قرآن مي باشد همچنين در باب اول در دليل اول مطالبي ذکر کرده اند که ظهورش در اين است که هدفش اثبات تحريف بوده است يکي از اين عبارات، مطلبي است که در باب حادي عشر در دليل يازدهم ذکر کرده اند.
نصه:
«الحادي عشر في اخبار الکثيرة الدالة صريحا في وقوع النقصان في القرآن عموما»
مي فرمايند رواياتي داريم که بصراحت مي فرمايند در قرآن تحريف صورت گرفته است و مفاد اين روايات تحريف کلي است و اشاره به مکان آن آيه نشده است اما آنچه در دليل دوازدهم ذکر شده است رواياتي است که به مکان آيه اي که کم شده است نيز اشاره کرده است که مثلا از سوره احزاب فلان آيه کم شده است.
ظاهر اين عبارت اين است که هدف نويسنده از ذکر اين روايات اثبات تحريف قرآن مي باشد و قبول مضمون روايات بوده است اگر چه احتمال داده مي شود که مرادشان از ذکر اين روايات اين بوده است که بگويند اين روايات ضعف دلالي دارند و اثبات تحريف قرآن بوسيله آنها ممکن نيست لکن اين احتمال ضعيف مي باشد و خلاف ظاهر کلام نويسنده مي باشد.
و همچنين ظاهر بقيه ادله اي که در اين باب ذکر شده اين است که  هدف نويسنده اثبات تحريف قرآن بوده است.
دليل قول دوم:
اين قول مختار مرحوم محمد محسن رازي معروف به آغا بزرگ تهراني مي باشد ايشان معتقدند که هدف ايشان از نوشتن اين کتاب اثبات عدم تحريف قرآن مي باشد بعضي از کلامات ايشان را در جلسه3/9/92 ذکر کرديم.
ايشان در نقباء البشر[1] در اين زمينه مي فرمايند:
«لما اتفقت هجرته الي النجف (1314ق) لازمته ملازمة الظل ست سنين حتي اختارالله له دارالاقامة».[2]
مي فرمايند وقتي که ايشان به نجف رفتند من ملازم ايشان بودم و مثل سايه که از انسان جدا نمي شود شش سال در خدمت و ملازم ايشان بودم تا زماني که از دنيا رفت.
در پنج صفحه بعد مي فرمايند:
«مرام شيخنا النوري في تاليفه لبعض ما شافهنا به و سمعناه من لسانه في اواخر ايامه فانه کان يقول «اخطاتُ في تسمية الکتاب و کان الاجدر ان يسمي بفصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب لاني اثبت فيه ان كتاب الاسلام " القرآن الشريف " الموجود بين الدفتين المنتشر في اقطار العالم وحي الهي بجميع سوره وآياته وجمله، ولم يطرأ عليه تغيير او تبديل، ولازيادة ولانقصان من لدن جمعه حتى اليوم...
کما اني اهملت التصريح بمرامي في مواضع متعددة من الکتاب حتي لاتسدد نحوي سهام العتاب و الملامة بل صرّحت غفلة بخلافه»[3]
مي فرمايند: مرام و عقيده ايشان را در مورد اين کتاب از آنچه از زبان ايشان شنيده ام و از عمل ايشان ديده ام  اين است که استادم مي فرمودند:
من اشتباه کردم اسم اين کتاب را فصل الخطاب في تحريف الکتاب گذاشته ام بلکه بايد اسم آن را فصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب مي گذاشتم.
و من اهمال کردم از اينکه نظر و عقيده خودم را در اين کتاب ذکر کنم تا مرا سرزنش نکنند بلکه بجاي اينکه به مرام خودم تصريح کنم بعضا بر خلاف عقيده خودم تصريح کرده ام.
شايد مراد حاجي نوري از اينکه فرموده است غفلة به تحريف قرآن تصريح کرده ام همان جمله اي باشد که در مقدمه فرموده است ما به آن اشاره کرديم.
و اما عمله فقد رأيناه وهو لا يقيم لما ورد في مضامين الاخبار وزنا، بل يراها اخبار آحاد لا تثبت بها القرآنية بل يضرب بخصوصياتها عرض الجدار
مي فرمايند عمل حاجي نوري شاهد بر اين مطلب است که اين کتاب را بر رد تحريف قرآن نوشته است زيرا ايشان اين اخبار را خبر واحد مي دانستند و براي خبر واحد در اثبات قرآن ارزشي قائل نبودند زيرا قرآن فقط با تواتر ثابت مي شود.
شايد کساني که قائل به قول اول شده اند کلام آغا بزرگ را نديده اند اما علامه عسکري فرموده است من کلام آغا بزرگ را شنيده ام اما با اين حال فرموده است که هدف حاجي نوري اثبات تحريف قرآن بوده است من هم به علامه عسکري گفتم که آغا بزرگ که دروغ نمي گويند ايشان فرمودند علي اي حال حاجي نوري اين کتاب را براي اثبات تحريف نوشته است الا اينکه ممکن است بعد از نوشتن اين کتاب پشيمان شده اند و از نظر خود برگشته اند.
مختار ما اين است که فصل الخطاب را حاجي نوري براي اثبات تحريف قرآن نوشته شده است و ادله که ذکر کرده اند ضعيف مي باشد الا اينکه ممکن است حاجي نوري در آخر عمرش از اين مبنا دست برداشته است و قائل به تحريف قرآن نبوده است.
التقرير العربي
و اما قصده من تاليف فصل الخطاب:
قولان:
1-اثبات تحريف القرآن.
2- اثبات عدم التحريف.
و اما القول الاول:
الذي اختاره معظم الاصحاب، بل اجماعهم، يمکن ان يستدل لهم، بصراحة بعض عبارات فصل الخطاب و ظهور بعضها.
اما الاول فهو ما تقدم منقول عن مقدمة فصل الخطاب نصه:
«بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي انزل علي عبده کتابا... فيقول العبد المظلم المسيئ حسين بن محمد تقي النوري الطبرسي، جعله الله تعالي من الواقفين ببابه المتمسکين بکتابه هذا کتاب لطيف و سفر شريف، عملته في اثبات تحريف القرآن و فضايح اهل الجور و العدوان، و سميته فصل الخطاب في تحريف الکتاب...».
و اما الثاني، فهو المستفاد مما ذکره في المقدمة الاولي، و الدليل الاول، منها امر الحادي العشر من الدليل:
«الحادي عشر في اخبار الکثيرة الدالة صريحا في وقوع النقصان في القرآن عموما»
حيث ان العبارة کانت صريحة في وقوع التحريف اللفظي بمعني نقصانه فيه و ظاهرة في ان قصده من بيانها هو قبول مضمونها، و اثبات نقصان القرآن الکريم، نعم يحتمل ان يکون قصده من طرحها اعلام عدم تمامية لاثبات التحريف و النقص لضعفها و لکنه احتمال ضعيف بالنسبة الي احتمال الاول الظاهر من العبارة و المقدم له، و هکذا ظاهر اکثر امور المطروحة في الدليل الاول.
و اما القول الثاني:
ادعاه العلامة الشيخ محمد محسن رازي، المشهور به آغا بزرگ تهراني صاحب کتاب الذريعة و نقباء البشر و کتب آخر، و تقدم ان آغا بزرگ کان تلميذ النوري و ادعي في المجلد الثاني من نقباء البشر:
«لما اتفقت هجرته الي النجف (1314ق) لازمته ملازمة الظل ست سنين حتي اختارالله له دارالاقامة».[4]
و افاده: «مرام شيخنا النوري في تأليفه لبعض ما شافهنا به و سمعناه من لسانه في اواخر ايامه فانه کان يقول «اخطاتُ في تسمية الکتاب و کان الاجدر ان يسمي بفصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب لاني اثبت فيه ان كتاب الاسلام " القرآن الشريف " الموجود بين الدفتين المنتشر في اقطار العالم وحي الهي بجميع سوره وآياته وجمله، ولم يطرأ عليه تغيير او تبديل، ولازيادة ولانقصان من لدن جمعه حتى اليوم...
کما اني اهملت التصريح بمرامي في مواضع متعددة من الکتاب حتي لاتسدد نحوي سهام العتاب و الملامة بل صرّحت غفلة بخلافه»[5]
حاصل کلام صاحب الذريعه ان قصد صاحب فصل الخطاب من تاليفه اثبات عدمت حريف القرآن لا تحريفه شهادة عمله و قوله.
اقول: المختار تبعا للاعاظم، عدم دلالة مطالب فصل الخطاب علي تحريف القرآن المجيد لما ذکر من ضعفها و قوة ما تقدم من الدليل علي عدم تحريف القرآن.
و اما قصد صاحبه من تاليفه يمکن الجمع بين القولين، بان قصده عند التاليف و ان کان اثبات التحريف کما صرح به في المقدمة المذکورة و لکن بعد طبعه و نشره توجه الي عدم اثبات التحريف به، و لذا اکّد القول بعدم دلالته علي التحريف، کما حکاه آقا بزرگ تهراني عنه، فهو رحمه الله ايضا من منکري تحريف القرآن و نقصان بعض کلماته او آياته.
و منه ظهر ما في نسبة بعض علماء العامة، تحريف القرآن الي الشيعه، بواسطة فصل الخطاب من الضعف و عدم الدقّة.



[1]نقباه البشر.
[2]. نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ج2، ص 545.
[3]نقباء البشر، آغابزرگ تهراني، ج1، ص 555.
[4]نقباء البشر، آغا بزرگ تهراني، ص 454.
[5]نقباء البشر، آغابزرگ تهراني، ج1، ص 555.